پایگاه خبری 598: سرمقاله شماره اول ماهنامه سوره در شرایطی نوشته میشود که جمهوری اسلامی ایران، بلوای ۱۴۰۱ را با «فتح مبین» پشت سر گذاشته و طرح دشمنش را شکست داده است. آیا ما این «پیروزی آشکار» را میبینیم و آن را احساس میکنیم؟ یا به پیروی از عادات و مشهورات، احساس فلاکت میکنیم؟ احساس پیروزی منوط است به ۱- شناختن هویت خود، ۲- شناختن طرح دشمن و ۳- دیدن صحنه درگیری و نتایج واقعی نبرد.
اگر مرزِ میان خود و دشمن کمرنگ شود و اگر دستگاه بینایی ما مختل باشد و نتواند محل نزاع را بهدرستی ببیند و تقریر کند، شکست و پیروزی بیمعناست.
نویسنده معتقد است که اگر بعضی از نیروهای مؤمن، اکنون احساس پیروزی نمیکنند، به دلیل نفوذ انگارههای متحجرانه در زیست و ذهن این نیروهاست. کار تحجر، تخلیه هسته هویتی ما، ندیدن صحنه واقعی نبرد و آنگاه پذیرفتن طرح دشمن و بازی در زمین اوست. نیروهای متحجر علت پافشاری جمهوری اسلامی بر حجاب را نمیتوانند درک کنند. آنها، حجاب را یک فرع فقهی میپندارند و تصور میکنند معیار شکست و پیروزی ما این است که مثلا زنان ایرانی چند سانتیمتر روسری خود را جلو بکشند یا در یک مقطع زمانی مشخص بر تعداد محجبهها افزوده شود! معیار این نیروها را میتوان اینطور صورتبندی کرد: افزایش سرانه «مصرفِ» حجاب در یک بازه زمانی به صورت نقطه به نقطه! یک پوزیتیویسم تمامعیار! باز هم اینجا گرفتاران ظاهر مذهب و پیروان مذهب ظاهر به هم دست میدهند. قشریمسلکها، وقتی میبینند که چند نفر در خیابان روسری ندارند، حکم به شکست ما میدهند. تحجر نمیتواند صحنه کلان درگیری را ببیند.
این قشریمسلکی ممکن است لباس شرعیات به تن کند یا توی جلد عدالت اقتصادی برود یا ژست تکثرگرایی بگیرد. در هر حال، قشریمسلکان نمیتوانند درک کنند که حمله دشمن به حجاب، نه برای بیحجابتر کردن مردم؛ که برای خدشه بر کلانروایتی بود که ریشه در هویت نظام اسلامی دارد. نیروی سکولار با اصل و اساس «حاکمیت الله» و مرجعیت اسلام بهعنوان مشروعیتبخش نظام سیاسی و تنظیمکننده مناسبات اجتماعی سازگاری نداشت و مقوله حجاب را به عنوان پرچم هویتی اسلام مورد هدف قرار داد. عقبنشینی از حکم حجاب، عقبنشینی از یک فرع فقهی نبود. عقبنشینی از حجاب، تسلیم شدن در برابر نیرویی بود که میخواست با کلانروایت «حکومت سکولار» مرجعیت دین در تصدی و تدبیر امور را از اعتبار ساقط کند. به رسمیت شناختن بیحجابی، این معنا را تولید میکرد که در صورت فشار رسانهای، سیاسی و اقتصادی به نظام اسلامی، حاکمیت از حکم خدا و خواست مردم دست میکشد و سر ریسمان را به نیروی سکولار واگذار میکند و از معنای حقیقیاش تخلیه میشود. حجاب، مرز درگیری ما با دشمن بود و اگر نیروی تحجر ما را ازخودبیگانه نکرده بود، میتوانستیم تشخیص دهیم که وقتی دشمن به «مرز» حمله میکند، «مرکز» را هدف قرار داده است. «وَلَن تَرضىٰ عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بقره، ۱۲۰)
دشمن وقتی به مرز حمله میکند، به «ملتِ» ما (آیین و دین و کیش ما) حمله کرده است؛ یعنی به قلبِ هستی ما. سکولاریسم، یک ملت است. یک دین است. یک بُت است. یک آلهه است. سکولاریسم، مزورانه میخواهد الله را در کنار خدایان و آلهههای دیگر بنشاند و فساد ایجاد کند. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خدايانى [ديگر] بود، قطعاً [زمين و آسمان] تباه مىشد. انبیاء، ۲۲)
جمهوری اسلامی، «چندخدایی» را نپذیرفت و در برابر آلهه سکولاریسم تسلیم نشد و پابرجا ماند. هنوز هستند مدعیانی که تصور میکنند بقای ما در گرو سکولار شدن ماست. این مدعیان، گاهی با ژست دلسوزانه نسخههای تحلیلی و تجویزی میپیچند و ما را به خودکشی پیش از مرگ دعوت میکنند: سکولار شویم تا سکولار نشویم! یا به عبارت دیگر: خودمان سکولار شویم تا دشمن سکولارمان نکرده! کسی که هویت حقیقی و کانون قدرتش را فراموش کند، نیروی سکولار مرعوبش میکند و اینچنین نسخه میپیچد.
حتی در بعضی نیروهای درون حاکمیت این انگاره وجود دارد که برای ترویج حجاب، باید آن را از حیثیت سیاسیاش تهی کنیم و صرفا بر وجوه اجتماعی و اخلاقی و خانوادگی آن تاکید کنیم. حال آنکه رهبر انقلاب در اوج معرکه، سخنرانی میکند و بیحجابی را «حرام سیاسی» مینامد. حرام سیاسی یعنی کاری که جبهه باطل را تقویت و جبهه حق را تضعیف میکند. این یعنی به خلاف تصور رایج، اتفاقا تذکر به ماهیت سیاسی حجاب و بیحجابی است که اساسی و تعیینکننده است.
یکی دیگر از مظاهر پیروزی ما این است که دیگر مسئله بیحجابی هر چه نیروی سیاسی داشت، تخلیه شده است. مزاحمتها و جنجالهای رسانهای هنوز ادامه دارد اما این عَلم شیطان دیگر نمیتواند سینهزنی را دور خودش جمع کند و نیرویی تولید کند و اتفاقی واقعی را رقم بزند.
بگذریم. موضوع این سرمقاله بحث حجاب نبود. بحث حجاب صرفا برای مرور آنچه در بلوا بر ما گذشت، مطرح شد. در این متن از چیزهایی مثل هسته هویتی، کانون قدرت، طرح دشمن، کلانروایت رقیب، نیروی خود، معنای اصیل ما و اینطور چیزها سخن به میان آمد. شاید به نظر برسد که ما در حال لفاظی هستیم. بله؛ اگر نویسنده این متن، حجتی مانند «سید روحالله عجمیان» نداشت، حرفهایش، مُشتی دال بیمدلول و میانتهی بود. ما اگر شهید عجمیان را نداشتیم، چگونه میتوانستیم نشان دهیم که کانون قدرت ما کجاست؟ ما اگر عجمیانها را نداشتیم، چگونه میتوانستیم از تردیدها و سردرگمیهای شبهنخبگانی عبور کنیم؟ ما اگر به تعبیر رهبری این «پاکترین جوانان» را نداشتیم، چگونه میتوانستیم رمز بقای خود را درک کنیم؟ اگر شهید عجمیان نبود، چگونه میتوانستیم اثبات کنیم که مستضعفترین و محرومترین مردم ما پای کار انقلابند؟ اگر خون عجمیانها به زمین ریخته نمیشد، چگونه میتوانستیم توحش اقلیت سکولار را ببینیم؟ اگر سید روحالله عجمیان نبود، چگونه میتوانستیم یقین نیروی مجاهد انقلاب اسلامی را شهود کنیم؟
خوب شد که شهید عجمیان تحلیل خرسخالههای خودی را باور نکرد و یقینش ترک برنداشت و تردید نکرد. تردید نکرد، وقتی که از خانه بیرون آمد و از وحشیترین اراذل که یقیناً از «جوانان ما نیستند» زخم خورد و دیگر به خانه برنگشت. او میتوانست در خانه بنشیند و درباره ناکارآمدی سیاستهای حجاب در جمهوری اسلامی توییت بزند. میتوانست وسط درگیری کنار بکشد و از تقدم و اولویت عدالت اقتصادی بر سایر امور استوری بگذارد. میتوانست از لزوم به رسمیت شناختن تنوع در سبک زندگی ایرانی سخنسرایی کند. میتوانست به جای حفاظت از ایران اسلامی در غربت خیابان، به فکر طی کردن پلههای ترقی در ساختار بروکراسی باشد. او هزاران امکان دیگر داشت. اما از میان همه امکانها، انتخابی دیگر داشت. انتخابی از سر یقین؛ و راستش همین یقین و همین انتخاب و همین تصمیم است که برای ما امکانهای تازه گشوده است.
ما قرار بود نباشیم. قرار بود در بلوایی که «روز و ساعت آن مشخص بود» نیرویمان مستهلک شود و تا سرحد بلبشوی داخلی برویم و آنگاه سرنگون شویم؛ که اگر سرنگون میشدیم، دیگر سخن گفتن از وحدت و همزیستی و عدالت اقتصادی و ایده حکمرانی و تمدن اسلامی و جغرافیای سیاسی جهان و جبهه مقاومت و هزاران حرف دیگر، مُهمل بود. چشم خود را شستوشو دهیم، دستگاه بینایی خود را تعمیر کنیم تا ببینیم چگونه پادوهای رسانهای اینترنشنال که پولشان را دولت سعودی میدهد، بنا بود با این رئالیتیشوهای خشن و تلهتئاترهای خیابانی توحشآمیز، ایران اسلامی را از نیروی ایمانی تخلیه کنند و فاتحانه قهقه بزنند. حالا همان حُکام حجاز که پول رسانه بلوا را میدهند، مجبورند با ما سر یک میز بنشینند و توافقنامه امضا کنند. هر توافقی فرع بر وجود طرفین است. اگر ما بلوا را پشت سر نگذاشته بودیم و تا سرحد نابودی میرفتیم، همین گاو شیرده برای توافق با ما و کم کردن شرش از سر مستضعفان منطقه طاقچهبالا میگذاشت. البته اینجا نمیتوان از مجاهدت مستضعفان یمنی سخن به میان نیاورد. نمیتوان از مجاهدات غریبانه مدافعان حرم یاد نکرد؛ اما شهید عجمیان و عجمیانهای دیگرِ ایران که ما حتی نامشان را هم نشنیدیم، استعارهای از همه نیروهای مستضعف عالم هستند تا به حقیقت قدرت خودمان پی ببریم. اتحاد وجودی همین ذرات ناشناخته است که نیروی واقعی ما را میسازد.
ما قرار بود در دنیا منزوی شویم. قرار بود آنچنان چهرهمان مخدوش شود که کسی میل توافق و ائتلاف با ما نداشته باشد. اما نیروی درونی ما آنچنان پایدار و مقاوم است که قدرت سخت جهانی را نرم و خاضع کرده است.
آبان ۱۴۰۱، در ایام داغ بلوا، پیششماره اول سوره منتشر شد. آنجا در مطلب «بلوا در حباب» نوشتیم: «بومرنگ این واقعیتزدایی [بلوا] به همان کسانی برمیگردد که این توهم را تولید کردهاند. اگر حمله نظامی خارجی به ایران صورت نگیرد، موج این تحولات به منطقه و جهان بازخواهد گشت. این حباب که بترکد، نیروی پیشرونده ایران در قالب معاهدات بینالمللی و ائتلافهای سیاسی ضدقدرت هژمونیک آمریکا در جبهه مقاومت، با قدرت بیشتری پیشروی خواهد کرد و حتی میتواند کشورهای دشمن و رقیب را از درون دچار بحران کند. جهان دیگر بیش از این ظرفیت دستاندازی قدرتهای استکباری را ندارد و اینجاست که از دل این جنگ جهانی علیه ایران، زمینهای برای تغییر جغرافیای سیاسی جهان به نفع ایران، امت اسلامی و جبهه مقاومت، آماده خواهد شد».
حالا خوب است در بهار ۱۴۰۲، به فاصله نیمسال از آبان ۱۴۰۱ اخبار ایران و جهان را مرور کنیم. از توافق با عربستان، تا قرارداد با چین، تا همکاری با روسیه، تا نزدیکی سوریه به کشورهای عربی، تا فروکش کردن جنگ یمن، تا دستپاچگی و بحران در سرزمینهای اشغالی تا تنفر و بیاعتمادی روزافزون مردم منطقه نسبت به آمریکا و دهها رویداد دیگر. اینها طلیعه اتفاقات شگرف در آینده است و نباید به همینها بسنده کنیم؛ اما همه این اتفاقات فرع بر «بودن» و «قدرت» ماست. قدرت ماست که ائتلاف ساخته است. کسانی که قدرت ما را در انحلالمان درون ائتلافهای موجود میجویند، نیروی ایمانی مردم ما را نمیبینند. نیرویی که شهید عجمیان استعارهای گویا از آن است. این نیرو اتوپیای غرب مدرن را شکست خواهد داد و نظم سیاسی جهان را دگرگون خواهد کرد. انشاءالله.