به گزارش پایگاه خبری 598، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱-استاد درس «نظریههای پیشرفته جامعهشناسی ۲»، درباره پژوهشی که در ایام فتنه «زن زندگی آزادی» روی دختران نوجوان یکی از مناطق تهران انجام داده بود، برایمان حرف میزد. میگفت، در بحبوحه آشوبها، انتخاب چنین جامعه آماری برای مطالعه، کار بسیار سختی بود چرا که به نظر میرسید، بخشی از آنها دچار نوعی «اختلال جمعی» Collective Neurosis شدهاند. اختلال جمعی «اختلالی است که در یک گروه، قبیله، جمع و حتی در یک جامعه دیده میشود (غالبا در جوانان و نوجوانان)..که از مشخصههای بارز آن، پرخاشگری، افسردگی و... است.» (کتاب در جست و جوی معنا، ویکتور فرنکل) به عبارتی نوعی اختلال ذهنی-رفتاری که میتواند جوامع کوچک یا بزرگ را به صورت توامان درگیر رفتارهایی مثل پرخاشگری، خشم و حتی خشونت کند. استاد میگفت این نوع اختلال چنان از طریق فضای مجازی روی جامعه هدف و مورد مطالعه حاکم شده بود که، سؤالهای فرعی پژوهش را هم نمیتوانستم به دلیل واکنشهای عصبی جامعه آماری، به راحتی بیان کنم. آنقدر این واکنش در پژوهش تکرار شد که به این نتیجه قطعی رسیدم، آنها از طریق فضای مجازی درگیر این اختلال شدهاند و با وجود آن که میدانستند من یک پژوهشگرم، با پرخاشگری و خشم، یا پاسخهای بیربط میدادند یا مرا قضاوت میکردند و...
۲-امروز کار رسانه، فقط اطلاعرسانی نیست، بلکه «تصویرسازی» برای «تاثیرگذاری» است. گذشت زمانی که در تعریف کارکرد رسانه صرفا به «اطلاعرسانی» اکتفا میشد. امروز «اطلاعرسانی» یکی از پیش پا افتادهترین و ابتداییترین کارکردهای رسانه است؛ چرا؟
چون هم «کارکردهای رسانه» تغییر کرده هم بشر امروز بشر ۳۰۰ سال پیش نیست. تکنولوژی رسانه آنقدر رشد کرده که بتوان گفت، روشهای تاثیرگذاری روی این بشر، پیچیدهتر، حرفهایتر و غیر ملموستر شده است. امروز با کمک این تکنولوژی در کنار علوم حوزه روانشناسی، هم میتوان به جوامع «امید» تزریق کرد و هم میتوان «امید» را از آنجامعه گرفت. با این تکنولوژی هم میتوان به جوانان یک جامعه «آیندهای درخشان» را نوید داد و هم میتوان به آنها تلقین کرد که «بیآتیه»اند. امروز با این تکنولوژی، هم جوامع را دچار «اختلال جمعی» میکنند هم «اختلال جمعی» بار شده بر یک جامعه را درمان مینمایند. تکتک حالاتی که در خطوط بالا برشمردیم، و امروزه با جادوی رسانه میشود در یک جامعه پمپاژشان کرد یعنی «امید و ناامیدی»، «با یا بیآتیهگی»، همگی «مهم» هستند. در این باره میتوانید به پژوهشهای خوبی که در این حوزه صورت گرفته رجوع کنید و ببینید، وقتی جامعهای از امید تهی شد یا جوانان یک کشور خود را «بی آتیه» یافتند، چه بلایی بر سر آن کشور،آنجامعه و افراد آن میآید. رجوع کنید و ببینید چند درصد از اعتیادها، قتلها، بیماریها و افسردگیها، طلاقها و....حاصل تزریق ناامیدی و بیآتیهانگاری است.
۳-اما هدف از بیان آنچه در دو شماره بالا گفته شد چیست؟ چند روز پیش خیلی اتفاقی در شرایطی قرار گرفتم که، ماهوارهای روشن بود و نوجوانان آن خانه در کنار پدر و مادر مشغول تماشا بودند. شاید چیزی نزدیک به ۲ ساعت روی برنامههای ماهواره، حرفهایی که در این جمع زده میشد متمرکز بودم. یک خط- تاکید میکنم حتی یک خط- در برنامههای خبری ماهواره خبر مثبت درباره ایران منتشر نشد. مثل مگسی که دنبال نجاست و سیاهی میگردد، دنبال خبرهای سیاه، کثیف و غالبا دروغ گشته و آنها را دستهبندی کرده و در پوشش «خبر»، «گزارش» و «تحلیل» به خورد مخاطب ایرانی میدادند. بعید میدانم هیچ کشوری وجود چنین موجوداتی را که به اسم «رسانه» در حال کاسبی و عقدهگشاییاند، تحمل کند. چون قوانین هیچ کشوری اجازه فعالیت به چنین موجوداتی را نمیدهد. خودم را جای مخاطب این فضای سیاه قرار دادم. تردید ندارم هرکسی با هر توان و سوادی یک ماه پای چنین برنامههایی بنشیند، در بهترین حالت دچار اختلالاتی خواهد شد که در دو بند بالا به یکی دو مورد از آنها اشاره شد.
۴-متاسفانه برخی رسانههای داخلی دقیقا همین کارکرد را دارند. منتهی در پوشش «آسیبشناسی» است که مدام در حال پمپاژ اخبار و تحلیلهای سیاهند. ممکن است گفته شود، «آسیب شناسی» و دانستنِ درد، مقدمه درمان است. که در پاسخ باید گفت، وقتی درصد بالایی از خبرهایی که در این رسانههای پمپاژ میشود، جعلی، دروغ و ساختگی از آب درمیآید، دیگر نمیتوان گفت آنها در حال بیان آسیبها هستند. شما بفرمایید رسانهای که استاد دانشگاه فوت شده را، استاد اخراجی جامیزند، آیا به دنبال آسیبشناسی است؟! یا رسانههایی که با انتشار تصاویر مبهم اعلام میکنند، آن خانم فوت شده دچار شکستگی جمجمه شده اما بعدها اعتراف میکنند، هیچ شکستگی در کار نبوده است، آیا به دنبال چیزی غیر از سیاهنماییاند؟! میگویند اگر دنبال هدف و نیت واقعی حریف هستید، ببینید هنگام گفتن «دردها»، آدرس کجا را به عنوان «درمان» میدهند. این طیف دقیقا همان آدرسی را میدهند که اپوزیسیون نظام در ماهوارهها میدهد. به عبارتی طیفی که در داخل کشور دارای صدها تریبون، بودجه و رسانه است و با گرفتن آگهیهای میلیاردی از همین نظام، ارتزاق میکند، شاید در روش، تفاوتهای جزئی با دشمنان قسمخورده این نظام داشته باشد اما در هدف با آنها «مو» نمیزند. اثری هم که اخبار و گزارشهای برخی رسانههای داخلی روی مخاطب ایرانی میگذارد-یا به دنبال گذاشتن آن است- نیز با اثر رسانههای آن طرف آب «مو» نمیزند. هر دو به دنبال «تلقین حس ناامیدی و بیآتیه بودن» هستند. غیر از این است؟!
۵-در ایران هر وقت صحبت از «رسانه»، «سیاهنمایی» و «نقد» به میان آمده همزمان یک «سوء تفاهم» بزرگ هم مطرح بوده است. یعنی هیچ گاه مرز میان «نقد» و «سیاهنمایی» مشخص نشده است. به بیانی واضحتر، خبرهای دروغ و سیاه به راحتی «نقد» جا زده میشود و اعتراض یا برخورد به این خبرها و رسانهها هم «مخالفت با نقد» عنوان میشود. به عنوان یک نمونه نزدیک، یکی از بدسابقهترین و سیاهنماترین رسانههای کشور-که از قضا بسیاری از اخبارش دروغ از آب درآمده و هیچگاه حاضر به اصلاح یا عذرخواهی رسمی هم نشده است-چندی پیش با تاخیر بسیار از سوی مراجع قانونی -و احتمالا پس از چندین بار تذکر- نقرهداغ شد. همطیفیهای این رسانهنما، این اقدام را «مقابله با شفافیت و گردش آزاد اطلاعات» و« تعطیلی یک رسانه مرجع»، خوانده و اعلام کردند، دولت نباید با رسانههای حرفهای! برخورد قهری کند. به عبارتی در کشور ما-بنا به دلایلی که بررسی جداگانه میطلبد- مرز میان رسانهای که «حرفهای» است با رسانهنمایی که فلسفه وجودیاش، سیاهنمایی و لجنپراکنی است، مشخص نیست. در سیاهنمایی چنین رسانه نماهایی همین بس که، با جمع شدن کاسه و کوزهشان، یقین بدانید، کاسه و کوزه سعودی اینترنشنالها و رادیو فرداها هم جمع خواهد شد. چرا که منبع تحلیلها و گزارشهای «آنها»، همین اخبار کذب «اینها»ست. در این کشور تا دلتان بخواهد از این رسانههای حقالعملکار فعالند و بهراحتی آب خوردن، مشغول خبرسازی و سیاهنمایی علیه نظامند و از همین نظام هم آگهیهای آنچنانی میگیرند!
برای این که بدانید هیچ کشوری وجود چنین کاسبان وطن فروشی را تحمل نمیکند میتوانید به قوانین رسانهای آنها سری بزنید. هیچ کشوری به چنین حقالعملکارهایی اجازه نمیدهد، اخبار و تحلیلهای کذب را تحت عنوان «آزادی بیان» به خورد مردم دهند. چه رسد به این که از آنها حمایتهای مالی کرده و در روزی مثل روز خبرنگار و یا جشنواره مطبوعات، با جایزه تشویقشان هم بکند. اینجا در ایران اما، -طیفی را که نام رسانه گذاشتن روی آنها حقیقتا ظلم بزرگی به خبرنگار و رسانه است- به راحتی آب خوردن برای دشمن جاسوسی کرده و وطنفروشی میکند. پس از مدتی نیز از کشور میگریزد، با وزیر خارجه رژیم صهیونیستی دور یک میز مینشیند و قرارداد بعدی را برای یک دوره سیاهنمایی دیگر میبندد. آیا این، چیزی غیر از وطنفروشی است؟ واقعا حیف نام «خبرنگار» که روی این طیف گذاشته شود. نشستن دور میزِ رژیمی که، رئیسسابق اطلاعاتش اعتراف میکند «ما یک رژیم آپارتاید هستیم» آن هم با موضوع «تلاش برای آوردن آزادی و برابری به ایران»، همانقدر مضحک است که، برخورد با چنین رسانهنماهایی را «برخورد با یک رسانه مرجع» نامیدن!