به گزارش سرویس سواد رسانه پایگاه خبری 598/ در دنیای امروز، تأثیر رسانهها بر جامعه و فرد یکی از موضوعات پربحث و جدی است. رسانهها دیگر تنها ابزارهایی برای انتقال اطلاعات نیستند، بلکه به یکی از ارکان اصلی شکلدهنده به نگرشها، رفتارها و حتی هویت اجتماعی تبدیل شدهاند (598.ir/002GoG). در این مقاله قصد داریم به بررسی نظریههای مختلف درباره تأثیر رسانهها بپردازیم و تفاوتهای آنها را تحلیل کنیم.
در مباحث نظری پیرامون تأثیر رسانهها، سه دیدگاه اصلی وجود دارد: دیدگاه افراطی، دیدگاه تفریطی و دیدگاه بینابینی.
دیدگاه افراطی: طرفداران این دیدگاه اعتقاد دارند که رسانهها قدرتی دارند که میتوانند نسلهای جدیدی را شکل دهند که از نسلهای پیشین کاملاً متفاوت باشند. به باور آنها، رسانهها مانند بمب اتمی میتوانند به راحتی افکار، عقاید و رفتارها را دگرگون کنند. آنها به توانایی رسانهها در هدایت افکار عمومی، حتی در راستای منافع اجتماعی و اخلاقی، تأکید میکنند.
دیدگاه تفریطی: مخالفان دیدگاه افراطی معتقدند که رسانهها تأثیر چندانی بر مخاطبان ندارند. آنها بر این باورند که رسانهها باوجود پیشرفتهای تکنولوژیکی، موانعی دارند که مانع از تأثیرگذاری واقعی آنها میشود و بهطورکلی، تأثیرات رسانهها محدود است.
دیدگاه بینابینی: این دیدگاه میانهروتر است و معتقد است که رسانهها بهطور قطع تأثیرات اجتماعی و فرهنگی زیادی دارند، اما این تأثیرات نه به اندازهای است که تمام رفتار و نگرشهای افراد را تغییر دهد، نه به اندازهای که بیتأثیر و بیاهمیت باشد. این دیدگاه تأکید دارد که تأثیرات رسانهها به شرایط و متغیرهای خاصی بستگی دارد.
در کنار دیدگاههای مختلف درباره تأثیر رسانهها، چندین نظریه مهم نیز در این زمینه وجود دارد که بهطور جدی و دقیق به تأثیرات رسانهای پرداختهاند. در اینجا به پنج نظریه برجسته اشاره خواهیم کرد.
نظریه تزریقی (گلوله جادویی): طبق این نظریه، رسانهها تأثیر فوری و یکسانی بر تمام مخاطبان دارند. این دیدگاه رسانه را بهعنوان یک منبع قدرتمند و حتی خطرناک میبیند که هیچگونه مقاومتی از سوی مخاطب وجود ندارد. مخاطب در این مدل کاملاً بیدفاع در برابر تأثیرات رسانهها است.
نظریه استحکام یا تأثیر محدود: این نظریه بر این باور است که رسانهها تأثیرات بنیادی ندارند، بلکه میتوانند تأثیرات محدودی در تقویت و استحکام باورها و نگرشهای قبلی فرد داشته باشند. در این مدل، تأثیر رسانهها محدود به تغییرات کوچک در نگرشها و باورهای مخاطب است.
نظریه برجستهسازی: این نظریه تأثیر رسانهها را بر روی اولویتهای ذهنی و شناختی مردم میداند. رسانهها نمیتوانند بهطور مستقیم بگویند مردم باید چگونه فکر کنند، اما میتوانند آنها را متوجه موضوعات خاصی کنند و بر روی آنها تمرکز کنند.
نظریه استفاده و رضایت مندی: این نظریه، برخلاف مدلهای دیگر که رسانهها را بهعنوان عامل تأثیرگذار میبینند، به مخاطب نقش فعال میدهد. این نظریه معتقد است که افراد رسانهها را بر اساس نیازهای شخصی خود انتخاب میکنند و میزان رضایت مخاطب از محتوا بستگی به این نیازها دارد.
نظریه کاشت (پرورش گربنر): این نظریه بر تعاملات پیچیدهتری بین رسانهها و مخاطب تأکید دارد. طبق این نظریه، رسانهها تأثیرات محدودی دارند و از طریق عوامل مختلف مانند انتخابهای فردی، گروههای اجتماعی و هنجارهای گروهی تقویت میشوند.
در کنار رسانههای سنتی مانند تلویزیون، رادیو و مطبوعات، رسانههای دیجیتال نیز به یکی از ارکان اصلی ارتباطات انسانی تبدیل شدهاند. اینترنت و رسانههای اجتماعی بهطور خاص، ظرفیتهای جدیدی برای تعامل اجتماعی و رسانهای فراهم آوردهاند. این تغییرات بهویژه در زمینه تعاملات آنلاین که بهطور مداوم در حال گسترش است، تأثیرات عمیقی بر جوامع و فرهنگها گذاشته است.
در فضای دیجیتال، مرزهای اجتماعی و تعاملات فردی به شکلی جدید شکل میگیرد. بهطور مثال، افراد ممکن است همزمان در فضای واقعی و مجازی در حال برقراری ارتباط باشند، یا از طریق رسانههای اجتماعی با دیگران در ارتباط باشند و اطلاعات خود را با دیگران به اشتراک بگذارند.
در نهایت، باید اذعان داشت که رسانهها ابزاری دوگانه هستند که میتوانند هم در جهت تقویت فرهنگهای مثبت و هم در جهت تضعیف آنها عمل کنند. تأثیرات رسانهها بهشدت وابسته به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که در آن فعالیت میکنند. بنابراین، تحلیل و بررسی دقیقتر این تأثیرات ضروری است تا بتوان از پتانسیلهای مثبت آن بهرهبرداری کرد و خطرات آن را به حداقل رساند.