به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری 598، نقد فیلم باشو غریبه کوچک؛ شاهکاری برای تمام فصول در ادامه می آید:
ما در این ورق از مجلهی هنری اهل سینما نه به نقد فیلم باشو غريبه کوچک، که به معرفی فیلم باشو غریبه کوچک با نگاهی معناگرایانه میپردازیم. فیلمی که راز چگونگی تجلی قدرت زنانه در هستهی زندگی هر انسانی را آشکار میکند!
خلاصه فيلم باشو غريبه کوچک، خطر اسپویل فیلم
فیلم جذاب و تماشایی باشو غریبهی کوچک، روایت باشو پسرک سیاهپوستی محسوب میشود که در جریان جنگ ایران و عراق خانوادهاش را از دست داده است و سوار بر کامیونی به جادههای شمال میرسد. او برای یافتن پناهگاه به دل ترسها در شالیزارهای ناشناخته میرود. زنی را میبیند که غذا در دهان دو کودک میگذارد. نزدیک و گاه دور میشود. زن که نامش نایی است به باشو نزدیک میشود و سعی در ارتباط با او و ایجاد اعتماد و امنیت دارد. شوهر نایی در شهر کار میکند و طی نامهای به او میگوید که احتیاط کند. نایی برای باشو آغوش مهر میگشاید و …
ـ برندهی جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره آدانا ترکیه 1991
ـ برنده جایزه اول جشنواره فیلم و هنر فرانسه 1991
اَرمنیها معتقدند زمین، شکم مادرانهای است که آدمیان از آن متولد میشوند؛ پس زخمی کردن و آسیب به آن را قبیح میدانند. جالب است بدانید که از نظر ساکنان کوکار و برخی مناطق چین، نشستن روی زمین سودمند است و زنان این مناطق در هنگام احساس درد و بهخصوص درد زایمان، روی زمین مینشینند. در بررسی فيلم باشو غريبه کوچک میبینیم که زمین نخستین پناهگاه باشوست؛ آنجاکه به سرزمینی جدید میآید.
در ادامۀ نقد فیلم ایرانی باشو غریبه کوچک باید بگوییم گه باشو، چادر کامیونی را که در آن پناه گرفته است کنار میزند و از مجرای تاریکی ـ که گویی زهدان مادر است ـ زمینی را میبیند؛ سبز و پرهیبت. باشوی غریب چشمانش برقی میزند و با تمام ترسهایش به آغوش زمین میآید. این قاب، آیینهایی را بهیاد میآورد که میگویند زمین حامی کودکان است؛ چنانکه در ریگودا هم میخوانیم: «به سوی مادرت زمین برو، باشد که تو را دربرابر عدم یاری کند».
در نقد فیلم باشو غریبه کوچک باید به این نکته اشاره کنیم که کارگردان، داستان یک مهاجرت اجباری را برای ما تعریف میکند. باشوی غریب از زمین پر خون و بمب و جنگ به بخش سرسبز و سرشار از حیات زمین پناه میبرد. زمینی که میتوانست از بددلی و بدگمانی مردمانش پر از کینه و کدورت شود، با وجود نایی بهعنوان مادر در انس و همراهی با زمین به بذرهای دامانش ـ حیات طبیعت، همسایهها، همسر و فرزندان ـ سرسبزی میبخشد. در تمام تصویرها همانند زمین فراخ و گسترده است؛ این اقتدار زن و زمین، توانایی باروری و خلق در هر غم و شادی، ذات هستیاش را پربار میکند. بیضایی، وحدت در یگانگی را اینگونه به نمایش میگذارد؛ همبستگی زمین، مادر و بذر این دو!
در بخش اسطوره و سینما مجله هنری اهل سینما بخوانید: نقد فیلم تروی
در مسیحیت، زمین به معنای هستی و یگانه وسیلهی فعال برای انتخاب نجات و تجلی نجات است. مسیحیان معتقدند زمین در آخرالزمان مبدل میشود. زمینی که پس از آفرینش کامل نشده و از قصد، ناقص شده تا انسان ـ او که قدرت خلق و زایندگی در او نهادینه شده است ـ کاملش کند. زمین همراه انسان و بخشی از او محسوب میشود. زن، نزدیکترین و لطیفترین بخش از آن محسوب میشود که تکامل نزدیک هستی بدون او ممکن نخواهد بود.
در ادامه معرفی فیلم باشو غریبه کوچک، میبینیم آنجا که مرد در نامهای به همسرش نایی مینویسد، «نسبت به پسر سیاه ناشناس، مراقب و محتاط باش» نایی خودش بودن و انسانیت را برتری میدهد. میبینیم که زن، باشو را پناه میدهد. باشو امنیت و اعتماد را مییابد و در کنار زن در آن زمین گسترده پرورش مییابد.
جالب است که نایی در فیلم هنرمندانهی باشو، سبب پذیرش و استقبال مقتدر خانوادهاش از باشو میشود. نمایش زنی که در خودشناسی و هستی خود به تکامل رسیده است و این را در خود و دیگری تسری میدهد. نکتهای که چنان زیباشناسانه و عمیق به جلوه در آمده است که نقد فیلم باشو غریبه کوچک را از زاویهی نگاههای متعصب و کورکورانه در امان نگه میدارد.
باشو از نایی و زمین، راه رستگاری را یافته است پس تیمار نایی میشود؛ آن زمان که در تب بیماری میسوزد. او عشق را فراگرفته است و با دستان کوچکش غذا در دهان فرزندان نایی، که حالا خواهر و برادرش هستند، میگذارد. حتی در آخر، نجاتگر میشود. مرد از سفر بازمیگردد و باشو آن دستی میشود که مرد از دست داده است. چشمان مرد، همان نور امنیت و اعتمادی را میگیرد که باشو در ابتدای فیلم از پشت پردهی کامیون از زمینی فراخ گرفته بود!
تفاوت رنگ، زبان و جنسیت نمیتواند وجود عالی انسانی را از اصل خود دور کند. نایی که نامی هوشمندانه برای نقش زن در فیلم هنرمندانهی باشوست، یادآور آناهیتا در اساطیر ایرانی است که سرچشمهی همهی آبهای روی زمین محسوب میشود. او منبع همهی باروریهاست؛ پس بر باشو که از خود دور شده بود، آغوش میگشاید تا خودش را بازیابد.
نایی، امنیت را در باشو بازیابی میکند، با چشمان او ارتباط میگیرد و با لقمه نانی و ظرف غذا که نیاز اوست بر پسر چیره میشود. پناهگاهش میدهد و او را از احساس آوارگی و غربت نجات میدهد. همچنان که نگاه، آنها را بههم نزدیک میکند. هرچند این نگاه روشن از آن نگاه دور و با روبندهی سیاه مادرش در بحبوحهی جنگ دور است.
در فیلم باشو غریبه کوچک آوا و ارتباط نایی با پرندگان، کلاغها و شالیزار، جایگزین صدای بمب و جنگ در ذهن پسرکی میشود که از درون احساس غربت دارد. زن میداند که بذرِ نوری به دامان او آمده است. او را همانند خود و از خود میداند و از هرآنچه دارد برای این آگاهی و ارتباط بهره میگیرد. بدن و روح زنانه در برقراری این اتصال و ارتباط رها و سبکبالاند تا ارتباط متقابل بین انسان با خودش، انسان با طبیعت و انسان با آن دیگری همانند خودش، بهدرستی و برتری شکل بگیرد و گسترده شود.
در ادامه تحلیل فیلم باشو غریبه کوچک، این بخش زیبا و ماندگار از این فیلم صلحجو را برای شما به یادگار گذاشتهایم.
سکانس ماندگار فیلم باشو غریبه کوچک
در معرفی فیلم باشو غریبه کوچک میتوان گفت شخصیت باشو که همانند نایی پر نوا و آواست، پر اهمیت است. نایی با همهی اجزای هستی ارتباط برقرار میکند؛ با کلاغها، غازها، شالیزارها و باشو نیز آواز او ـ صلح و دوستی ـ را در زمین فریاد میکند. باشو همانند بذری سبز و کوچک از او میآموزد؛ او از بطن مادری که در جنگ از دست داده زاییده شده و بر دامان مادری در شمال که او را پناه داده است، قد میکشد. گویی کودک درون و والد ارتباطی نوین برای شفای خود و هستیشان برقرار کردهاند.
باشوی کوچک در شالیزار بر طبل میکوبد و شادی میکند. به بچههایی که به او میخندند و میپرسند که چه میکنی، میگوید: «ساقهها با این صدا بهتر رشد میکنند» و با شوق بیشتر میکوبد.
بچهها سنگ بر هم میکوبند و در وحدت و هماهنگی آوای هو… هو… وحدت و یگانگی را سرمیدهند. این درک زندگی از زمین به مادر و از مادر به باشو رسیده است. باشو هم مادر محسوب میشود؛ غریبهای که هستی و باشندگی را در زنجیرهای بیپایان به کودکان دیگر هدیه خواهد داد. تاریکی شب و سایهی آدمهای دیگر زمین را از رشد آزادانه و پر رقص باز نمیدارد.
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما، با بررسی فیلم باشو غریبه کوچک، دربارهی قدرت زنانه در گسترش بذر امنیت، انسانیت، صلح، عشق و درنتیجه تکامل هستی صحبت کردیم. در معرفی فیلم باشو غریبه کوچک گفتیم که باشو به زمینی نو پناه آورد و در آن زمین، زنی امانش داد که هزار بذر از زمین را در خودش رویانده بود. زنی که با قدرت خود بودن و آزادیاش بر طرد شدن از جانب همسایگان و محتاطکاری همسرش، بذر انسانیت را کاشت تا گسترده و ماندگار شود.