به گزارش
سرویس دین و آئین پایگاه 598، در اين مجال، به شرح اجمالی زيارتنامه حضرت زهرا (س) پرداخته میشود.
زيارتنامه حضرت زهرا (س) همچون زيارت عاشورا، دعای عرفه و دیگر ادعيه و
زيارات، دربردارنده معانی و مفاهيمی است که مراحل رشد و حرکت مؤمنان را در
راه عرفان حقيقی و ولايی بازگو میکند و توجه به آنها، میتواند راهنمايی
برای حيات فردی و اجتماعی مؤمنان باشد.
متن زيارتنامه حضرت زهرا (س) از اين قرار است:
«يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ
صابره، و زعمنا انّا لكِ اولياء و مصدقون، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك
صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيّه، فأنّا نسئلك ان کنّا صدّقناك إلاّ
الحقتنا بتصديقنا لهما، لنبشّر أنفسنا بأنّا قدطهُرنا بولايتكِ ».
اين زيارت پنج فراز دارد که در ادامه به شرح اجمالی فرازهای اين زيارت میپردازيم:
فراز نخست: توجه به بلا و ميثاق و وفاي حضرت زهرا (س) فراز اول عبارت است از:
«يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ صابره»؛ ای آزموده! تو را آزمود خدايی که تو را آفريد پيش از آنکه تو را بيافريند. پس تو را در برابر آزمايشش شکيبا يافت.
در اين فراز، زایر حضرت ابتدا به ابتلا و امتحاني كه صديقة طاهره (س)
داشتهاند توجه ميكند. اين ابتلا و امتحان، بر اساس ميثاقي است كه قبل از
خلقت ايشان صورت گرفته شده است. زایر در اين فراز، به وفاي به اين ميثاق از
سوي حضرت عنايت ميكند و میگويد: كه خداوند شما را در برابر آزمايشش
شکيبا يافت و شما اين ميثاقها را به بهترين وجه به سرانجام رسانديد.
براي روشن شدن اين فراز از زيارت که به بلا و ميثاق و وفای به عهد حضرت
اشاره میکند، از فراز دوم دعاي ندبه كمك ميگيريم. در اين فراز آمده است:
«الّلهم لك الحمد علي ما جري به قضائك في اوليائك الّذين
استخلصتهم لنفسك و دينك، اذ اخترت لهم جزيل ما عنك من النعيم المقيم، الّذی
لا زوال له و لا اضمحلال، بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا
الدنيّه، و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لک ذلک، و علمت منهم الوفاء به،
فقبلتهم و قربتهم، و قدمت لهم الذکر العَلی، و الثناء الجلی، واهبطت عليهم
ملائکتک، و كرّمتهم بوحيك و رفدتّهم بعلمك و جعلتهم الذريعه اليك و الوسيله
الي رضوانك»؛ خدايا ستايش از آن توست بر آنچه جاری شد بدان قضا و قدر تو
درباره بندگان مقربت.
آنانکه خالص گردانيدی آنان را برای خود و
دين خود. چون انتخاب کردی برای آنها آن نعمت شايان و پايداری که نزد توست؛
آن نعمتی که زوال و نابودی برايش نيست، (و اين) پس از آنی (بود که) با آنها
شرط کردی تا کناره گيرند از درجات (و رياستهای) اين دنيای پست و از زيب و
زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند و تو نيز وفای آنها به اين شرط
دانستی و پذيرفتیشان و مقرب درگاهشان کردی و از پيش برای ايشان نامی بلند و
ثنايی آشکار مقرر کردی و بر ايشان فرشتگانت را فرو فرستادی و آنها را به
وحی خود گرامی داشتی و به علم خود ياریشان کردی و واسطه درگاهت و وسيلهای
به سوی خشنوديت قرارشان دادی.
اينکه انسان اين قضا را درك کرده و
پس از درك، حمد كند، كار آساني نيست. اوليا چه كساني هستند؟ شايد اَخلصَ
با اِستَخلَصَ يك فرق جزیي داشته باشد و آن اينكه در استخلاص، نوعي رنج و
مشقّت وجود دارد و با بلا و رنج همراه است.
اين استخلاص، نخست، پس
از ميثاق است و تحميلی نيست؛ «بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه
الدنيا الدنيّه». که اين ميثاق، ميثاق زهد و پيمان بلاست، كه همه مراحل
دنيا را شامل میشود و شايد ماسويالله را بپوشاند.
دوم آن که علم
به وفاي آنها، پیش از تحقّق اين ابتلائات است؛ «و علمت منهم الوفاء به».
امّا نتيجه اين ميثاق و وفاء آنها چيست؟ «فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم
الذّكر العليّ و الثّناء الجليّ»؛ يعني خداي متعال آنها را پذيرفته است و
مقرّب درگاه الهي شدهاند و پيش از آنكه در عالم دنيا ظهور پيدا كنند، نام
آنها را بالا برده و ثنای آنان را در كتب آسماني و غير آن آورده است. در
واقع، نتيجه آن «ميثاق و بلاء و وفا»، دو امر است: يكي ضيافت اختصاصي و
ديگري شفاعت. اگر انسان اين مراحل را بپيمايد ميتواند به حمد بر بلاي
اوليای خدا برسد.
حمد بر بلای اوليا و حضور در متن آن
البته درجات حمد، متفاوت است؛ دسته نخست كساني هستند كه اهل حمد نيستند و
كمترين مرتبه حمد كه حمد خدا بر نعمتهاست ـ آن هم نعمتهاي ظاهري در اين
دنيا ـ از اين دسته بر نميآيد. اين دسته، نعمتهاي خدا را به خودشان منسوب
ميكنند. اگر علم است، اگر تقوي است، اگر شبزندهداري است و اگر حال خوشي
وجود دارد و هر چه از زيباييها به آنان اعطا شده است، از خودشان ميبينند
و به تعبيری دارای «عُجب» هستند.
عجب يعني رابطه نعمت را با خدا
قطع كردن و نعمت را به خود نسبت دادن. اين دسته، بديها را به خدا نسبت
ميدهند و برای همین، ايرادهايي به خدا دارند كه مثلاً چرا زلزله آمد؟ در
حالي كه در واقع خودشان سرچشمه بديها هستند؛ «الهي من كانت محاسنه مساوي
فكيف لا تكون مساويه مساوي». و آنچه خوبي است به باری تعالی بر میگردد؛
«خيرُك الينا نازل و شرّنا اليك صاعد».
دسته دوم كساني هستند كه
خوبيها را ميبينند و خدا را به خاطر ثروت، سلامت، اخلاق، تقوي و مانند آن
حمد ميكنند. ولي در بلا نميتوانند شاكر باشند؛ اگر فقير شود، بيمار شود،
آبرويش برود و ... ديگر نميتواند حمد كند «تتحبّب الينا بالنعم و نعارضك
بالذنوب». در حالي كه در مکتب اهل بيت (ع) بايد خدا را هم بر بيماري حمد
کرد و هم بر صحت.
دسته سوم، لطف صنع خدا را در بلا ميفهمند و
زيبايي صنع خدا را در متن آن ميبينند. ازاينرو، خدا را بر بلای خودش حمد
ميكند. ولي اين دسته هم، از بلای اوليای خدا غافلند.
دسته چهارم
كسانياند كه خود را در دستگاه خدا هيچ ميشمرند و حتّي ذرّه اي به حساب
نميآورند! به تعبير دعاي ابوحمزه: «ما خطري هبني بفضلك»؛ يعنی من در اين
ميان هيچ اهميّتي ندارم پس تو مرا به فضل خودت ببخش! اينها ربوبيّت خدا را
بر اولياء و انبياء و پيامبر وآلش (ع) ميبينند، آنگاه بلاهاي سنگين بر
آنها در اين ربوبيّت را لمس ميكنند و در اين بلاء حضور پيدا ميكنند و به
تعبير ديگر، مبتلا به بلاي اوليای خدا ميشوند و زبان به حمد بر بلاي آنها
ميگشايند!
نقش «ابتلا» در درك فضيلت و كيفيّت سلوك با وليالله کسی
كه فارغ البال در حاشيه ايستاده، چگونه ميتواند بلاء را درك كند و ضيافت
را در متن بلای ولی خدا ملاحظه کند؟ كسي ميتواند از اين ضيافت بهرهمند
شود كه بلاي اولياي خدا جان او را بگيرد و عظمت بلا را درك كند. او بعد از
درك عظمت بلا و تنزّل بلا در جان او و ابتلاء به بلاي اولياء الهی، دو چيز
را ميتواند بفهمد: يكي اينكه زيبايي اين بلاء را در ضيافت ببيند كه در
همين گودي قتلگاه ضيافت فوقالعاده اي براي چهارده معصوم (ع) برپاست.
سپس پی ببرد كه همه عالَم از ملایكه و كرّوبيون گرفته تا انسان و جنّ و
حيوان و نبات و جماد، از اين ضيافت برخوردار هستند. بنا بر روايات ما حتّي
انبياء اولوالعزم هم برخوردار از عاشورا هستند.
اگر كسي مبتلا به
بلاي اولياي خدا شود مثل زينب كبري (س) و مثل اصحاب اهل بيت امام حسين (ع)
به جايي ميرسد كه مثل «سعيد بن عبدالله» در روز عاشورا سپر میشود تا سيد
الشهداء (ع) نمازشان را بخوانند. اوست كه ميسوزد و مبتلا به بلاي وليّ خدا
شده و اوست كه ميتواند شفاعت و ضيافت را بفهمد و در گوشهای از اين ضيافت
بنشيند.
در واقع، آن كسي كه ميسوزد ميتواند شفاعت و ضيافت را
بفهمد و گر نه اصلاً ضيافتي نميبيند و نميتواند كيفيت سلوك وليّ خدا را
فهم كند؛ به حادثه عاشورا مثل جنگهاي عادی ديگري كه در تاريخ ثبت شده است
مینگرد و نميتواند بفهمد كه اين ماجرا، ماجرايي ديگر است! ماجرايي است كه
خداوند ميثاق آن را گرفته و امام حسين (ع) پاي اين ميثاق ايستاده است و
هرگز نمیداند که اين بلا همه عالم را در بر ميگيرد!
اگر کسی
مبتلا به بلاي سيدالشهداء (ع) شد، آن وقت میتواند بگويد: «فأسئل الله
بحقّكم و بالشأن الذي لكم عنده ان يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصاباً
بمصيبته» در اين صورت، بلاء و مصيبت، مهمترين نردبان سلوك انسان است و
هيچ چيز مثل بلا انسان را رشد نميدهد و لذا «ان اشدّ الناس بلائاً انبياء
ثم الذّين يلونَهم». اين بلاي خدا بر انبيائش، نزدبان قرب آنهاست و هيچ
وسيله ديگری نميتواند مثل بلا قرب بياورد و بدون قرب هم ادعاي فهم ضيافت و
سلوك وليّ خدا باطل و اشتباه است.
در روايات شريفه وارد شده است
که: ابراهيم خليل (ع) پس از اينكه اسماعيل ذبيح الله (ع) را براي قرباني
برد و خدا فرمود: «قد صدّقت الرؤيا انّا كذلك نجزي المحسنين». عرض كرد:
خدايا! دوست ميداشتم كه فرزندم را در راه تو قرباني كنم و به ثواب اعظم
مصائب برسم. خداوند متعال ابتدا ماجراي عاشورا را با او در ميان گذاشت و او
را متوجه مصيبت بزرگ پيامبر خاتم (ص) کرد.
شايد بتوان از فرمايش
باریتعالی به ابراهيم خليل (ع) اينگونه برداشت کرد که: نه تو ظرف اعظم
مصائب هستي و نه اعظم مصائب قرباني كردن اسماعيل است. بلكه ظرف اعظم مصائب
وجود نازنين رسول الله (ص) است و آن مصيبت هم مصيبت ايشان در ماجراي سيد
الشهدا (ع) است.
در زیر روايت هم آمده كه: اگر ميخواهي به ثواب
اعظم مصایب برسي، بايد مبتلا به بلاي او بشوي. در واقع، گمان مي رود كه اصل
اين ماجرا براي ابراهيم خليل (ع) براي اين است كه بتواند عاشورا را درك
كند و به شفاعت امام حسين (ع) برسد. به بيان ديگر، مرتبهاي از سلوك براي
ابراهيم خليل (ع) است كه جز با توجه به مصيبت سيدالشهداء (ع) پيدا نميشود.
بنابراين، از مدخل پيوند روحي با عاشورا، تحولات آغاز ميشود و شفاعت شروع
ميگردد. اينکه در پايان زيارت عاشورا گفته میشود: «اللهم لك الحمد حمد
الشاكرين لک علي مصابهم» حاکی از آن است که بلاء سيدالشهداء (ع) چنين آدمي
را رشد داده است. به همين جهت میتواند بگويد: «لك الحمد»؛ خدايا عجب
مصيبتي! بعد ميتواند در سجده آخر، شفاعت اخروي را درخواست كند؛ «اللهم
ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود». که نتيجه آن، ثبات قدم با سيدالشهدا (ع) و
اصحابش در نزد خداست؛ «و ثبّت لي قدم صدق عندك مع الحسين و اصحاب الحسين
الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليهالسلام».
نقش ابتلای عباد، در حمد و رضا بر بلاي اولياي الهی در يك تقسيمبندي كلي ميتوان عبادالله را از جهت «كيفيت حمد و رضايشان بر بلاي اولياي خدا» به سه طيف تقسيم كرد:
گروه
نخست، كساني
كه مبتلاي به بلا نشدهاند و فقط از دور ناظر ابتلاء بودند و بلكه در اين
نظرشان نيز كيفاً و كمّاً شدت و ضعف دارند. اين دسته چون نميتوانند بلا را
درك كنند پس به انتفاي موضوع، هرگز شكر و رضاي حقيقي نيز ندارند.
گروه دوم، كساني هستند كه در بلاي خود شاكرند؛ يعني درجات نهايي حمد را طي
كردهاند؛ و بلاي ولّي خدا را نيز درك ميكنند و بلكه مبتلاي به بلاي او
نيز هستند ولي نميتوانند بلاي ولي خدا را تحمل كنند و راضي باشند! اگر كسي
به بلاي اولياي خدا مبتلا شد آن وقتي اين بلا، بيش از بلاي خودش بر او سخت
و گران ميشود و آن وقت ممكن است كه نتواند پاي اين بلاي سنگين بايستد!
ابراهيم خليل (ع) هم پس از آنكه پاي بلاي اسماعيل (ع) ايستاد اگر بتواند
بر بلاي سيدالشهداء (ع) نيز راضي و شاكر باشد، آن وقت است كه به ثواب اعظم
مصائب ميرسد؛ يعني جريان ذبح اسماعيل (ع) مقدمهاي بر درك و شكر بر بلاي
سيدالشهداء (ع) است.
مرحوم مفيد (ره) روايتي را در «اختصاص» ذكر
كرده كه مضمون آن اين است كه برخي از اصحاب نزديك حضرت پس از آنكه قضيه
بيعت گرفتن و جريان آتش زدن در منزل حضرت پيش آمد، دچار ضعفهايي شدند كه
اين ضعف قطعاً به اين معنا نبوده كه در حقانيت اميرالمؤمنين (ع) شك كنند
بلكه شايد بتوان گفت كه ايشان بلاي حضرت را درك ميكردند و لكن قادر به
تحمل آن نبودند؛ در حالي كه خود اميرالمؤمنين (ع) كه با وجود كاسته شدن از
صبرشان محور بلا است؛
«قلّ يا رسول الله عن صفيّتك صبري و رقّ عنا
تجلّدي الا انّ في التأسّي لي بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعزّ»؛ اي
پيامبر خدا صبر و بردباري من از دست دادن فاطمه عليها السلام كم شده و توان
خويشتنداري ندارم امّا براي من كه سختي جدايي ترا ديده و سنگيني مصيبت تو
را كشيدهام شكيبايي ممكن است. و با وجود آنكه «فصبرت و في العين قذي و
في الحلق شجي» ولي در همان حال رضاي و مبتهج است.
طيف سوم
كسانياند كه مانند اصحاب سيدالشهداء (ع) در روز عاشورا بلاي ولي خدا را
درك ميكنند و راضي و مبتهج به آن هستند؛ بنابراين، اساس ربوبيت خداي
متعالي نسبت به همة عوامل از بستر قضا او بر اوليايش ميگذرد و اين قضاء بر
اولياء هم از بستر بلا و ميثاق عبور میکند. اين بلا ـ چنانکه گفته شد ـ
بلاي اجباري نيست بلكه بلايي است كه حضرت حق ـ سبحانه و تعالي ـ ميثاق آن
را گرفته و اينها هم پاي آن ايستادهاند.
محصول اين بلا هم يكي
«فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم
ملائكتك و كرّمتهم بوحيك و رفدّتهم بعلمك» است و سپس «و جعلتهم الذريعه
اليك و الوسيله الي رضوانك» ميباشد. پس همه عالَم، مهمان بلاي اولياي خدا
هستند؛ يعني ربوبيت خداوند متعال بر عوالم از مجراي بلاي اولياي خدا
ميگذرد و هر كس هر چه دستگيرش شود در شعاع بلاي اولياي خداست و همگان
ريزهخوار سفره بلاي آنهايند.
حال میتوان گوشهای از پيام بلند
فراز اول زيارتنامه حضرت زهرا (س) را درک کرد؛ «يا ممتحنة امتحنك الله الذي
خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ صابره». در اين فراز، از از يکسو
به امتحان الهی نسبت به صديقه طاهره (س) توجه داده میشود و از سوی ديگر،
صبر و وفاي ايشان به آن امتحان بيان میشود.
فراز دوم: نقش توجه به بلا و ميثاق صديقه طاهره (س) در درك ولايت ايشان و تصديق آن فراز دوم زيارتنامه حضرت زهرا (س) عبارت است از:
«و زعمنا انّا لکِ اولياء و مصدقون»؛ و ما پيش خود چنين عقيده داريم که دوستان توييم و باور داريم.
در اين فراز، انساني كه به بلا و وفاي ايشان توجه كرده به دو امر عظيم
ميرسد: اوّل «انّا لك اولياء»؛ يعني درك ولايت ايشان، و دوم، «انا لك
مصدّقون». در واقع، درک ولايت و تصديق ايشان از مدخل توجه به بلا و ميثاق
آنها امكان پذير است. اگر انسان از مدخل بلاي اولياي خدا وارد شد، آنگاه
است كه ميتواند پاي ولايتشان بايستد و آنها را تصديق كند و گرنه تصديق
كردن ايشان كار سهل و آساني نخواهد بود!
در جريان موساي كليم (ع) و
خضر نبي (ع) كاملاً مشهود است كه با اينكه موسي (ع) با ارشاد و امر
خداوند متعال معلمي الهي پيدا كرده و لكن به خاطر سختي آزمايشها و
ابتلائات، توان تصديق ايشان را ندارد و از همراهي با خضر نبي (ع) باز
ميماند. اين جريان يک نمونه است و قابل مقايسه با سختي درك بلاء صديقه
طاهره (س) براي اصحاب نيست. جريان صديقه طاهره (س) باعث شد که عدهاي از
تولّي و تصديق حضرت دست بردارند.
به نظر ميرسد كه شيطان در
بسياري از موارد با شبههها و وسوسههاي سنگين، كار تصديق را بسيار دشوار
ميسازد و اگر انسان متوجه به بلاي اوليا نباشد نميتواند به تصديق برسد.
اين افراد كه هزاران حديث در فضيلتشان جعل شده، حضرت به تنهايي در برابرشان
ايستاده و آنها را غاصب مينامد، و مسلّم است که آن صحابهاي كه بلاي ولي
خدا را درك نكردند نمیتوانستند به تصديق صديقه طاهره (س) برسند.
توجه به بلاي اولياي خداست كه شبهات را بر ميدارد. در جريان بردن
اميرالمؤمنين (ع) با دستان بسته به سمت مسجد نقل كردهاند كه در بين راه
فردي يهودي حضرت را با آن حال ديد و شهادتين گفت! وقتي علّت امر را از او
جويا شدند گفت: قدرت و شجاعت اميرالمؤمنين (ع) را در خيبر ديده بودم، حال
كه اين چنين شخصيتي را دستبسته ديدم يقين كردم كه شمشير زدن او و صبر و
شكيبايياش هر دو براي رضاي خداست و گرنه آن كس كه باب خيبر را آن گونه از
جاي درآورد اگر همه كارهايش «لله» نبود امروز هرگز نمیتوانستند او را
دستبسته ببرند! درك اين بلاست كه انسان را به تصديق ميرساند.
در
قضيه عاشورا بسيار از بزرگان مانند «ابن عباس» زمينگير شدند و مثلاً
سيدالشهداء (ع) را نصيحت ميكردند كه خانواده خود را با خودش نبرد. اين
افراد قطعاً چون بلاي حضرت را درك نكردهاند به تصديق حضرت هم نرسيدند. از
آن طرف حضرت قمر بنيهاشم أباالفضل العبّاس (ع) نه تنها در اوج تصديق است
بلكه در اوج تسليم و محو شدن در سيد الشهداست؛ «أشهد لك بالتسليم و التصديق
و الوفاء و النصيحه لخلف النبي صلّي الله عليه و آله».
و شايد به
جهت همين است كه شب عاشورا كه اصحابِ باقي مانده، هر كدام جملاتي مفصّل در
وفاداري به سيدالشهدا (ع) ميگويند قمر بنيهاشم (ع) يك كلمه ميگويد و
مينشيند! آيا او سخن را بلد نبود يا اينکه خود را به حساب نميآورد و
آنچنان تسليم سيدالشهداء بود كه باعث میشد سخني بر زبان نرانَد.
فراز سوم: پايداري بر نبوت و ولايت پس از درك بلا و تصديق ولي الله فراز سوم زيارتنامه حضرت زهرا (س) عبارت است:
«و صابرون لكل ما اتانا به ابوكِ صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيُّه»؛ و شکيباييم به تمام آنچه پدرت صلي الله عليه و آله برای ما آورده و همچنين آنچه را وصيش آورده است.
اگر انسان توانست اين دو گام را بردارد و از مدخل بلا و ميثاق به مقام
درك و تصديق برسد، آنگاه ميتواند پاي نبوت و ولايت الهيه بايستد. اين
پايداري و صبر بر دستاوردهاي نبي اكرم (ص) و وصي ايشان، محصول قدمهاي قبلي
است. در واقع، انسان زایر با درك و عمل به هر فراز زيارت وارد فراز بعد
ميگردد تا به كمال مطلوب در زيارت و در راه قرب الهي و معصوم برسد.
اگر انسان به تصديق صديقه طاهره (س) رسيد آن وقت ميتواند پاي دين خدا
بايستد. كسي كه ميفهمد همه وجود او صدق است و او پاي اين دين ايستاده،
فراز سوم وارد خواهد شد: «و صابرون لكل ما اتانا به ابوكِ صلي الله عليه و
آله و اتانا به وصيُّه». و همين است كه آنان كه صديقه طاهره (س) را تصديق
نكردند پاي ولايت و نبوّت هم نايستادند! و باز همين است كه در روايات
فرمودهاند: آن كس كه ولايت را قبول ندارد در واقع نبوت نبي اكرم (ص) را
درك نكرده و نپذيرفته است؛ «ما آمن بي من كفر بك».
فراز چهارم: صديقه طاهره (س) واسطه الحاق عباد به نبوت و ولايت فراز چهارم زيارتنامه حضرت زهرا (س) عبارت است از:
«فأنّا نسئلك انّ کنا صدّقناك الاّ الحقتنا بتصديقنا»؛ اکنون از تو میخواهيم که اگر بهراستی در آن عقيده به تو راست میگوييم با همين راستگوييمان ما را به آن دو بزرگوار برسانی.
زایر پس از گذراندن سه فراز گذشته، با «فاي» نتيجه به يك پرسش و درخواست
از صديقه طاهره (س) ميرسد و از ايشان ميخواهد كه پس از تصديق ـ كه در
مراحل قبل به آن دست يافته ـ ما را به نبي (ص) و ولي (ع) خدا ملحق سازد؛
يعني الحاق ما به نبوت نبي اكرم (ص) و ولايت اميرالمؤمنين (ع) (لهما) به
وسيلة صديقة طاهره (س) و با تصديق ايشان تحقق مييابد. به بيان ديگر، سيده
نساء العالمين فاطمه زهرا (س)، حلقة اتصال همه عالم به نبي (ص) و ولي (ع)
هستند.
پس راه الحاق به نبوت و ولايت، تصديق صديقه طاهره (س)
ميباشد كه انسان با اين تصديق، قابليت الحاق را مييابد و جزو شعاع وجودي
ايشان ميگردد. ازاينرو است كه نخستین كار دشمنان اسلام اين بود كه
کوشيدند رابطة عالم را با حلقه اتصالشان به خدا قطع نمايند و لكن بلاي
صديقه طاهره (س) بود كه اين حلقه را دوباره گره زد! بلاهايي كه حضرت زهرا
(س) تحمل ميكنند بلاهاي سنگينی است که درک آنها به سادگی اتفاق نمیافتد..
بلاي فراق رسول اكرم (س) از يك سو و بلاي خانه نشين شدن اميرالمؤمنين (ع)
از سوي ديگر و نيز ماجراي كوچه و ماجراي خانه از جانب ديگر، بزرگترين مصائب
را رقم زد.
شايد بتوان گفت شهادت حضرت در سنين جواني و مخفي بودن
قبر ايشان، بزرگترين شاهد حقانيت ايشان است. حضرت با تحمل اين بلاها و
يتيم گذاشتن فرزندان خود ميرود تا راه غلبه جبهه توحيد بر جبهه كفر را
هموار کند.
اين بلاها همه يك طرف و بلاي حضرت در بلاي سيد الشهدا
(ع) هم طرف ديگر! قبل از ولايت سيد الشهدا (ع) سختترين ميثاق را از صديقه
طاهره (س) براي بلاي فرزندش گرفتهاند؛ «حملته امّه كُرهاً وضعته كُرهاً».
در روايات زیر اين آيه شريفه آمده است كه پیش از ولادت امام (ع)، جبرئيل
به رسول الله (ص) ميگويد: به فاطمه (س) بگوييد كه ما چنين فرزندي به تو
عطا خواهيم كرد به شرط آنكه چنين بلاي عظيمي را تحمل نمايد. و وقتي حضرت
زهرا (س) در قبول اين شرط به بحث پرداختند حضرت حق سبحانه و تعالي بشارت
دادند كه در ازاي تحمل اين بلا، امامت و وجود حضرت بقيه الله (عج) را در
نسل صديقه طاهره (س) قرار ميدهند و پس از آن بود كه حضرت بر اين ميثاق
راضي شدند.
برای همین، حضرت صادق (ع) در تفسير اين آيه فرموند:
كدام مادري است كه در هنگام وضع حمل، كراهت و نگراني داشته باشد؟ مگر صديقه
طاهره (س) كه بلاي سنگين عاشورا را با آن ميثاق و اين ولادت، تحمل
نمودند. و از همين جاست كه مطابق رواياتي در كاملالزيارات بيان شده، گاهي
از شدت صدای نالههاي حضرت زهرا (س) در مصيبت امام حسين (ع)، جهنّم
آنچنان فروزان ميشود كه اگر ملایكه آن را كنترل نكنند همه عالم را
ميسوزاند!
بنا بر بعضي روايات هم، وقتي ايشان در روز قيامت به صحنه محشر وارد ميگردد، همه محشر را به هم ميريزد.
حضرت زهرا (س) هزينه پيشرفت اسلام و اتصال عالم به نبوت و ولايت را با
تحمل اين مصائب عظيم پرداختهاند. امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و دیگر
اولاد معصومشان و بقيه فرزندان و سادات، بزرگترين مصيبتها را در كلّ عالم
تحمل كردند و صديقه طاهره (ع) هم ميثاقي عظيم بر تحمل اين بلاها به خداوند
متعال داده و به نحو اتمّ و اكمل به آن وفا كردهاند.
از اين جهت
است كه صديقه طاهره (س) هم شب قدر رسول الله (س) و هم شب قدر همه عالَم
است. از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه شب قدر، وجود پربركت صديقه طاهره (س)
است و از اين جهت فاطمه را فاطمه ناميدند كه ديگران از درك كامل او
عاجزند؛ «و ما أدريك ما ليله القدر».
مطلب دوم آن است كه در
روايات مربوط به سوره قدر آمده است كه نبي اكرم (س) در خواب ديدند كه بني
تميم و عدي از منبر حضرت بالا ميروند و مردم را از دين خدا بر ميگردانند.
صبح فردا پس از آنكه حضرت غصهدار شدند و جبرئيل (ع) علت غصهداري را
سؤال نمودند رفت و بازگشت و سوره قدر را براي حضرت آورد. اين يعني آنكه
خداوند متعال در مقابل دولت باطلي كه قصد نابودي هدايت نبي اكرم (س) را
دارد شب قدر را به پيامبر دادند؛ يعني صديقه طاهره (ع) شب قدر حضرت نيز
هست.
در روايتي ديگر، اصحاب به نبي مكرم اسلام (س) عرض كردند: برخی
از امتهاي سابق، هزار ماه شمشير ميزدند و در ازای آن اجر ميگرفتند؛
خداوند در امت اسلام چه چيزي به جايش قرار داده است؟ حضرت پس از نزول سوره
قدر فرمودند: خداوند شب قدر را به جاي هزار ماه در امّت ما قرار داده است؛
«خير من ألف شهر». پس وجود حضرت زهرا (س) شب قدر همة عالم است و حلقه اتصال
جهان به نبي اكرم (س) و وصيش (ع) و هستند.به عبارت ديگر، الحاق ما به نبوت
و ولايت، به دست صديقه طاهره (س) واقع ميشود؛ «إلاّ الحقتنا بتصديقنا
لهما» و اين الحاق، تنها براي كسي كه سالك فرازهاي سابق بوده است،
امكانپذير است.
فراز پنجم: نقش تولي به ولايت صديقه طاهره (س) در طهارت عباد فراز پنجم زيارتنامه حضرت زهرا (س) عبارت از:
«لنبشّر أنفسنا بأنّا قد طهُرنا بولايتكِ»؛ تا مژده دهيم خود را به اينکه ما به وسيله دوستی تو حتماً پاک شدهايم.
زایر در فراز پنجم، به طهارت ميرسد و به وسيله ولايت صديقه طاهره (س) پاک
میگردد؛ «قد طهُرنا بولايتك». همچنانکه در روايتي كه در زیر آيه نور
آمده است حضرت زهرا (س) به مشكاه انوار هدايت الهيه تأويل شده است.
يعني اگر ولايت ايشان در جان ما جاري گشت و متولي حقيقي به ايشان شديم آن
وقت است كه در حوزه انوار هدايت ايشان قرار ميگيريم و واقع شدن در انوار
هدايت الهي به معني رسيدن به كمال مطلوب است كه لازمهاش طهارت كامل خواهد
بود.
آنچه گفته شد، چکيدهای از تفسير اين زيارت عظيم بود. در اين
بحث، نشان داده شد که زيارتنامه حضرت زهرا (س) مراحل سلوک روحی و عملی
مؤمنان در زندگی فردی و اجتماعی را تا مرز طهارت کامل، به خوبی بيان
میکند.