به گزارش سرویس دین و فرهنگ پایگاه 598، متن زیر گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد. در این جلسه ایشان به مناسبت ایام عید سعید غدیر اشاره می کنند که در مدار پذیرش توحید انسان ها دو دسته می شوند؛ یک دسته تحت ولایت الله قرار می گیرند و یک دسته بیرون از ولایت الله قرار می گیرند. ولایت الله در ولایت نبی اکرم و اهل بیت شان ادامه و تمثل پیدا کرده است. خدای متعال اولیایی را برای خودش خلق کرد که این ها اسف و رضا دارند. خدای متعال اسف و رضای آن ها را اسف خودش قرار داده است. همه انبیاء مبعوث به ولایت الله اند و باید ولایت الله را در عالم جاری کنند اگر مردم به وادی ولایت رسیدند خودشان هم یک ولایت جزئیه پیدا می کنند. اگر مؤمن وارد وادی ولایت الله شد خودش دارالحیوان می شود. نفسش حیات بخش می شود. اگر در هر عملی ولایت و حب اهل بیت بود آن عمل می شود عمل حسنه. این ولایت در عالم محقق می شود و ولایت های دیگر حذف می شوند و این سرانجام قطعی است. هر پیغمبری به اندازه خودش ولایت را در عالم بسط داد ولی هنوز این حقیقت در پرده غیب بود. آن کسی که در غدیر مأمور شد به اذن الله پرده از این سر الهی بر دارد تا این سرّ آرام آرام در عالم ما مکشوف شود و حقایق باطنی ولایت ظاهر شود نبی اکرم بود. حضرت در خطبه غدیر از توحید شروع می کنند. بعد فضیلت های حضرت امیر را می گویند و دست ایشان را به عنوان ولی بعد از خود بالا می برند و صحبت از حضرت مهدی کردند که این ولایت به ایشان ختم می شود. سپس ارجاع به معاد دادند و نوع بیعت را گفتند که بیعت باید همگانی باشد. در آخر حضرت به قرآن ارجاع دادند که آخرین فصل از فضائل امیرالمومنین در آن جاست که این شخص را اگر می خواهید بشناسید به قرآن رجوع کنید.
سوال: برنامه امروز ما رنگ و بوی ولایی خواهد داشت و می دانم خیلی ها مشتاق اند که بحث امروز حاج آقای میرباقری را بشنوند.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. ماجرای غدیر ماجرایی نیست که بر مسلمان ها و دوستان نبی اکرم و اهل بیت پوشیده باشد. در این ماجرا که نبی اکرم امیرالمؤمنین را بعد از حجة الوداع نصب فرمودند، خطبه ای انشاء فرمودند که در آن خطبه امیرالمومنین علیه السلام را معرفی کردند و نصب کردند. اصل این خطبه را ده ها نفر از صحابه نقل کرده اند که مرحوم علامه امینی در الغدیر آن کسانی که این خطبه را از صحابه نقل کرده اند به بیش از صد نفر رسانده و همچنین از تابعین و از علماء اعم از علمای امامی و علمای اهل سنت این خطبه را بیان کرده اند. در جلد اول الغدیر ایشان حدود سی صد نفر از علمای اهل سنت خطبه و اصل ماجرا را را نقل می کنند. گاهی قسمتی از این خطبه نقل شده و گاهی بیشتر نقل شده است. در مصادر شیعه همین خطبه آمده از جمله در احتجاج طبرسی این خطبه به صورت مفصل نقل شده است.
این واقعه های عظیم مثل خورشیدند که یک عدد بیشتر نیست ولی هر روز طلوع مجدد دارد. هر سالی که نو می شود یک تجلی از آن واقعه است. ظهور مجدد و درخشش مجددی از آن واقعه در عالم انسانی واقع می شود و این تحولات به خاطر آن درخشش است. صرفا تحولات صوری و ظاهری نیست.
سوال: یعنی مشابه همان چیزی که در مورد عید مبعث و شب قدر گفتید؟
جواب: بله. در واقع هر سال در روز غدیر هر سال حادثه مهمی اتفاق می افتد. درهایی باز می شود که در غیر غدیر باز نمی شود. لذا روزه روز غدیر فضیلت شصت سال روزه را دارد که این شصت سال مال سال اول نیست. هر سال این روزه این فضیلت را دارد. این فضیلت قراردادی نیست. این ظرف، ظرف خاصی است که عبادت در آن با فضیلت بیشتری واقع می شود.
خدای متعال اله هستی است «لا اله الا الله»، ولی ما در پذیرش اولوهیت او که دین داری همین است و دین جریان اولوهیت الهی است آزادیم. یعنی باطنا خدای متعال ما را مکره نکرده. «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»(بقره/256). بعد از این که رُشد و غَی را روشن کرده ما را آزاد گذشته. توحید را به کسی بالاجبار نمی دهند. جرعه جرعه باید نوشید، التماس کرد تا انسان به حقیقت توحید برسد و مهیا شود. در مدار پذیرش توحید انسان ها دو دسته می شوند؛ یک دسته تحت ولایت الله قرار می گیرند و یک دسته بیرون از ولایت الله قرار می گیرند. آن هایی که ایمان به الله می آورند و اعراض از غیر می کنند که ایمان به الله بدون اعراض از غیر و روی گردانی از آن هایی که کفر را در جامعه می دمند ممکن نیست. لذا «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه»(بقره/256)، انسان باید ابتدا اعراض از کفر کند تا بتواند به ایمان به الله برسد. این ها مستمسک به رشته و عروه وثقای خدا می شوند. آن وقت«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ»(بقره/257)، خدای متعال ولایتشان را بر عهده می گیرد که این یک ولایت است که ولایت نور است«یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ»، دائما سیر شان در وادی نور است. همه قوایشان نورانی می شود هر قدمی هم که برمی دارند یک حجابی از حجب نور از آن ها برداشته می شود تا به سرچشمه می رسند. اگر کسی خارج از ولایت الله شد یعنی اولوهیت را نپذیرفت مستقل در عالم نیست. «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»، آن ها هم سیری در عالم دارند، ساکن نیستند. منتها سیرشان «یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ» ، است. پایان سیر آن ها این است که«أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»، بعد هم در وادی نار می مانند.
بنابراین این نکته اول اینکه ما بر مدار پذیرش توحید دو ولایت داریم. دسته بندی ها هم در قرآن بر مدار همین است. اگر در اول قرآن مردم را سه دسته می کند؛ متقین، منافقین و کفار در مدار همین ولایت است. اگر در سوره حمد سه دسته می کند؛ کسانی که به آن ها نعمت داده، مغضوبین و ضالین بر مدار همین ولایت است. موضع گیریشان نسبت به ولایت الله موجب می شود که سه دسته شوند. عده ای می پذیرند، عده ای کفر می ورزند و عده ای هم نفاق به خرج می دهند؛ یعنی ظاهر را می پذیرند باطن را انکار می کنند. مسیرشان مسیر دیگری است اما با تظاهر به یک مسیر ثواب مسیر باطل را می روند که مراتبی هم دارد. در قرآن ثواب و عقاب ها هم بر اساس همین دسته بندی می شود.
یک بخشی از دسته بندی خطبه غدیر همین است که حضرت می گویند: کسانی که می پذیرند صفاتشان این طور است در قرآن و کسانی هم که نمی پذیرند این طور است. روایتی از امیرالمومنین علیه السلام است «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا»(1)، یک بخش قرآن برای محبین آن هاست و یک بخش بر دشمنان آن ها. بنابراین مدار دسته بندی ها و صف و عقاب و رحمت و این ها همین امر است. در قرآن چیزی غیر از این نیست.
نکته بعدی که باز هم قابل تأمل و دقت است این است که ولایت اللهی که سرچشمه نور است و سرپرست انسان در وادی نور است و انسان را در مقامات توحید سیر می دهد در ولایت نبی اکرم و اهل بیت شان ادامه و تمثل پیدا کرده. لذا خدای متعال با إِنَّمَا می فرماید: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/55) ولی شما الله تبارک و تعالی است و رسول او و آن کسانی که ایمان آورده اند و در رکوع زکات می دهند که شأن نزولش را فریقین نقل کرده اند؛ انگشتری دادن حضرت در رکوع است.
منتها در این آیه یک لطیفه ای است که باید مورد توجه قرار بگیرد و آن این است که آیا خدای متعال دعوت به ولایت خودش و در عرض ولایت خودش ولایت غیر کرده؟ یعنی دعوت به شرک کرده است که برای من شریک قرار بدهید. ولایت من را بپذیرید ولایت غیر من را هم بپذیرید. یا این که فقط دعوت به ولایت الله است؟ این سؤال اول است. کما این که در سجده بر حضرت آدم هم این سوال است. به ملائکه می گویند سجده کنید بر خلیفة الله، آن کسی که روح الهی بر او دمیده شده«وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»(حجر/29)، کلمه روح در آن تجلی کرده. آیا خدای متعال دعوت به سجده بر غیر کرده و ملائکه سجده کردند و همه مشرک شدند و فقط ابلیس موحد بوده؟ یا نه قصه این نیست. قصه این است که این دعوت به سجده جز دعوت به توحید چیز دیگری نیست. همین یک نکته است. اگر این نکته فهم شد معلوم می شود چرا ما می گوییم«مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ»(2)، اطاعت شما اطاعت خداست. دوئیتی اصلا در این بین نیست. خدای متعال شأنش بسیار متعالی است. لذا در روایت داریم بینونت بین خدای متعال و مخلوق است؛ یعنی هیچ خصوصیتی در مخلوق نیست که در خدای متعال باشد. در خطبه های حضرت امیر فراوان است «بِتَجْهِيرِهِ الْجَوَاهِرَ عُرِفَ أَنْ لَا جَوْهَرَ لَهُ»(3)، مخلوقات را این طور آفریده معلوم می شود هیچ گونه از این خصوصیات در او نیست. خدای متعال مخلوق را خلق کرد که این مباینت فهم شود این مسلم است. لذا خدای متعال را هیچ تشبیهی نمی توان به مخلوقات کرد. اصلا به احدی از مخلوقاتش قابل تشبیه نیست ولی نبی اکرم و اهل بیتشان در چه مقامی هستند که خدای متعال ولایت آن ها را عین ولایت خودش قرار داده است. اگر پذیرفتیم که خدای متعال دعوت به ولایت غیر نمی کند پس چگونه است که به همه مؤمنین می گوید «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ»، و برای خودش رقیب قرار می دهد؟ اگر رقیب قرار نمی دهد و این ولایت همان ولایت است چه اتصالی بین امام و رسول الله صلی الله علیه و آله با خدای متعال است که ولایتشان عین ولایت خدا است.
این را ائمه در روایات توضیح دادند. گاهی گفته اند که «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه »(4)، یعنی چه که ما را با خودش یکی کرد؟ پیداست حلول نیست. خدای متعال حلول نمی کند.
گاهی می فرماید: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه»(5)، و گاهی فرمود: «هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّه»(6)، خدای متعال تشبیه نمی شود. و حلول در هیچ مخلوقی نمی کند. این نسبت باید توضیح داده شود. بینونت هم که در روایت گفته شده محفوظ است.
در بعضی عبارات یک تعبیر دیگری فرموده است. در باب حضرت موسی کلیم و فرعون است «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا»(زخرف/55)، ما از قوم فرعون انتقام گرفتیم وقتی ما را متاسف کردند. حضرت می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَأْسَفُ كَأَسَفِنَا»(7)، خدای متعال که مانند ما متاسف نمی شود. اگر متاسف می شد مخلوق می شد. اتفاقا در ذیل این روایت حضرت توضیح دارند که اگر این صفات در خالق باشد بینونت بین خالق و مخلوق برداشته می شود. خالق هم مخلوق می شود. فرمود: اگر غضب در خدای متعال پیدا شود تاسف پیدا شود خدای متعال مخلوق می شود. بینونت از بین می رود. امام صادق در کافی تاسف را این طور معنا کرده اند: «خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ يَأْسَفُونَ وَ يَرْضَوْن»، خدای متعال اولیایی را برای خودش خلق کرد که مخلوق اند اما اولیای الهی اند، در مقام ولایت الله اند و حامل ولایت الله اند. این ها اسف و رضا دارند. خدای متعال اسف و رضای آن ها را اسف خودش قرار داده. این قراردادی هم نیست که اگر این ها ناراحت شوند من ناراحت می شوم. روایت می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا»(8)، این چه مخلوقی است که رضا و غضب آن با خدا یکی است.
گاهی در روایت به طور عام آمده که اگر کسی قرب فرائض و نوافل را پیدا کرد محبوب می شود بعد که محبوب خدا شد خدای متعال همه قوایش را تحت ولایت می گیرد «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِه»(9)، ولی در باب معصوم یک چیز دیگری است. حضرت ذیل همین روایت کافی فرمودند: آیات را این طور معنا کنید «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه»(فتح/10)، آن هایی که با تو بیعت می کنند فقط با خدا بیعت می کنند. این طور نیست که شما در عرض خدا باشید. غلط معنا نکنیم بگوییم حضرت خداست. حلول نیست. بینونت محفوظ است. در بیعت رضوان می فرماید فقط دارم با خدا بیعت می کنم «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، این دست دست خداست. «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى»(انفال/17)، این همان است.
همه انبیاء مبعوث به ولایت الله اند. باید ولایت الله را در عالم جاری کنند و امت خودشان را مهمان این ولایت کنند، سر این سفره بیاورند و از این معرفت الله برخوردار شوند. مردم بروند در وادی ولایت الله زندگی بکنند. انبیا کارشان همین است. «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»، همه انبیا مبعوث اند تا مردم را به وادی ولایت الله ببرند کار دیگری نمی کنند. اگر مردم به وادی ولایت رسیدند خودشان هم یک ولایت جزئیه پیدا می کنند. خودشان به تبع انبیاء اولیاء خدا می شوند. به تبع آن هایی که اصل در وادی ولایت اند ولایت جزئیه پیدا می کنند. لذا همه خصوصیات پیدا می شود. ولایت امیرالمومنین و معصومین ولایت نور است. خودشان کلمه نور اند. «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(10)، امام خورشیدی است که در افق عالم طلوع کرده و عالم را روشن کرده است. امام باقر فرمود: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»(11)، این خورشیدی که طلوع کرده اگر پنجره های دل شما باز شد دل شما را روشن می کند. اگر روشن شدید آن وقت خودتان خورشید می شوید. پس مومن اگر وارد وادی ولایت شد که وادی نور است، امام کلمه نور است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض»(12)، اگر چشمش باز شد، باطن عالم را دید، مقام نورانیت امام را دید می بیند همه عالم در پرتو نور امام روشن است. امام باقر قسم هم خوردند. این نور جان انسان را روشن می کند و خود انسان تبدیل به خورشید می شود. اگر خورشید تابید خود این می شود خورشید.
لذا فرمود: مردم باید در غیبت ما نور ما را از مؤمنین بگیرند. مؤمن حامل نور ماست. امام موسی بن جعفر با جمعی از اصحاب شان نشسته بودند. یکی از اصحاب ایشان نقل می کند؛ آسمان صاف بود و ستاره ها پیدا. به ستاره ها خیره شده بودیم. عرض کردم: عجب آسمان زیبایی! حضرت فرمود جبرئیل و میکائیل همان طور که شما نگاه می کنید به زمین نگاه می کنند. وقتی انوار شما را می بینند همین حیرت برای آن ها پیدا می شود. چون به امام خودشان وصل اند می شوند ستاره. کما این که وقتی وصل به قرآن می شوند ستاره می شوند. فرمود: آن خانه ای که قرآن در آن خوانده می شود می برای اهل آسمان درخشد.
پس وادی ولایت اگر وادی نور و ولایت الله است هر که آمد خودش نورانی می شود. دیگران هم می توانند از آن نورانی شوند. «فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّور»(13)،
وادی ولایت وادی طهور است. شراب طهور است. انسان که وارد آن وادی شد شستشو می کند و از این شراب طهور به او می دهند. گاهی در روایت است نهری است که مومن در بهشت وارد آن می شود. گاهی شرابی به آن می خورانند ٍ«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(انسان/21)، گاهی در باطن و گاهی در ظاهر شستشو می دهند. ذیل این آیه تعبیر لطیفی است در کافی است «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(احزاب/33)، خدای متعال اراده کرده شما اهل بیت را تطهیر کند. تطهیر خاص و محض. فرمود: مقصود از اهل البیت، ائمه علیهم السلام اند. اهل بیت نبی اکرم و بیت نبی اکرم اند. بیت طهارت است و اهل البیت اهل طهارت اند. کسی وارد ولایت این ها شد وارد بیت النبی می شود. لذا روایت دارد «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»(14)، یعنی او هم مطهر می شود. وقتی مطهر شد دیگران را هم پاک می کند. اگر دست کسی به سلمان خورد پاک می شود. مثل آبی که وصل به دریا است. دست متجنس به آن می خورد پاک می شود و آب هم نجس نمی شود. مطهِّر می شود همان طور که ولایت الله وادی طهارت است، انسان ها را از نجاسات، شرک، گناه و صفات رذیله را پاک می کند. چه شستشوی بیرونی چه شستشوی درونی. روایت است که تسنیم نهری است متعلق به امیرالمومنین. جلوی در بهشت شجره ای بالای سرش است که این شجره هم توصیف شده است. مومنین وقتی می خواهند بروند در بهشت در آن نهر شستشو می کنند. پس خود مؤمن می شود طهور و شراب طهور. اگر نفس مؤمن به کسی بخورد پاک می شود.
وادی ولایت امام وادی حیات و بندگی است «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»(عنکبوت/64)، دارالآخره به ولایت امام تفسیر شده و دار دنیا به ولایت ائمه جور. همه اش لهو و لعب و بازیگری است. فقط بازیچه ها عوض می شود یک موقعی بازیچه های دوره کودکی گاهی بازیچه های دوره بزرگی. گاهی بازیچه ها به اندازه کل کره زمین است اما بازی و لهو و لعب است. اگر وارد وادی ولایت شدید وادی توحید می شود. اشتغال بالله انسان را از لهو و لعب نجات می دهد. هر کس مشغول به الله نیست مشغول به لهو و لعب است «لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» (منافقون/9)، هر چه انسان را از ذکر الله باز داشت لهو است. اگر وادی دنیا وادی لهو است همه چیز آن لهو است. وادی ولایت دارالحیوان است لهو در آن نیست. به تعبیر دیگر وادی ولایت وادی ذکر است. «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ»(نور/36)، اگر کسی وارد این بیوت شد که انوار نبی اکرم در آن تجلی دارد اجازه ذکر و رفعت پیدا می کند و الا بیرون آن خانه ذکری نیست. نمازش هم غفلت است. دو رکعت نماز شیطان چهار هزار سال شده. این جا خوابش هم بیداری است. لذا «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»(نور/37).
پس ولایت وادی ذکر است. وادی لهو و لعب نیست. وادی اشتغال بالله است نه اشتغال به ماسوی الله که لهو و لعب است. اگر مؤمن وارد این وادی شد خودش دارالحیوان می شود. نفسش حیات بخش می شود. نفسش رحمانی است. مرده زنده می کند. حتی به اذن الله مرده ظاهری زنده می کند. حضرت عیسی به اذن الله زنده می کردند. یک نفس نبی اکرم و امیرالمومنین به او خورده بود. اگر کسی وارد این وادی شد خودش سرچشمه حیات می شود از او حیات می جوشد و بر دیگران ساری می شود. لذا مؤمن همه صفات را دارد. وادی ولایت وادی توحید است که نبی اکرم و اهل بیت شان شجره توحید اند و وادی ولایت شان شجره طیبه است. «أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ»(ابراهیم/24)، این کلمه طیبه ای که خدا در قرآن مثال می زند به درختی تشبیه می کند که اصلش ثابت است و فرعش در آسمان ها است. دائما میوه می دهد شجره توحید است. اصلش نبی اکرم است و فرعش ولایتشان است. هر کسی وارد این فرع شد وارد وادی توحید شده است. از میوه های درخت توحید علی الدوام ارتزاق می کند. این سفره پهن است میوه ها دائمی است «تُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذنِ رَبِّها»(ابراهیم /25)، دائم مشغول اند.
مؤمنی که وارد وادی ولایت می شود خودش به نوعی شجره توحید می شود. همه وجودش می شود توحید. ثمراتش ثمرات توحید است. حرف که می زند مردم را موحد می کند، ایمان منتقل می کند. وادی ولایت وادی ایمن است «کلمه لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(15)، «وَلَايَةُ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(16)، کلمه لفظ نیست بلکه وادی ولایت است. وادی ایمن است چون وادی توحید و ذکر الله است. وادی حضور است لذا وادی ایمن است. هر کس آن جا آمد ایمن است. «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ»(نمل/89)، کسانی که با خودشان حسنه به قیامت می آورند مزدشان بیشتر از آن زحمتی است که کشیده اند. یعنی اگر حسنه ای آوردند ده برابر حسنه می دهند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها»(انعام/160)، آن هایی که بدی با خودشان آورده اند به رو در آتش جهنم می افتند. بعد به آن ها می گویند«هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(نمل/90)، شما خودتان رو به آتش آورده بودید که الآن به رو در آتش افتادید. از امیرالمومنین علیه السلام است «الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت»(17)، اگر در هر عملی ولایت و حب اهل بیت بود آن عمل می شود عمل حسنه. اصلش حب و ولایت در وجود انسان است. اگر در نگاه انسان ولایت بود، همه اعمال او از نگاه کردن و خوردن و حرف زدن و خوابیدن و... حسنه می شود.
سوال: یعنی چه که در نگاه انسان ولایت باشد؟ در رفتار ما ولایت باشد یعنی چه؟
جواب: ایمان از قلب شروع می شود اما «أنّ الإيمان مبثوث على الجوارح»(18)، منتشر می شود. لذا نگاه، نگاه ایمانی و کفری دارد. وقتی نگاه می کنیم آن انرژی که در بدن ما است در این نگاه است. یک تغذیه ای کردید تبدیل شده به قوایی در بدن. این توان در نگاه کردن است. اگر این توان صفر شود نمی توانیم نگاه کنیم. کسی که متصل به سرچشمه ولایت می شود آن حقیقت ولایت در همه قوایش جاری می شود. هر نگاهی که می کند نورانی است. لذا هر نگاهی که نورانی بود حسنه است و هر نگاهی که نورانی نبود، در آن ولایت نبود حسنه نیست. مومن خودش متصل به این حسنه می شود و بعد این حسنه در همه قوایش جاری می شود. هر کاری که این نیت در آن است از سر حب و معرفت ناشی می شود. معنایش این است که طبق دستور و شریعت باشد. البته این یکی از قواعد است و فقط این نیست. لذا شریعت به تنهایی حسنه درست نمی کند. اگر کسی نماز بخواند بدون نیت این حسنه نیست. نمازی که در آن نور ایمان و ولایت نیست حسنه نیست. هر کاری که در آن حقیقت ایمان جاری شد می شود حسنه. کسانی که با خودشان حسنه می آورند خدای متعال حسناتشان را افزایش می دهد. یعنی ایمان شان را افزایش می دهد. همه وادی بهشت برایشان وادی نور و ایمان می شود. آن وقت از عظایم اکبر قیامت در امان اند.لذا مؤمن که وارد وادی ولایت شد می شود وادی ایمن. خود مؤمن هم می شود یک شعبه ای از وادی ایمن. کنار مؤمن می نشینی آرام هستی. از مومن جدا می شوی نا آرام هستی. این به خاطر این است که این خودش لنگر عالم است، وادی ایمن است. یک شعبه ای از آن حقیقت امن و ایمان در وجودش جاری شده است.
پس ما دو ولایت الله داریم یک ولایت الله وادی نور، ذکر، توحید، سرور، فلاح، رویش، حیات، نور و امن است. لذا در روایت امام جواد از وجود مقدس رسول الله نقل کردند: پانزده چیز نام می برند؛ سرور، عافیت و... هر کسی این ها را می خواهد در ولایت امیرالمؤمنین و ولایت الله است. بیرونش هم عذاب و موت و ظلمت و بازیگری است. این مدار تقسیم عالم است.
سوال: به قرار روزانه رسیده ایم که آیات 82 تا 88 سوره مبارکه هود صفحه 231 است. اما این بیانات شما که مقدمه بود. منتظر ادامه بیان شما هستیم.
جواب: تا بحال پس چند نکته را در باب کلیت ولایت توحید بیان کردیم. اما نکته دیگر اینکه این ولایت در عالم محقق می شود«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33)، این ولایت الله ظاهر می شود و ولایت های دیگر حذف می شوند و قطعی هم است. آیاتش هم فراوان است«يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»(صف/8)، خدای متعال نورش را به اتمام می رساند. هر چه هم بخواهند خاموش کنند خاموش نمی شود. این نور هم به امام زمان علیه السلام تفسیر شده است.
نکته بعدی این است که این ولایت الله که معدن خیر، برکت، رحمت، صلاح، رویش است. «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه»(19)، چطور در عالم بسط پیدا کرده؟ یک عده ای امتحان های سنگین دادند. این ولایت را حامل شدند، رقیق اش کردند و در بین امت ها آوردند. این ها انبیاء بودند. انبیاء حامل ولایت الله اند. به اندازه ای که این ولایت در خودشان است دیگران را سر این سفره می نشانند. بستگی دارد چقدر از این سفره بهره مند باشند. کسی که خودش دستش به آن نرسیده دیگران را نمی تواند برساند. اول دست خودش می رسد، تحمل می کند، بعد را مهمان سفره می کند. شفاعت یعنی همین. اصل شفاعت، شفاعت در موضوع ولایت است. انبیا شفیع امت شان در موضوع ولایت بودند. آن ها را به ولایت الله می رساندند. «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/62)، خوف و غصه از آن ها برداشته می شود. وادی وادی نشاط است. هر پیغمبری به اندازه خودش این کار را کرده ولی هنوز این حقیقت در پرده غیب بوده است. چون ظرفیت ظهور نداشته. آن کسی که در غدیر مأمور شد به اذن الله پرده از این سر الهی بر دارد تا این سرّ آرام آرام در عالم ما مکشوف شود و حقایق باطنی ولایت ظاهر شود نبی اکرم بود. این قدر هم این حقیقت عظیم است که وقتی در دوره ظهور تجلی می کند مؤمنین و انبیا برمی گردند که بهره مند شوند. رجعت همین است. این ولایت دوباره ظاهر می شود. انبیایی که عوالم را طی کردند می بینند باید به دنیا برگردند.
مؤمنی از دنیا رفته بود یکی از عزیزان فرمود: در رؤیای صادقه او را دیدم گفتم: حاضری به دنیا برگردی؟ گفت: اگر شما به رحم مادر برگردید من برمی گردم. چه اتفاقی می افتد که انبیا بر می گردند؟ عالم، عالم دیگری می شود. دنیا مقابل عالم آخرت مثل رحم می ماند. کسی که رفت دوباره برنمی گردد. آن هایی که رجعت را انکار می کنند اشتباه می کنند. مؤمن نیستند. مسلمات دین است. ولی واقعا هم دشوار است. چطور آدمی که رفته دوباره برگردد در رحم عالم. این نکته را در نمی یابند که وقتی ظهور واقع می شود این عالم دیگر آن عالم نیست، یک چیز دیگری می شود. «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/48)، انبیا سرازیر می شوند می بینند هر خبری است این جاست. پس نبی اکرم حجابی را برداشته اند و قرار بوده است که آن سر اینجا تجلی کند.
سوال: یعنی حضرت نتوانستند آن حجاب را کامل بردارند؟
جواب: ایشان حجاب را برداشتند لکن آرام آرام خورشید بالا می آید. حضرت موانع ظهور این خورشید را برداشتند. منتها «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا، وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا، وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»(شمس/4-1)، یک حجابی آمد «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40)، روی خورشید را گرفت. طلوعش وقتی است که «وَالْفَجْرِ، وَلَیَالٍ عَشْرٍ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ، وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ»(فجر/4-1)، وقتی شب برود صبح طالع می شود. این همان ظهور حضرت مهدی است که نبی اکرم در خطبه توضیحش دادند.
این سیر اجمالی بود که حضرت در غدیر چه کار کردند. از این سر الهی پرده برداری کردند. بنا بود این سر آشکار شود و همه ما وارد وادی ولایت شویم. آن هم در آن درجه اش. درجه ای که مثل سلمان وارد شد.
حضرت در خطبه غدیر از توحید شروع می کنند. خطبه توحیدی است. چون مدار بحث است. اگر این خدا را ما قبول نداریم بحث از ولایت بی معناست. لطایفی هم در آن توحید است. توحید در هر جایی متناسب با آن شأنی است که بعدش می خواهد گفته شود. سید الشهدا در وصیت نامه شان درکی از توحید و معاد را بیان می کنند بعد می فرمایند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً»(20)، من برای فساد نیامده ام. آمده ام اصلاح کنم. آن توحید اگر درک نشود من برای فساد نیامده ام معنا نمی شود. می گویند امام حسین آمده خراب کند. فرعون می گفت: موسای کلیم آمده فساد کند چون آن درک را ندارد یا اگر دارد پرده می اندازد. حضرت اول درکی از توحید می گویند بعد می گویند: من ماموریت دارم از طرف خدا یک کار بزرگ کنم، پرده را بردارم. این کار خیلی هم خطر دارد ولی خدای متعال من را تأمین کرده. «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(مائده/67).
بعد فضیلت های حضرت امیر را می گویند. می گویند: این کسی که می خواهم قرار بدهم چنین آدمی است. به قرآن ارجاع می دهند و بعد هم حضرت را شخصا معرفی می کنند. گفته شده است دست امام را آن قدر بالا بردند که زیر بغل های نبی اکرم پیدا شد. پای حضرت امیر از زمین جدا شد و تا نزدیک دوش حضرت آمد. این ها برای این بود که کسی نگوید این شخص نبوده یا آدم دیگری بوده. بعد هم به شدت هشدار دادند که آن حسدی که موجب شد که ابلیس از بهشت رانده شود مواظب باشید در این موضوع شما را نگیرد. چون خیلی موضوع مهمی است. در روایت است که محسودین به ائمه تفسیر شدند. کسی چیزی ندارد که به آن حسد بورزند. لذا محسودین حقیقی این ها هستند. بقیه حسد ها چیزی نیست. ما چیزی نداریم که کسی به ما حسد بورزد. آن چیزی که امیرالمؤمنین دارد اگر کسی اهل فهم باشد ممکن است حواسش نباشد حسد بورزد. اگر حسد بورزد محروم می شود. اگر طمع کند که به خودش بدهند رجم می شود. باید بپذیرد تا او را سر سفره بنشانند.
بعد پیامبر دوستان و دشمنان حضرت را گفتند. بعد هم صحبت از حضرت مهدی کردند که این ولایت به حضرت ختم می شود و کار تمام می شود. سپس فرمودند: بیایید بیعت کنید دستور به بیعت دادند. بعد ارجاع به معاد دادند و نوع بیعت را گفتند که بیعت باید همگانی باشد. بعد حضرت دوباره به قرآن ارجاع دادند که آخرین فصل از فضائل امیرالمومنین در آن جاست. این آدم را اگر می خواهید به قرآن رجوع کنید. این اجمالی از آن خطبه است.
حضرت در پایان خطبه فرمودند: «إِنَّ فَضَائِلَ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(21)، اگر می خواهید حضرت را بشناسید فضائل امیرالمومنین در نزد خداست. فرمود: یا علی جز من و خدا کسی تو را نشناخت، جز تو و خدا کسی من را نشناخت، جز من و تو کسی خدا را نشناخت. «قَدْ أَنْزَلَهَا فِي الْقُرْآن»، خدای متعال مقاماتی که نزد خودش داشته در قرآن نازل کرده.
«أَكْثَرَ مِنْ أَنْ أُحْصِيَهَا فِي مَقَامٍ وَاحِد»، آیاتی هم که در فضائل حضرت است در یک مقام قابل احصا نیست. بزرگان اهل سنت گفتند حداقل سی صد آیه از قرآن در فضیلت امیرالمؤمنین است. «فَمَنْ أَنْبَأَكُمْ بِهَا وَ عَرَّفَهَا فَصَدِّقُوهُ»، اگر کسی این آیات را فهمید و به شما خبر داد از او قبول کنید. قرآن فضائل حضرت است. «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَّةَ الَّذِينَ ذَكَرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيما»، همه فوز در این است. یعنی درهای رسیدن به فوز را حضرت در غدیر گشودند. گرچه آن وقت تحمل این حقیقت بزرگ را خیلی ها نداشتند. در روایت دارد فرماندهان شیطان وقتی غدیر پیش آمد از او تبری جستند. «اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم»(مائده/3) این کفار کفار عادی نیستند. کفار عادی که نمی فهمند در باطن عالم چه خبر است. آن کسی که می فهمد در باطن عالم چه دری از حقیقت گشوده شده جا برایش تنگ می شود.
لذا این الیوم را دریابیم و همه خبر در این روز است. چون نبأ عظیم امیرالمومنین است. همه اخبار عالم تجلیات حضرت است. یک تجلی حضرت در ظهور است، یکی در رجعت و یکی در قیامت است.
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 89، ص: 115
(2) زیارت جامعه کبیره
(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 4، ص: 229
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146
(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 281
(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 9، ص: 243
(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144
(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 21، ص: 279
(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 352
(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194
(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194
(13) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 4، ص: 18
(14) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 10، ص: 123
(15) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 49، ص: 127
(16) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 39، ص: 246
(17) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185
(18) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 66، ص: 417
(19) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 99، ص: 132
(20) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329
(21) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 37، ص: 217