کد خبر: ۵۱۲۵۸
زمان انتشار: ۰۹:۲۴     ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند

* کیهان

روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "ای قصه بهشت زکویت حکایتی"به قلم محمد ایمانی آورده است:می خواهم از نو ایمان بیاورم؛ بیاموزید مرا! زندگی را و مرگ را... عیش را و عشق را... محبت را و بغض را... فساد را و صلاح را... صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بیاموزید مرا! می خواهم زندگی کنم... در این شهر شلوغ. راستی شهر چرا بلواست؟ مدینه حادثه خیز است. شگفت شهری و حکایتی! اولین حکایتش را باید از یهودیان پرسید و شنید که از صدها سال پیش کوچیدند و به این جا آمدند. که می دانستند پیامبر آخرالزمان از همین جا پرچم برمی افرازد. آمدند تا اگر موسی از آنهاست، مصطفی(ص) نیز از آنان باشد! اما نبود. پیامبر آخرالزمان که با تمام نشانه ها آمد و شناختند او را، باب حسادت و بغض و کینه را با او گشودند. شناختند و کتمان کردند. کافران که به تردید می افتادند و می خواستند ایمان بیاورند، از آنها به عنوان اهل کتاب می پرسیدند تا قوت قلب بگیرند اما آنها سر بزنگاه- بعد از قرن ها انتظار- آنچه می دانستند را کتمان کردند. «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب داشتند؟ به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ایمان می آورند و درباره کافران می گویند آنها از کسانی که ایمان آورده اند، هدایت یافته ترند! آنها کسانی هستند که خداوند لعنت شان کرده است و هرکس را خداوند از رحمت خود دور کند، هرگز یاوری برای او نخواهی یافت. آیا حسادت می ورزند به آنچه خداوند از فضل خود به مردم می دهد؟...» (آیات 51 تا 54 سوره اعراف)

«هان! شما را چه می شود؟! می بینیم که هنوز کفن پیامبرتان خشک نشده، بر سر جانشینی او اختلاف کرده اید!». این را یهودیان به پسر ابوطالب می گویند، با زبانی که آمیخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلی نمی کند. «اگر ما بر سر جانشینی پیامبرمان اختلاف پیدا کردیم، شما اصل پیامبری موسی را انکار و در آن اختلاف کردید. شما تازه از دریا گذشته و نجات یافته بودید که قومی بت پرست را دیدید و گفتید یا موسی! برای ما نیز بتی مانند بت آنان بتراش. و موسی گفت شما عجب قوم نادانی هستید»... عجب! شهر پر از هیاهو شده است. زبان یهودیان هم- که به بت پرستان قوت قلب می دادند تا در ترجیح جبت و طاغوت بر آخرین فرستاده خدا تردید نکنند- دراز شده است. پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته یهودیان، کوبنده است اما فقط اوست که چنین پاسخی می دهد. دیگران گویا هیچ ابایی ندارند که با عمل و غوغای خود، مهر تأیید بر طعنه یهودیان بزنند. تو بگو! حق کجاست و باطل کدام، آن جا که توسن قدرت طلبی و ریاست بی محابا می تازد. خودت را بگذار جای یک ناظر بیطرف! اصلا جای یک ناظر یهودی که سالها با عذاب وجدان زیسته!- که آیا مسلمان شود و ایمان بیاورد یا یهودی بماند و باقی عمر را بدون عذاب وجدان، بیندوزد و زندگی کند اما حالا می بیند که گویا جنگ قدرت است- خودت را جای او بگذار و انصاف بده! انصاف بده که این مسلمانی ارزش پذیرفتن دارد؟

نه برادر! اندکی صبوری کن در قضاوت! کسی می خواهد ایمان بیاورد در همین شلوغی شهر و گم شدن حقیقت در گردوغبار آمیزش حق و باطل. و ایمان می آورد مرد یهودی که سالها تعصب ورزیده و یهودی مانده. او در گرد و خاک همین بلوا حقیقت را یافته است، حقیقت سعادت و همه خوشبختی را. نیاموزید او را زندگی را و مرگ را، عیش را و عشق را، دوزخ و بهشت را، فساد و صلاح را، که او به چشم خویش می بیند «حق» را و... اشهدان لااله الله و اشهد انّ محمداً رسول الله. می بیند هارون معاصر- برادر موسی- را که زمزمه می کند «یا ابن امّ! انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی». و شهادتین می گوید. مرد یهودی تو را چه می شود؟ «این مرد را که امروز چنین دست بسته برای بیعت می برند، می شناسمش. صاحب ذوالفقاری است که همین چند سال پیش پهلوانان را یکی پس از دیگری بر زمین زد و از عرب و عجم، کسی جرئت ایستادن در برابر بازوان و شمشیر او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمین کوبید. او در قلعه خیبر را از جا کند که چهل تن نمی توانستند. او حالا هم می تواند اما... دست بسته می بریدش برای ستاندن بیعت. او دین تازه من و زندگی و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده خداست».

... اما بهشت، مرد یهودی! نام «راضیه مرضیه» و «مرتضی» را بر سرادق جنت نوشته اند. این، بشارت پیامبر اعظم(ص) است هنگامی که از معراج ملکوت برگشت. «داخل بهشت شدم پس دیدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبیب الله، علی ولی الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسین صفوه الله، علی مبغ ضیهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوی بهشت می دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم». جناب عایشه بارها دیده که چگونه رسول خدا (ص) پیش پای فاطمه بلند می شود و او را به سینه می چسباند و می بوسد و می بوید. مرد یهودی! علی(ع) هم این گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد. «به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نیاوردم... او نیز نه مرا رنجاند و نه نافرمانی کرد. و هرگاه در سیمای وی می نگریستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف می شد».

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی...

حدیث عشق و حکایت هجران اگر می خواهی، اینک در مسجد و کوچه و بازار شهر گشوده شده است. «در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود- کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد». عصمت کبرای الهی- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنین خویش را سپر بلای مردی کند که در عرش و فرش پهلوانی جز او نمی شناسند اما او به حکم مصلحت الهی، مأمور به صبری تلخ تر از زهر و برنده تر از تیزی شمشیر است. صبوری علی حتی طاقت فاطمه را هم طاق می کند؛ چون جنین در خود پیچیده! اما بی تابی فاطمه، فقط برای رنج مردافکن مولای خود است. علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟! علی عشق فاطمه است؛ بشنو! «انّ السّعید کل السّعید حق السّعید من احبّ علیّاً فی حیاته و بعد موته». عشق فاطمه به فریاد آمده است. بدانید مردم! همانا سعادتمند- به تمامی سعادت و حقیقت آن- کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد... و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمه(س) اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران. «سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.» این پیغام علی است.

سلمان به محضر فاطمه(س) می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند. آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و خطاب به علی فرمود «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن... روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد»... اما نازنین برگزیده خدا کجا و بار غم بزرگ جفا بر علی کجا؟

بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من؟

اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبر(ص) نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 03 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.

عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه سلام الله علیها آن روز در مسجد از زبان پیامبر(ص) خطبه فدکیه را خواند که فرمود: «خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید... پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید. پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....»

از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد. پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید» و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود. اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است.»

«سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد». فردا شب که «انسیه حورا(س)» در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آوای محبت اوست.

مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را.

... گر نگاهی به ما کند زهرا

بر دل و جان ما صفا بخشد

روز محشر از شفاعت خویش

همچو مرغی که دانه برچیند

دردها را دوا کند زهرا

گرنگاهی به ما کند زهرا...

حشر دیگر به پا کند زهرا

دوستان را جدا کند زهرا...

 

* رسالت

روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "‏خدا با ماست"به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:نیروهای نظامی آمریکا در چهارم اردیبهشت 59 در عملیاتی موسوم به «دلتا» در صحرای طبس پیاده شدند. هدف از این حمله به ظاهر آزاد کردن گروگان‌ها در تهران و تست ضربه‌پذیری ایران و اندازه توان نظامی جمهوری اسلامی در مقابله با این دست حملات بود.

آنها همه چیز را دقیقا محاسبه و تمرین کرده بودند. نیروهای آمریکایی برای این عملیات ویژه در «فورتبرگ» آمریکا آموزش دیده و در فرودگاه کارولینای شمالی بارها آن را تمرین کرده بودند.

هشت هلی کوپتر نظامی به همراه سه هواپیمای غول پیکر سی 130 در عمق خاک ایران در صحرای طبس فرود آمدند تا به یک ماجراجویی نظامی که طراحان آن در چاه جاه‌طلبی و غرور و تکبر غرقه بودند شکل عملی دهند.

قرار بود سرهنگ چارلی بکویث و سرگرد میدوز قهرمانان این ماجراجویی باشند.

هنگامی که نیمه‌های شب هشت هلی‌کوپتر نفربر از عرشه ناو نیمیتز برخاستند و در ارتفاع کم با عبور از نقاط کور رادار وارد حریم ایران شدند در 120 کیلومتری کرمان یکی از هلی‌کوپترها دچار نقص فنی شد و به ناو برگشت.

هنگام ورود به صحرای طبس هم یکی دیگر از هلی‌کوپترها باز دچار نقص فنی شد. موقعیت به ناو نیمیتز و از آنجا به کاخ سفید اطلاع داده شد کارتر دستور توقف عملیات را صادر کرد.

هنگامی که آمریکایی‌ها قصد بازگشت داشتند توفانی از شن برخاست با آنکه پیش‌بینی‌های آنها یک شب مهتابی در صحرا بود اما همه محاسبات یک دفعه به هم خورد و یک هواپیما با یک هلی‌کوپتر با هم در میان توفان برخورد کردند و هر دو در جا آتش گرفتند. بقیه پا به فرار گذاشتند و خود را به ناو رساندند. برژینسکی حال کارتر را این‌طور توصیف کرد؛ پس از خبر برخورد کارتر سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز گذاشت و مثل مار زخمی به خود می‌پیچید و به اطرافیانش بد و بیراه می‌گفت!

آمریکایی‌ها پس از اشغال لانه جاسوسی‌شان در تهران حیثیت و اقتدار سیاسی خود را بر باد دادند. آنها مجبور بودند پس از شکست نظامی در طبس ابهت و حیثیت نظامی خود را بر گردن توفان بیندازند.

آنها طعم تلخ شکست سیاسی از ملت ایران را در 22 بهمن سال 57 چشیده بودند و اکنون باید در افتضاحی که در طبس به بار آورده‌اند رسما شکست نظامی خود را می‌پذیرفتند. این بار این ملت ایران نبود که به آنها سیلی می‌زد بلکه آنها این سیلی را از خداوند تبارک و تعالی در صحرای طبس دریافت می‌کردند.

درسی که آمریکایی‌ها از شکست طبس گرفتند این بود که در محاسبات خود حتما خدا را هم در نظر بگیرند. از آن هنگام تاکنون آمریکایی‌ها هیچ حمله نظامی مستقیم را در دستور کار نداشته‌اند و ندارند چرا که نمی‌دانند خداوند قرار است چه بلایی سرشان بیاورد.

از عبرت‌های شگفت‌انگیز حادثه طبس این بود که برای ما و جهانیان کشف شد که در منازعه و مناقشه ملت ایران و آمریکا خداوند با ماست حتی اگر ما در خواب باشیم و قدرت کافی هم برای مقابله نداشته باشیم. راهبرد آمریکایی‌ها از آن پس تغییر کرد. آنها قرار گذاشتند هزینه برخورد با ایران را بین شرکای خود تقسیم کنند و از هرگونه پرداخت هزینه یک سویه بپرهیزند.

امروز آمریکایی‌ها تحت پوشش 1+5 به مقابله با ما می‌آ‌یند حتی در این پوشش هم براساس عبرتی که از حادثه طبس دارند، جرات نمی‌کنند شاخ و شانه نظامی خود را به رخ ما بکشند.

امروز آسمان ایران در تصرف فرزندان شجاع سپاه و ارتش است. امروز چشم بیدار رادارهای ایران هر شی‌ای را در آسمان رصد می‌کنند. حتی اشیایی چون پهپاد آمریکایی که قدرت رادارگریزی دارند.

اما با همه اقتدار سیاسی و نظامی که ایران دارد ما در مقابله با کفار و مشرکین امید به خدا و جنود الهی داریم. یقین داریم همان‌طور که خداوند در طبس به یاد ملت ایران بود و بینی دشمن را به خاک مالید امروز هم با ماست و ما را در صحنه‌های نبرد نظامی،‌ سیاسی و اقتصادی با آمریکا پیروز می‌کند.

هارولد براون وزیر دفاع وقت آمریکا در مورد دلایل شکست نظامی آمریکا در طبس گفته بود: «آیت الله خمینی (ره) در بالکن مقر سکونت خود حضور یافت و با هر حرکت دست او یک هواپیما به زمین افتاد.»

وقتی ملتی اراده کرد که خدا را اطاعت کند و وقتی ملتی اراده کرد به قرآن عمل کند، با هر حرکت دست ولی خدا اتفاقاتی می‌افتد که وزیر دفاع وقت آمریکا نیز به آن اشاره داشت. نمی‌دانم چرا دشمن این را درک می‌کند اما برخی از دوستان هنوز در حقانیت راه مردم و رهبری نظام تردید دارند. ما باید یقین کنیم که اگر راه خدا را می‌رویم خدا با ماست حتی نزدیک‌تر از رگ گردن!

 

*آفرینش

روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "تنوع قدرت طلبان و آینده سیاسی مصر"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :هرچند که تونس مبدأ حرکت های ضد دیکتاتوری بود، اما به سبب اهمیت و نقشی که مصر در بین کشورهای عربی دارد، حرکت و انقلاب مردم آن به عنوان الگویی برای دیگر کشورها مطرح شد. ساختار انقلاب مصر با انقلاب های کلاسیک متفاوت بود. درانقلاب های کلاسیک مردم تحت رهبری یک کاریزما و یا یک حزب واحد قرار می گرفتند و بر اساس خواسته های آنها حرکت می کردند. اما درمدل انقلاب مصر فقدان یک شخصیت کاریزما یا حزب مشخص را مشاهده کردیم که نقطه مرکزی این حرکت مردم بودند. به طوری که احزاب و تشکل های مختلف پشت سر تظاهرات مردمی حرکت کردند و بعد از وقوع تحولی بزرگ به جذب مردم و منتصب کردن حرکت کنونی به نام خود بودند.

 

اما به سبب عدم سازماندهی و فقدان یک رهبریت واحد این خیل عظیم حرکت مردم با تقسیم بندی در قالب احزاب مختلف همانند اخوان المسلمین، الوسط، جنبش 20 آوریل، عدل و سوسیال دمکرات، هیمنه خود را از دست داد. در نهایت این نظامیان بودند که به سبب داشتن قدرت و انسجام بر اوضاع مسلط شدند.

 

درمقابل قدرت نظامیان، این احزاب اسلام گرا همچون اخوان و سلفی ها هستند که از حمایت قابل توجه مردمی برخوردارند. لذا تقابل قدرت در مصر بین نظامیان و گروه‌های اسلامی شکل گرفته است. اخوان المسلمین یکی از احزاب و تشکل هایی است که از قدرت و تشکیلات حزبی نسبتاً قوی برخوردار است و توانسته است با ائتلاف با حزب سلفی النور، ریاست و اکثریت پارلمان مصر را به خود اختصاص دهد.

 

اما این چینش قدرت به هیچ وجه مورد نظر غرب به ویژه آمریکا نیست. این امر جدای از تبعات داخلی، تاثیرات فرا منطقه ای نیز خواهد داشت. چون از دیرباز سیاست های کشور مصر به الگویی برای افکار عمومی دیگر اعراب منطقه تلقی شده است. اما انقلاب کنونی مصر و تحقق روند دموکراسی درآن با مشکلاتی رو به رو است که به نظر نمی رسد به زودی و به راحتی برطرف گردد.

 

1-همانطور که گفته شد انقلاب مصر از مدعیان فراوانی در سهم خواهی از قدرت برخوردار است. از احزاب و گروهای لیبرال تا افراط گرایان همگی قصد دارند تا تفکر و خواسته های خود را در شکل دهی قدرت به منصه ظهور برسانند.

 

2- تسلط نظامیان بر هرم قدرت در مصر نزدیک به نیم قرن سابقه دارد و با بدنه سیاسی این کشورعجین شده است. ضمن اینکه نظامیان از سوی کشورهای خارجی همچون آمریکا حمایت می شوند. فقط کشور آمریکا سالانه یک میلیارد دلار کمک بلاعوض و نظامی به این کشور می کند.

 

3- کشورهای غربی تا آنجا که بتوانند تلاش می کنند تا غیر نظامیان به عرصه های حکومت راه نیابند اما از سوی دیگر حضور تشکیلات قدرتمندی همچون اخوان المسلمین با پایگاه اجتماعی عمیق یک تناقض و تقابل را در عرصه سیاسی مصربه وجود خواهد آورد که باعث کند شدن روند دموکراتیزه شدن مصر خواهد شد.

 

4- اسرائیل مسئله بسیار مهم دیگری است که در شکل گیری قدرت سیاسی در مصر نقش به سزایی دارد. نوع روابط آینده دولت حاکم بر مصر با تلاویو و برخورد با قضایایی همچون کمپ دیوید، برای هردو طرف بسیار حیاتی است. کوچکترین عکس العمل مصر به مواضع اسرائیل به سبب نقش رهبریت تاریخی مصر درجهان عرب، به منزله قرار گرفتن دوباره اعراب و اسرائیل در مقابل یکدیگر خواهد شد.

 

اما آنچه از مواضع گروه های اسلام گرا برداشت می شود، این است که انگیزه ای برای اتخاذ مواضع ضدصهیونیستی ندارند. به عنوان مثال اخوان المسلمین دیگر آن روحیه عمل گرایانه خود را ندارد و یا رهبران آنها گرایش به چنین رویکردی را درحال حاضر به صلاح نمی بینند. نمونه این مدعا را می توان در سکوت اخوان در اعتراضات اولیه مردم در میدان التحریر و یا همراهی با شورای نظامی در اداره قدرت دانست. به هرحال آنچه برای آینده انقلاب مصر متصور است این که اسلام گرایان قطعاً به مناسک قدرت خواهند رسید اما درمورد سیاست های آنها باید منتظر تحولات آتی و انتخابات ریاست جمهوری در این کشور ماند.

 

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "‏انزوای رژیم صهیونیستی در اروپا"  آورده است:براساس نتایج نظرسنجی‌هائی که یکی از آنها را اخیراً اتحادیه اروپا منتشر کرده اکثریت مردم اروپا رژیم صهیونیستی را بزرگترین تهدید علیه صلح و امنیت جهانی می‌دانند و خواستار محو آن از منطقه خاورمیانه هستند. مردم اروپا در چند نظرسنجی دیگر نیز مشابه همین مطلب را گفته‌اند.

نظرسنجی مورد نظر اتحادیه اروپا که می‌گوید مردم اروپا خواستار محو اسرائیل هستند، پس از آن صورت گرفت که انتشار اشعار ضد صهیونیستی "گونترگراس" نویسنده مشهور آلمانی با بازتاب گسترده‌ای مواجه شد. این شاعر آلمانی اخیراً طی قصیده‌ای به شدت از رژیم صهیونیستی انتقاد کرد و خطاب به اروپایی‌ها اعلام نمود چه نیازی هست که مردم اروپا از رژیم متجاوز و قانون شکنی چون اسرائیل، تا این حد حمایت کنند؟

بیان این مطلب همانگونه که انتظار می‌رفت خشم محافل صهیونیستی را برانگیخت و در اثر تحریکات صهیونیست‌ها این شاعر صریح و آزاداندیش آماج حملات رژیم صهیونیستی و عوامل آن در اروپا قرار گرفت. براساس نظرسنجی اتحادیه اروپا حدود 80 درصد پاسخ دهندگان از مواضع گونترگراس حمایت کرده اند، واقعیتی که نشان از عمق تنفر و انزجار مردم اروپا از رژیم صهیونیستی دارد.

واقعیت‌های عیان شده در نظرسنجی اخیر، اگرچه بسیار مهم و قابل تأمل می‌باشد ولی نکته غیرمنتظره‌ای نبوده است. اساساً افکار عمومی اروپا مدتهاست از صهیونیسم و نماد عینی آن یعنی رژیم صهیونیستی منزجر و متنفر است ومردم سعی کرده‌اند این نظر خود را در مناسبت‌های مختلف ابراز کنند.

صهیونیستها با توسل به ابزارهای قدرتمندی که در اروپا به خصوص پس از جنگ جهانی اول در اختیار گرفته‌اند هر صدای مخالف و معترضی را خفه کرده‌اند. بسیاری از نهادهای مردمی و شخصیت‌های ادبی و فرهنگی اروپا از صهیونیسم بیزار هستند و در مقاطع گوناگون نیز هزینه و بهای این مخالفت خود را پرداخته‌اند و حتی بسیاری از آنها به سبب انتقاد از رژیم صهیونیستی و مقوله ساختگی "هولوکاست" به زندان افتاده‌اند. صهیونیست‌ها با گستاخی تمام، حتی انتقاد لفظی از سیاست‌های اسرائیل و تردید درباره ادعای صهیونیستها در مورد "هولوکاست" را خط قرمز قرار داده و به صورتی بسیار تحقیرآمیز، مردم اروپا را به گروگان فکری خود در آورده‌اند. متأسفانه دولتمردان اروپا نیز این رفتار تحقیرآمیز را پذیرفته‌اند و اعتراضی به آن ندارند.

در مورد عوامل قدرت گرفتن و نفوذ سابق صهیونیسم در اروپا به نکات زیر باید اشاره کرد:

1ـ نقش قدرتمند لابی صهیونیسم در صحنه سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی اروپا و در نتیجه، نفوذ گسترده و بی‌چون و چرای آن در به قدرت رسیدن دولتمردان اروپایی و باقیماندن آنها در قدرت.

2ـ ترس ساختگی از نازیسم برای اروپائیها و اینکه هر کس در اروپا بر ضد رژیم صهیونیستی موضع بگیرد، برچسب طرفدار نازیسم می‌خورد و باید متحمل فشارها و انتقادهای غیرقابل پیش‌بینی شود.

3ـ القای اسلام ترسی و تهدید نشان دادن فلسطینی‌ها و عمدتاً مسلمانان، از جمله تروریست جلوه دادن فلسطینی‌ها توسط صهیونیست‌ها از طریق محافل تبلیغاتی و مطبوعاتی اروپا و متقابلاً، متمدن و قانونمند نشان دادن رژیم صهیونیستی. براساس این سیاست تبلیغاتی، هر کس از فلسطینی‌ها حمایت کند متهم به حمایت از تروریسم می‌شود. این ترفند شیطانی و این بمباران تبلیغاتی آنچنان اروپایی‌ها را در برگرفته است که در برخی موارد، این ظن برای افکار عمومی اروپا ایجاد می‌شود که رژیم صهیونیستی با ارتکاب جنایات‌های گسترده، در واقع از خود دفاع می‌کند!

4ـ فشار آمریکا به سیاستمداران و دولتمردان اروپا برای حمایت از رژیم صهیونیستی، عامل مهم دیگری است که موجب حمایت کورکورانه دولتهای اروپایی از رژیم صهیونیستی شده است.

آمریکایی‌ها در چارچوب اتحاد سنتی خود با اروپا، دولتهای اروپایی را مجاب کرده‌اند که با سیاستهای بین‌المللی آمریکا همسو باشند و در چارچوب این همکاری، حمایت از رژیم صهیونیستی را به عنوان بخشی غیرقابل بحث و انکار از این همکاری به دولت‌های اروپائی تحمیل کرده‌اند. به عبارت دیگر، هر دولتی در اروپا از این سیاست پیروی نکند و یا احتمالاً از حقوق فلسطینی‌ها حمایت کند نه تنها از سوی اسرائیل تهدید می‌شود بلکه باید انواع فشارها را از سوی آمریکا تحمل نماید.

علیرغم این وضعیت، انتشار نظرسنجی‌های اخیر بیانگر اوجگیری بی‌سابقه احساسات و گرایشات ضد صهیونیستی در اروپاست و این نکته، می‌تواند آغازی برای خلاص شدن اروپا از یوغ سرسپردگی محض به صهیونیسم باشد. تشدید موج گرایشات ضد صهیونیستی در اروپا به حدی رسیده است که به اذعان منابع رژیم صهیونیستی بسیاری از مقامات این رژیم رغبتی برای سفر به اروپا و ظاهر شدن در میان مردم اروپا را ندارند.

این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که تحولات یکسال و نیم اخیر منطقه خاورمیانه و اوج گیری انقلاب‌های مردم در کشورهای عربی در منفی شدن سریع دیدگاه ملت‌های اروپا به نفع ملت فلسطین و بر ضد رژیم صهیونیستی نقش داشته است. تردیدی نیست که انقلاب‌های مردمی و حذف دیکتاتورها در کشورهای عربی و استقرار تدریجی حکومت‌های مردمی در منطقه خاورمیانه، رژیم صهیونیستی را به شدت تضعیف کرده و این رژیم را به انزوای بی‌سابقه‌ای دچار ساخته است.

اعزام کاروانهای امدادرسانی به سرزمین‌های اشغالی که اخیراً رایج شده و شمار قابل ملاحظه‌ای از مردم اروپا در ترکیب این کاروان‌ها حضور دارند نشانه دیگری از این واقعیت است که ملت‌های اروپایی درصدد برآمده‌اند خود را از وابستگی برده وار و مناسبات خفت بار با رژیم صهیونیستی رها سازند و این یعنی انزوای بی‌سابقه رژیم صهیونیستی در جهان.

 

* شرق

روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "صداوسیمای اینترنتی در محک قانون"به قلم  بهمن کشاورز آورده است:

1-به موجب اصل 44 قانون‌اساسی «رادیو و تلویزیون» داخل در بخش دولتی نظام اقتصادی ایران است. در اصل 175 قانون‌اساسی نیز نحوه عزل و نصب رییس سازمان صداوسیما و ترکیب شورای نظارت بر آن مشخص و تصریح شده است. در این سازمان آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تامین شود.

تعبیر «صداوسیما» در اصلاحات سال 1368 به قانون اساسی راه یافته و پیش از اصلاح در اصل 175 عبارت «رسانه‌های گروهی» (رادیو و تلویزیون) آمده بود. بنابراین تردیدی نیست که صداوسیما همان رادیو و تلویزیون است.

2- شورای نگهبان در نظریه تفسیری 979/21/79 مورخ 10/7/1379 خود نسبت به دو اصل 175 و 44 چنین اظهارنظر کرده است (نقل به مضمون):

اولا- در خصوص قسمت اول اصل 175 که ناظر به تامین آزادی‌بیان و نشر افکار است، با توجه به قسمت اخیر این اصل که اشعار «خط‌مشی و ترتیب اداره سازمان و نظارت‌شان را قانون تعیین می‌کند.» هدایت و تدابیر لازم در همه ابعاد و در همه شوون و مراتب از اختیارات مقام معظم رهبری است.

استفساریه این بود که آیا امکان تشریح و تبیین صدر ماده (در مورد تامین آزادی بیان...) به وسیله قانون عادی میسر است یا نه.

ثانیا- تاسیس و راه‌اندازی شبکه‌های خصوصی رادیویی و تلویزیونی مغایر اصل 44 قانون‌اساسی است.

3- گویا در مورد اینکه سایت‌های اینترنتی می‌توانند علاوه بر نوشته‌ها و عکس‌ها، صدا و تصویر متحرک هم پخش کنند، مناقشه شده است. شاید به این موضوع به شرح ذیل بتوان نگریست:

اولا- آنچه در قانون‌اساسی آمده و درباره احکام آن بحث شده «رادیو و تلویزیون» است که تعریف خاص دارد.

احکام در این تعاریف باز می‌شوند. به عبارت دیگر راه قیاس در این مورد بسته است.

ثانیا- همه چیز جایز و اصل اباحه امور است مگر اینکه ممنوعیت چیزی صریحا اعلام شود. وقتی ممنوعیت چیزی اعلام شد باید به قدر متیقن اکتفا... و فقط همان چیز را ممنوع تلقی کرد. به دیگر سخن در این مورد هم راه قیاس مسدود است.

ثالثا- «سایت اینترنتی» نه رادیو است و نه تلویزیون، بنابراین احکام ناظر بر این دو را بر سایت اینترنتی نمی‌توان بار کرد. در عین حال همچنان‌که گفتیم در این مورد قیاس هم نمی‌توان کرد.

رابعا- به عنوان یک دلیل نقضی برای تقویت استدلال خود می‌توانید به خصوصی شدن بسیاری از مواردی که در اصل 44 آمده اشاره کنیم. تجزیه احکام اصل 44 و عدم قبول حکم واحد برای همه آنها محتاج دلیل است که چنین دلیلی را بنده نیافتم (شاید باشد و من ندانم).

نتیجه اینکه تصاویر متحرک و اصواتی که از سایت‌ها پخش می‌شود- به خودی خود و به استناد اصل 44 و 175- نمی‌تواند ممنوع و غیرقانونی تلقی شود. آری، اگر این تصاویر و صداها از نظر محتوا دارای اشکال و مثلا مشمول قانون جرایم اینترنتی باشد، بحث دیگری است. اما نمی‌توان از پخش آنها به اعتبار اینکه رادیو و تلویزیون خصوصی تاسیس شده است، جلوگیری کرد. بگذریم که در مورد کمیسیون تشخیص مصادیق جرایم اینترنتی هم جای تامل بسیار وجود دارد که در حوصله این مقال نیست. والله اعلم

 

*تهران امروز

روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "دلایل اهمیت سفر مالکی"به قلم جعفر حق‌پناه* آورده است:‏سفر نوری المالکی نخست‌وزیر عراق به تهران را می‌توان در چند سطح مورد توجه قرار داد که اهمیت این سفر در مقطع و شرایط فعلی را بازگو می‌کند. سطح اول به تحولات و ساختار سیاسی عراق یعنی وضعیت سیاسی و امنیتی عراق باز می‌گردد. این سفر اولین سفر بعد از نهایی شدن خروج نیروهای آمریکایی از عراق و تحویل کامل امنیت این کشور به نیروهای عراقی صورت گرفت. پیش‌بینی می‌شد بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق اوضاع شکننده‌ای در این کشور حاکم شده و دولت مالکی دچار بحران شود. از همین رو روابط بغداد و تهران بسیار تعیین کننده است. ارتقای روابط دو کشور باعث می‌شود امنیت فعلی عراق تقویت و به ثبات بیشتر برسد. به عبارت دیگر آزمونی پیش روی دولت مالکی گذاشته شد که در این وضعیت نیازمند همکاری تهران است.

نکته دوم به آرایش سیاسی عراق باز می‌گردد. طی ماه‌های اخیر دسته‌بندی و توازن قوای جدیدی بین سه طیف اصلی عراق یعنی شیعیان، ‌اعراب سنی مذهب و نیز کردها ایجاد شده است. چنانچه شاهد موج اعتراض اعراب سنی مذهب و همراهی کردها علیه دولت نوری مالکی هستیم. به ویژه اینکه شاهد مخالفت اعراب اهل سنت با اعمال قانون در پرونده طارق الهاشمی مواجه هستیم.طبیعتا این موضوع به شکنندگی اوضاع می‌انجامد که طی روزهای اخیر نمونه آن در ترورها و کشته شدن تعداد زیادی از مردم بغداد، ‌موصل و کروک مشاهده شد. در این وضعیت برای برقراری موازنه و ایجاد ثبات در عراق نگاه به سمت ایران است تا بتواند توسط نفوذ سنتی خود در شیعیان و کردهای عراق ثبات را برای دولت مالکی برگرداند.

سومین عامل اهمیت سفر مالکی به تهران متوجه تحولات منطقه‌ای و نقش عراق در این تحولات است.

عراق در مسیر تحولات سوریه واقع شده است؛ مسیری که ترکیه و عراق در سمت حمایت از مخالفین حکومت دمشق و ایران در نقش حامی رژیم بشار اسد نقش آفرینی دارند. طبیعتا روابط این دو کشور یعنی ترکیه و عربستان به عنوان همسایه‌های عراق در عملکرد دولت مالکی تاثیرگذار است. اتفاق دیگری که در خصوص عراق افتاد این است که اعراب اهل سنت و کردهای عراق از مخالفین اسد حمایت و با ترکیه و عربستان همسویی و با فشارهای آنکارا و ریاض علیه بغداد همراهی دارند. در این وضعیت حمایت‌های ایران اهمیت و نقش آفرینی ویژه‌ای پیدا می‌کند. چرا که ایران می‌تواند با کمک به دولت مرکزی عراق برای برقراری ثبات، مقداری از فشارهای داخلی علیه دولت مالکی را کم و باعث می‌شود عراق بتواند مقابل دو همسایه خود یعنی ترکیه و عربستان موازنه برقرار کند. همچنین باید توجه داشت که همزمان با سفر نخست‌وزیر عراق به تهران اتفاق دیگری نیز افتاد که سفر مسعود بارزانی به ترکیه بود. رئیس منطقه خودمختار کردستان عراق همکاری جدیدی را با دولت اردوغان آغاز و به نحوی فشار بر دولت مالکی را بیشتر کرده است.

این سفر با اظهارات اردوغان همراه شد که مالکی را متهم کرد عامل تشدید نزاع در عراق است. طبیعتا در خصوص سفر نخست‌وزیر عراق به تهران مسائل دو جانبه نیز در جای خود اهمیت دارد که همواره در دستور کار سفر مقامات دو کشور است. 

*کارشناس مسائل عراق

 

* حمایت

روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "درسهای یک انتخاب" ‏آورده است:انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه با حضور 10 نامزد در حالی یک شنبه برگزار شد که در نهایت اولاند از حزب سوسیالیست و سارکوزی رئیس جمهور کنونی فرانسه توانستند به مرحله دوم (17 اردیبهشت) راه یابند. در کنار فرآیند انتخابات و چگونگی جناح بندی‌های سیاسی این انتخابات از ابعاد دیگری نیز دارای اهمیت می‌باشد.

اولا حضور کم رنگ مردم در کشوری که خود را مهد دموکراسی و مشارکت مردمی در عرصه سیاست می‌داند، نشانگر بی اعتمادی شدید مردم به سیاستمداران است. این بی‌اعتمادی از شرایط اقتصادی گرفته تا وضعیت سیاستمداران و رفتارهای اجتماعی آنها را در بر می‌گیرد. مردم فرانسه تاکید دارند که دولتمردانشان نه بر اساس خواست مردم بلکه برای منافع شخصی و سرمایه داران فعالیت می کنند. عدم ارائه برنامه اقتصادی برای پایان بحران اقتصادی و نیز هزینه کردن صدها میلیون دلار برای رقابتهای انتخاباتی در حالی که کشور در بحران به سر می‌برد نشان می‌دهد که سیاستمداران فرانسه نه بر اساس اصل اجرای مطالبات مردمی بلکه برای رسیدن به خواستهای خود در عرصه حضور یافته اند. ثانیا محور دیگری از درسهای انتخابات فرانسه را عدم اقبال مردم به سارکوزی رئیس جمهور کنونی فرانسه تشکیل می‌دهد. به طور معمول در عرصه جهانی روسای جمهور دو دور در مسند ریاست جمهوری قرار می‌گیرند و در محدود مواردی این مسئله به یک بار تقلیل می‌یابد. هر چند که سارکوزی تلاش کرده با مجموعه‌ای از بازیگری منطقه‌ای و جهانی خود را ناپلئون جدید معرفی کند اما سیاستهای وی نه تنها این امر را اجرا نکرده بلکه فرانسه را در درون با بحران و در عرصه منطقه‌ای و جهانی با انزوا همراه ساخته است.

مردم فرانسه تاکید دارند که شرایط اقتصادی به عنوان بحرانی جهانی قابل پذیرش تر از آن است که رئیس جمهور استقلال و جایگاه جهانی کشورشان را قربانی جاه طلبی‌های خود ساخته است. نخست آنکه همگرایی با آمریکا و صهیونیستها موجب شده تا فرانسه عملا استقلال خود را از دست داده و به کشوری وابسته مبدل گردد بگونه‌ای که بسیاری این کشور را بازیچه آمریکا و صهیونیستها می دانند که حتی منافع ملی خود را قربانی آنها ساخته است. دوم آنکه اقدامات نژاد پرستانه سران فرانسه در عرصه داخلی بویژه در قبال مسلمانان و مهاجرین در کنار بازی منفی در عرصه اروپا و جهان عملا جایگاه جهانی فرانسه به عنوان کشوری دموکرات و تاثیر گذار را زیر سئوال برده است. سوق دادن اروپا به سوی بحرانهای بیشتر با ادعای طرح‌های ریاضتی اقتصادی ، مداخله نظامی در افغانستان و بسیاری از کشورهای افریقایی ، دخالت منفی در امور خاورمیانه نظیر اقداماتی که علیه سوریه و لبنان صورت می‌دهد، عدم بازیگری مثبت در زمینه روند صلح در خاورمیانه به دلیل گرایش یک جانبه به صهیونیستها ، حمایت از رژیمهای دیکتاتوری عربی نظیر بحرین، عربستان و عدم توجه به مطالبات مردمی و... جایگاهی منفی را برای فرانسه در عرصه بین الملل ایجاد کرده است. مردم فرانسه تاکید دارند که سارکوزی نه تنها تامین کننده منافع آنها نمی‌باشد بلکه کشور را به سوی دره نابودی سوق داده است. با توجه به این شرایط می توان گفت که انتخابات فرانسه اصل بی اعتمادی شدید مردم به سیاستمداران را آشکار ساخته و شاید اگر ضرورت و اجبار نبود آنها هیچ کدام از کاندیداها را به عنوان رئیس جمهور انتخاب نمی‌کردند لذا انتخاب اولاند و سارکوزی به عنوان کاندیدای مرحله دوم انتخاب، اقدامی از روی اجبار بوده است نه از روی رضایت مردم.

 

* دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "الگویی برای رشد و تولید ملی"به قلم فریدون وردی‌نژاد* ‏آورده است:در دنیای امروز کانون‌های قدرت و ثروت متعددی وجوددارند که درتعامل و رقابت با یکدیگر هستند. حضور در رخدادهای جهانی وگریز از حاشیه نشینی ایجاب می‌کند که همه کشورها از جمله ایران، با عبور از تنگناها و ...با تکیه بر دیپلماسی اقتصادی کارآمد، تلاش‌های سیاسی و اقتصادی موثری برای پیشبرد اهداف خود داشته باشند.

شاید امروزه به دلیل روند تحریم‌های خارجی، جذب مدیریت، تجربه و سرمایه‌های خارجی، انتقال تکنولوژی، صدور خدمات وگسترش تجارت با همسایگان از اولویت بالایی در مناسبات سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی برخوردار باشد. اما توجه به این نکته اساسی خالی از فایده نیست که به‌رغم فشارهای سیاسی و تحریم‌های تحمیلی، مزیت‌های جمهوری اسلامی در بخش انرژی، نفت و گاز وترانزیت سرزمینی، برای بسیاری از کشورها و صاحبان سرمایه، بازرگانان وصاحبان بنگاه‌های اقتصادی وسوسه‌انگیز است. الگوی ژئواکونومیک جهان و وجود سه بلوک اقتصادی در حاشیه اقیانوس آرام و آسیا، قاره آمریکا و اروپا نشان می‌دهدکه هر سه بلوک اقتصادی از نظر «انرژی وسوخت» نیازمند خاورمیانه و خلیج فارس و از جمله ایران هستند.

آنچه مسلم می‌نماید این است که کانون‌های اقتصادی و بنگاه‌های تجاری جهان ناچار به تعامل با کشورهای صاحب انرژی و کانون‌های قدرتمند خاورمیانه هستند تا از مزیت‌های اقتصادی و تجاری آنها بهره‌گیری کنند. ایران، در این میان باید تلاش کند که با تکیه بر مزیت‌های اقتصادی خود، دسترسی به بازارهای منطقه‌ای و فرصت‌های تجاری، تقویت اقتصاد ملی را همپای با جذب فناوری و سرمایه‌های خارجی در کانون توجه قرار دهد. از آنجا که اقتصاد ملی از دو مسیر تجارت و تولید با اقتصاد جهانی مرتبط می‌شود، بر دولت و بنگاه‌های جویای کسب‌وکار فرض است که قوانین و مقررات ضروری برای ایجاد تسهیلات بیشتر در این مسیر را سرلوحه کار خود قرار دهند تا با هدف تقویت تولید ملی، با اقتصاد جهانی تعامل سازنده‌ای داشته باشند.

در این راه، ایجاد یک ساختار اعتمادآفرین در بنیان‌های سیاست خارجی که در برگیرنده منافع پایه‌ای کشور باشد، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

اما پرسش اصلی این است که توسعه ایران و تقویت کار و سرمایه ایرانی درراستای شعار سال تولید ملی چگونه و با چه ویژگی‌هایی باید دنبال شود؟ آیا ایران قادر است از تجربیات، دستاوردها و آموزه‌های سایر ملل جهان درس‌های ارزشمندی بیاموزد یا خیر؟

بدیهی است در هر کشوری «راه توسعه» ورسیدن به «آرزوهای ملی» با عبور از تنگناهای فراوان و توجه به بسترها، ارزش‌ها و داشته‌های بومی و ملی ممکن و مقدور است. براین اساس شاید نتوان گفت که الگوی سایر کشورها در مدار توسعه ایران قابل پیاده‌سازی یا کپی‌برداری است، اما بهره‌گیری از تجربه‌های آن کشورها، مرور اشتباهات و انحرافات آنها و نگرش جامع برداشت‌ها و مقدورات و شیوه‌های موفقیت سایر ملت‌ها می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای برای مسیر توسعه پرفراز و نشیب ایران باشد. بر همین اساس، مطالعه اجمالی روند «رشد اقتصادی» و دستاوردهای سه دهه گذشته جمهوری خلق چین می‌تواند «تجربه‌ای آزمون شده» برای تخفیف خطاهای احتمالی و وسیله‌ای برای عبور از تهدیدها تلقی شود.

پس از انقلاب 1949 در چین و حاکمیت کمونیست‌ها بر این کشور و با عبور از سال‌های نخستین انقلاب، همواره دو جناح قدرت در حزب کمونیست چین ظرفیت‌های ملی را به صورت مشارکتی اداره کرده و در کادر رهبری این کشور به بحث‌های جدی پرداخته‌اند.

در یکی، دو دهه نخست انقلاب، این مباحث تحت تاثیر مائو و یاران او از رنگ و بوی چندانی برخوردار نبود، اما همواره سوالاتی نظیر پرسش‌های زیر در میان نخبگان و کادرهای حزبی جریان داشت:

- آیا اقتصاد دولتی و گسترش بدنه دولت به نفع مردم چین است؟

- عنصر ناکارآمدی در بدنه دولت را چه باید کرد؟

- چرا بهره‌وری در اقتصاد چین پایین است؟

- چگونه باید فناوری سنتی و فرسوده چین را با تکنولوژی و مدیریت روزآمد اصلاح کرد؟

- مدیریت، سرمایه، اطلاعات و توانایی‌های چینی‌های ماورای بحار و سایر ملت‌ها را چگونه می‌توان به کشور چین متصل کرد؟

ماجرا از دهه 80 و با قدرت گیری بیشتر جناح عملگرا و اصلاح گر وارد مدار جدیدی شد و تفکر عمل گرایانه شعار و گفتمان غالب جامعه شد. این شعارها عبارت بودند از:

1- ساختن چین بزرگ، مرفه و پیشرو وظیفه ای همگانی است.

2- رفاه عمومی و توسعه وظیفه حزب و دولتمردان است.

3- همه قشرهای اجتماعی با رهبریت حزب باید در سیاست درهای باز تولید ملی مشارکت کنند.

4- دوستی با سایر کشورها و حل و فصل مسائل با همسایگان سرلوحه حرکت ملی خواهد بود.

5- عقلانیت جمعی و استفاده از همه توان‌ها در تصمیم‌سازی برای همگانی کردن فرهنگ توسعه ضروری است.

6- تولید انبوه با حداقل هزینه و قیمت ارزان و تصرف بازارهای گوناگون منطقه‌ای هدف بخش‌های تولیدی و تجاری خواهد بود.

چین در سه دهه گذشته، با بهره‌گیری مناسب از فضای بین‌المللی و رقابت ابرقدرت‌های آن دوران، امکانات منطقه‌ای را در اختیار اقتصاد فرسوده خود قرار داد و با استفاده از کاتالیزوری مناسب به نام «چینی‌های ماورای بحار»، استراتژی توسعه اقتصادی و ارتقای موقعیت بین‌المللی خود را پی گرفت.

بنابراین، روشن است که برگزیدن سیاست‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده درحوزه‌های علوم، فناوری، تحقیقات و تجارت، شرایط روبه رشد و پیشرفت چین را فراهم ساخت و نقطه عطفی درگذار چین از «دوران فشار و تحریم» به دوران «انفتاح تجاری و تولیدی» بود.

واقع‌گرایی، خطرپذیری و بی‌باکی و اراده عبور از فشارهای اقتصادی، سه عامل اصلی برای گذار چین از قطعه (79-49) بود که به «دوره اول چین» مشهور است و ژانویه 1979 در تاریخ چین نقطه عطفی تاریخ ساز محسوب می‌شود و قراردادهای همکاری علمی و فنی با تکیه بر توسعه تعاملی، پیوندهای نوینی برای انتقال تجارب علمی جهان به چین فراهم کرد. در این مرحله صدها هزار چینی درقالب تیم‌های آموزشی وکاری و تحصیلی به خارج رفتند و سلسله‌ای از دانشمندان و مدیران و مهندسان نواندیش چینی پدیدار شد.

از نظر اجرایی، در فاصله سال‌های 84 تا 95 میلادی مناطق ویژه اقتصادی و پارک‌های فناوری دنبال و طرح‌های ویژه‌ای به اجرا گذارده شد.

مهم‌ترین برنامه‌هایی که مبتنی بر فرهنگ رشد وتوسعه وتکیه بر تولید ملی و کار با چینی‌های مقیم خارج بود را می‌توان در ذیل مشاهده کرد:

1- برنامه مشعل:

یکی از طرح‌های مهم دولت چین برنامه مشعل بود (1998) که در قالب آن چین حدود 50 منطقه توسعه فناوری (High Tech) در مناطق و نواحی ایجاد کرد و با کمک بنگاه‌های تجاری بخش خصوصی دانشگاه‌ها به صنعت متصل شدند و معافیت‌های مالیاتی و وام‌های تسهیلاتی برای شرکت‌های بزرگ و بنگاه‌های متوسط منظور گردید.

2- برنامه 863:

این برنامه شامل اولویت‌های استراتژیک در عرصه اقتصاد بود که هدایت فناوری اطلاعات، لیزر، فناوری علوم دریایی و فضایی و بیوتکنولوژی و مواد عالی و فناوری خودرو را شامل شد و تسهیلات دولتی و دستاوردهای کشورهای صنعتی برای استفاده شرکت‌های بخش خصوصی چین در این مسیر تسهیل شد.

3- برنامه صاعقه:

این حرکت، «توسعه روستایی» چین از طریق پیشرفت علوم و فناوری تولید کشاورزی را از 1985 به بعد همراه با آموزش عمومی روستاییان و همگانی کردن علوم کشاورزی مکانیزه مورد هدف قرار داد و زمین‌های کشاورزی در قطعات کوچک‌تر به بخش خصوصی واگذار شد.

4- برنامه ملی اشاعه علوم و تکنولوژی:

این برنامه مبتنی بر حمایت از مراکز و شرکت‌های دولتی بود و توسعه علمی و فنی در عرصه‌های تجاری و اقتصادی را دنبال می‌کرد و دستاوردها وتجربیات مدیران آموزش دیده و چینی‌های ماورای بحار را در اختیار مدیران سنتی شرکت‌های دولتی قرار می‌داد، تا شرکت‌های دولتی کوچک‌تر شده و به بخش خصوصی سپرده شوند. این برنامه از سال 1980 به بعد دنبال شد و تاثیر بسزایی در رشد اقتصادی داشت.

5- برنامه ملی توسعه اولویت‌های تحقیقات بنیادین:

این برنامه از سال 1997 به بعد استراتژی‌های چندوجهی برای توسعه پژوهش و تحقیقات در علوم پایه را هدف قرار داد و به تشویق مادی و معنوی در حوزه‌های اقتصاد، انرژی و بهداشت و عرصه فناوری‌های نو توجه کرد.

6- برنامه تولیدات جدید ملی:

این برنامه همپای با گسترش همکاری‌های چین با جهان خارج، استانداردهای جهانی و مالکیت فکری و ثبت اختراعات و فناوری‌های بالا را در راس برنامه‌ها قرار داد.

با اجرای این برنامه‌ها، در اصل مدل توسعه چین، ترکیبی از عقلانیت و نظم عقلایی و سود محور آن سوی آب‌ها، همراه با ویژگی‌های بومی و چینی منظور شد و در این مسیر، اصلاحات نهادی و قانونی در بخش‌های مختلف دولتی به شکلی وسیع و همه جانبه صورت گرفت.

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که آنچه امروز چین را به «کارخانه دنیا» تبدیل کرده و به توسعه سریع علوم و فناوری و جهانی شدن این اقتصاد انجامیده است، شناخت همه جانبه و دقیق تحولات اقتصادی دنیا و بهره‌گیری مناسب و بهنگام از امکانات ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی است. این تعامل با همکاری مدیریت هوشمند و ساختاریافته حزبی و توانایی‌های مدیریتی، ارتباطاتی، سرمایه‌ای و اطلاعاتی چینی‌های ماورای بحار حاصل شده است.

پس باید گفت، توان رقابتی چین امروز متکی بر توانایی‌های بسیاری است که از جمله ‌می‌توان بر توسعه هدفمند ملی و توسعه مراکز تحقیق و توسعه، همسان‌سازی قوانین و مقررات با تحولات عرصه تولید و تجارت، دیپلماسی اقتصادی فعال و استفاده از ظرفیت‌های بخش خصوصی و چینی‌های مقیم خارج و تولید متناسب با نیازهای مشتری اشاره کرد.

این الگو توانسته است رشد اقتصادی چین را تضمین نماید و اژدهای بیدار را در آستانه «توسعه اقتصاد ملی» و پذیرش نقش‌های جدید بین‌المللی قرار دهد. این الگو و راه چین، ارزش دیده شدن را دارد.

*سفیر سابق ایران در چین ومشاور اتاق بازرگانی وصنایع ومعادن تهران

 

* ابتکار

روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "خلیج فارس یک وعده انتخاباتی نیست!"به قلم فضل الله یاری آورده است:بر اساس یک سند سری سفارت بریتانیا، یکی از اولویت‌های صدام حسین در آغاز جنگ تحمیلی این بود که در صورت موافقت حاکم رأس‌الخیمه برای سوخت‌‌رسانی به جنگنده‌های عراقی، به جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک حمله کند و سپس برای تحت فشار قرار دادن ایران در مذاکرات احتمالی، از این برگ برنده به نفع خود بهره گیرد. اگرچه صدام حسین نتوانست به این بخش از منویات ذهنی جنون‌آمیزش جامه عمل بپوشاند اما این موضوع نشان می‌دهد که چقدر وضعیت جغرافیایی و استراتژیکی ایران برای همسایگان وسوسه‌کننده است؛ اما هر از چندگاهی کشورهای کوچک جنوب خلیج فارس به بهانه‌ای قصد آن می‌کنند تا با اقدامی مشابه آنچه که صدام حسین به تحقق آن می‌اندیشید، ولی‌نعمتان خود در دوران استعمار را به کمک بطلبند تا بخشی از این خاک وسوسه برانگیز را از آن خود کنند.

حملات هرچندگاه یکبار آنان به مفهوم مشخص و روشنی تحت عنوان «خلیج فارس» خود نشانه‌ای از این راهبرد است که البته با تحریکات قدرت‌های بزرگ همراه است.

نگاهی به تاریخ مشخص می‌کند که سن کشور امارات، دو روز کمتر از شروع دوره جدید حیات جزایر سه‌گانه است؛ دوره‌ای که شیخ ‌رأس‌الخیمه و نماینده دولت انگلیس بر حاکمیت ایران بر این سه پاره جدامانده از وطن، اعتراف کردند. با وجود همه شواهد مستند و دلایل متقن، گهگاه و به مناسبت‌های مختلفی که بعضاً با مسائل سیاسی دیگر مرتبط است، بر آتش این موضوع دمیده می‌شود تا شاید شعله‌ای از آن برخیزد و این منطقه مهم جهان همواره با ناامنی مواجه باشد و بهانه‌ای برای حضور قدرت‌های بزرگ در آن فراهم شود.

تا اینجای ماجرا، این اتفاق در بسیاری از مناطق جهان نیز می‌افتد و مناقشات مرزی در میان برخی کشورها امری عادی است اما آنچه که در اینجا خود را بیشتر نشان می‌دهد تفاوت موضوع «خلیج فارس و جزایر آن» با مناقشات ارضی و جغرافیایی است.

اکنون خیلج فارس بیش از آنکه آبراهی استراتژیک در جنوب کشور باشد به مفهومی فرهنگی و تاریخی بدل شده‌است؛ در این میان بدون آنکه ساز و کاری دولتی و حکومتی، مردم را در این رابطه همداستان کند، وجود این مفاهیم در ناخودآگاه فرهنگی و تاریخی ایرانیان است که سبب شکل‌گیری حرکت‌های خودجوش مردمی در حمایت از این مفاهیم می‌شود و آن را از موضوعی میان دولتمردان دو کشور به اتفاقی ملی در میان مردم یک کشور تبدیل می‌کند.

حرکت‌های پرشور جوانان ایرانی در فضای مجازی پیرامون «خلیج فارس» برای همه کاربران این دنیای گسترده، امری آشناست. اما آنچه که در این میان جلب توجه می‌کند، این است که تحرکات دولتمردان دراین‌باره بیشتر مقطعی و واکنشی است وتنها با آغاز تهدیدات کشورهای دیگر است که موج حمایت از این موضوع بالا می‌گیرد و کمی پس از عقب‌نشینی متجاوزان به این مفاهیم ملی و تاریخی، نیز فروکش می‌کند.

در بسیاری از مواقع، حتی هیجانات ملی و داخلی است که مسئولان را وادار به واکنش می‌کند؛ در جنجال‌ اخیر اماراتی‌ها پیرامون سفر رئیس‌جمهور به ابوموسی، وزارت خارجه آخرین مرجعی بود که دراین‌باره اظهارنظر کرد. گویی قاعده بر این است که اگر در موارد این‌چنینی، صدای مردم بلند شد آن وقت باید به فکر افتاد. حال آنکه وزارت خارجه و سایر ارگان‌هایی که با مکانیسم انتخابات از دل خواسته‌های مردمی بیرون می‌آیند، موظف به حفظ میراث‌های معنوی و تاریخی مردم ایران‌زمین هستند.

به برخی از اخبار این روزها توجه کنید: «ابوموسی منطقه نمونه گردشگری اعلام شد»، «همه امکانات برای جشنواره بین‌المللی خلیج فارس در ابوموسی به کار گرفته می‌شود»، «جلسه شورای عالی استان‌ها در ابوموسی»، «طرح نمایندگان برای تشکیل استان خلیج فارس» و...این همه خبر که به صورت ناگهانی اعلام می‌شود حتی اگر پیگیری هم شود -کمااینکه بسیاری از این‌خبرها وعده‌هایی است که به زودی با فروکش کردن امواج رسانه‌ای به فراموشی سپرده می‌شود- تنها هیجانی مقطعی به نظر می‌رسد تا رویکردی دنباله‌دار.

به نظر می‌رسد اگرچه موضوعی مانند خلیج فارس در ذهن و زبان مردم ایران به عنوان یک مفهوم ملی نهادینه شده و با هر تهدیدی، گویی خانه‌ای در ایران تهدید می‌شود اما این موضوع چنانکه باید و شاید، در میان دولتمردان و دستگاه‌های دولتی هنوز اتفاق نیفتاده‌‌است، بلکه گاه در کنار وعده احداث راه، مدرسه، پارک و...، در شمار وعده‌های انتخاباتی نیز قرار می‌گیرد حتی اگر در زمان انتخابات مطرح نشود!

موضوعی مانند خلیج فارس هیچ‌گاه نمی‌تواند و نباید به منبع خرید و کسب محبوبیت برای افراد و مسئولان بدل شود بلکه برعکس باید جایی برای خرج کردن آبرو و اعتبار باشد. نکته آخر اینکه، خلیج فارس نه‌تنها نباید در معرض نگاه نامحرمان خارجی باشد بلکه حتی نگاه سودجویانه داخلی نیز نباید به آن دوخته شود. خلیج فارس مانند مناطق جنگی جنوب و غرب و مفاهیمی نظیر دفاع و شهادت، در هیچ وعده انتخاباتی نمی‌گنجد.

 

* گسترش صنعت

روزنامه گسترش صنعت  درسرمقاله خود با عنوان "نقش بانک‌ها در حمایت از تولید ملی"به قلم ابراهیم شیخ‌زاده* آورده است:سال91 با توجه به‌شرایط جهان و تحریم‌های بسیار گسترده و سنگین علیه ایران، سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی نامیده شده این درحالی‌است که به نظر می‌رسد نظام بانکی با توجه به پتانسیل‌های خود بیش از هر بخش دیگری می‌تواند به تحقق این شعار کمک کند. در بند 1 ماده 1 اهداف قانون عملیات بانکی بدون ربا، استقرار نظام پولی و اعتباری برمبنای حق و عدل با ضوابط اسلامی به منظور تنظیم گردش صحیح پول و اعتبار در جهت سلامت و رشد اقتصادی کشور تاکید شده است. بانک‌ها واسطه وجوه بین دارنده سپرده و متقاضی آن هستند و برمبنای این نقش تسهیلات لازم از طریق جذب و جلب وجوه آزاد و اندوخته‌ها و پس‌اندازها و سپرده‌ها و تجهیز آنها را در اختیار همه کسانی که قادر به کار هستند ولی وسایل کار ندارند، قرار می‌دهند. این موضوع هم در جهت تامین شرایط و امکانات کار و سرمایه‌گذاری به منظور اجرای بند دو ماده 43 قانون اساسی صورت می‌گیرد.

شتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به‌کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی‌، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه‌های خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای‌ بزرگ مطلق درآورد.البته این اقدام باید با رعایت ضرورت‌های حاکم بر برنامه‌ریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت ‌گیرد.به این ترتیب می‌توان گفت با حمایت شبکه بانکی که بخش اعظمی از منابع پولی را در چرخه خود دارد، شرایط لازم را برای تولید ملی می‌تواند فراهم کند و با توجه به بند 9 همان ماده از قانون اساسی که تصریح می‌کند: افزایش تولیدات کشاورزی‌، دامی و صنعتی که نیازهای‌ عمومی را تامین می‌کند و کشور را به مرحله خودکفایی می‌رساند و از وابستگی می‌رهاند، بانک‌ها در بخش اقتصادی کشور مسوول هستند در راستای قانون اساسی و شعار سال‌جاری همت خود را برای افزایش تولید کالاهای استراتژیک که در قانون اساسی به آنها اشاره شده و حمایت از کار و سرمایه ایرانی به کار ببندند.در این راستا  اعطای وام کم‌بهره  و پرداخت تسهیلات با نرخ سود متعادل از محل جذب منابع کشور و با گسترش فرهنگ قرض‌الحسنه و اجرای طرح‌های تشویقی به‌طوری‌که دارندگان منابع، نگهداری وجوه خود را نزد بانک‌ها به سایر روش‌های دیگر ترجیح بدهند.

همچنین با گسترش اعطای اعتبارات اسنادی داخلی ریالی و نزدیک نمودن مصرف‌کنندگان به تولیدکنندگان و حذف واسطه‌ها می‌توان نقش بانک‌ها را در تولید ملی دوچندان کرد. تولید ملی نیاز به حمایت همه‌جانبه دارد. این حمایت باید ازطریق مصرف‌کنندگان و تولید‌کنندگان عملیاتی شود. یعنی مصرف‌کنندگان با اعتماد به تولیدات داخلی، امکان رشد تولیدات داخلی را فراهم سازند و ازطرفی تولیدکنندگان نیز بر کیفیت تولیدات خود بیفزایند. نظارت شبکه بانکی بر تحقق این امر نقش موثری دارد، به طوری که تسهیلات بانکی به سمت تولیدات با کیفیت سوق داده می‌شود و از ترویج کالاها و خدمات بی‌کیفیت جلوگیری خواهد شد.

 

* کارشناس پولی و بانکی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها