بحث بر سر این است که وقتی سینما دچار مشکل در جهت گیری های کلان خود می باشد، چرا باید با مطرح کردن فساد و روابط نامشروع چند نفر، این انتقاد را تقلیل داد و سبک کرد؟ استدلال دکتر یامین پور این است که چنانچه مانند مقام معظم رهبری نگاهی کلان از بالا داشته باشیم، اولاً متوجه حرکت رو به جلویمان خواهیم شد و از بزرگنمایی نقایص پرهیز خواهیم کرد. ثانیاً به نیروهای موجود، نگاهی حداکثری خواهیم داشت و سعی خواهیم کرد که آنها را در جهت خود مدیریت کنیم، نه اینکه آنها را مقابل خود قرار داده و حذفشان کنیم. نهایتاً شهید آوینی را بعنوان جدي ترين آغاز كننده نقد سينماي ايران مثال می زنند که هیچ مقاله ای دربارهي فساد در روابط فردي در سينما ندارد. دو نکته دیگر هم در یادداشت ایشان وجود داشت که به آن خواهیم پرداخت.
به نظر می رسد نکته مدنظر ایشان ، تدریجی و بلند مدت بودن مدیریت فرهنگی می باشد. ایشان به حق معتقد اند که مدیریت فرهنگی با مدیریت سیاسی متفاوت است. مدیریت سیاسی، از سویی مدیریت گرایش ها و احساسات است و از سوی دیگر، عرصه تصمیم گیری های سریع و دفعی. اما عرصه فرهنگ، عرصه مدیریت افکار است و نیاز به برنامه ریزی بلند مدت دارد. بقول استاد عباسی، Culture که به معنی فرهنگ است، به معنای کشت و کشاورزی نیز می باشد. باید الآن کاشت و مدتها بعد برداشت کرد. اینها مطالب درستی است، اما اشکالی در آنها نهفته است.
روزی خدمت حضرت امام رسیدند و از ایشان پرسیدند که شما می خواهید حکومت را با چه برنامه ای تشکیل دهید؟ ما که ساختارهای حکومت دینی را استخراج نکردیم. ایشان فرمودند (نقل به مضمون) که باید ابتدا فضایی ایجاد شود تا بتوانیم بنشینیم در مورد حکومت تأمل کنیم و ساختار تولید کنیم. اگر بخواهیم تمثیلی صحبت کنیم، در همان مثال کشاورزی وقتی زمین خراب باشد، بهترین بذرها را نابود می کند. افکار خوب و بلند و زیبا، افرادی را جهت می دهد و علاقه مند می کند که ابتدایی ترین زمینه های پذیرش را داشته باشند. امام حسین علیه السلام، در روز عاشورا می فرمایند حرف من در اینها اثری ندارد، چون بطونشان پر از حرام است.
چنانچه کمی تفصیلی تر با فضای موجود در سینما و حتی صدا و سیمای کشور آشنا باشیم، این مطلب را تأیید خواهیم کرد که جو آنچنان خراب است که صحبت کردن از آرمان های انقلاب و ارزش ها و شهدا و حجاب مهدویت و درگیری تمدنی و... در میان بدنه عظیمی از فیلم سازان و مدیران، به نوعی شوخی شبیه است! به کارگردانی که طالب حال بیشتر است، بگویم فیلم در مورد حجاب بساز؟! به فیلم ساز سکولار ضد جنگم بگویم فیلم شهید بساز؟! به نویسنده بالاشهری پولدارم بگویم فیلم در مورد فقر و غنا بساز؟!
برنامه ریزی بلند مدت برای افرادی مؤثر است که اندک زمینه پذیرشی در آنها وجود داشته باشد. فکر یک آدم سی چهل ساله چیزی نیست که بتوان با برنامه ریزی آن را عوض کرد، خصوصاً که او خودش را صاحب فکر بداند که در عموم مدیران و سینماگران ما اینگونه است. به قول جناب سلحشور، فیلم ساز ما خودش را کارشناس و متخصص می داند، خودش را کارشناس دینی می داند و اصلاً عارش می آید که با مشاور مذهبی گفتگو کند و لذا او را تحقیر می کند. جامعه سینمایی ما در این سی سال نشان داده که جبهه فکری انقلاب اسلامی را اصلاً لایق گفتگو نمی داند. ممکن است پاسخ دهید که دلیل این امر، برخوردهای سطحی ما بوده. نگارنده علی رغم پذیرش این امر، آن را مطلق نمی داند. خیلی رک صحبت کنیم؛ ما هر قدر هم حرف هایمان را در غالب های زیبا پنهان کنیم، نهایتاً سینماگر می فهمد که دردمان چیست. می فهمد که در پی تبلیغ دین هستیم، به آرمانهای امام معتقدیم و به اعتلای جامعه می اندیشیم. حال آنکه او دین را اسطوره می پندارد و ابداً به آرمانهایی چون "تشکیل بسیج جهانی سربازن اسلام" معتقد نیست و به صراحت می گوید که وظیفه خود را اعتلا نمی داند و تنها به سرگرمی می اندیشد. حال آنکه چقدر از سینماگران ما اینگونه اند، نیاط به بررسی آماری دارد، ولی در اصل بحث تفاوتی ایجاد نمی شود.
لب کلام اینکه ریشه بسیاری از اختلافات، در واقع "فکری" نیست که با برنامه ریزی و گفتگو حل شود. بسیاری از چیزها به انتخاب مستقیم فرد بر می گردد. این تصور غلطی است که ما بپنداریم مشکل مخالفین تفکر ما، جهل است. خیر، ریشه جهت گیری های انسان، در انتخاب ها و اختیارهای اوست و البته این مطلب، نیاز به تبیین انسان شناختی دارد.
اما آیا فریاد زدن فساد، سبب تقلیل مسائل مهمتر به مسائل جزئی نمی شود و ما را انسان هایی سطحی نشان نمی دهد؟ اشکال این نوع نگرش، اولاً این است که گویا اثر احکام شرع در زندگی را در نظر نگرفته است. خداوند حکم زانی محصنه را سنگسار اعلام می کند. برای مشروب و زنا حد تعیین می کند. چرا خداوند نمی فرماید کسی که فیلم بد بسازد باید سنگسار شود، ولی زانی محصنه را می فرماید؟ اینها مسائل کوچکی نیست که ما در مقابل اهداف کلانمان از آنها صرفنظر کنیم. اینها " روابط فاسد چند بازيگر و سينماگر يا فيلمساز" نیست؛ چرا امام ریشه فساد در عرصه سیاست را "حب نفس" می داند؟ آیا امام از مسائل کلان و مثلاً غربی بودن ساختارهای حکومتی سیاسی بی اطلاع بود؟ خیر، او از همه ما به این مسائل آگاه تر است، اما خوب می داند که تا افراد اصلاح نشوند، سیستم ها اصلاح نخواهند شد.
حال وقتی حب نفس و علاقه به معروف شدن و بزرگ شدن و جایزه گرفتن، بزرگترین محرک سینماگر ما می شود، انتظار اصلاح ساختار کمی دور از ذهن نیست؟
ثانیاً فریاد زدن، اتفاقاً مؤثر است؛ اگر مؤثر نیست، چرا ما فسادهای اقتصادی را فریاد می زنیم؟ ما انتظار نداریم با این فریادها همه مؤمن شوند، ولی قطعاً موجب از بین رفتن حاشیه امن برای مفسدین خواهد شد. وقتی یک مفسد بداند که موضوع فسادش مورد تمرکز جامعه قرار گرفته، قطعاً به راحتی رو به سوی آن نخواهد کرد. وقتی در مردم حساسیت نسبت به این موضوع ایجاد شود، دستگاه های نظارتی نیز با جدیت بیشتری وارد عمل می شوند و کم کم، مصونیت قضایی که هم اکنون بازیگران و فیلم سازان از آن برخوردارند، از بین خواهد رفت. به اصطلاح عام، این کار موجب می شود کمی خودشان را جمع کنند.
وقتی چنین روابط نامشروعی در سینما وجود دارد، آیا توصیه ورود نیروهای جوان ارزشی به این عرصه، توصیه صحیحی است؟ خصوصاً که متأسفانه هیچ نظام تربیتی و اخلاقی قوی در کشور ما وجود ندارد و فرد با کمترین وسوسه ها، در معرض بزرگترین انحراف هاست. لذاست که باز جناب سلحشور توصیه می کنند که نیروهای ارزشی اتفاقاً وارد عرصه سینما نشوند. اما چنانچه این فریادها، موجب نظارت بیشتر و نتیجتاً کاهش فساد موجود در فضای سینما شود، شاید بتوان با ترس کمتری نیروهای مذهبی را تشویق به ورود در این عرصه کرد.
اما نکته ای هم در یادداشت استاد آمده بود که به نظر قابل نقد می باشد. ایشان می فرمایند " چگونه مي توان تلويزيون امروز را با صد شبكه داخلي و بين المللي، با تلويزيون دهه ي 60 يا اوايل 70 با فقط دوشبكه كه روزي پنج ساعت برنامه دارند، مقايسه كرد؟!" بله، نمی توان مقایسه کرد، زیرا قطعاً وضع خراب تر شده! آنموقع ما دو شبکه داشتیم و روی آن کنترل داشتیم. لذا بود که هیچ نگرانی از برنامه های کودکمان نداشتیم، مجری های فهیم و باسواد برای کودکانمان داشتیم، تبلیغات نداشتیم، فیلم های مخرب کمتر داشتیم. آیا صرف بیشتر شدن تعداد شبکه ها، یک پیشرفت است؟ قطعاً خیر، خصوصاً که بدون هیچگونه برنامه ریزی عمیق و افزایش تعداد متفکرین و سینماگران مذهبی باشد.
نهایتاً از جسارتی که نگارنده در نقد استاد خود به خرج داد عذرخواهی می کند.