پایگاه 598: قهرمان که تمام شد، کمی قبل از شروع تیتراژ پایانی؛ کلنجار عجیبی بین وجدانم و شخصیت های فیلم و تصمیماتشان در وجودم شعله ور شد؛ شعله ای که هنوز از میان فکرهایم زبانه می کشد.
در دنیایی که روز به روز رسانه های تعاملی آن در حال قدرت گرفتن هستند و حتی فیلم های تعاملی به معنای تکنیکی در آن ساخته می شود (آخرین قسمت پخش شده سریال آینه سیاه که مخاطب روند فیلم را با تصمیماتش مشخص می کند) فرهادی هم در فرم تازه ترین فیلمش، یعنی قرار دادن ما در جایگاه تصمیم گیری و شکست و پیروزی و... و هم در محتوا با نشان دادن اهمیت شبکه های اجتماعی؛ به شکلی فوق العاده پیشرو عمل می کند و از این حیث بی نظیر است.
از طرف دیگر داستان فیلم، که اقتباسی از یک ماجرای کاملا واقعی است، به خودی خود پتانسیل بسیار بالایی برای برداشت های اخلاقی متفاوت دارد و این موضوع نیز فرهادی را بسیار زیاد یاری کرده است. پاداش سادگی و صداقت، کیفر دروغ و فریب و در نهایت قضاوت که موضوع مورد علاقه فرهادی است را به شکل هایی متفاوت در این فیلم می بینیم.
شیراز دوست داشتنی در پس زمینه فیلم از طرفی با هنری که در دلش جریان دارد (موسیقی و نقاشی و خطاطی و... در بازارش) به غنی کردن فضای هنری فیلم کمک کرده است. به عنوان مثال فیلم مثل دیگر فیلم های فیلمساز موسیقی متن ندارد ولی گاه و بیگاه در آن موسیقی سنتور و تار و ... به لطف لوکیشن های متفاوت فیلم به گوش می رسد. اما از طرف دیگر گویی این شهر همان زندان است که دیوارهایی از کوه های بلند دارد و شخصیت ها از هر طرفش به در بسته می خورند.
"انفرادی" هم می توانست نام مناسبی برای فیلمی باشد که قهرمانش که از قضا یک هنرمند خطاط زندانی ست که با تمام سادگی ها و پیچیدگی هایش یک تنه و به قیمت از دست دادن همه چیز، حتی دوری از عزیزانش، پای باورهایش ایستاده است.
از خوانش های تاریخی و سیاسی فیلم که بحث زیادی پیرامونشان در محافل مختلف سینمایی شکل گرفت و نشانه شناسی دقیقی که در جای جای فیلم دیده می شود (از جمله لکنت پسر بچه) که بگذریم؛ قهرمان به عنوان یک فیلم سینمایی با فیلمنامه ای دقیق و دغدغه مند و کارگردانی کم نقص و بازی های فوق العاده بازیگرانش بی شک شایسته ستایش است.
*فرهنگ نویس