به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ نویس،
فرهنگ نویس/آریاباقــری
نمره فیلم: صفـــر
در وهله اول، نخست بدان مساله باید نگریست که آیا ماهیت «انتقاد»، جدا از بحث فرامتنی و سفارشی بودنش - که مستقیما از مسیرِ تقاضا به تولید میرسد، آیا حقیقتا از دل سوژهٔ یک اثر استخراج شده است یا نه؟ سپس به ذات این مقوله بایستی پرداخت که چه میزان از ماهیتِ «انتقاد» محصول کیفیت درستِ متنی است و چه کیفیتی را از آن خود ساخته است؟ آیا این انتقاد برخاسته از موضع فیلم است یا فیلمساز؟ زبان انتقادی که اثر محمل آن شده انگشت اشارهاش سمت کیست؟ و در مصاف با چه بحران و گرهای زبان اعتراض گشوده است؟
درست است که درسینمای ایران نقش انتقاد همیشه با پستی و بلندی هایی فرامتنی مواجه بوده است. فرامتن هایی که یا بنابر سفارشات خاصی روی دیگر سکه را هدف قرار میداده است و یا به فراخور احوالات عمومیِ مردم، بیش از آنکه زبان اقلیت باشد خودرا فدای نظر اکثریت کرده است. اکثریتی که معمولا حفرهها و نواقص ضمنیِ یک هدف را ندیده و بطور معمول، بیشتر از آنکه اهل تامل باشند، اهل تعامل و مسامحه هستند. از اینرو خواه ناخواه نقش «انتقاد» نیز کمرنگ میشود و سنگر درستی را نیز نمیتواند، به تناسب جایگاه هنرمندش - در جامعه اتخاذ کند.
به همین علت اساسا ساخت آثاری که سویۀ انتقادی دارند، اگر از دل زیستِ هنرمند نباشد که اساسا بهای انتقادش را داده باشد؛ هرگز نمیتواند ثمرۀ بهای انتقادش را درون مخاطبی که جنس دیگری از یک نوع تسامح را به اسم انتقاد در سینما مشاهده کرده بارور کند. عصر امروز (مخصوصا برای جهان سوم)، عصر ارتباطاتِ دیجیتالیته و کدنویسی شدهای است که از مدخل منطقیِ پست مدرنیستیِ آن، با مردمکی نسبی گرایانه به تمامی مسائل نگاهی میکند. نسبی گراییای که خواه ناخواه منطقِ جهتدار و موضعمندِ انسان را به کژفهمی از یک مفهوم میکشاند و با چشم شک ورزی بدان نگاه میکند. به همین علت در مدیوم سینما - که امروزه ارتباط فرهنگیِ تنگاتنگی با مخاطبین خود برقرار میکند، این کرختی و نارسانا بودن مفاهیم و مضامینِ درج شدهٔ درون آثار است که درست یا غلط، بیش از اینکه مخاطب را باخودش همراه و سمپات کند، از در دفع و پس زدن در میآید.
چرا؟ چون اساسا رویکردی که انسانِ ِعصر پست مدرن - که تا گردن درگیر فضاهای مجازیِ چندگانهگرا، مصرفی و تبلیغاتی است؛ داراست بیش از اینکه بخواهد انتقاد کند، خواهان ارضای سیاقهای میلی و زیستیِ خود است. طبعا فیلمسازان امروزۀ جهانی - نه صرفا ایرانی - نیز برآمده از چنین فرهنگی هستند. به همین سبب هیچ کدامشان دیگر رمقِ و روحیهٔ برخورداری از فریادِ انتقاد و دادِ دادخواهی را ندارند و این شعله را تا سرحدِ امکان خاموش کردهاند؛ آنقدر که حتی دیگر فراموش کردهاند درون شان این شعله دائمیاست.
فیلم «مورچه خوار» نمیتواند به حد فریادی اعتراضگونه برسد که سنگ دادخواهی از یک انتقاد را به سینه بزند. چون اساسا تمامی عوامل پشت صحنه و جلوی صحنه اش امروزه آمیخته با فرهنگ نیمچه پستمدرنی گشتهاند. اما فیلم دست روی سوژهای میگذارد که بالذاته قلقلک دهندهاست. درست است که نمیتواند حتی آتش زیرخاکستر باشد و زبانش بیش از آنکه اعتراض باشد، ابتذال است. اما سویهٔ بینامتنیای که اثر در سوژهاش به نسبت اوضاع جامعۀ کنونی قرار دارد، برای اولین بار شهامت نورافکنی بر نقاط تاریک معضلات را - در سینما - داشته است.
و این خصیصۀ داینامیک و جذاب مدیوم سینماست که به مخاطبش - ولو اندک، تلنگر میزند. یقینا این تلنگر برای مخاطبی که از راه شبههافکنی، تبلیغات هرپِیج جهت حفظ و ارتقای فالوورها و انتشار محتواهایی مصرفی، آرایشی، سطحی و نازلْ درآمد دارد؛ سوزناک و دردناک است. دردی و بلایی ممسک و متزلزل که [از لحاظ فرهنگی] نه قدرتش را دارد اعتراض کند چون بیمایگی و بیخاصیتیِ خودرا نشان میدهد و نه با رأفت از کنارش با چشم پوشی بگذرد چون از نتیجۀ معکوس آن، در جهت از دست دادن مخاطبانش میهراسد.
به همین خاطر است که فیلم «مورچه خوار» از بیشتر سینماهای تهران - مگر معدودی در سانسهای دیروقت سینما- بصورت چراغ خاموش و مسکوت از پرده برداشته شد. آیا دلیلی جز آینهگرفتن جلوی ذات و ماهیتِ پوچ، افراطی، مصرفگرا، بیخاصیت و مبتذل بلاگرها و [به اصطلاح] شاخ های مجازی (و همۀ کسانی که از این راه بصورت باطل و فتنه افکنانه ارتزاق میکنند) دارد؟
ممکن است بگویند این فیلم ناخواسته برای گشودن مسیر فیلمهای نوروزی - که احتمال این نظر بابت تعدد سینماها کم هست - از ردهٔ اکران خارج شده است. و یا بابت بدآموزیِ حاصله این فیلم از بیشتر سینماها برداشته شده است. سوال: کیفیت اثر و ساختار تولیدیِ این فیلم، چه تفاوتی با آثار بیمحتوایی نظیر «خالتور»، «هزارپا»، «تختهگاز»، «تگزاس»، «ایکسلارج»، «گشت دو» و «گشت سه» یا «پنجاه کیلو آلبالو» دارد؟ دقیقا با چه پارامتری این فیلمِ بیارزش، از منظر زیباییشناختی، خط قرمزهارا رد کرده و موجب طرد شدن شدهاست؟
از این حیث «مورچه خوار» - در عین بد و ضعیف بودن - از لحاظ بینامتنی فیلم جالبی است. فیلمی که نمیتواند بیارزش باشد، وقتی این میزان شائبه و پشتپرده ایجاد میکند. (هرچند که تم اصلیاش برخاسته از همین پشتپرده هاست) بااینحال فیلم بدی است تا بیارزش. فیلمی که درعین ابتذال، بیبخاری و بیمایگیْ موی دماغ عاملان و سوءاستفاده گران فضای مجازی (در ایران) میشود. و این نشان از حقارت جماعتِ مذکور دارد که با چنین فیلم سطحی، لوده، میانمایهای اینچنین دست و پایشان را گم میکنند. آنهم با فیلمی که ناخواسته بدل به قماش - و زبان - آنها شده و از قضا پشت سلبریتیِ فضای مجازیاش حرکت میکند. به همین خاطر فیلم عملا [و ناخواسته] در «چگونگیِ» یک مفهوم در زمین آنها بازی میکند اما چون صرفا «چیستیِ» مفهوماشْ گزنده و علیه آنها بوده، آنطور که اسب شاه را یابو خطاب کرده، یحتمل نمیتوانستند تحمل کنند که فیلمی در این قد و قواره ظاهر شود تا مرکب ملکوتیشان را زیرسوال برد و حرف خودرا - ولو سطحی، نازل و مضحک بزند.
فیلمی که رسما هیچ نقطۀ قوتی در قصه و پرداخت آن ندارد ولی از پایه شمشیر را برای سوءاستفادهگران، مفسدان و منفعتطلبانه فضای مجازی تیز میکند. با این استدلال که فریب مجریان و مهرههای سوخته و بِرند شدهٔ یک سیستم را نباید خورد؛ وقتی که عاملان و اسباب آن جریان، پشت پرده مشغول اخاذی و کلاهبرداری هستند. حال چه از قِــبلِ گروههای سازمانیافته با بودجههای شخصی و خصوصی، چه از طریق سیاستگذاریهای حاکم و ارگانیزه شدهٔ برخی افراد مهم در سطحی کلانتر، در فضایمجازی. که گویی مردم مورچههایی هستند که به ابزارهای رسانهای طعمه شدهاند. طعمه تمامی دلالان، اخاذان و کلاهبردارانی - در هیبت مورچهخوارانی - هستند که فکر، ذکر، آرامشخاطر و زیست مردم را با زیبندگی، مصرفگرایی و تجملگرایی میدزدند. سوژهای خوب اما هدررفته. با متنی ضعیف، سطحی و سخیف که موضع خودرا نشناخته و سترون است.