ندای انقلاب، بسیاری از اهالی هنر تمایل دارند چیزی به جز آنچه هستند شناخته شوند. این تمایل فراوان به خویشتن و خودفریفتگی درونی سبب می شود تا هنرمند همواره به دنبال مشابهی از خود در دنیای بیرونی باشد اما مشهور تر، خوشنام تر و خوش سابقه تر.
اما در مورد مهرجویی چه باید گفت: مردی که 7 دهه از عمرش را به فلسفه اختصاص داد تا قرائتی درون یافته اما بدیع از فلسفه ی مدرن را درک و به مخاطب سینمای ایران عرضه کند . همو که امروز دوران کهن سالگی را در جشن نامه ای به رنگ نارنجی به تماشا گذارده تا از رهگذر زندگی روزمره مفهومی شبه فلسفی را بر پرده سینما به نمایش بکشد.
اما براستی «نارنجی پوش» تا چه اندازه می تواند مشتاقان مهرجویی را به شوق آورد؟
«نارنجی پوش» داستان جوانی لیسانسه به نام حامد آبان است که با خواندن یک کتاب شیفته ی پاکیزگی می شود و دوست دارد محیط زیست. همین اتفاق کافیست تا حامد پس از استخدام در شهرداری و پوشیدن لباس نارنجی رفتگران به تیتر اول روزنامه ها مبدل شود. از اینرو«نارنجی پوش» پیش از اینکه یک فیلم اجتماعی باشد، یک فیلم مستند است. مستندی که قرار است به ما بیاموزد "لطفا آشغال نریزید".
اما برای رساندن این پیام ، فیلمساز ترجیح داده داستانی بنا کند فردگرایانه حول شخصیت حامد آبان. اوست که در طول فیلم امر و نهی به پاکیزگی می کند و این تکرار همان انسجام ابتدایی داستان را هم از خود متاثر کرده و دسته آخر بیننده را در مقابل انبوهی از شخصیت های نیمه کاره رها می کند.
مشکل دیگر این فیلم نگاه تجربه گرایانه داستان نویس به شخصیت حامد آبان است که از قضا چندان هم بی شباهت با حمید هامون نیست. از کاپشن سرمه ای حمید هامون و حامد آبان گرفته تا نمایش تنهایی حامد آبان. این تشابه سبب می شود تا مخاطب حرفه ای سینما احساس تکرار شوندگی شخصیت ها در جریان ساخته های فیلمساز را به پای یکنواختی ذهن و تکرار پسندی وی بگذارد.
از سوی دیگر به نظر می رسد سینمای فلسفی مهرجویی به نوعی زیاده گویی هم مبتلا شده است. دیالوگ های اضافه باعث کند شدن ریتم فیلم شده و تکرار شعاری دیالوگ ها آدمی را ناخودآگاه به یاد فیلم های سفارشی ساز می اندازد .از این رو برخی حتی معتقدند «نارنجی پوش» در اندازه ی یک کلیپ تبلیغاتی شهرداری ،ما را به پاکیزگی محیط شهرمان دعوت می کند.
البته این نقدها سبب نمی شود که لایه های زیرین ساخته ی مهرجویی از دیدگان اهل فن مغفول بماند و از نگاه نقاد مصونیت بیابد . از باب مثال، مهرجویی سیمینی ساخته که بر خلاف جدایی های « سیمین از نادر » به ایران عشق می ورزد و با پیروی از عنصر کتاب به عنوان میراث عصر روشنگری ، می کوشد تنهایی حامد پائیزی را پر کند.
او شهر را، خانه را پاک می کند از پلشتی و زشتی ، تا زمینه فراهم شود برای ظهورنا امیدی نهفته در نگاه فیلمساز . او در انتهای اثر خود با ترسیم جاده ای پر از زشتی و آلودگی فریاد می زند که ای حامد نیمه ی پائیز ، خود را برای زمستان سرد آماده کند . بدان که تو راه به جایی نمی بری.
گویا مهرجویی بعد از «مهمان مامان» که منتقدانش با عنوان « یک زنگ تفریح» در کارنامه ی هنری او یاد می کردند، دیگر قرار نیست پایان پذیرد .پیرمرد سینمای موج نو ایران تصمیم گرفته از این پس فیلمی بسازد که از دلش برآمده باشد، تا لاجرم بر دل مخاطب هم بنشیند.
البته باید توجه داشت که این مسئله می تواند سابقه ی فیلمساز مولفی چون او را از خود متاثر کند. چراکه اگر روزگاری این ساخته های مهرجویی بود که او را در حد و اندازه های یک فیلسوف فیلمساز مطرح می کرد ، امروز دیگر نام اوست که ساخته هایش را بر سردر سینما ها بالا می برد و فروش فیلم را تضمین می کند.