فارس، طور معلوم از چند سال قبل در محافل ادبی و فرهنگی ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان زمزمههایی مبنی بر ثبت فارسی به عنوان زبان رایج بینالمللی بر سر زبانها افتاد و نیز مطالبی در این زمینه در رسانههای خبری منتشر شد، ولی این تلاشها نیز پس از مدتی خاموش و از شدت خود فروگذار شد.
این در حالی است که اکنون پس از گذشت چند سال از این تصمیم بزرگ، اکنون دیگر هیچ صدایی در حمایت از ثبت این فخر مشترک به عنوان زبان رایج بینالمللی به گوش نمیرسد.
البته این امر، یعنی به ثبت رسیدن یک زبان به عنوان زبان رایج بینالمللی کار ساده و سهلی نیست و باید زمینه سازیها و بستر سازیهای لازم انجام گیرد که این امر شاید ده سال طول کشد.
زبان فارسی چه مسیری را در طول تاریخ طی نموده و چه مقدار آثار ارزشمند و گران سنگ با این زبان که در واقع نه تنها به مثابه زبان، بلکه به عنوان تمدن و فرهنگ اعتراف شده از نظر کسی پوشیده نیست که در این مختصر به چند ویژگی آن اشاره می شود.
زبانی که به قولی عنصوری بلخی، گوینده بانام:
چو با آدمی جفت گردد پری
نگوید پری جز به لفظ دری
و به قول حافظ:
در آسمان چه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
که آن را لسان الغیب در جای دیگر "قند پارسی" می داند:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنغاله می رود.
که اقبال لاهوری ،شاعر بلند آوازه اردو آن را چنین توصیف میکند؛
گر چه هندی در غزوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است
و آن را "درخور رفعت اندیشه" اش میداند و دکتر سید محمد اکرم، دانشمند فرزانه پاکستانی با دیده خونبار چنین مینگارد "زبانی که برای اعصار متوالی زبان رسمی کشور بود، زبانی که یاد گرفتن آن موجب افتخار است و مباهات شمرده میشد، زبانی که عزیزتر از زبان مذهبی به شمار میرفت، زبانی که از زبان مادری هم شیرین تر پنداشته میشد، زبانی که زبان شعر بود، زبان ذوق بود، زبان دل بود و زبان روح بود در دیار خود (منظور سرزمین هند) غریب، اجنبی و ناشناس گردید. این داستانی است غم انگیز و رقت افزای که قلم بر آن گرید"
و آخرین نمونه آن را شاعر تاجیک مومن قناعت گفته است:
قند جویی، پند جویی، ای جناب،
هر چه میجویی بجوی.
بی کران بهریست، گوهر بیحساب،
هر چه میجویی بجوی.
فارسی گویی، دری گویی ورا،
هر چه میگویی بگوی.
لفظ شعر و دلبری گویی ورا،
هر چه میگویی بگوی.
بهر من تنها زبان مادری
همچو شیر مادر است.
بهر او تشبیه دیگر نیست، نیست،
چونکه مهر مادر است.
ز- این سبب چون شوخی های دلبرم،
دوست میدارم ورا.
چون نوازش های گرم مادرم،
دوست میدارم ورا!
حال زبان فارسی با آن همه فر و شکوه و عظمت که داشته و دارد، هنوز در جایگاه شایسته و بایسته خود قرار ندارد و هرچند این زبان که غنی ترین، پویا ترین و پربارترین و بالنده ترین زبان عالم محسوب میگردد و هم زمان با تحولات و تغییرات روزگار حرکت میکند و به پیش میرود گاه بر اثر ظلم و بی عدالتیها و ستیزهای روزگار به حاشیه رانده شده و حق مسلم آن ادا نشده است.
اینکه در شبه قاره زبان فارسی به مدت هفت صد سال زبان اداره، زبان کارگزاری رسمی، نامه نگاری و مراودات دولتی و درباری، زبان علم و احرار و اشراف بود و بیشترین آثار علمی و ادبی اعم از پزشکی، ادبیات، فلسفه، فقه، نجوم،ریاضیات،.... با این زبان تالیف و تدریس میشد و هند به پناهگاه و محل امن اهل ادب قرار گرفت بود(در زمان حکومت تیموریان که بنیادگذار این سلسله ظهیر الدین بابور بود).
و مکان بالش و شکوفایی سبک هندی (اصفهانی) بود و اکثر شعرای سبک هندی (بیدل،صائب،غنی کشمیری،....) در این خطه ادب پرور رشد و نمو کردند و در سال 1836 چارلز تری ویلیان، مامور انگلیسی طبق دستوری زبان انگلیسی را به جای زبان فارسی رسمیت داد و شمع فروزان فارسی رو به خاموشی نهاد.
چه کسی به این جنایت پاسخ خواهد داد؟ سیاست انگلیسیها جدا از غارت و ظلم و تاراج منابع و داراییهای مادی و معنوی این کشور تیشه زدن بر ریشه درخت بارور فارسی بود که بدتر و مهلک تر از قتل عامها و صفحه خیانت بار اجانب بود که تاکنون این جنایت متجاوزین کمتر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است که اگر این ظلم و بی عدالتی نسبت آنان صورت میگرفت تاکنون صدها مراتب از سوی نهادهای بینالمللی به قول خودشان "مدافع حقوق بشر" و "کیفری و عدالت خواه" به بحث و برقراری عدالت کشیده می شد.
متاسفانه این تجاوز بیگانگان و دشمنان فارسی مثل همه کارنامه تیره آنان بدون پاداش باقی مانده است.حتی در روزگار ما نیز این فاجعه در پیش چشمان ما با شدید ترین لحن و شیوههای آن در ازبکستان رخ میدهد: محدودیت زبان فارسی در این کشور از طریق بستن مدارس و مکاتب و دانشکده های فارسی، ممنوعیت چاپ مجله، نشریه و کتب فارسی، مورد تعقیب و فشار قرار گرفتن روشنفکران ربان فارسی این کشور ... خواب کسی را از دیده دور نکرده و جامعه جهانی نیز که در صدر و راس آنها نیز صهیونیسم بین المللی و فرهنگ دزدان بی اصالت قرار دارند در این مورد مهر خاموش به لب زده اند و کسی از مسولین این کشور نمی پرسد که به چه دلیل و انگیزه دست به این جنایات و تبهکاریها میزنند و نتیجه این شد که امروز در بخارایی که مهد تمدن و و فرهنگ و کانون تحولات ادبی و فرهنگی بود و مولوی در "مثنوی معنوی" از آن بدین گونه یاد میکند:
آن بخارا مخزن دانش بود ،
پس بخارائی است هر کآتش بود
یا در جای دیگر:
گرچه دل چون سنگ خارا می کند
جان من عزم بخارا می کند
بخارایی که صد سال قبل در آغوش خویش بیش از هزار شاعر فارسی سرا داشت، امروز یک یا 2 شاعری دارد که به زبان فارسی شعر میسرایند و اندک اندک لفظ گهربار فارسی به گوش می رسد.
این هم در حالی است که مردم "سمرقند" و "ترمذ" و "سرخان دریا" با چنگ و دندان زبان مادری خویش را حفظ می کنند و با هزاران مشکل در بقای آن می کوشند.
ولی در "خوارزم" و "خیوه" و "خوقند" و نمنگان و مرغیلان و اندیجان که زمانی با وفور مدارس و حوزه های علمی و ادبی شهره افاق بود کسی دیگر با فارسی تکلم نمیکند.
درحالی که تقریبا در صد سال قبل این شهرها کانون زبان فارسی و مرکز خلق آثاری ارزشمند با زبان اهل بهشت، یعنی فارسی بود و امروز مردم این مناطق زبان نیای خود را بر اثر ترک تازیهای زمان از یاد بردهاند.
آیا مسول و متهم اصلی این همه اعمال زیان بار و جبران ناپذیر کیست و گریبان چه کسی را باید گرفت؟ و در حفظ و بقای و گشترس و ترویج فارسی چه باید کرد؟ رسالت اندیشمندان و فرهنگیان در این راستا چیست؟
خوشبختانه با این همه فشار و مانع تراشیها، فارسی در ایران و افعانستان و تاجیکستان و سائر نقاط عالم که قدم فارسی گویان رسیده مسیر سعودی را طی میکند.
گشترس و ترویج روز افزون فارسی در اینترنت، تاسیس مراکز و کرسیهای زبان فارسی در نقاط مختلف عالم (طبق آمار رسمی فارسی در 125 مرکز در 50 کشور جهان تدریس میشود و بیش از40 دانشگاه معتبر جهان در سراسر گیتی خواستار راه اندازی کرسی زبان فارسی هستند)، تاسیس شبکههای تلویزیونی با زبان فارسی، چاپ هزاران جلد کتاب با این زبان... ما را امیدوار میسازد که وارثان رودکی و فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و عطار و نظامی ...در این عرصه گامهای جدی بر میدارند و به فرزندان خود اندرز سعدی میگویند و با هوای غزلهای شورانگیز حافظ و مولانا در گهواره اطفال خویش لالائی زمزمه میکنند.
در قلمرو خراسان بزرگ که اکثر فارسی گویان در آن به سر میبرند نزدیک 20 هزار شاعر صاحب دیوان به سر برده و دست به خلق آثار ماندگار و جاویدانهای زدهاند و اگر تمامی آثار غیر فارسی منطقه را در یک کفه ترازو و آثار خلق شده با فارسی را در طرف مقابل ترازو قرار دهیم ، بدون شک وزنه ترازو به نفع فارسی گویان خواهد بود.
این افتخار پوچ و بی بنیاد نیست بلکه یک حقیقت بی بحث است و این حقیقت را حتی غربیها اعتراف کردهاند. فارسی در مسیر تاریخ این قدر فراز و فرود و شاهد حکومتهای بیگانه بوده و با سنگ فسان صیقل خورده که توان و ظرفیت تمامی مفاهیم و نیاز های بشری را دارد و همچنانکه فارسی از زبانهای منطقه تاثیر پذیرفته، سائر زبانها، از جمله عربی، ترکی، روسی، انگلیسی ....از فارسی نیز تاثیر عمیق بردهاند که این یک امر طبیعی است.
پژوهشگران و دانشمندان فارسی زبان راست که ویژگیها و توان مندیها و شایستگیهای این زبان را بدون احساس و موضع گیری و با دلایل و برهان قاطع به جهانیان معرفی کنند و این امر نه یک فعالیت موسمی و پراکنده و سطحی و جسته و گریخته، بلکه منظم، مستمر و آهسته و پیوسته باشد.
فارسی، زبان امپراطوری فارس بود در حالی که 6 زبان زبان رایج بینالمللی – انگلیسی، عربی، روسی، اسپانیایی، فرانسه و ایتالیائی هیچ کدام زبان امپراطوری نبودهاند.
فارسی تنها زبانی است که در 3 کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان به عنوان زبان رسمی محسوب میگردد و نزدیک 100 میلیون نفر در جهان با این زبان صحبت میکنند و جمعیت بیش از 1 میلیاردی شبه قاره تاثیر زیادی از فارسی پذیرفته و در زبان هندی و اردو درصد زیاد واژگان و ترکیبهای فارسی را میتوان مشاهده کرد و جا دارد این زبان زبان رایج بینالمللی باشد و در شان آن زیبنده است.
فارسی زبان دوم عالم اسلام است و بیشترین آثار دینی و مذهبی، فقهی، تفاسیر قرآن مجید با این زبان تالیف شده و حتی 15 نفر از متفکران بزرگ ایرانی در شکل دهی ادبیات عرب نقش داشتهاند که سیبویه از جمله آنها است.
ما صاحبان زبان تا خودمان پشتکار و مبتکر نباشیم و در این زمینه با چنگ و دندان تلاش به خرج ندهیم و از جان مایه نگزاریم و از حق خود دفاع نکنیم همچنان بیگانگان حق ما را خواهند خورد. به قول حافظ لسان الغیب:
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم!
نویسنده: شاه منصور شاه میرزا(خواجه اف)