کد خبر: ۵۲۴۴۶۵
زمان انتشار: ۰۹:۱۹     ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲
قصه سربه‌داری و غیرت سبزواری...
ما در دورانی زندگی می‌کنیم که در آن با مفاهیم و ارزش‌ها، به انحای مختلف مبارزه می‌شود. یکی از این ارزش‌ها غیرت است که به طور خلاصه، به معنای دفاع از زن در برابر مزاحمت مردان و مراقبت از اوست.

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری 598، ما در دورانی زندگی می‌کنیم که در آن با مفاهیم و ارزش‌ها، به انحای مختلف مبارزه می‌شود. یکی از این ارزش‌ها غیرت است که به طور خلاصه، به معنای دفاع از زن در برابر مزاحمت مردان و مراقبت از اوست. غیرت تنها در مورد زن نیست. انسان ذاتا بر هر پدیده یا مفهوم ارزشمندی غیرت دارد. انسان روی خودش غیرت دارد، نمی‌تواند بپذیرد کسی به او اهانت می‌کند یا حق او را می‌خورد. انسان روی مالش غیرت دارد. آدم‌ها بر باورها و اعتقاداتشان غیرت دارند. دین و مقدسات، وطن، خانواده و بسیاری از مفاهیم دیگری که آدمی بر آن‌ها تعلق خاطر دارد نیز می‌توانند سوژه غیرت باشند. با این تعریف می‌بینیم که غیرت مسئله بسیار بدیهی، فطری و همه‌شمولی است.اما پای زن که به میان می‌آید، این غیرت به عنوان مانعی بر سر راه امیال  وبی‌قیدی شناخته شده و به عنوان یک انگاره سنتی و جاهلانه و عوامانه، تحقیر می‌شود. هرچند پاره‌ای از رفتارهای غلط و سنت‌های بی‌اساس نیز وجود دارد که چهره این حس دینی و فطری را خراب می‌کند. غیرت که در حقیقت معنای حفاظت می‌دهد، توسط برخی به اشتباه فهم می‌شود و به ابزاری برای برتری‌جویی، ظلم و محدودیت بدل می‌گردد. تا جایی که حتی فرد ظالمی، زنی از اهل خود را به بهانه بی‌عفتی می‌کشد و نام جنایت خود را غیرت می‌گذارد. 

عامل دیگری که این مفهوم انسانی را تحت‌الشعاع قرار داده است، فردگرایی زندگی‌های مدرن و بی‌تفاوتی‌ای است که در ذات این دوران و این تمدن نهفته است. غیرت، حاصل اهمیت جامعه و مشارکت افراد در زندگی جمعی یکدیگر است. اما در تمدن غرب هرچه یک فرد بیشتر سرش به کار خودش باشد و به تعبیر غربی، مخل آزادی شهروندان دیگر نشود، شهروند بهتری است. گویی آدم‌ها هرچقدر هم که تنگاتنگ هم باشند، حباب‌هایی هستند که به دنیای یکدیگر راه ندارند. جزایری کوچک و متکثر و از هم بیگانه. 

در ایران هم عناصر و جریان‌های بی‌فرهنگ و بی‌ریشه‌ای وجود دارند که غیرت را مفهومی از مد افتاده و غیرفرهنگی می‌شناسند. در جریان شورش زن، زندگی، آزادی، در خارج از کشور اجتماعاتی پدید می‌آمد که هر کدام یک کمدی بی‌نقص بود. در یکی از این کمدی‌ها، جوانی فریادی می‌زند با این مضمون که مبارزه ما با جمهوری اسلامی (با عرض معذرت از مفهوم مبارزه) برای ناموس ماست. همه جمعیت به او به تندی اعتراض می‌کنند و یادآور می‌شوند ناموس، مفهوم غلطی است و ما ناموس و این‌ها سرمان نمی‌شود. یکی از تناقضات این شورش همین بود که ظاهرا در دفاع از زن بود اما با مفهوم غیرت مخالف بود. این در حالی است که حتی یک جوان لائیک غربی هم نسبت به دختری که تنها با او دوست است، اندک حسی شبیه به غیرت دارد.

در چنین دورانی، دیدن اشکال ناب غیرت تسکین‌بخش و شایان تحسین است. برخی تلاش می‌کنند در حرکت غیرتمندانه شهید حمیدرضا الداغی و قتل مظلومانه او تشکیک کنند، اما آنچه مبرهن است و هیچ برهانی توان خدشه در آن را ندارد این است که او به قصد دفاع از نوامیس مردم پا پیش گذاشت و قاتلانش آن‌همه نامرد و شرور بودند که او را بی‌گناه به قتل رساندند. شهیدحمیدرضا الداغی بی‌شک توسط افرادی ظالم و با مظلومیت کشته شده و بی‌شک علم غیرت را بالا برد. او تنها کسی نیست که در دفاع از ناموس مردم کشته می‌شود. آنانی که در این ماجرا با این مضمون تشکیک می‌کنند که شاید آن دختران با رضایت خود را در اختیار آن اراذل قرار داده بودند، پاسخ دهند که چرا این افراد قاتل از آب در می‌آیند؟ عده‌ای دیگر می‌گویند الداغی اصلا مذهبی نبوده است. ادعایشان سندیتی ندارد؛ اما فرض بگیریم که درست، پس معلوم می‌شود مردم ایران چه مذهبی و چه غیر مذهبی، همه مذهبی هستند و آنکه با غیرت مخالفت می‌کند، بویی از ایرانی بودن نبرده است. معلوم می‌شود غیرت، نماد ایرانی بودن است و نه تنها مذهبی بودن، معلوم می‌شود می‌توان حتی به نظام اعتراض کرد اما رگ و ریشه داشت، وطن داشت و ناموس داشت. نشان می‌دهد ملت ایران چقدر به یکدیگر شبیه است و حامیان زن، زندگی، آزادی چقدر از مردم دورند. بی‌ربط بودن این شورش به مفاهیمی نسبت به غیرت کاملا عیان است و رهبران آن که جملگی از نجباءالرذائل‌اند، نمی‌توانند هیچ ایرانی با غیرتی را از خود بدانند؛ ولو او اعتراضاتی هم داشته باشد. 

حمیدرضا الداغی، یک‌شبه به دفاعی چنین شجاعانه از نوامیس نرسيده بلکه ظلم‌ستیزی با دست خالی، خصیصه شخصیتی او بوده است. این را می‌توان از خاطره مهدی عرفاتی، روزنامه‎نگار باسابقه کشورمان فهمید که می‌نویسد: « شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دهه هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهرا هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمی‌گشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ… رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰ هزار تومن برای ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰ هزار تومن، حقوق چند ماهش می‌شد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش…

این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.

پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ…»

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید حمیدرضا الداغی عصر دوشنبه به سمت حرم مطهر رضوی با حضور جمع کثیری از مردم مشهدمقدس آغاز شد. مردم شهیدپرور مشهد به منظور تشییع پیکر این شهید غیور، مسیر مهدیه مشهد تا حرم مطهر رضوی را طی کردند.

به گزارش مهر، «حمیدرضا الداغی» جوان غیرتمند سبزواری برای دفاع از دختران جوان وارد میدان می‌شود و مزاحمان را عقب می‌راند اما دو جوان مزاحم قصد ندارند دست از سر دختران بردارند و هر دو با چاقو به حمیدرضا حمله می‌کنند.

اصابت ۴ ضربه چاقو به پشت سر و دو چاقو به قلبش باز هم مانعی برای دفاع از دختران نمی‌شود؛ او تک و تنها در میدان برای دفاع از ناموس کشورش ایستاده و تا آخرین لحظه مبارزه می‌کند؛ اصابت چاقو مانعی برای خالی کردن میدان نمی‌شود. دو جوان چاقو به دست که ایستادگی و مقاومت او را می‌بینند در نهایت فرار می‌کنند. اصابت چاقو به قلب جوان خوش غیرت سبزواری و خونریزی توان او را کم کرده و نای ایستادن را از او گرفته است؛ با رسیدن حمیدرضا به بیمارستان، به کما می‌رود و ساعتی بعد خبر شهادتش از طریق دادگستری سبزوار اعلام می‌شود.

به دنبال انتشار خبر مجروح شدن این آمر به معروف در سبزوار بلافاصله رئیس کل دادگستری خراسان رضوی به دادگستری سبزوار دستور پیگیری سریع ماجرا و روشن کردن ابعاد حادثه و دستگیری ضاربین در کمترین زمان را صادر می‌کند. آفتاب نهمین روز از اردیبهشت ماه در حالا بالا آمدن است که نیروی انتظامی دستبند را بر دستان ضاربین آمربه معروف می‌زند و ضاربین در کمتر از ۱۰ ساعت به مراجع قانونی و قضائی تحویل می‌شوند. با شهادت آمر به معروف در بیمارستان سبزوار، این موضوع ابعاد گسترده‌تری پیدا کرده و انتشار خبر شهادت وی در پاسداری از ناموس کشورش، مرزهای شهرستانی و استانی را می‌شکند و باعث جریحه دار شدن احساسات مردم آزاده سراسر کشور می‌شود.

* رسالت

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها