به گزارش پایگاه خبری 598، «زبان را نگهدار باید بُدَن، نباید روان را به زهر آژدَن / که بر انجمن مرد بسیارگوی، بکاهد به گفتار خود آبروی» در لابهلای حرفهای آفرکورد یا همان خارج از مصاحبه، ناگهان سر ذوق آمد و با ارجاع به این ابیات از حکیم فردوسی، نگاهش را درباره زیادهگویی و موضعگیری یک هنرمند در هر زمینه و هر موضوعی را بیان کرد. وحید رهبانی هرچند در سالهای فعالیت حرفهایاش در تئاتر، تلویزیون و سینما، حاشیههایی را هم پشتسر گذاشته اما خودش هیچ علاقهای به حاشیهسازی ندارد. رویکردی که در همین گفتگو هم میتوان رگههایی از آن را دید.
او که در عنفوان جوانی با نقشآفرینی در سریال «خانه ما» به کارگردانی مسعود کرامتی تبدیل به چهرهای آشنا برای مخاطبان تلویزیون در دهه ۷۰ شد، در مقطعی از فضای کارهای تلویزیونی فاصله گرفت و تمرکز ویژه خود را بر نمایشنامهنویسی، بازیگری و کارگردانی تئاتر گذاشت. او در مقام مترجم، برخی متنها را به زبان فارسی بازگرداند که گروههای دیگر آنها را به صحنه بردند. در ادامه همین فعالیتها اما بازهم این تلویزیون بود که ضریب دوبارهای به شهرت او داد و با ایفای نقش «محمد» در سریال «گاندو» بار دیگر شهرت را تجربه کرد.
وقتی فرآیند فعالیت حرفهای شما در بازیگری را رصد میکنیم، شاهد برخی مقاطع هستیم که گویی خودخواسته یا براساس دلایلی دیگر، از این عرصه فاصله گرفتهاید. با همین نگاه «مصلحت» را میتوان اولین فیلم مهم شما در دوره تازه بازیگریتان در سینما بدانیم. اتفاقاً حضور خوبی هم در این فیلم دارید اما با توجه به اینکه کمی پیشتر در «گاندو» ایفای نقش کرده بودید، نگران قضاوتها درباره مسیر بازیگری خود نبودید؟ به تعبیر دیگر فیلمنامه «مصلحت» چه ویژگیای داشت که شما را برای ایفای نقش وسوسه کرد؟
درباره بخش ابتدایی سوالتان این توضیح را بدهم که من باور ندارم در مقاطعی از کار حرفهایام فاصله گرفتهام چرا که فعالیت حرفهایام را تنها هنرپیشگی در سینما نمیدانم. برخی دوستان از من میپرسند چرا تئاتر کار نمیکنی، در حالی که متنهایی که من ترجمه کردهام دارد روی صحنه اجرا میشود و این هم بالاخره بخشی از کار حرفهای من است. من شاید متنی را ۶ سال پیش در خلوت خودم ترجمه کرده باشم اما امروز آن متن روی صحنه میرود. پس اینگونه نیست که در مقاطعی از کارم فاصله گرفته باشم.
معتقدم شما وقتی پایتان را به دره شهرت میگذارید، حالا چه در زمین فوتبال و چه در عرصه سینما و هر عرصه دیگر، باید منتظر باشید عدهای شما را فحش بدهند و شروع به قضاوت کردن شما کنند. عدهای علیه شما بد میگویند و عدهای خوب
نکته دوم اما درباره قضاوتهاست؛ معتقدم شما وقتی پایتان را به دره شهرت میگذارید، حالا چه در زمین فوتبال و چه در عرصه سینما و هر عرصه دیگر، باید منتظر باشید عدهای شما را فحش بدهند و شروع به قضاوت کردن شما کنند. عدهای علیه شما بد میگویند و عدهای خوب. وقتی این واقعیت را پذیرفتید، به راحتی به این عرصه وارد میشوید. در زمینه بازیگری هم ممکن است برخی آثارتان در مقاطع زمانی خاص و متأثر از شرایط پیرامونی مورد قضاوت مثبت و یا منفی افراد جامعه قرار بگیرد.
درباره هر اثر هنری، این نظرات منفی و مثبت حکم ترازو را دارند و باید هر دو وجود داشته باشند. برای من هم اصل موضوع در فرآیند پذیرش یک نقش این است که ببینم آن نقش چقدر من را به هیجان میآورد و چقدر گروه تولید یک کار را دوست دارم تا برای چند روز در کنارشان باشم. «مصلحت» هر دو این ویژگیها را داشت و به همین دلیل حضور در آن را پذیرفتم. بسیار هم از بازی در این فیلم خوشحالم.
امروز هم وقتی در کنار مردم و در سینما به تماشای فیلم مینشینم، بهخوبی میتوانم احساس کنم که قصه فیلم آنها را درگیر خود کرده است و فیلم درست ساخته شده است. اساساً به برخی از آثار هنری هم باید در گذر زمان پرداخت. شاید در زمان عرضه موجهای عجیب و غریبی را ایجاد نکنند، اما در گذر زمان تأثیرگذاری آنها مشخص میشود.
اما خب از منظر بازیگری این ریسک هم وجود داشت که بهواسطه استمرار حضور در آثار یکسان، کارگردانان یک طیف خاص مدام برای نقشهای مشابه مثلاً یک مأمور امنیتی، سراغتان بیایند...
خب بیایند، چه ایرادی دارد؟ من در هر مقطعی آزاد هستم در پذیرش یا عدم پذیرش یک پیشنهاد. وجود آن طیفبندی که به آن اشاره میکنید را نمیتوان کتمان کرد اما از آنجایی که هنرپیشگی هیچگاه برای من شغل نبوده است، بابت این اتفاقات نگرانی ندارم.
درباره اینکه هنرپیشگی برایتان شغل نیست را کمی توضیح میدهید یعنی چه؟
هنرپیشگی شغل من نیست.
یعنی محل درآمدتان نیست؟
هم از منظر ممر درآمدی و هم از وجوه دیگر. بالاخره شغل شما، آن حرفهای است که مدام میخواهید در آن پیشرفت کنید و به مدارج بالاتر برسید اما من اساساً در بازیگری این مسیر را نرفتهام و بعدها هم نخواهم رفت. یک زرنگی شاید این بود که بعد از دیده شدن «گاندو» سراغ فرصتهای بهتری باشم تا در فیلمهای جدیتر و بزرگتر دیده شوم اما من بعد از «گاندو» بسیاری از پیشنهادها را رد کردم. پیشنهادهایی که خیلی از آنها فیلمها و سریالهای خوبی هم بودند.
به همین دلیل است که میگویم هیچوقت بهعنوان یک شغل به بازیگری نگاه نکردهام. بخشی از آنچه بهعنوان فاصله گرفتن از این عرصه در سوال اول به آن اشاره کردید هم میتواند به دلیل همین مسئله باشد. شاید از بیرون اینگونه به نظر برسد که من از کارم فاصله گرفتهام اما میتوان اینگونه هم در نظر گرفت که در آن مقاطع من پیشنهادهایی را رد کردهام و نمیخواستم مدام هنرپیشگی کنم.
اما خیلی از بازیگران معتقدند برای موفقیت در این عرصه مدام باید مقابل چشم باشند. غیبت طولانیمدت از عرصه بازیگری میتواند منجر به فراموشی شما شود!
خدا کند این اتفاق بیفتد! (میخندد)
یعنی واقعاً قبول کنیم که یکی از آرزوهایتان این است که مردم دیگر شما را نشناسند!؟
نه واقعاً که این آرزو را ندارم. شاید کمی اغراقآمیز به سوالتان جواب دادم. منظور از آن «خدا کند» ی که گفتم معنای دیگر دارد. شما همین الان همراه من به خیابان بیایید، خواهید دید که مردم چقدر برخورد خوبی با من دارند و بسیار به من لطف دارند. به همین دلیل هیچوقت مشکلی با این مسئله نداشتهام و همواره از مردم عشق دریافت کردهام. ممکن است چهار نفر هم در فضای مجازی حرفهایی دربارهام بنویسند، کمااینکه درباره خیلیهای دیگر هم مینویسند.
واقعاً باور ندارم که ما در زمانه بدی هستیم. ایران دارای یک فرهنگ بسیار قدرتمند است که مانند چرخدندههای غولپیکری که اتومبیلها و قطعات بزرگ آهنی را در خود میبلعند و له میکنند، با هر چیزی مواجه شود آن را در خود هضم میکند. خوشبختانه ایران ما چنین فرهنگی دارد. باید از چه چیز بترسیم؟
معتقدم این واکنشهای فضای مجازی را نمیتوان به همه مردم تعمیم داد. این مخصوص ایران هم نیست. شما بروید بررسی کنید ببینید ترامپ چگونه توانست از مردم آمریکا رأی جمع کند؟ نمیخواهم وارد این جزییات شوم اما واقعیت این است که همه مردم، محدود به این جماعت آنلاین نیستند که گاهی هر چه دلشان میخواهد هم میگویند.
مصاحبهای از ادل میخواندم که میگفت: «زمانی چاق بودم، عدهای فحش میدادند چرا چاق هستی، بعدها لاغر شدم، عدهای با فحش میدادند که چرا لاغر شدهای! زمانی بچه نداشتم، فحش میدادند چرا بچه نداری! بعدها بچهدار شدم، باز میگویند چرا بچهدار شدی و فحش میدهند!» این همان واقعیتی است که ابتدا اشاره کردم همراه هر شهرتی وجود دارد و نمیتوان کاریاش کرد.
من واقعاً باور ندارم که ما در زمانه بدی هستیم. ایران دارای یک فرهنگ بسیار قدرتمند است که مانند چرخدندههای غولپیکری که اتومبیلها و قطعات بزرگ آهنی را در خود میبلعند و له میکنند، با هر چیزی مواجه شود آن را در خود هضم میکند. خوشبختانه ایران ما چنین فرهنگی دارد. وقتی مغول و اعراب نتوانستند با فرهنگ ما کاری کنند و بعد از یک دورهای اتفاقاً آنها شبیه ما شدند، ما دیگر باید از چه چیز بترسیم؟ من هیچ نگرانیای بابت آینده ایران ندارم. امواجی میآیند و میروند اما فرهنگ ایرانی مانند چشم طوفان است و گویی از آن بالا مسیر حرکت طوفانها را هم هدایت میکند اما هیچ آسیبی نمیبیند.
شعار که نمیدهید؟
اصلاً. من نمیگویم که حال همه مردم خوب است. حال بد حتماً وجود دارد و میتوان دلایل آن را هم ارزیابی کرد. اتفاقاً کار من هم نیست و باید جامعهشناسان و مردمشناسان درباره آن صحبت کنند که من هیچکدام نیستم. در حد خودم میدانم ما امروز با اختلافها و شکافهایی مواجه هستیم که میتوانیم درباره آنها حرف بزنیم، از همین منظر اتفاقاً فکر میکنم بهتر که «مصلحت» به جای آنکه سه سال پیش و بدون توقیف اکران شود، امروز روی پرده رفته است. حسم این است که این فیلم در زمانه بهتری دارد اکران میشود.
من هم در متن همین مردم زندگی میکنم و قطعاً هم بابت دودستگیهایی که دچارش شدهایم ناراحتم، بهخصوص که جزو گروه آشتیطلبانم. معتقد نیستم که ایران ما دچار مشکلی نمیشود، اما مهم این است که بدانیم این مشکلات را در خودش حل میکند. فرهنگ ایران بسیار قدرتمند است و این قدرت را هم فارغ از حکومتهای مختلفی که در طول تاریخ آمدهاند و رفتهاند، ثابت کرده است.
شما در مقطعی زندگی در خارج از کشور را هم تجربه کردهاید، این حجم از باورمندی و عرق به ایران، از زبان شما جذابتر است. برخلاف عدهای که مدام میخواهند بر آتش یک تنفر نسبت به این خاک بدمند.
خاطرم هست همان زمان که میخواستم برای تحصیل به خارج بروم، کم نبودند آنهایی که میگفتند طوری رفتار کن که راحت ویزایت را بگیری و بروی! اما در همان مصاحبهام در سفارت گفتم همین الان که دارم میروم، دو نمایشنامهام در حال اجرا روی صحنه است و هیچ مشکلی هم برای کار در کشورم ندارم، فقط برای تحصیل میخواهم بروم. واقعیت هم همین بود و هیچگاه قصد فرار نداشتم، همان روز اولی که میرفتم میدانستم که برخواهم گشت. در عین حال که بهعنوان یک هنرمند معتقدم باید شرق و غرب عالم را هم بشناسم تا بهتر بفهمم ایران چگونه جایی است.
اینگونه نیست که در غرب همه چیز خیلی خوب باشد. من کسی هستم که میتوانم درباره این مسئله صحبت کنم چرا که زندگی در آنجا را تجربه کردهام. آنجا کار کردهام و درس خواندهام. فکر میکنید چه چیزی مرا به اینجا بازگرداند؟ اینکه فهمیدم واقعاً آنجا خبری نیست!
بله من هم دوستان زیادی دارم که از زاویه همان تنفری که به آن اشاره میکنید، میخواهند از کشور فرار کنند. مدام هم حکم صادر میکنند که مملکت ما فلان و بهمان است! همینها وقتی میروند و با مشکلات آن طرف مواجه میشوند، تازه سر درددلشان باز میشود! البته که برخیهایشان رویاش را ندارند که واقعیتها را بپذیرند. واقعیت این است که اینگونه نیست که در غرب همه چیز خیلی خوب باشد. من کسی هستم که میتوانم درباره این مسئله صحبت کنم چرا که زندگی در آنجا را تجربه کردهام. آنجا کار کردهام و درس خواندهام. فکر میکنید چه چیزی مرا به اینجا بازگرداند؟ اینکه فهمیدم واقعاً آنجا خبری نیست!
من نگاه خاص خودم را دارم. روزی در جمع دوستان میگفتم که من پیشبینی میکنم تا سال ۲۰۵۰ کارگرهایی که روی زمینهای کشاورزی ما در ایران کار میکنند، مهاجران اروپایی خواهند بود! آنها خیلی از حرف من تعجب کردند اما من واقعاً چنین نگاهی نسبت به چرخش روزگار دارم. نمیگویم همین امروز چنین اتفاقی رخ میدهد اما معتقدم گردش زمانه همواره یکسان نبوده است. قطعاً امواج تغییری در زمانه رقم میخورد که ای کاش زنده بمانیم و ببینیم.
اعتقاد دارم که ما رو به پیشرفت هستیم. باور دارم که از نظر فرهنگی دچار معضلات و مشکلاتی هستیم که این مشکلات حکمرانان را هم شامل میشود. زمام فرهنگ در هر مقطعی باید در دست فرهنگیان باشد. این یک «باید» است و بیتوجهی به این «باید» است که باعث رجوع مردم به تریبونهای فارسی زبان بیگانه مانند ایران اینترنشنال و منوتو میشود. چرا مردم ما باید مخاطب آنها باشند؟ چون ما چیزی برای عرضه به آنها نداشتهایم! در این زمینه باید در سطوح بالای حکمرانی تصمیمگیری صورت بگیرد تا امور فرهنگی به اهالی فرهنگ واگذار شود. من خودم از زخمخوردگان، نبود این قاعده در سالهای گذشته محسوب میشوم. نمیخواهم به عقب بازگردم ولی تأکیدم بر این است که از آنچه میگویم، منظورم این نیست که همه چیز گل و بلبل است.
تیزر رسمی فیلم «مصلحت» با شعار «عدالت خط قرمز ندارد!»
درباره پذیرش بازی در «مصلحت» خیلی گذرا به ویژگیهای محتوایی آن هم اشاره کردید و در بخشی از صحبتها هم گفتید که اکران آن را متناسب با شرایط امروز جامعه میدانید؛ کمی درباره این ویژگیهای محتوایی «مصحلت» صحبت کنیم؟ چه چیز در این فیلم، آن را برای شما ویژه کرده است؟
حرف بزرگ فیلم از نگاه من این است که در هر شرایطی میتوان آشتی کرد. میتوان در سختترین شرایط، به «بخشش» هم فکر کرد. وقتی فیلم با حس بخشش، در اوج روایت به پایان میرسد، من احساس میکنم مخاطب هم در پایان فیلم نفس راحتی میکشد. البته شخصاً باور داشتم که آن پسر آقازاده، در پایان فیلم حداقل باید یک سیلی را میخورد. همان چکی که شاید پدرش در تمام سالهای قبل به او نزده بود و جا داشت که حداقل این چک را بخورد، اما بزرگتر از این سیلی، حس بخشش در پایان فیلم است.
همین ویژگی هم آن را متناسب با همین روزهای ما کرده است. البته بحث اعدام برمبنای حکم قاضی مسئلهای است که من در آن صاحبنظر نیستم. من و شما اصلاً آدم مناسبی برای صحبت تخصصی در این زمینه نیستیم، اما حرف درباره موقعی است که هر کدام ما شخصاً در موضع چنین تصمیمی قرار بگیریم. چقدر میتوانیم درباره فرد دیگر چنین قضاوتی را داشته باشیم و خواستار پایان زندگیاش شویم؟ سه هفته پیش دزدی موبایلم را در همین شهر تهران دزدید، واقعاً با خودم فکر میکردم اگر آن دزد را برای مجازات به دست من میسپردند، چه بلایی بر سرش میآوردم!؟
درباره «مصلحت» وقتی با حسین دارابی صحبت میکردیم، به این جمعبندی رسیده بودیم که کاراکتر بازپرس جلالی در این فیلم که مربوط به دهه ۶۰ است، میتواند پدر شخصیت محمد در «گاندو» باشد. گویی محمد میراثدار همان پدر در فضای امروز است
واقعاً موقعیت سنگینی است و کسی که آن را تجربه کرده باشد میداند که چقدر حس انتقام وجود آدم را میگیرد!
بله. اگر کس دیگری برای من تعریف میکرد که موبایلم را دزدیدند، احتمالاً در حد یک «آخیش» برایش دلسوزی میکردم اما وقتی خودم مستقیم آن را تجربه میکنم، گویی تمام خشم جهان در من متراکم میشود. «مصلحت» در مقطعی دارد اکران میشود که برخی بهراحتی چنین قضاوتی درباره دیگری میکنند و پر از خشونت شدهاند. به همین دلیل حس میکنم که تماشای آن در این مقطع ضروری است.
علاوهبر این مورد، یکی از شعارهای کلیدی فیلم هم «عدالتخواهی» است. از زاویه این «مطالبهگری» چه مواجههای با فیلم دارید، بهخصوص که کاراکتر «عدالتخواه» را در فیلم بازی میکنید.
درباره لزوم «عدالتطلبی» که بعید میدانم کسی تردید داشته باشد. کمااینکه بخشی از حرف سریال «گاندو» هم همین بود. در آنجا میدیدیم که محمد پای کاری که میداند درست است، میایستد و میگوید برای اجرای درست عدالت باید با پسر وکیل و وزیر هم برخورد قانونی کنیم. درباره «مصلحت» هم وقتی با حسین دارابی صحبت میکردیم، به این جمعبندی رسیده بودیم که کاراکتر بازپرس جلالی در این فیلم که مربوط به دهه ۶۰ است، میتواند پدر شخصیت محمد در «گاندو» باشد. گویی محمد میراثدار همان پدر در فضای امروز است.
نگاه من به این جنس عدالتطلبی هم که کاملاً در فیلم مشخص است. حس میکنم اگر خودم هم جای این کاراکتر در واقعیت بودم، همین کار را میکردم. وحید رهبانی هم اگر جای بازپرس جلالی بود، حتماً این موضوع را پیگیری میکرد. به همین دلیل از ایفای این نقش خوشحالم و حالم با آن خوب است.
«مصلحت» از منظر همین دغدغههایی که به آن اشاره میکنید، در چه شرایطی میتواند لااقل به اندازه یک فیلم، کمک کند تا ما در دنیای واقعی یک قدم پیشتر برویم؟ منظورم رقم خوردن یک تحول عظیم نیست، اما این فیلم چگونه میتواند منشأ اثر باشد؟
قبل از هر اتفاق دیگری شاید شرط اصلی این بود که چنین فیلمی به جای توقیف، حمایت شود! متأسفانه اما گویی بخشی از بدنه قوه قضاییه به این فیلم و روایت آن باور نداشتند. جالب اینکه فیلم حتی این ادعا را ندارد که براساس یک واقعیت روایت شده است، تنها حرفش این است که اگر چنین اتفاقی رخ داد، بهتر است اینگونه عمل کنیم.
فیلم خیلی هوشمندانه در کنار کاراکتر بازپرس جلالی که شما نقش آن را ایفا میکنید، کاراکتر مسعود را هم با بازی امیر نوروزی نشان میدهد که گروهی از تندروهای مدعی انقلابیگری را نمایندگی میکند و باید بپذیریم که آن طیف هم هنوز در واقعیت وجود دارند!
مهم این است که در واقعیت کفه ترازو به سمت کدام یک از این دو طیف سنگینتر میشود. فیلم باید کمک کند تا این موازنه به سمت «عدالتطلبی» تغییر کند. لااقل امیدواریم که بتواند چنین تأثیری داشته باشد، نمیدانم چقدر میتوان امیدوار بود! بالاخره دیدیم که بیلبوردهای تبلیغاتی این فیلم یک روز قبل از آغاز اکران، پایین کشیده شد! خب چرا؟ نمیدانیم!
برای کشف علت وجود برخی تندرویها در ساختار قدرت، از دیروز تا همین امروز، باید سراغ تربیتهای خانوادگی را بگیریم. مگر چه کسانی در کشور ما وکیل و وزیر میشوند؟ همه اینها دارند در خانههای خود ما بزرگ میشوند. واقعاً خود من اگر روزی وزیر بشوم و برادرم از من درخواستی داشته باشد، میتوانم آن را رد کنم؟
بخشهایی از روایت فیلم، بهرغم آنکه صورت تاریخی دارد، گویی داستان امروز است. گویی بخشی از این کشمکشها را ما بعد از گذشت ۴۰ سال، هنوز داریم تجربه میکنیم. ماجرای شرایط اکران فیلم هم میتواند مصداقی از همین ماجرا باشد!
معتقدم برای کشف علت وجود برخی تندرویها در ساختار قدرت، از دیروز تا همین امروز، باید سراغ تربیتهای خانوادگی را بگیریم. مگر چه کسانی در کشور ما وکیل و وزیر میشوند؟ همه اینها دارند در خانههای خود ما بزرگ میشوند. واقعاً خود من اگر روزی وزیر بشوم و برادرم از من درخواستی داشته باشد، میتوانم آن را رد کنم؟ یک بار این سوال را از خودمان بپرسیم. متأسفانه پاسخ اکثر ما این است که حتماً این کار را انجام میدهیم! چند نفر ما میتوانیم میان برادر خودمان و دیگران، مرزی قائل نباشیم! تا زمانی که این مسئله در درون تکتک ما اصلاح نشود، نمیتوانیم به پدیده آقازادگی خرده بگیریم. همه اینها مثل خود ما هستند که براثر شرایط رشد میکنند و تبدیل به یک آقازاده میشوند...
به قول شما حتی یک سیلی هم نمیخورند!
دقیقاً. اینها حتی در خانهشان هم از آن پدری که در ساختار تبدیل به یک «آقا» برای خودش شده است، سیلی نخوردهاند! برای عبور از این شرایط باید نگاههای عمیقتر فرهنگی داشته باشیم و به اصول تربیتی خود بازگردیم. معتقدم در فرآیند آموزش و پرورش ما به خصوص در دوران ابتدایی، ما عنصر «تربیت فرهنگی» بچهها را فراموش کردهایم. جای این درسها در مدارس امروز ما خالی است. به همین دلیل شاید ساخت فیلمهایی با این موضوع که چنین بچههایی در خانههایشان چگونه باید تربیت شوند، ضروری باشد.
مخاطب «مصلحت» وقتی فرازهایی از نگاه آرمانی درون فیلم را با شرایط واقعی پیرامونش تطبیق میدهد، احساس میکند آنچه میبیند واقعی نیست و از جنس شعار است. لااقل این است که تحقق چنین عدالتطلبیای را دور از دسترس میبیند!
میپذیرم که فیلم در بخشهایی شعارزده هم هست. اگر من کارگردان این فیلم بودم شاید ۱۰ الی ۱۵ دقیقه آن را طور دیگری میساختم و بخشهایی از شعارهای فیلم را هم درمیآوردم. طبیعی است که مخاطب نسبت به برخی از این شعارها واکنش هم داشته باشد. بالاخره مخاطب واقعیتهای بیرون از فیلم را هم میبیند. مهم عملکرد رسانهای ما است. اگر ما بخواهیم همه چیز را پردهپوشی کنیم و درباره واقعیتها صحبت نکنیم، اتفاقاً باعث میشویم که در زیرلایههای اجتماع، فساد شکل بگیرد. وقتی به برخی مواضع به موقع و به درستی نور نتابانیم، حتماً آن مواضع فاسد میشود.
حسین دارابی چه ویژگیای دارد که در هر دو فیلم اولش هم «مصلحت» و هم «هناس» همکاری با او را پذیرفتید؟
روزی به مادرم میگفتم، حسین دارابی نمونهای از آدمهایی است که انگار دیگر دارند از بین میروند! اصلاً کاری به ویژگیهایی مانند مومن بودن و یا حرفهای بودن او ندارم، معتقدم او یک انسان بسیار خوب است. مدتها تلاش کردم یک ویژگی منفی در او پیدا کنم و نتوانستم! واقعاً انسانی دوست داشتنی است و اگر بازهم پیشنهاد همکاری به من بدهد آن را میپذیرم.
برخی به من میگفتند تو که در «گاندو» بازی کرده بودی، چرا حاضر به ایفای نقش در «شیشلیک» شدی!؟ من اما در جوابشان گفتم از نگاه من «شیشلیک» هم به نوعی همان «گاندو» است. فیلم محمدحسین مهدویان هم دارد درباره فقر جماعتی صحبت میکند که گرفتار بیعدالتی شدهاند
در کنار «مصلحت» و «هناس» شما در فیلم «شیشلیک» هم ایفای نقش کردهاید. چقدر این تجربهها را با هم قابل جمع میدانید؟
اتفاقاً برخی به من میگفتند تو که در «گاندو» بازی کرده بودی، چرا حاضر به ایفای نقش در «شیشلیک» شدی!؟ من اما در جوابشان گفتم از نگاه من «شیشلیک» هم به نوعی همان «گاندو» است. فیلم محمدحسین مهدویان هم دارد درباره فقر جماعتی صحبت میکند که گرفتار بیعدالتی شدهاند... د.
اما «شیشلیک» الان توقیف است و بعید است شرایط اکران هم پیدا کند!
به نظر من فیلم «شیشلیک» هم بهنوعی یک فیلم عدالتخواه است. بالاخره این فیلم هم دارد درباره بخشی از مردم ما صحبت میکند که وجود دارند و نمیتوانیم انکارشان کنیم. حالا اگر زبان طنز گزندهای هم دارد، به نظرم روایت آن را جالبتر کرده است.
ولی بپذیرید که نوع نگاه و نوع روایت «شیشلیک» بسیار متفاوت از «گاندو» است!
معتقدم هر دو یک حرف را میزنند. حتماً هم یک حرف را میتوان به شیوههای متفاوت بیان کرد. چرا نمایشنامه «خسیس» از مولییر هنوز قابلیت اجرا دارد؟ چون من میتوانم همان حرف او را، مدل دیگری بیان کنم. حرف اصلی «شیشلیک» برقراری عدالت است و از این منظر حرف آن را با «گاندو» یکی میدانم. معتقدم هر دو حرف هم باید شنیده شود. اگر بگوییم مدیری که من در فیلم «شیشلیک» نقش آن را بازی کردهام، در واقعیت وجود ندارد، دروغ گفتهایم!
اتفاقاً این مدیری است که نسخه جدی آن را در فیلم «هناس» ایفا کردهاید.
دقیقاً. البته که من دو نوع متفاوت آنها را اجرا کردهام. هر چند اعتقادی به این ندارم که همه هنرپیشهها باید نقشهای خود را متفاوت از یکدیگر بازی کنند.
اینگونه که تبدیل به تیپ میشوید!
لزومی نیست همیشه نقشهای متفاوت بازی کنیم. شما به نقشهای مورگان فریمن یا دیکاپریو نگاه کنید. خیلی از این اسامی را میتوانم فهرست کنم. خیلی از بازیگران هستند که لباس خود را بر تن نقشهای مختلف میکنند و در مقابل برخی هنرپیشهها هستند که لباس نقشهای مختلف را به تن خود میکنند. این دو رویکرد در بازیگری متفاوت از هم هستند و من ترجیح میدهم از گروه اول باشم. به همین دلیل همه شخصیتهایی که بازی میکنم، باید ابتدا خودم باشند. اینگونه نیست که برای ایفای نقش «محمد» در «گاندو» خودم را تغییر بدهم...
معتقدم «گاندو» سریالی است که باید با یک فاصله زمانی آن را قضاوت کرد. اگر «گاند و۳» ساخته شود و در آن به دولت کنونی هم انتقاد شود، آن وقت است که این سریال ماندگارتر میشود. آن وقت است که میتوانیم بگوییم حرف اصلی «گاندو» فارغ از اینکه کدام دولت بر سر کار است، این است که باید درست عمل کنیم
با توجه به ارجاعاتی که در همین گفتگو دارید، بهنظر میرسد هنوز به کاراکتر «محمد» باور دارید؟
شدیداً. من شدیداً به این کاراکتر باور دارم.
به این ترتیب برای فصل جدید «گاندو» هم باید منتظر حضور شما باشیم؟
هنوز از فصل جدید هیچ خبری ندارم و هیچ صحبتی با من نداشتهاند. از آنجایی که ماجراهای سریال «گاندو» امنیتی است تا به مرحله مشخصی نرسد، چیزی را به اطلاع ما نمیرسانند. اگر قرار بر تولید باشد، به من هم اطلاع میدهند. معتقدم «گاندو» سریالی است که باید با یک فاصله زمانی آن را قضاوت کرد.
اگر «گاند و۳» ساخته شود و در آن به دولت کنونی هم انتقاد شود، آن وقت است که این سریال ماندگارتر میشود. آن وقت است که میتوانیم بگوییم حرف اصلی «گاندو» فارغ از اینکه کدام دولت بر سر کار است، این است که باید درست عمل کنیم. آن وقت است که در گذر زمان، سریال «گاندو» ارزش مضاعفی پیدا میکند. کمااینکه همین امروز هم مردم بهشدت سریال «گاندو» را دوست دارند. من واکنشهایی درباره این سریال از ایرانیان ساکن آمریکا، آلمان، استرالیا، کویت و خیلی کشورهای دیگر داشتهام که برخی از آنها میگویند ما با جمهوری اسلامی مخالفیم اما عاشق «گاندو» شدهایم.
انتخاب نقشهایی که داشتهاید و تا به اینجا درباره آنها صحبت کردیم، غالباً ناظر به یک دغدغه مشخص بوده است و خیلی در بند انتخابگریهای هنری نبودهاید. با این نگاه آخرین فیلمتان یعنی «یادگار جنوب» ناگهان تبدیل به یک انتخاب هنری و خاص میشود. ماجرای حضور در این فیلم چه بود؟
حضور در این فیلم ماجرا داشت. پیش از آن من قرار بود در سریالی ایفای نقش کنم که در فرآیند تولید آن دچار آسیب شدم و در مرحله درمانم، بچههای «یادگار جنوب» سراغم آمدند. آنقدر هم پیگیر بودند که وقتی بهبود پیدا کردم، حضور در آن پروژه را پذیرفتم. شاید انگیزهام احیای خودم بعد از آن دوره درمان بود. فیلمنامهاش هم بهگونهای بود که واقعاً جنس روایت آن را دوست داشتم. سالها هم بود که قرار بود با حسین دوماری و پدرام پورامیری همکاری کنیم و هر بار نمیشد. بابت همین یک همکاری نیمه کاره داشتیم، که در «یادگار جنوب» کامل شد. هنوز هم فرصت نکردهام نسخه نهایی این فیلم را ببینم.
«یادگار جنوب» در جشنواره فجر حضور داشت. جشنوارهای که اتفاقاً دبیری آن را مجتبی امینی برعهده داشت که شما پیشتر در سریال «گاندو» با او همکاری خوبی داشتید؛ خیلی صریح میخواهم بدانم چرا برای رونمایی از فیلم خود به جشنواره نیامدید؟ بهخصوص که غیبت بازیگران در این دوره از جشنواره زیر ذرهبین هم بود.
خیلی صریح میگویم که من اساساً اهل «تحریم» نیستم و از این کارها هم بلد نیستم. این نکته را هم مدنظر داشته باشید که سال قبلتر و برای فیلم «هناس» هم من به جشنواره نیامده بودم. پس غیبت من را نمیتوان به ماجرای تحریم جشنواره ربط داد. اتفاقاً شب اختتامیه هم با من تماس گرفتند که دعوتم کنند، اما صادقانه گفتم من شیراز هستم و مهمان هم دارم. واقعاً هم مهمان داشتم و نمیتوانستم به اختتامیه بروم.
حالا چرا به جشنواره نمیروید؟
یک بار برای دو فیلم «مصلحت» و «شیشلیک» در یک دوره به جشنواره فجر رفتم و کنجکاویام درباره حضور در این رویداد برطرف شد. میخواستم این موقعیت را تجربه کنم و فکر هم نمیکنم دیگر در جشنواره حاضر شوم. البته معنای حرفم این نیست که مشکلی با جشنواره فجر دارم، اما برای حضور در آن هیجان و انگیزه ندارم.
سیمرغ که جای خود دارد، سیصد مرغ هم بدهند برای من تفاوتی ندارد. سابقه من مشخص است. من بیست و چند سال در عرصه تئاتر کار کردهام و آنجا هم هیچگاه در جشنوارهها شرکت نکردهام. من برای ادعایی که دارم مطرح میکنم سند دارم و اینگونه نیست که شعار بدهم. در هیچ مقطعی از فعالیت هنریام به دنبال رقابت با دیگران نبودهام
واقعاً همه چیز به همین سادگی است؟
همینقدر ساده میبینم همه چیز را. خاطرم هست بعد از چند نمایش توقیفی، نمایشی به اسم «درخت بلوط» را آماده اجرا کردم. دوستان بازبینی که آمدند و کار را دیدند، به من میگفتند، «وحید تو در این اجرا چه کردهای؟ حس ما این است که میخواستی حرفی بزنی که ما آن را متوجه نمیشویم!» (خنده جمع) به آنها گفتم باور کنید من یک داستان ساده را دارم روایت میکنم، اما آنها باورشان نمیشد! واقعیت این است که در هر مرحلهای از فعالیتم، آنچه برای من موضوعیت دارد، «هیجان» است. برایم مهم است که به همان اندازه که در دوران کودکی برای دوچرخهسواری با دوستانم هیجان داشتم، برای حضور در یک فیلم هم هیجان داشته باشم. اینکه نتیجه کار چه میشود و آیا میفروشد یا جایزه میگیرد یا نه، واقعاً برایم بیاهمیت است.
یعنی سیمرغ بازیگری هیچوقت شما را خوشحال نمیکند؟
سیمرغ که جای خود دارد، سیصد مرغ هم بدهند برای من تفاوتی ندارد. سابقه من مشخص است. من بیست و چند سال در عرصه تئاتر کار کردهام و آنجا هم هیچگاه در جشنوارهها شرکت نکردهام. من برای ادعایی که دارم مطرح میکنم سند دارم و اینگونه نیست که شعار بدهم. در هیچ مقطعی از فعالیت هنریام به دنبال رقابت با دیگران نبودهام.
پس چون هنر را از جنس رقابت نمیدانید، انگیزهای برای حضور در جشنوارهها ندارید.
بله. باور دارم که «هنر» را نمیتوان داوری کرد. در اموری مانند ورزش و یا دانش، داوری معنا دارد اما «هنر» از جنس سلیقه است. اگر یک نقاشی دربرابر چهار نفر بگذارند، چه کسی میتواند خوب و بد آن را متوجه شود؟ من در عمرم دو بار تجربه داوری داشتهام اما دیگر این تجربه را تکرار نخواهم کرد چرا که داوری در حوزه هنر را بیمعنا میدانم. به همین دلیل هم نه فقط سیمرغ که اسکار هم برایم حائز ارزش ویژهای نیست.