1. هنر، زمینهساز ارتقای احساسات اجتماعیرنسانس آخرین انقلاب غرب است و همه آنچه بعد از آن اتفاق افتاده در مسیر این انقلاب بوده است. بعد از رنسانس تنها رخداد مهم در مقیاس جهانی انقلاب اسلامی ایران است. همانگونه که رنسانس با زبان هنر، فرهنگ خود را صادر کرد و مشروعیت جهانی یافت، برای جهانی شدن فرهنگ انقلاب اسلامی نیز نیاز به هنر ویژه است. غرب از طریق ایجاد افقهای جدید در هنر سنّتی و رویکرد به هنر مدرن، توانست با زبان هنر، فرهنگ خود را منتقل کند، ما نیز میبایست با تحوّل در این حوزه یک هنر انقلابی، دینی و اسلامی را ابداع کنیم و در عرصههای مختلف به شکل تخصصی آن را جاری و ساری نمائیم.
زبان هنر زبان تفاهم بینالمللی و بین نسلی است؛ هنر زبان ارتباط جمعی و موجد تفاهم است؛ هنر با حساسیتها و اندیشهی انسان سر و کار دارد آن را پرورش میدهد و در آن تحول و دگرگونی به وجود میآورد. هنر در حوزه حساسیتهای انسان، بهجت و لذت اجتماعی را از افقی به افق دیگر ارتقاء میبخشد؛ لذا هنر شرایطِ ساز سیر و سفر اجتماعی از یک مرحله به مرحله دوم است. به تعبیر دیگر، هنر ساز و کار تکامل و توسعه اجتماعی را آماده میکند، یعنی اگر حرکت اجتماعی حرکتی رو به تکامل باشد، هنر است که انگیزههای اجتماعی لازم را برای عبور از یک وضعیت به وضعیت دوم فراهم میکند؛ زبان هنر زبان ارتباط با انگیزههای انسان است و در جهتی که هنر فعال است، ارتقاع وجدان ایجاد میکند و در نتیجه مطالبات جدید و نظام نیازمندیهای جدید طرح میشود. بنابراین کارِ هنر آمادهسازی بستر اشتداد و تکامل نیاز و توسعه ارضای آن است.
هنری موفق است که در خدمت تکامل اجتماعی، نیازهای جدیدی را متناسب با آن در جامعه ایجاد کند. بنابراین هنرمند باید حساستر از جامعه باشد؛ یعنی احساسی جلوتر از زمان و پیش رو جامعه داشته باشد و با زبان هنر، این احساس را در بدنهی جامعه سریان دهد و به تفاهم اجتماعی برساند و در این مسیر حرکت اجتماعی ایجاد کند.
رسالت هنر بسترسازی برای تفاهم در مسیر تکامل اجتماعی و ارتقای انگیزههاست. گرچه هنر به تعبیر خاصّ جزو علوم و دانشها نیست، ولی بستر ایجاد این دانش و عقلانیت و بستر تحوّل روانی جامعه و رشد حساسیت های اجتماعی را ایجاد میکند. هنرمند با زبان هنر خودش که بسط پیدا کرده و انواع مختلفی هم دارد، با وجدان اجتماعی ارتباط برقرار میکند و کاستیها و امیدها را به جامعه منتقل میکند و حساسیت جدید در جامعه به وجود میآورد و ارتقای وجدان میدهد.
2. نسبت هنر با فلسفه تاریخهنر ریشه در جهانبینی و هستیشناسی دارد؛ اگر هستیشناسی هنرمند عارفانه باشد، همه جهان را جمال و جلال مطلق الهی میبیند و این احساس زیبای خویش را به دیگران میکند. اما برای اینکه یک هنرِ اثرگذار شکل بگیرد، نگاه عارفانه به جهان کافی نیست. علاوه بر آن هنرمند باید «غایت عارفانهی» جهان را هم بفهمد و این سفر پر رمز و راز و عارفانهای که جامعه و جهان به سمت آن غایت دارند را هم بشناسد.
اگر پایان جهان، لقای خدای متعال و زیارت حق است و مسیر این لقا و زیارت، از بستر لقای ولیّ خدا میگذرد که همان اصل ظهور و رجعت در همه ساحتهای حیات انسان است، بنابراین هنرمندی موفق خواهد بود که بتواند هم هستی را عارفانه تفسیر کند، هم غایت را بشناسد و هم مراحل عبور را درک کند. همچنین بتواند جریان سیر به طرف زیارت و لقای حق را که از بستر درگیری حق و باطل عبور میکند بشناساند. اگر هنرمند، احساسی نسبت به فلسفه ی تاریخ نداشته باشد و سیر تاریخ از نقطهی آغازین تا مرحله نهایی را درک نکند و شهود عارفانه و هنرمندانه نداشته باشد و الزامات این مسیر و درگیریهای پیچیده و سختی که بین حق و باطل در آن مسیر اتفاق میافتد را نبیند، نمیتواند هنرمندی باشد که احساس جامعه را به جلو هدایت کند. زبانِ هنر و هدف هنر این نیست که بر نفوس ریاست یابد؛ هدف هنر این است که نفوس را به سمت خدای متعال و به سمت آن غایت عارفانه هدایت کند.
اما نگاه عارفانهای که واحد مطالعهاش فرد است و او را رشد میدهد، منتهی به هنر اجتماعی نمیشود. این هنر اگر هم موفق بشود، افراد را منزوی میکند و آنها را بریده از جامعه پیش میبرد. هنری که بخواهد بسترهای اجتماعی را به بستر تکامل مطلوب تبدیل کند، هنری است که واحد مطالعهاش جامعه است و مبتنی بر یک جهان بینی و نگرش تاریخی و فلسفهی تاریخ صحیح حرکت میکند. همانگونه که در غرب، هنر در نهایت به نگرشهای فلسفهی تاریخی گره خورده و در خدمت ایجاد حساسیتهای لازم برای عبور جامعه از یک مرز به مرز دوم قرار گرفته است، در حوزهی تفکر اسلامی هم باید این اتفاق بیفتد.
3. هنر و عرصه درگیری تمدنیهنر مدرن در آخرین مرحله خود، وارد درگیری تمدّنی شده است و سینمای ماوراء و سینمای آخر الزمانی نمونهای از آن است. در دهههای اخیر تعدادی از فیلمهای هالیوود، فیلمهای آخر الزمانی بوده است؛ یعنی هنر مدرن غربی وارد عرصهای شده است که کاملاً نگاه فلسفه تاریخی دارد، این تمدن احساس میکند که اگر بخواهد جامعه جهانی به سمت جامعه موعود لیبرال دموکراسی حرکت کند، لیبرال دموکراسی جهانی شود، برخورد تمدنی اتفاق بیفتد و تمدن رقیب شکسته شود، باید با زبان هنر، احساسات و وجدان جهانی را به سمتی خاص هدایت کند، میل و نفرتها و حب و بغضها را در مقیاس کلان ساماندهی کند. به تعبیر دیگر، باید تولی و تبری را جهت بدهند؛ یعنی ملتها را نسبت به نظام جهانی مطلوب خودشان که همان نظام لیبرال دموکراسی جهانی است، متمایل، و از فرهنگ ادیان و به ویژه اسلام و مذهب دور کنند. در یک کلمه هنر مدرن در آخرین مرحله، رسالت خودش را این میداند که جامعهی جهانی را در چالشی که بین لیبرال دموکراسی و مذهب است، از فرهنگ مذهب به سمت سکولاریسم عبور دهد.
ما هم دقیقاً باید عکس این مسیر را بپیمائیم؛ میبایست هنری دینی را ایجاد کنیم که در این درگیریِ بزرگ جهانی تمدّنی، حساسیتهای جهانی را به سمت فرهنگ مذهب پیش ببرد و از این طریق مشروعیت نظام غرب را به چالش بیندازد. چون پایگاه مشروعیت غرب، پذیرش عقلانیت غرب، پذیرش تکنولوژی غرب و پذیرش ساختارهای مدرن آن است. اگر هنر مبتنی بر اندیشهی فلسفهی تاریخ اسلامی وارد این درگیری و چالش عظیم نشود، رسالت خود را انجام نداده است. هنر اسلامی باید زیباشناسی مردم جهان را تغییر دهد، باید تلقیشان را از نشاط عوض کند، ارتقای در بهجت به وجود آورد، همان گونه که هنر غرب مبتنی بر جهانبینی مادی و مبتنی بر فلسفهی تاریخ مادی، رسالت خود را رساندن جامعه به توسعهی مطلوب میداند، آن هم توسعهای که همه شئون را مبتنی بر تعریف مادی جهان، تاریخ و انسان ساماندهی میکند، هنر اسلامی هم باید بتواند تحوّل و تکاملی را در خودش ایجاد کند و وارد این عرصه درگیری شود.
بنابراین هنرمند موفق کسی است که در مقیاس کلان، این میدان درگیریِ عظیم را میفهمد و رنج هایی که برای بشریّت در این مسیر پیدا شده است را به خوبی میشناسد. او میتواند بهجت رسیدن به قرب و اصل ظهور و همچنین سختیهای ماندن در راه را با زبان هنر به وجدان جامعه منتقل کند تا جامعه بفهمد که رنجهای کنونی بشریت ناشی از حرکت واژگونه او و حرکت در جهت تمدن مادی و یا ناشی از توقف در این مسیر است. اگر هنرمند احساس تکامل صحیح برایش وجدانی شده باشد و بتواند این را با زبان هنر به جامعه منتقل کند، هنرمند موفقی خواهد بود. ما ناچاریم که یک چنین هنری را ایجاد کنیم و سطح آن را ارتقا بخشیم و به سطحی که تا کنون به فضل الهی در انقلاب اسلامی ایجاد شده است، متوقف نشویم و افقهای دور را پیش رویِ این هنر قرار دهیم.
پس هنر موفق، هنری نیست که در اثرگذاری و پرورش انسان، او را منزوی کند، هنر جبهه مقابل هنری است که مدیریت اجتماعی میکند، بنابراین حتماً بر هنر منزوی غالب خواهد شد، رسالت هنرمند این است که احساسات اجتماعی را در بستر تکامل تاریخ و متناسب با این مرحلهای که در آن است فعال و حساس و به سمت هدف هدایت کند.
اما نکته مهم این است که این هنر نباید از مدیریت استراتژیک جامعه سبقت بگیرد، زیرا ایجاد بحران میکند. اگر هنرمندان یک جامعه در ایجاد حساسیت نسبت به مقصد، از مدیریت استراتژ جامعه سبقت گرفتند و جامعه را برای بیش از سقف ظرفیت و تحول پذیری کنونی آن حساس کردند، یک آفت بزرگ اجتماعی است؛ هنری موفق است که به دنبال ولایت اجتماعی و مدیریت اجتماعی، بخصوص مدیریت استراتژیک اجتماعی حرکت کند و به پرچمدار انقلاب اسلامی کمک نماید که حساسیتهای اجتماعی را در خدمت اهداف اساسی فعال کند.
4. هنر و رویکرد فرهنگی اصیل انقلاب اسلامیما الآن در انقلاب اسلامی با یک چالش بسیار جدی روبهرو هستیم، حادثه انتخابات دهم ریاست جمهوری هم از زاویه فرهنگی به همین چالش بازگشت میکند. گرایشهای فرهنگی متفاوتی در درون دنیای اسلام و از جمله ایران وجود دارد که در نگرش به غرب، نگرش به آرمانها و رسالت انقلاب اسلامی و نحوه موضع گیری نسبت به جامعه جهانی، مختلف فکر میکنند. این اختلاف فکری به اختلاف خط مشیهای سیاسی تبدیل میشود که اگر در جبهه فرهنگی حل نشوند، در صحنههای خیابانی ظهور و بروز پیدا میکنند.
اولین جبهه، جبههی سکولارها هستند که معتقدند باید از صحنهی حیات اجتماعی دین زدایی کرد تا عقلانیت خودبنیاد، عهدهدار مدیریت حیات اجتماعی بشود. آنها تکامل اجتماعی را جدای از دین و تعالیم انبیاء تفسیر میکنند، نگاهشان به انقلاب و جهان و مأموریت انقلاب متفاوت است و اصلاً به چیزی را به نام انقلاب دینی معتقد نیستند و یک رسالت جهانی را بر دوش جامعهی در مسیر ایجاد یک انقلاب جهانی نمیبینند. غرب را میپذیرند و مثبت میدانند و طبیعتاً در تعامل و سازش با آن قرار میگیرند و حداکثر میخواهند جایگاه ملی ما را در جهان ارتقا بخشند.
نگاه دوم نگاه کسانی است که معتقد به «مدرنیته اسلامی» هستند و میخواهند یک غبار یا رنگ و لعاب اسلامی بر تجدد بنشانند و آن را به اسم اسلام معرفی کنند. اینها هم در عمل به همان مسیر خواهند رفت.
اما گرایش سوم که گرایش امام رضوان الله علیه و مقام معظم رهبری میباشد، معتقد است تمام فساد عالم به فساد در مدیریت و ولایت جهانی بازمیگردد و باید این نظام تغییر کند و نظام جدیدی جایگزین آن شود. ما برای ایجاد این تحول در جامعهی جهانی مأموریت داریم، مأموریت انقلاب اسلامی مأموریت تاریخی و جهانی است. در واقع بعد از رنسانس هیچ انقلاب بنامی در جهان اتفاق نیفتاده است، تنها انقلاب جدیای که در شرق اتفاق افتاده، انقلاب اسلامی است و بقیه انقلابها در همان مسیر رنسانس بوده اند. مأموریت این انقلاب فراملی است؛ انقلابی است که باید جامعهی جهانی را در مقیاس تحوّلات تاریخی تغییر بدهد.
از نظر حضرت امام رضوان الله علیه، رسالت انقلاب مشخص است. این را در آثار امام فراوان میبینیم، نظام مدیریت غرب را منفی میدانند، در تعامل با غرب قرار نمیگیرند و معتقد اند که ما باید نظام سلطه را متلاشی کنیم. همانگونه که نظام کمونیستی متلاشی شد، تلاشی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایهداری هم باید واقع شود. .
این سه جریان فکری در برنامهریزی هم به شدت متفاوت فکر میکنند. گروهی دنبال این هستند که حکومت دینی را نفی کنند و گروهی هم میخواهند بر حکومت سکولار، ردای اسلام بپوشانند و گروهی هم میخواهند تمدن دینی به وجود آورند. چالش کنونی چالش فرهنگی بین این سه تفکر است. البته غرب در برخورد تمدنها میخواهد نقطهی درگیری را به درون دنیای تمدنی ما بکشاند و بر روی «شبکه سازی مسلمانان سازشکار با غرب» سرمایهگذاری میکند.
رسالت هنرمند انقلابی این است که در این میدان وارد شود و گرایش سوم را تقویت کند و ادبیات و زبان هنر و جلوههای مختلف آن را در خدمت تبیین این واقعیت و این درگیری عظیم قرار دهد.
آنچه عرض کردم تفسیر این بیان نورانی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه است که به عنوان حسن ختام عرایضم تقدیم میکنم. امام رضوان الله تعالی علیه هنر اسلامی را اینگونه تعریف میکنند: «تنها هنری مورد قبول قرآن است که سیقل دهندهی اسلام ناب محمدی است، اسلام ائمه هداه علیهم السلام است، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است. که کوبندهی سرمایهداری مدرن، و کمونیسم خون آشام و نابود کنندهی اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، و اسلام مرفهین بیدرد و در یک کلمه اسلام امریکایی باشد.» که من تعبیر میکنم به اسلام سکولارها و اسلام کسانی که معتقد به مدرنیته اسلامی هستند، یعنی میخواهند بر تن غرب و تجدد ردای اسلامیّت بپوشانند. هنر باید جامعه را از این چالش عبور دهد، از اسلام، اهداف، آرمانهای اسلام و انقلاب تکاملی اسلام درکی ایجاد کند که امام از آن به «اسلام ناب» تعبیر میکنند و به تعبیر امام، هنری هنر متعهد است که صیقل دهندهی اسلام ناب محمدی باشد.
«هنر در مدرسه عشق نشان دهندهی نقاط کور و مبهم و معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است، هنر در عرفان اسلامی تأثیر روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخ کامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»
این رسالت هنرمندان ماست. در یک کلام، هنر زبان القای آرمانهای انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی به وجدان عمومی بشر و ایجاد ارتقای وجدان برای رسیدن به انقلاب جهانی اسلام است.
سرویس فرهنگی پایگاه 598/