کد خبر: ۵۳۸۸۰۷
زمان انتشار: ۱۲:۱۰     ۳۱ تير ۱۴۰۳
حر بن یزید ریاحی از افراد سرشناس اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین(ع) فرستاد تا مانع ورود حضرتشان به این شهر شود. عمر بن سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبائل «تمیم» و «همدان» قرار داد.

به گزارش پایگاه خبری 598، پرونده اصحاب الحسین، به مناسبت ایام محرم به بررسی شخصیت های اصحاب امام حسین علیه السلام در عاشورا می‌پردازد که در این شماره به معرفی شخصیت «جناب حر بن یزید ریاحی رضوان الله تعالی علیه» خواهیم پرداخت.

نسب حر بن یزید

نسب حر را چنین ذکر کرده‌اند: «حر بن یزید بن ناجیة بن قَعنَب، بن عتّاب بن هرمیّ بن ریاح بن یربوع»، یا «حر بن یزید بن ناجیة بن قعنب بن عتاب بن حارث بن عمرو بن همام‏».

با توجه به نام قبیله و تیره‌اش، او را به اوصاف «تمیمی»، «یربوعی»، «نهشلی»، «حنظلی» ‏و «ریاحی» خوانده‌اند.

او از افراد سرشناس اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین(ع) فرستاد تا مانع ورود حضرتشان به این شهر شود. عمر بن سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبائل «تمیم» و «همدان» قرار داد.

اگرچه نام پدر و اجداد او در تاریخ ثبت شده است، اما اشاره‌ای به نام مادر آن بزرگوار نشده است. با این وجود،‌ امام حسین(ع) در دو مورد - بدون آن‌که نامی از مادر حر ببرد - از او یاد کرده است.

هنگامی که پس از برخورد سپاه حرّ با امام حسین(ع)، حضرتشان دستور حرکت داد و حرّ مانع حرکت امام شد، آن‌حضرت به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند». و حر در پاسخ گفت: «اگر کسی

غیر از تو این حرف را به من می‌زد، همین حرف را به او می‌زدم؛ هر کس که می‌خواست باشد! اما به خدا سوگند که درباره مادر تو جز بهترین سخن‌ها، چیز دیگری نمی‌توان گفت».

هنگامی که حرّ از لشکر کوفه جدا شد، و خود را به امام(ع) رساند و عرض کرد: آیا می‌توانم توبه کنم؟ امام پاسخ مثبت داد و نامش را پرسید. او گفت: من حر بن یزید هستم. امام فرمود: «تو حقیقتاً حرّ (آزاده) هستی، همان‌گونه که مادرت تو را حر نامید».

در نقل دیگری امام حسین(ع) این سخن را هنگام شهادت حرّ بر زبان آورد.

 

محاصره امام (ع) توسط حر

امام حسین در منطقه‌ی «ذی ‌حُسُم» با حر و سپاهش روبرو شد. بعد از سیراب شدن سپاه حر توسط سپاه امام(ع) و اقامه‌ی نماز جماعت توسط آن‌حضرت، حر که تنها برای بازداشت امام اعزام شده بود، راه را بر امام حسین(ع) بست و خواست تا امام(ع) را به عبیدالله بن زیاد ببرد، اما آن‌حضرت(ع) قبول نکردند.

حر پیشنهاد داد که امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن‌ زیاد کسب تکلیف کند. آن‌گاه امام حسین(ع) و یارانش در مسیر «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند و حر نیز همراه آنان بود.

 

توبه حر

حر که در روز عاشورا از جنگ با امام حسین(ع) در تردید بود، بعد از صحبت با مهاجر بن اوس به وی گفت: به خدا قسم! خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم. به خدا قسم که جز بهشت را برنگزینم، اگرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم.

سپس با دستش به اسب خود فرمان حرکت داده و با سرعت خود را امام(ع) رساند و دست‌هایش را بر سر نهاد و ‏گفت: «فَتُبْ عَلَی فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیائِک وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیک‏»؛ خداوندا به سویت بازگشتم. پس توبه‌ام را بپذیر؛ چراکه من دل‌های دوستانت و فرزندان دختر رسول خدا(ص) را به وحشت و اضطراب افکنده بودم.

 

عذرخواهی حر از امام حسین(ع)

حر بعد از توبه، نزد امام حسین(ع) آمد و گفت: فدایت گردم، من همانم که تو را از بازگشت به مدینه باز داشته و کار را بر تو سخت گرفتم. به خدا گمانم این نبود که این مردم با تو چنین کنند، من نزد خدا توبه نمودم. آیا توبه‌‏ام پذیرفته می‌شود؟ امام(ع) فرمود: آری خدا توبه‌‏ات را می‌پذیرد.

از اسب پیاده شو. حر گفت سوار بر اسب بهتر می‌توانم خدمت شما باشم تا پیاده، و فرود آمدن، آخر کار من است (یعنی هنگام شهادت).

سپس گفت چون من اوّل کسی هستم که به مقابله با شما پرداختم؛ از این‌رو اجازه فرما که اولین شهید در پیش‌گاه شما باشم، باشد که فردای قیامت از آنانی باشم که با جدّتان، محمّد(ص) مصافحه می‌کنند.

 

زمان پیوستن حر به امام حسین(ع)

هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند و امام حسین(ع) بانگ برآورد: «أَمَا مِنْ مُغِیثٍ یغِیثُنَا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَمَا مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟»؛ آیا دادرسی نیست که برای رضای خدا به داد ما برسد؟ آیا دفاع‌کننده‌ای نیست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟».

به دنبال آن بود که حرّ بن یزید ریاحی از سپاه عمر بن سعد جدا شد و به سپاه امام(ع) پیوست.

اگر این سخن را امام در ابتدای نبرد فرموده باشد، پیوستن حر نیز در همان زمان بود، اما اگر در اواخر نبرد امام چنین فریادرسی را مطرح نموده باشد، زمان پیوستن او در هنگامه‌های پایانی نبرد خواهد بود.

هم‌چنین گزارش شده است که حرّ غلام ترک‌زبانی داشت که او نیز همراهش به امام(ع) پیوست.

 

خطبه‌ی حر در کربلا

حر پس از ورود به سپاه امام(ع) با اجازه ایشان به سمت یاران خود که در لشکر عمر بن سعد بودند، رفت و گفت: ای قوم! آیا هیچ‌یک از پیشنهادهایی که حسین(ع) به شما ارائه داد را نمی‌پذیرید تا خداوند شما را از ابتلای به جنگ با او حفظ کند! آنها گفتند: امیر ما عمر بن سعد است، با او صحبت کن.

عمر بن سعد نیز گفت: من تلاش و کوشش خود را کرده‌‏ام، اگر راهی برای پذیرش پیشنهاد او می‌یافتم، می‌دادم. سپس حر گفت: ای اهل کوفه! مرگ بر مادران شما! که حسین‏(ع) را دعوت کردید، ولی وقتی نزدتان آمد او را تسلیم دشمن نموده‌‏اید! گمان می‌کردید جانتان را فدای او خواهید کرد! ولی بعد روبرویش ایستادید تا او را بکشید! به جانش چنگ زده گلویش را گرفته، از هر سو او را احاطه کرده‌‏اید.

نگذاشتید در سرزمین پهناور خدا به جایی برود و با اهل‌بیتش در امان بماند؛ او مانند اسیری در دست‌‏های شما قرار گرفته؛ نه قادر است نفعی به خود برساند و نه ضرری را از خویش دور کند؛ او و بچه‌‏ها و زنان و یارانش را از آشامیدن‏ آب فراتی منع کرده‌اید که یهود و مجوس و نصرانی آن‌ را می‌‏نوشند و خوک‌ها و سگ‌های عراق در آن مزمزه می‌کنند! اینک تشنگی آنها را از پای درآورده است!.

بعد از حضرت محمّد(ص) با ذرّیه‌‏اش چه بد رفتار کرده‏‌اید! اگر توبه نکنید و دست از کاری که در این‌روز و ساعت انجام می‌‏دهید برندارید، خدا به روز تشنگی سیرابتان نخواهد کرد.

در این هنگام مردی از آنان به حر حمله برد و تیری به سویش پرتاب کرد و حر سخنانش را قطع کرد و به نزد امام(ع) بازگشت.

 

شهادت حر

در بخشی از حملات، حر به همراه زهیر بن قین به میدان رفت و وقتی یکی از آن دو حمله می‌‏کرد و درگیری شدت می‌‏گرفت، دیگری یورش می‌‏برد و او را رهایی می‌‏داد.

بعد از مدتی سپاه عمر بن سعد، اسب حر را پی کردند. حر مانند شیری از روی اسب به پایین‏ پرید و در حالی‌که شمشیر در دستش بود، می‌‏گفت: «اگر اسب مرا پی کنید پس من پسر آزاد مردی هستم، که دلاورتر از شیر بیشه هستم».

سرانجام حر به دست ایوب بن مسرح(و به نقلی مشرح خیوانی) و سوارکار دیگری از کوفیان به شهادت رسید.

در گزارشی آمده است که ایوب این اتهام را رد می‌کرد:

روزی او به خدا سوگند خورد که اسب حرّ را من پی کرده بودم ....!

یکی از پیرمردان قبیله‌اش به او گفت: حتما خودت هم بودی که او را کشتی؟!

ایوب پاسخ داد: نه به خدا! من او را نکشتم! دیگری او را کشت! و اصلا دوست نداشتم که او به دست من کشته شود!

شخصی از آن جمع به نام ابو وداک از او پرسید: چرا؟!

ایوب پاسخ داد: حر از پارسایان بود. به خدا اگر می‌خواستم‌ گناهی (در مبارزه با آنها) انجام دهم، بهتر همان بود که با گناه حضور در نبرد و زخمی‌کردن آنها در پیش‌گاه خدا حاضر شوم، نه با گناه کشتن یکی از آنان!

ابو وداک گفت: گمانم آن است که تو با گناه کشتن تمام آنها به پیش‌گاه خدا خواهی رفت! تو تیری زدی و اسبی را پی کردی و دوباره تیر انداختی و هم‌چنان در صحنه نبرد حاضر بودی و به آنان حمله می‌کردی و به هم‌سنگرانت روحیه داده و آنان را تشویق می‌کردی و طرف مقابل به تو حمله می‌کرد و حاضر نبودی که از مقابلش بگریزی!

مشابه همین کار تو را دیگری و دیگری و دیگری نیز انجام می‌داد. آیا سرانجامش آن نبود که حرّ و تمام هم‌سنگرانش همگی کشته شوند؟! تمامتان در خون‌های آنان شریکید!

ایوب گفت: ای ابا وداک! آیا ما را از رحمت خدا ناامید می‌کنی؟! اگر خودت حسابرس ما در قیامت شده (و به حساب دوستی) ما را ببخشی، خدا تو را نبخشاید!

ابو وداک گفت: واقعیت همان بود که به تو گفتم!».

پیکر حر را بعد از شهادت نزد امام(ع) آوردند و ایشان خاک را از صورت حر پاک نمود و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ کمَا سَمَّتْک أُمُّک حُرّاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛[۲۷] تو در دنیا و آخرت آزاد مردی، همان‌گونه که مادرت نام تو را حر نامید.

 

اولین شهید کربلا

در مورد این‌که حر اولین شهید روز عاشورا باشد، اختلاف وجود دارد. اگرچه حر در دیدار با امام(ع) درخواست نمود تا اولین شهید در مکتب ایشان باشد، اما برخی معتقد هستند که منظور حر آن بود که بعد از لحظه پیوستن، او اولین شهید در راه آن‌حضرت(ع) باشد.

 

مژده غیبی به بهشت

بعد از آن‌که ابن زیاد، به حر مأموریت داد تا به سوی امام حسین(ع) برود و حر در حال بیرون‌رفتن از دارالاماره بود، از پشت سر، صدایی شنید: ای حر! به تو مژده‌ی بهشت‏ می‌‏دهم. حر به پشت سرش نگاهی کرد، ولی کسی را نیافت. با خود گفت: خدایا! من که درگیر جنگ با حسینم، پس این مژده چیست؟ او باور نمی‌‏کرد اهل بهشت باشد.

زمانی که به امام(ع) پیوست، ماجرا را با ایشان در میان گذاشت. آن‌حضرت(ع) فرمود: «لقد أصبت أجرا و خیرا»؛تو در حقیقت به پاداش خیر و سعادت دست یافته‌‏ای.

در زیارت‌ ناحیه نیز بر ایشان درود فرستاده شده است.

 

مرقد حر

اکنون قبر حرّ با فاصله زیادی از شهدای کربلا دفن شده است. در برخی از منابع متأخر، آمده است بعد از عاشورا، قبیله‌ی بنی‌تمیم بدن حر را با عنایت به مقام و رتبه وی از سرزمین کربلا بیرون بردند و در فاصله چند کیلومتری آن دفن کردند.

 

نبش قبر حر توسط شاه اسماعیل صفوی

گزارشی از برخی تاریخ‌نویسان معاصر نیز نقل شده است که شاه اسماعیل صفوی (متوفای ۹۳۰ قمری) بعد از فتح عراق و رسیدن به کربلا، نسبت به عظمت و بزرگی حر تردید کرد. برای روشن شدن حقیقت دستور داد تا قبر او را نبش کنند.

آنها پیکر حر را با لباس‌های خون‌آلود و در حالی‌که آثار تازه جراحت بر بدن و سر وی وجود داشت و دستمالی بر آن جراحت بسته بود، یافتند. شاه اسماعیل دستور داد آن دستمال را بگیرند و دستمال دیگری به جای آن ببندند، امّا وقتی دستمال را از سر حر باز کردند، خون فوران نمود. با دستمال دیگر سر وی را بستند، ولی خون قطع نشد.

به ناچار همان دستمالی را که بر سرش بسته بود بستند و خون قطع شد.

 

منبع: تاریخ بن اثثیر، اعیان الشیعه، لهوف سید بن طاوس، ارشاد شیخ مفید، بحارالانوار، تنقیح المقال

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها