روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "تغییر مواضع 1+5 راهبرد یا تاکتیک ؟!"به قلم مهدی محمدی آورده است: شايد براي اولين بار در طول تاريخ گفت وگوهاي هسته اي ايران و غرب- از سال 2003 تاكنون- طرف هاي غربي در آستانه مذاكرات استانبول مواضعي بيان كردند كه تا پيش از اين همواره با آنها به مثابه خط قرمز برخورد مي شد. اگرچه نشانه هاي اندكي وجود دارد كه در محاسبات راهبردي، تصميم ها و رفتار غرب تغيير جدي ايجاد شده باشد، اما آنچه ظاهراً به چشم مي خورد اين كه ادبيات غربي ها به نحو ملموسي تغيير كرده است. خطوط قرمزي كه ظرف مدت زماني حدود يك دهه با جديت ترسيم و هر لحظه پر رنگ تر شده بود امروزه جاي خود را به اظهاراتي محتاطانه داده است. كلماتي مانند غني سازي اكنون به آساني حتي از جانب آمريكايي ها هم به عنوان «بخشي از حق ايران» به كار برده مي شود در حالي كه آشنايان با تاريخ پرونده و برنامه هسته اي ايران به خوبي مي دانند كه اين امر تاكنون به عنوان يك تابو از سوي غربي ها مطرح مي شده است.
اين يادداشت مي كوشد بي آنكه درباره نتيجه مذاكرات استانبول 2 داوري كند، توضيحي مختصر در اين باره ارائه كند كه چه چيز در موضع 1+5 به طور واقعي و يا ظاهراً تغيير كرده، علت اين تغيير چه بوده و چقدر بايد براي آن اهميت قائل شد.
از حدود دو هفته قبل از مذاكرات، منابع مختلف غربي بويژه دو روزنامه مهم آمريكايي يعني واشنگتن پست و نيويورك تايمز مجموعه اطلاعاتي را به نقل از مقام هاي عالي رتبه آمريكايي درز دادند كه ظاهراً حاكي از يك چرخش مهم در مواضع راهبردي آمريكا در قبال برنامه هسته اي ايران بود. براي اينكه دقيقاً معلوم شود، به چه دليل اين مواضع جديد را چرخش راهبردي خوانده ايم، لاجرم نگاهي به گذشته ضرورت دارد.
1- تا پيش از اين وقتي آمريكايي ها از ضرورت اعتمادسازي از سوي ايران حرف مي زدند، دقيقاً هيچ معنايي جز اين در ذهن نداشتند كه هر نوع عمليات غني سازي در ايران بايد متوقف شود. از ديد طرف غربي اين تنها گام اعتمادسازي بود كه مي توانست ماهيت منحصراً صلح آميز برنامه هسته اي ايران را تضمين كند. به عبارت ديگر، وقتي طرف غربي درباره برنامه صلح آميز ايران حرف مي زد، در واقع چيزي غير از اين نمي گفت كه تنها يك نوع برنامه هسته اي وجود دارد كه بتوان گفت صلح آميز است و آن برنامه اي است كه «فاقد غني سازي» باشد و در نتيجه مفهومي به نام «غني سازي صلح آميز» اساساً از دايره بحث خارج مي شد. اما اكنون مقام هاي غربي و حتي مؤسسه راديكالي مانند ISIS - كه عملاً بازوي پژوهشي سازمان سيا درباره جنبه هاي فني برنامه هسته اي ايران محسوب مي شود- به روشني مي گويند كه غني سازي 3 تا 5/5درصد در ايران قابل پذيرش است و بايد همه تلاش ها را بر اين متمركز كرد كه ايران از سطوح بالاتر غني سازي صرف نظر كند. بنابراين، دوراني كه مي توان آن را دوران «انكار حق غني سازي ايران» خواند عملا به پايان رسيده است.
2- دومين تغيير رويكرد اساسي كه مي توان در ادبيات كنوني 1+5 مشاهده كرد اين است كه اين گروه در حال تطبيق دادن خود با ادبيات مذاكراتي جديدي است كه مي توان آن را ادبيات «گام هاي متقابل» ناميد.
تا پيش از اين، ماجرا همواره اينگونه بود كه غربي ها از ايران مي خواستند تعهداتي را بپذيرد و گام هايي را در مقابل آنها بردارد بي آن كه خود را موظف به هيچ نوعي از اعتمادسازي در مقابل ايران بداند. گويي اين فقط وظيفه ايران است كه اعتماد غربي ها را به برنامه خود- برنامه اي كه هرگز حتي يك نشانه از انحراف آن يافت نشده- جلب كند و در مقابل گروه 1+5 و بويژه دولت آمريكا يك طلبكار ازلي و ابدي است كه همه بايد به آن حساب پس بدهند. اما اگر اظهارات مقام هاي غربي در يكي دو هفته گذشته را به دقت پيگيري كنيم يكي از مهمترين نكات در آن اين است كه ادبيات اعتمادسازي يك طرفه تقريبا به طور كامل كنار گذاشته شده و گروه 1+5 پذيرفته است كه بايد در ازاي هر گامي كه ايران برمي دارد اين گروه هم يك گام متقابل بردارد و فرايند به طور تدريجي، مرحله به مرحله و گام به گام تنظيم شود. هيلاري كلينتون در سخنان ديروز خود در اجلاس «جي 8» گفته است غرب مي داند ايران تضمين هايي مطالبه خواهد كرد و آماده است اين موضوع را در نظر بگيرد. سرگئي لاوروف وزير خارجه روسيه هنگام بازگشت از اجلاس «جي 8» به ديدار خود با مقام هاي آمريكايي اشاره كرده و گفته است كه همه طرف ها به اين باور رسيده اند كه بايد يك روند آرام، تدريجي و گام به گام در پيش گرفته شود كه در آن به ازاي هر يك گامي كه ايران برمي دارد طرف مقابل هم يك گام بردارد. بيانيه اجلاس «جي 8» هم مي گويد اين گروه از يك رويه «گام به گام» در مقابل ايران حمايت مي كند.
در پيش گرفتن راهبرد مرحله به مرحله در مذاكرات مي تواند به اين معني باشد كه غرب دريافت درخواست اعتمادسازي يك طرفه از جانب ايران بيهود است و بنابراين خود را آماده كرده كه با تعديل برخي از مواضع سابق، از موضع طلبكاري پايين آمده و خود نيز گام هايي براي جلب اعتماد ايران بردارد. اين تلقي اساسا اشتباه است كه رويكرد گام به گام يك رويكرد روسي است. در واقع اين موضوع هيچ ربطي به روسيه ندارد الا اين كه روس ها اولين كشوري بودند كه بر اين مبنا طرحي آماده كردند، طرحي كه هرگز نهايي نشد.
نفس اين موضوع كه غربي ها فرمول «اين در ازاي آن» را پذيرفته اند چنانچه بر نظر خود پابرجا بمانند، نشانه يك عقب نشيني است و خبر از اين مي دهد كه 1+5 متوجه شده مذاكرات فله اي و گرفتن ژست درخواست هاي بزرگ در ازاي امتيازهاي كوچك، راه به جايي نخواهد برد.
3- سومين تغيير محسوس اين است كه گروه 1+5 آشكارا خواهان آن است كه مذاكرات با ايران به هر شكل ممكن و حتي بدون اينكه حداقل هاي مورد نظر اين گروه تامين شود ادامه پيدا كند. از همه آنچه كه غربي ها در اين چند روز گفته اند اگر بخواهيم فقط يك نكته بيرون بكشيم اينطور مي شود گفت كه غرب خواهان تداوم مذاكرات است. جالب است در حالي كه هنوز حتي دور اول مذاكرات برگزار نشده بود، رسانه ها و مقام هاي غربي از قطعي بودن دور دوم خبر مي دادند. به خوبي روشن است كه غرب به تداوم مذاكرات صرف نظر از اينكه درون مذاكرات چه مي گذرد نيازمند است و اين نياز به آشكارترين و بي پرده ترين شكل ممكن ابراز مي شود. پيش از اين رويه كمتر اينگونه بوده است. در گذشته به كرات شاهد بوده ايم كه طرف غربي در حالي كه امكان تداوم مذاكرات وجود داشته و حتي راه حل هاي مرضي الطرفيني هم روي ميز بوده، نه فقط علاقه اي به ادامه يافتن گفت وگوها از خود نشان نداده بلكه گاه بي هيچ دليلي آن را تا مدت زمان نامشخص تعطيل كرده است.
به نظر مي رسد، از يك منظر اجمالي علت اين تغييرات ريشه در مجموعه اي از ارزيابي ها باشد كه اخيرا در ذهن طرف غربي شكل گرفته است.
نخست اينكه تغييرناپذيري مواضع ايران و معامله ناپذيري آن بر سر حقوقش اكنون كاملا براي غربي ها روشن شده است. مدت زمان زيادي طول كشيد تا براي 1+5 روشن شد كه محاسبات راهبردي ايران تابعي از فشار اين و آن نيست ولي حالا اين امر بدل به يك ارزيابي قطعي شده است. بيش از يك دهه مقاومت ايران ذهنيت غربي ها را درباره الگوي رفتار ايران اصلاح كرده است يا اگر هم اصلاح نشده باشد حداقل اين است كه فهميده اند تصميم گيرنده نهايي در ايران كسي نيست كه بتوان او را با فشار و تهديد وادار به انجام كاري كرد يا از انجام كاري باز داشت كه مستقيما با آينده، سرنوشت، اعتبار و پيشرفت كشور مربوط است.
علت دوم به اختلافات حاد دروني 1+5 باز مي گردد. اين چيزي است كه حتي اگر بيان نشود - كه مي شود- به آساني در اظهارات روزانه اعضاي 1+5 هم قابل مشاهده است ضمن اينكه اصل قضيه فراتر از اينهاست. سه مسئله موقعيت راهبردي ايران در منطقه بويژه بعد از انقلاب هاي اسلامي يك سال گذشته، قدرت ملي بالاي داخلي در ايران و رهبري خردمند و هوشمند آن عواملي است كه بر اختلاف هاي دروني 1+5 دراين باره كه اساسا با ايران چه بايد كرد به شدت افزوده است. اكنون فاجعه بارترين درخواست براي اين گروه اين است كه از آنها خواسته شود درباره ايران يك حرف واحد بزنند. حتي مشخصا درباره بحث هسته اي هم ديد يكساني وجود ندارد طوري كه مي بينيم ارزيابي هاي راهبردي و اطلاعاتي آمريكا از اسرائيل هم فاصله گرفته چه رسد به روسيه و چين. بنابراين مي توان حدس زد كه گروه 1+5 خود را نيازمند خريد زمان براي حل و فصل اختلاف هاي داخلي اش مي داند. يكي از علت هاي اين همه اصرار اين گروه بر اينكه از هم اكنون درباره دور دوم اين مذاكرات توافق شود همين است كه آنها مي خواهند زمان بيشتري براي رايزني دروني در اختيار داشته باشند ضمن اينكه اساسا نمي دانند در دورنما امكان شكل دهي به يك نظر اجماعي درباره ايران وجود دارد يا نه.
سومين عامل به شكست سياست هاي مهاركننده، بازدارنده و الگوهاي فشار 1+5 در مقابل ايران باز مي گردد. 1+5 هر چه در چنته داشته رو كرده و اكنون نگران است كه اگر بار ديگر ايران كوتاه نيايد - كه نخواهد آمد- آن وقت بايد چه برگي را رو كند. بحران گزينه اكنون درون اين گروه بسيار جدي است پس منطقا بايد از قرار گرفتن در وضعيتي كه مجبور به رويارويي مجدد با ايران باشند اجتناب كنند.
و اما، قضاوت درباره آن كه اين تغييرات راهبرد است يا تاكتيك به زمان و مشاهده نشانه هاي عملي نياز دارد.