به گزارش پایگاه 598، نخستین جلسله از سلسله جلسات «جریان شناسی علوم انسانی سکولار در ایران» در «دانشگاه علامه طباطبایی» با حضور «پیام فضلی نژاد» (نویسنده و پژوهشگر موسسه کیهان) برگزار شد. در این نشست علمی٬ فضلي نژاد که اکنون با کتاب جدید و در حال چاپ «ارتش سری روشنفکران» مطرح است، در سخنرانی ۳ ساعته خود به ارائه شرحي جالب و تامل برانگیز از آنچه در نيمه هميشه پنهان مانده «نسبت علوم انسانی و جریان ترجمه با جنگ نرم و فروپاشی ایدیولوژیک» پرداخت.
دومین جلسه این هماش جریان شناختی روز چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ با حضور فضلی نژاد در دانشگاه قم برگزار می شود. متن زیر، خلاصه قسمت اول بحث فضلی نژاد می باشد که برای اولین بار در پایگاه 598 تقدیم نظر خوانندگان می گردد.
تعیین نفطه نزاع: کار اول یک جریان شناس
اگر به سفر اخیر رهبر معظم انقلاب به قم دقت نماییم، تعبیری که ایشان برای علوم انسانی بکار می برند، "این دانش های ذاتا مسموم" است. اینها گزاره هایی در حوزه علم است که باید راجع به آن بحث کرد. آن چه که در «علم سرمایه داری» و «علوم انسانی غربی» نهفته است.
ما در این سلسله جلسات که موضوع ثابت آن «جریان شناسی علوم انسانی در ایران» بوده و قرار است به یاری خدا در دانشگاه های سراسر کشور استمرار پیدا کند٬ اولاً می خواهیم نقطه نزاع را پیدا کنیم . ما در کجاها با علوم انسانی غربی سرجدال داریم و نقدهای خود را درباره آن اقامه می کنیم؟
یک بحث کلیدی هم در پیش داریم: دایره تداخل معرفت و قدرت. یعنی معتقدیم در دوران معاصر، علوم انسانی موجود در غرب رسالتی دارند و آن جنگ ایدئولوژیک با ایدئولوژی های ضدسرمایه داری است. علوم انسانی سکولار تابع قدرتی می شوند که آن قدرت به دنبال زدن ریشه ی دین است.
وقتی از این علوم حرف می زنیم، تعریف ما از علم چیست؟ خطاب ما به کیست؟ اینها باید بحث شود، مستدل، اصیل و منصفانه. قرار هم نیست چون ما مخالف علوم انسانی غربی به شکل موجودش هستیم و فکر می کنیم فتنه ای که در کشور اتفاق افتاد، ناشی از آن فضای آلوده معرفتی است، خط بطلان بکشیم بر کل فلسفه معرفتی غرب. اصلاً چنین چیزی نیست. هرکسی اینکار را بکند، در حق فلسفه اسلامی خیانت کرده. او یا خائن است یا غافل.
مبنای تاریخی علم سکولار
ما از علم مدرن سکولار صحبت می کنیم که «سِر فرانسیس بیکن» انگلیسی را بعنوان پدر خود می شناسد. سر فرانسیس بیکن یکی از بزرگترین فیلسوفان انگلیسی است که فرانسوی ها به آن لقب «صدراعظم فیلسوفان علم» را داده اند و اولین کسی است که در قرن 16 و 17 فلسفه سنتی و مدرسی را زیر سوال می برد. او قدمها و گام های اول تکوین یک علم مدرن و جدید را بر می دارد و برای علم، یک مبنای غیرالهی و کاملاً مادی سکولار قایل می شود. بعد از او در غیابش «توماس هابز» که یک پژوهشگر 31ساله بود و دوران بلوغ فلسفه بیکن را درک کرده بود، خودش به یک فیلسوف بزرگ تبدیل می شود و کتاب «لویتان» را می نویسد که می شود اولین رساله منظم در علم سیاست. فلسفه ای که او ارائه می کند را می توان بنیان مانریالیسم دانست. در واقع ماتریالیسم، از دل نقد بیکن بر فلسفه مدرسی و کوشش های توماس هابز در لویتان در عرصه معرفت متولد می شود.
ما به اینها تعرضی نداریم، کوششهای معرفتی است که کرده اند. با یک متدولوژی و روش شناسی آمده اند و فلسفه ای را ایجا کرده اند به نام فلسفه ماتریالیستی. تا اینجا هیچ بحثی نداریم و نفیاً و اثباتاً موضعی هم نمی گیریم.به موقعش به این فلسفه ها نقد داریم.
پس از این از دل کوششهای هابز برای رواج ماتریالیسم، «جان لاک» فلسفه سیاسی و فلسفه روانشناسی خودش را ارائه کرد. جان لاک در فلسفه روانشناسی اش معروف است به «نفی فطریات» و در فلسفه سیاسی اش هم «تئوریسین سلطنت مشروطه انگلستان» است. او در دو رساله اش در باب حکومت، همان شعار بیکن را سر می دهد: «دانش قدرت است».
با این هم ما مشکلی نداریم. بله، معرفت و دانش قدرت است. در انگلستان حداقل از 1550تا 1688 میلادی که زمان انقلاب باشکوه انگلیس است، این روند در حال طی شدن است. اینها براساس پیشنهاد بیکن است که دانش را باید به عنوان قدرت بشناسیم و آن را نظام مند کنیم. بیکن تئوری معروفی دارد به نام «خانه سلیمان» که تا همین معاصران هم آنرا «آرمانشهر علم» معرفی می کنند. به این هم نقدی نداریم که چرا این علم را ساختار مند و نظام مند کردید.
مثلا به این هم نقد نداریم که چرا در زمان جان لاک، انجمن سلطنتی برای ترویج علوم طبیعی به فرمان شاه وقت ترتیب داده می شود؟ که در آن از رابرت بویل گرفته تا اسحاق نیوتون که یک دانشمند معروف است، در کنار جان لاک که در حوزه علوم سیاسی و اقتصاد کار می کند حضور دارند.
به این هم نقد نداریم که علم مدرنی که با ادعای سکولاریسم دارد رشد و نمو می کند و سازمان مند شده، در واقع این فیلسوفان بوده اند که نشسته اند بحث کرده اند و کار آکادمیک جدی کرده اند و معتقد بودند که علم باید از طریق ابزارهای مختلف شایع شود. از انجمن سلطنتی علوم طبیعی لندن گرفته تا انجمن دانش پژوهان آکسفورد که در همان دهه های قرن 17 سالهای 1620 تا 1642 شکل گرفته است.
سروش، حزب عدالت و توسعه ترکیه و اسلام آمریکایی
در جایی نقد داریم که علم از ذات معرفتی خودش عدول کرده و تقلیل پیدا می کند. 2تا نقد داریم: یکی نقد معرفتی و دیگری نقد ایدئولوژیک از منظر تاریخ و فلسفه سیاسی.
تقریبا 15 سال پیش به کلاسهای فسلفه و دین شناختی و حافظ پژوهی دکتر سروش می رفتم. از آن موقع که سر فرانسیس بیکن را می خواندیم، به ما در همین کتابهای مرجع و علی الظاهر معتبر می گفتند بیکن به عنوان پدر معرفت تجربی و علم مدرن، قایل به تفکیک معرفت از قدرت است و تئوری هایش هم ناظر به این نظریه است. یک دوره، عبدالکریم سروش دعوایی بر سر رابطه علم و قدرت در ایران به راه انداخت؛ میانه دهه ۱۳۷۰ و اتفاقا همین سیاستمداران حزب حاکم ترکیه (حزب عدالت و توسعه) که من آنها را نمونه ناب «اسلام آمریکایی» میدانم و بحثش را اردیبهشت ۱۳۸۷ در مدرسه معصومیه قم طرح کردم، از آرا عبدالکریم سروش تجلیل کردند و او را به سفرهای مثلاً علمی به ترکیه دعوت کردند. سال ۱۳۸۷ در حوزه علمیه مروری بر نسبت سروش با اسلام گرایان ترکیه که برخی زیر نفود «فتح الله گولن» هستند، داشتیم. امروز اگر عملکرد سیاسی ترکیه برای برخی تعجب برانگیز است، به سبب عدم شناخت تئوریک از حزب عدالت و توسعه است و اتفاقا اینجا جای ورود فعالان علوم انسانی است.
سرفرانسیس بیکن و جاسوسی آکادمیک
ده سالی دیر فهمیدم. من اگر همان موقع خودم بی واسطه و بی شارح، مستقیم کتابهای بیکن و زندگینامه های بیکن را می خواندم، می فهمیدم که این حرف ها اگر مفت نباشد، چندان قیمتی هم ندارند. بعد باز همین آقایان با تکیه بر آراء بیکن، با قدرت پیوند خوردند و گفتند علوم انسانی دارد دولتی می شود. البته اگر خودشان بروند با هر قدرت استعماری پیوند بخورند و هوادارانشان را هم به این ترغیب کنند، اشکالی ندارد. در عرصه نظر با ترجمه غلط و تحلیل غلط، یک تئوری ارائه می دهند و در عرصه عمل می روند همان کاری را می کنند که امثال بیکن هم انجام دادند. ما به این هم نقد نداریم که سرفرانسیس بیکن، لرد خزانه دار انگلیس هم بود. حتی در اینکه بیکن به جیمز پادشاه وقت انگلیس در 1603 چنانکه ویل دورانت نقل کرده است نامه می نویسد که همچنان که کارآگاهان و جاسوسان دولت ها در ازای دادن اطلاعات، پول دریافت می دارند، شما نیز برای اطلاع از مطالبی که ارزش دانستن دارد باید اجازه دهید تا کارآگاهان و جاسوسان علم هم پول دریافت کنند که کسانی که در حوزه علم چیزی را کشف می کنند، بیشتر مستحق دریافت این مبلغ هستند. به این هم بالذات نقد نداریم٬ هرچند این می تواند یکی از سرچشمه های جاسوسی آکادمیک شناخته شود.
علم دینی با تکیه بر دیدگاه استاد رحیم پور ازغدی
ما می گوییم معرفت زاده شده در انگلستان عصر بیکن، معرفت پوزیتویستی و قرائت حاکم بر علم حداقل تا چند دهه گذشته است. ما اینجا نقد معرفتی ارائه می کنیم. من بحث را ارجاع می دهم به گفتار استاد حسن رحیم پور ازغدی در باره تعریف علوم انسانی اسلامی. از دیدگاه ایشان، علم به معنای لغوی آن، یعنی کاشفیت امر واقع، قابل تقسیم به سکولار و غیرسکولار نیست. امر واقعی مثل اینکه «آب در صد درجه می جوشد» که بیان یک حقیقت خارجی و یک رابطه در خارج است. این نتیجه، «فکت» یا «امر واقع» است که قابل تقسیم به سکولار و دینی نیست. علم ذاتاً دینی است. به نظر ما می توان علم غربی را با همان متد خودش به چالش کشاند و مورد نقادی قرار داد.
ما نیاز به یک متد جامع نقد داریم. در بحث و نقد معرفتی، حرفهای فراوان داریم؛ ما قائل به این هستیم که «گزاره های علوم» به سکولار و غیر سکولار قابل تقسیم هستند، اما علم ذاتاً سکولار نداریم. ما اگر بخواهیم بحث معرفتی کنیم، می توان گفت اصلولاً علم سکولار نداریم، ولی دانشمند سکولار داریم که به قطع ارتباط علم با ماوراءالطبیعه معتقدست. اینها چسبیده اند به طبیعت و می گویند هرچه در طبیعت رخ داد، حجیت دارد و قطع ارتباط کردند از مابعد الطبیعه. مانند امثال بیکن و هابز که در لویتان می آید با استناد به انجیل، مراجع روحانی را انکار می کند و آنها را از جنس شیطان می داند! ما اعتقاد داریم این نظریه ها منشأ غیر عقلانی دارند. اگر منشا عقلانی داشت، نباید به اینجا می رسیدند. قطعاً در تئوری هایشان اندیشه های غیرمعرفتی و سیاسی و اقتصادی دخیل بوده که حالا به قول خودشان مبنای سکولار پیدا کرده است.
پس طبق دیدگاه استاد رحیم پور، واقع قابل تقسیم به سکولار و غیره نیست؛ و به همین دلیل اساساً علم سکولار، امتناع نظری دارد؛ وانگهی سکولاریسم یک بعدی است چون ماتریال است و فقط نگاه به ماده دارد. در حالی که امر واقع باید دوبعدی باشد؛ یعنی هم ملک را ببیند هم ملکوت را، هم دنیا هم آخرت، هم ماده هم معنا، هم جسم هم روح.
البته این دیدگاه جناب استاد رحیم پور می باشد که در طیف قائلین به علم دینی، دیدگاهی حداقلی حساب می شود. دیدگاه های دیگری نیز وجود دارند که دینی یا غیر دینی بودن را فراتر از گزاره ها می برند و حتی به مقوله متد و روش علم هم می کشانند. همچنین دینی شدن را چیزی بیش از اضافه کردن یک بُعد دیگر (بعد غیر مادی) به علم می بینند و معتقدند اگر متد از انحصار حس خارج شده و متافیزیک و فلسفه حاکم بر علم بخواهد یک فلسفه الهی باشد، علم بکلی چیز دیگری می شود. دیدگاه «فرهنگستان علوم اسلامی قم» و «دکتر داوری اردکانی» را می توان از این طیف دانست. البته در اینجا صرفاً قصد اشاره ای به این نظریات داشتیم و بحث متقن آن فرصت دیگری می طلبد.
ماجرای مباحثه ۴ ساعته با معاون وزیر علوم
چندی پیش آقای دکتر نادری منش (معاون آموزشی وزیر علوم) را در موسسه کیهان ملاقات کردم و نزدیک چهار ساعت از قبل از ظهر بحث کردیم. من مواردی در حوزه عملکرد ضعیف وزارت علوم، پیرامون نقد علوم انسانی سکولار و نقصان های اجرایی این حوزه به ایشان گفتم. پرونده ای مستند به آرا بنیادین امام خمینی درباره دانشگاه و تاکیدات ۶ سال گذشته رهبر انقلاب درباره اسلامی شدن دانشگاه ها و بسط علوم انسانی اسلامی به همراه داشتم. شأن جلسه این بود که مباحثه ای بین این حقیر و آقای نادری منش صورت بگیرد. دو بزرگوار دیگر هم که یکی از آنان از اساتید برجسته دانشگاه تهران و واقعا شخصیت متعهد و الگوی حقیر، حضور داشتند و ناظر بحث بودند. بحث را از رسالت انقلاب فرهنگی با استناد به پاره ای از متون صورت مذاکرات جلسات «ستاد انقلاب فرهنگی» آغاز کردم؛ یک رویکرد تاریخی و آسیب شناسی. اینجا خیلی هم عقیده بودیم، گرچه وقتی من اسم اشخاص موثر را می آوردم، دکتر نادری منش می فرمودند من در جایگاهی هستم که بهتر است در مورد اشخاص حرف نزنم.
یک ماجرایی اتفاق افتاده بود و آن هم سفر چند تن از اساتید برجسته دانشگاه شریف و فیزیک دانان و شمی دانانی از دانشگاههای دیگر به چند سمینار خارجی بود. روسای این سمینارهای علمی و کارگزاران و برخی مدعوین مهم آنان از کشور اسراییل آمده بودند و دانشمندان ایرانی هم کنار اسراییلی ها در سمینار حضور داشتند و یکی از این اساتید ایرانی با آنان خیلی با محبت هم رفتار کرده بود! ماجرا را مستند گفتم و دیدم اتفاقا آقای نادری منش سریعا واکنش نشان داد و کار این اساتید را محکوم کرد. حتی معاون وزیر در پاسخ به ادعای یکی از این اساتید (پس از یکی از افشاگری های کیهان) که مدعی داشتن ماموریت از وزارت علوم شده بود، گفت که وزارت علوم هیچ مامورتی به آنان نداده است و با این شیوه و رفتار شدیداً مخالف است.
بحثهای زیادی کردیم که به نظرم مهم است روزی و جایی تفصیل آن به طور کامل با موافقت دکتر نادری منش منتشر شود. اما من صادقانه می گویم که پس از ۴ ساعت بحث فشرده و بی تعارف، باز احساس کردم ما سر تعاریف همچنان مشکل داریم! ایشان خیلی صادق بودند و صبوری کردند تا آدمی با روحیه من با ایشان بحث کند که گاهی هم شاید مراعات تشریفات را نکرده باشم. از ماجرای علوم انسانی در ایران هم به هر حال تحلیلی داشتند، اما من شخصا اینگونه برداشت کردم که اصلا خطر را آنطور که باید جدی نگرفته اند. اما بزرگواری کردند. نتیجه اما اصلا مطلوب نبود. فکر کنم همکارانم هم غافلگیر شدند.
این به چه چیزی باز می گردد؟ به شخص آقای نادری منش در کسوت معاون وزیر علوم، آن هم در بخشی مهم و حساس؟ این تنها یک بخش است. اصل ماجرا جای دیگری است. جایی که حضرت آقا به همه هشدار دادند که وقتی این علوم انسانی که گزاره های سکولاریستی بر آن حاکم است بیاید در دانشگاه ها تدریس شود، کم کم مدیران آینده بر اساس آن تربیت می شوند، مدیرانی که شخصا متدین هستند اما تفکرشان سکولار است. البته مدیرانی داریم که مانند همین دوستان وزارت علوم به امام معتقد هستند، اما همان عناصر حکمی، فسلفی، عرفانی و اساسا وراثتی که امام به عنوان وارث انبیا برای خودش قایل بود، درک نکرده اند. برای همین، سیاستها و برنامه ریزی هایشان منطبق با متد امام خمینی (ره) که رهبری معظم انقلاب روی تبیین آن تاکید دارند، نیست.
به منتقدان برچسب «فاشیست» می زنند
ما به آنجایی نقد داریم که علم تابع قدرت شد و آن هم قدرت سرمایه داری ضد سنت. آقایانی که استاد ما بوده اند، بیست سال است دهان ما را بسته اند. چرا؟ ما اعتقاد داریم علوم انسانی غربی دایره ای متداخل با تاریخ سیاسی دارد و اگر ما تاریخ سیاسی اندیشه ها را بنویسیم، باید به نکات دیگری غیر از نظریه معرفتی هم نگاه کنیم. باید دید جامع به علم داشته باشیم. باید نگاه کنیم که چگونه سرفرانسیس بیکن فلسفه را در اختیار شاه هوس بازی قرار داد که یکی از اصلی ترین حامیان فراماسونری در آن موقع انگلستان بود. ما اینجا در بدو امر مشکوک می شویم به حسن نیت مروجان علوم انسانی غربی در ایران. اعتراض ما این است که آنطرف قضیه را به ما نگفتید که کاسه ای زیر نیم کاسه بوده است.
اعتراض ما این است که چرا تا ما می آییم از ریشه های تاریخی علوم انسانی غربی بحث کنیم ما را متهم به علم ستیزی، فاشیسم، دولتی کردن علم می کنید؟ بگذارید بحث شود. مستدل، اصیل و منصفانه. قرار هم نیست چون ما مخالف علوم انسانی غربی به شکل موجودش هستیم و فکر می کنیم فتنه ای که در کشور اتفاق افتاد ناشی از آن فضای آلوده معرفتی است، خط بطلان بکشیم بر کل فلسفه معرفتی غرب.