بسم الله الرحمن الرحیم
دوباره از نسل بولهب و بوجهل ها برخاسته اند. از درون قبرهای پر از کینه و حقد و حقارت و حسادت به این همه عظمت و جلال و آیه آیه دلدادگی و شیدایی
جاهلانی که شمشیر جهالت کشیده اند برای نبردی که ورافتادگانش در تاریخ، به شماره نمی آید.
جنگی بین همه ی زشتی و همه ی زیبایی ، بین رشادت و رذالت، حریت و اسارت و همه ی آن چه تا کنون شیطان و شیاطین جن و انس برای آن بی قراری می کنند.
اما زهی خیال باطل بر این باطل پرستان ، چراغی که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشه اش بسوزد...
مدعیان آزادی، آزادی را برای هوس و شهوت و شهرت خود می خواهند و هر جا که «رسولی» برای باز کردن غل و زنجیر اسارت به سوی این انسان اسیر در قفس آهنین بیاید، فرعون و نمرودها آشفته و دل نگران می گردند.
ما حق می دهیم با «کلام حق» در افتند مگر نه این است که قرآن ارزش آدمی را در پاک بودن سیاهی از قلب ها می داند نه در پوست ها و این نژاد پرستان ابلیس نژاد، با گردن کشی نفس کشیدن را سهم خود می دانند.
«انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا»
مگر نه آن است که قرآن وارثان زمین را صالحان مستضعفی می داند که قرار است قرار زمین باشند و امامان زمان.
وعده ای که کاخ شان را به کوخ و آرزویشان را نه بر باد که به طوفان می دهد.
«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
مگر نه آن است که قرآن حکم به مرگ مفسدان زمین می کند و چه مفسدانی بدتر از غارتگران امنیت و دزدان ثروت و و نابودگران عفت جهان، که می تازند و می نازند به اسم و رسمشان،همان ادکلن زده های وحشی با روکش انسان.
«و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لایحب الفساد»
آری قرآن کتاب در افتادن است برای ظالمینی که در خسارت ها غرق گشته اند.
خانواده را نابود، مهربانی را به مقتل برده و در باتلاق هوس صدای آخرین نفس های تمدن نحس سامری شان به گوش می رسد.
ولایزید الظالمین الا خسارا...
ما داغدار داغ اهانت به ساحت قدسی تو هستیم، ای معجزه جاودان و ای کتاب نور و هدایت ای قرآن... و دل داغدیده خود را با آیه های آرام بخش تو آرام می کنیم
که :
«یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون»
و عهد می بندیم که تا جان در بدن داریم خادم تو باشیم و با تلاوت و تدبر و عمل به آیه آیه های نجات بخشت مشمول شکوه مهجوریت «رسول خدا »نباشیم.
تا آفتاب هستی بتابد بر این کویر یخ زده عالم
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به چهارده سوره نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
اخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه بر می گردد
دعایمان کن ای آن که بوَد هر دعایت مستجاب...