استقلال؛ در اصلیترین شعارِ جمهوری اسلامی، مقدم بر آزادی و جمهوریت و اسلامیت است. استقلال در سیاست، همان هویت در فرهنگ است. و هویت با استقلال معرفتی آغاز میشود؛ همان که مهمترین ممیزه و امتیازِ امام خمینی و انقلاب اسلامی است. این مهم است که ما مراقب تئوریهای انقلاب، مبانی انقلاب، تعاریفی که با انقلاب اسلامی شکل گرفته و وارد جامعه ایران شده باشیم و اینها را؛ هم حفظ و هم تازهگردانی کنیم.
حواسمان
باشد انقلاب اسلامی پیش از آن که یک انقلاب اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی
باشد، یک انقلاب معرفتی است. مبانی و آرمانهای دقیق و محکم دارد. برکات
انقلاب، نتیجه سازوکارهایی است که در آن مبانیِ معرفتی ریشه داشته است.
استقلال؛
مقدم بر دیگر مفاهیم است نه صرفا به اقتضای وزن و ریتم آن شعار؛ بلکه چون
انقلاب اسلامی؛ تعریفِ مستقل خود از آزادی؛ جمهوریت و اسلامیت را دارد و
همین است که او را از دیگر انقلابها و نظامهای دنیا ممتاز کرده است. بیانیه
گام دوم تلاش میکند بحثهای پیشرانِ جامعه ایران در چند دهه آینده را از
سطوح تاکتیکی و اجرایی به تراز راهبردی و تئوریک ارتقاء بدهد و مبانی
معرفتی و آرمانی انقلاب را یادآوری کند، چرا که انقلاب با دورشدن از تئوریِ
رهبران معرفتیاش؛رو به انحطاط خواهد رفت.
*****
آیت الله خامنهای در بیانیه گام دوم میگوید:
یک برکت بزرگ انقلاب اسلامی این است که مشارکت مردمی را در انتخابات به اوج رسانید.
در بند چهارم میگوید:
” انقلاب اسلامی را… از انحصار طبقهی محدود و عزلتگزیدهای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ اینگونه، روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد.”
چرا
بعضا داریم از این برکات فاصله میگیریم؟ و بدتر از آن این که چرا دور شدن
از این مبانی؛ حساسیتی در ما ایجاد نمیکند و بدتر این که گویی قبلا
اشتباه میکردهایم و ” این، درسته”.
یک دلیلش این است که نگاه معرفتی و آرمانی را کنار گذاشتهایم و نگاه تاکتیکی را جایگزین کردهایم. متاسفانه
بحثهای معرفتی و تئوریک ما در حوزه مسایل جمهوریت و مشارکت و رقابت و …
رقیق و ضعیف شده و جای کار معرفتی، و همبستگی تئوریک را بحث های اجرایی
وتشکیل ائتلاف های پوشالیِ تاکتیکی ، گرفته است. ائتلافِ تاکتیکی را
جایگزین وحدت کلمه کردهاند در حالی که از هم گسیختگی و لاغریِ تئوریک را
با ترفندهای تاکتیکی و به قول خودشان سیاست ورزی، نمیشود رفو کرد.
******
آقا در گام دوم میفرمایند:
"و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی، تضاد و ناسازگاری نمیبیند بلکه از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.”
اگر
نظریه مردمسالاری دینی و ولایت فقیه؛ حاصل عمر امام است؛ حاصل عمر آیت
الله خامنه ای را اگر بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم همین” نظریه نظام
انقلابی” است که اساسش را ایشان در یک جمله تبیین کرده است: "میان جوشش
انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی، تضاد و ناسازگاری نمیبیند”.
*****
انتخابات؛
عرصه چیست؟ عرصه مهم سازماندهی نظم اجتماعی و سیاسی. آقا این را به
عنوان یک تلنگُر تئوریک دارند با ما مطرح میکنند. میفرمایند که نباید هیچ
وقت بین "سازمان دهی اجتماعی و سیاسی” و "جوشش انقلابی” فاصله بیفتد.
حرف آقا در گام دوم درباره انقلاب این است که :
" بشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بیشک فاصلهی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصلهای طیشدنی است”.
بعضیها
میگویند چرا ما باید با رقبا و دشمنان مرزبندی داشته باشیم و متفاوت
باشیم؟ ما که از امریکا دموکراتتر نیستیم، از اروپا که دموکراتتر نیستیم؛
نصف مردمشان در انتخابات شرکت نمیکنند، چه اشکالی دارد همان مدل را
بازسازی کنیم؟ اصلا همین مدل آمریکایی به مذاقشان خوش میآید، میگویند هر
چه مردم کمتر شرکت کنند بهتر.
رهبری میگویند: با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که: "چرا بماند و چگونه بماند”، اینها بحثهایی است که در انتخابات، کاربردی میشود.
آقا میگوید: "بیشک فاصله میان بایدها و واقعیتها همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد.”
اما
داریم میبینم در این انتخاباتهای اخیر؛ دیگر عذاب وجدانی هم وجود ندارد!
یعنی انگار اصلا باید همین جوری باشد! نه تنها عذابآور نیست برایشان،
بلکه شوق انگیز هم هست! شما سراغ دارید
اصولگرایی را که از به حضیض افتادن مشارکت در انتخابات اخیر، عذاب وجدان
گرفته باشد؟ یک نمونه سراغ دارید؟ دهها نمونه خلافش با ذوقزدگیها و
خوشحالیهای زایدالوصف سراغ ندارید؟
*****
این را من ده سال پیش هم گفتم و متاسفانه هنوز هم باید تکرار کنم که شوقی و همتی برای تبیین ابعاد جمهوریتی نظام در جریان انقلابی دیده نمیشود.
در حالی که باید باور داشته باشیم این همه حمایت و اصرار امام و آقا بر جمهوریت و مردمسالاری؛ نمیتواند در مبانی معرفتی دینی ریشه نداشته باشد.
نپرداختن به ابعاد جمهوریتی نظام، یک خطای راهبردی است که البته در ضعف تئوریک نیروهای انقلابی ریشه دارد.
******
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ.
میشود مردمسالاری را این جوری هم دید که اگر "دفع الله الناس بعضهم ببعض” نباشد؛ اگر گروههای قدرت با همدیگر کنترل نشوند، دین نابود میشود.
راجع به رقابت سیاسی، بالاخره اسلام حرفی دارد یا ندارد؟ مبنایی دارد یا ندارد؟
دوستان نخبه؛ هم حوزوی هم دانشگاهی، باید فکر تولید کنند و ادبیات بسازند.
خیلی هم ما حرف داریم. تک تک فرازهایی که در بیانات امام و آقا به آن استناد شده میتواند کلی تفصیل پیدا کند و بازخوانی تئوریک بشود.
مبانی معرفتی ما از لولا حضور الحاضر
تا وشاورهم فی الامر
تا امرهم شوری بینهم،
تا لولا دفع الله الناس بعضم ببعض،
تا رضا العامه و سخط الخاصه؛
تا لیقوم الناس بالقسط،
و…. برای هر کدام از اینها میشود کتابها نوشت.
شما
اسم خودتان را گذاشتهاید عدالتخواه! قرآن میفرماید:
"لیقوم الناس بالقسط” ، امروز روزی است که باید روی این کلمه وسطی زوم
کنیم: ایستادگی فراگیر عمومی و مردمی! برای اقامه عدالت؛ جمهور مردم باید
در صحنه باشند. صرفا با حرکت نخبگانی و گروهکی نمیشود، این را قرآن دارد
به ما میگوید و ما فکر کردیم با دو تا وبلاگ و دو تا صفحه توی اینستاگرام
یا چهار تا تشکل نصفه نیمه سیاسی بله ما عدالتخواه شدیم!
لیقوم
الناس بالقسط، خدا میگوید مردم را بیاورید پای کار، مردم یعنی جمهور مردم
نه یک تعداد خاصی. این آرمان ما و مبنای معرفتی ماست.
*****
امروز به نظر میرسد همان اتفاقی که در دهه هفتاد و هشتاد در حوزه اقتصاد به نام تکنوکراسی، (عمدتا توسط کارگزاران و اصلاحطلبها) شکل گرفت و ما دیر به فکر نقدش افتادیم؛ دارد تکرار میشود و این بار تکنوکراسی، در حوزه سیاست به شکل بسیار خطرناک و مخربی توسط مدعیان اصولگرایی؛ بازسازی میشود.
من اسم این پدیده خسارت بار را میگذارم: ” تاکتیکراسی”!
تاکتیکراسی یعنی چه؟
تاکتیکراسی یعنی دور کردنِ مسائل و راه حلها از حوزه معرفتی و آرمانی و فروکاستنشان به سطوح تاکتیکی و اجرایی.
اگر،
در دهه 70 و 80؛ سازماندهی اقتصادی ما؛ از مبانی و شاخصهایِ معرفتی و
آرمانی انقلاب اسلامی فاصله گرفت و متکی شد به بحثهای صرفا تکنیکی و
اجرایی و پراگماتیستی؛ امروز هم، در این دو دهه؛ یعنی دهه 90 و دهه
آینده که در پیش داریم؛ اصولگراها دارند تلاش میکنند که در سازماندهی
اجتماعی و سیاسی؛ با غلبه دادن تاکتیک بر تئوری؛ یک تاکتیکراسی سیاسی را
حاکم کنند؛ که از جهات مختلفی مشابه همان تکنوکراسی اقتصادی است.
امروز
در اصولگرایی؛ تاکتیسینها جای تئوریسینها را گرفتهاند و ما به اندازه
کافی به این خطر توجه نمیکنیم. یک تعداد ژورنالیستها و توئیتیستهای
مرتبط با امنیتیها و اطلاعاتیها که بلدند دیگران را جوگیر و فضا را ملتهب
کنند؛ میشوند محور اجرای مطامع باندهای قدرت. و خطرِ بزرگتر، این است که
حتی تئوریسینهای ما را وادار میکنند که با تنازل از مبانی معرفتی،
تاکتیسین بشوند.
که
نمونهاش بیانیه آقایان در انتخابات مجلس یازدهم در تهران بود که دیدید
امثال آقای سیدمهدی میرباقری و آقای پناهیان و … هم که یک عمق تئوریکی
داشتند؛ اینها هم در برابر فضای سیاستزده، منفعل شدند و از مقام آرمان و
مبانی؛ تنازل کردند و در قامت تاکتیسین وارد شدند و حاضر شدند بر دقتهای
نظری خط قرمز بکشند و طبق قاعده "النصر بالرعب”؛ مردم را دعوت کنند که بله
برای اینکه رای بیاوریم، برای اینکه عملیات اجرایی انتخابات این جوری
درستتر سامان پیدا کند؛ به جای اینکه نگاه آرمانگرایانه داشته باشید، با
یک نگاه محافظهکارانه و تاکتیکی رای بدهید.
که
البته معلوم شد همان ترسی هم که اصولگراها تلاش کردند با استفاده ابزاری
از این آقایان، به جان مردم بیاندازند یک ترس توهمی و دروغین بود.
********
کاری
که تکنوکراسی در حوزه اقتصاد کرد را تاکتیکراسی؛ در حوزه سیاست پیاده
میکند؛ یعنی آرمانزدایی و معرفتزدایی از امر سیاسی. این پروژه خطرناکیست
که اصولگرایان در مسیر سکولاریزاسیون نظام کلید زدهاند و نیروهای حزب
اللهی باید حواسشان باشد که اولا خودشان هیزم بیار این مظلمه نشوند و ثانیا
مقابله با این چالش خطرناک را وظیفه خودشان بدانند.
دقیقا
اینها مدل همان تکنوکراتهایی هستند که اقتصاد را به آن پرتگاه بردند.
فرهنگ اقتصادی ما را تکنوکراتها منحرف کردند، این تاکتیکراتها هم با
ظواهر موجه؛ دارند فرهنگ سیاسی منبعث از انقلاباسلامی را که صریحا رهبری
دارد با چه الفاظ دقیقی، مبانیاش را در همین بیانیه گام دوم متذکر میشود،
آلوده و استحاله میکنند.
و
متاسفانه حتی بعضی از فحول موجّه ما هم منفعل میشوند، در برابر این فضا
از مبانی معرفتی دست میکشند، خودشان را در مقام یک تاکتیسین پایین
میآورند و با این فساد در فرهنگ سیاسی، همدلی و همراهی نشان میدهند.
*****
امروز
یک عده به جمعبندی رسیدهاند که مبنای امام و مبنای رهبری در یکی از
مهمترین مسایل نظام یعنی مشارکت؛ که اصلا نظریه "نظام انقلابی” بر آن بنا
شده؛ غلط است. برخی اصولگراها این را تصریح نمیکنند، تقیه میکنند،
اما در عمل، در رفتار، در موضعگیری، بر این مبنا عمل میکنند چون
جمعبندی شان این شده که رفتار بنیانگذار جمهوری اسلامی در ماجرای
انتخابات و مشارکتِ مردم غلط و باطل بوده و نباید گذاشت آن فرهنگ سیاسی که
امام در نظرش بود؛ حاکم بشود و برای کمرنگ کردن مبانی امامین انقلاب در
ماجرای انتخابات برنامهریزی میکنند و طراحی دارند.
انتخابات
در نگاه امام؛ عرصهای است برای تشکل و رشد جمهور مردم، اما در رویکرد
عمده اصولگراها؛ (مثل اصلاحطلبها) دارد تبدیل میشود به عرصهای برای
تشکل و حاکمیت ِاشرافیت و خواص.
و
اینها البته ادبیاتهای پشتیبان خاص خودشان را دارند. دائم بین جمهوریت و
ولایت تضاد ایجاد میکنند و در دورههای مختلف، جوری جمهوریت را مطرح
میکنند کانّه با ولایت فقیه در تضاد است و من باب اکل میته پذیرفته شده
است. جالب است که در این زمینه اصولگرا و اصلاحطلب با یکدیگر متحد و هم
نظر هستند. حالا یکی در موضع دفاع از جمهوریت این ادعا را مطرح میکند و
دیگری در دفاع از اسلامیت ولی هر دو در این که امام از روی اضطرار یا
اشتباه جمهوریت و اسلامیت را تلفیق کرده؛ علنا یا در خفا؛ هم رای هستند.
در حالی که "جمهوریت و ولایت ” موید هم و در برابر "سلطنت و اشرافیت” هستند.
انقلاب اسلامی هم افزایی جمهوریت و ولایت برای برانداختن سلطنت و اشرافیت بود.
اگر علت محدثه انقلاب، همافزایی جمهوریت و ولایت است؛ علت مبقیه هم همان است.
با تضعیف جمهوریت یا ولایت؛ آن دیگری تقویت نمیشود بلکه اشرافیت قدرت میگیرد و زمینه فشار بر ولایت و انزوای جمهوریت فراهم میشود.
و
در بلند مدت، اگر اشرافیت با همین کنار زدن مبانی آرمانی و معرفتی و از
جمله حاکمیت تاکتیکراسی؛ برگشت و جمهوریت را تشریفاتی کرد؛ سلطنت را هم
-حالا در هر شکل مدرن یا قدیمیای- برخواهد گرداند و جایگزین ولایت خواهد
کرد.
******
آقا سالها پیش نسبت به بازگشت اشرافیت هشدارهای اکید دادند:
"تلاش میکنند تا با تکیه بر ارتباطات، انتسابها، زرنگیها و مشرف بودن بر مراکز ثروت، یک طبقه ممتاز بیدرد جدید را از درون جمهوری اسلامی به وجود آورند، اما به فضل پروردگار نخواهیم گذاشت طبقه بهرهمندان از پولهای حرام در جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد، و مخلصین اسلام و انقلاب اجازه نخواهند داد که چنین انحراف بزرگی به وجود آید و یک طبقه مرفه بیدرد جدید از درون نظام سر برآورد.” (دیدار فرماندهان و مسئولان نیروی انتظامی با فرمانده کل قوا – 25/04/1376)
” من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانهی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافی است!؟ نه، ما هم مترفین میشویم. والله در جامعهی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیهی شریفهی «واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» (۱۷) بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش میآورد.” (بیانات در دیدار کارگزاران نظام – 23/05/1370)
بعد خیلی جالب است که آقا برای این که زمینه بازگشت اشرافیت به مدیریت کشور و در خلق و خوی مسئولان کور شود پیشنهادش چیست؟ چه راهی را بهترین راه می داند؟
” بهترین چیزی که ممکن است ما بتوانیم برای تصحیح اخلاق و رفتار و منش خودمان – یعنی مسؤولان کشور – ملاک قرار دهیم، مردمسالاری دینی است؛ همین چیزی که بارها گفتهایم و تکرار شده است. نباید اشتباه شود؛ این مردمسالاری به ریشههای دمکراسىِ غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلاً مردمسالاری- دینی دو چیز نیست؛ اینطور نیست که ما دموکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردمسالاری هم متعلّق به دین است.”
و باز تاکید میکنند:
"مردمسالاری فقط این نیست که انسان تبلیغات و جنجال کند و بالأخره عدّهای را به پای صندوقها بکشاند و رأیی را از مردم بگیرد، بعد هم خداحافظ؛ هیچ کاری به کار مردم نداشته باشد! بعد از آنکه این نیمه اوّل تحقّق پیدا کرد، نوبت نیمه دوم است؛ نوبت پاسخگویی است.” (بیانات در دیدار کارگزاران نظام – 12/09/1379)
پاسخ گویی به چه کسانی؟ به فلان حزب و بهمان ائتلاف؟
آقا تبیین میکنند:
"دنبال این نباش که رضایت گروههای خاص – یعنی صاحبان ثروت و قدرت – را به دست آوری. من و شما مخاطب این خطابیم. الان شما اگر وزیرید، اگر نمایندهاید، اگر از مسؤولان مربوط به نیروهای مسلّحید، اگر مربوط به رهبری هستید، اگر مربوط به قوّه قضایّیه هستید، هرجا هستید، باید توجّه داشته باشید کاری که انجام میدهید، در جهت میل صاحبان ثروت و قدرت نباشد.” (بیانات در دیدار کارگزاران نظام – 12/09/1379)
اشرافیت بعد از این که شکل گرفت مگر چه کار میکند؟
سعی میکند مردم را تا میتواند از حضور فعال در صحنه دور کند. کیفیت و کمیت حضور جمهور مردم را در صحنه تضعیف کند.
"یک سرِ مردمسالاری عبارت است از اینکه تشکّل نظام به وسیله اراده و رأی مردم صورت گیرد؛ یعنی مردم نظام را انتخاب میکنند، دولت را انتخاب میکنند، نمایندگان را انتخاب میکنند، مسؤولان اساسی را بهواسطه یا بیواسطه انتخاب میکنند؛ …… مردم بایستی بخواهند، بشناسند، تصمیم بگیرند و انتخاب کنند تا تکلیف شرعی درباره آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تکلیفی نخواهند داشت.” (بیانات در دیدار کارگزاران نظام – 12/09/1379)
"مردم
باید بشناسند و تصمیم بگیرند”! این را مقایسه کنید با سازوکارهای
اصولگرایان در انتخاباتهای اخیر مجلس و شوراها که میگویند هر سازوکاری که
بخواهد امکان مقایسه بین لیست پیشنهادی اصولگرایان با دیگر نیروهای انقلاب
را فراهم کند وحدتشکن و اختلافافکن است و تودههای طرفدار انقلاب، حق
ندارند بیرون از حلقه بسته لابیهای سیاستبازان؛ شناختی از ظرفیتهای
انقلاب پیدا کنند.
حتی
در170 شهر که فقط یک نماینده باید انتخاب بشود، اجازه مقایسه و بررسی
نمیدهند و میگویند مردم حتی اگر بخواهند در دایره آرمانهای انقلاب و
کسانی که توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت شدهاند؛ حرفهای مختلف را
بشنوند؛ نتیجه مطلوب ما از دست میرود و نفع ما در دعوت به رای کورکورانه و
پرهیز از تحلیل و بررسی و شناخت تودهها از کاندیداهای تایید صلاحیت شده
است.
امام میگوید:
” انتخابات در انحصار هیچ کس نیست نه در انحصار روحانیین است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروهها است. انتخابات مال همۀ مردم است. ” (صحیفه امام خمینی – جلد 18 -صفحه 367)
الان رسما چند دوره است که استراتژی اصولگراها؛ عدول از این مبانی معرفتی انقلاب است.
اصولگراها
دارند تلاش میکنند که انتخابات را به انحصار گروهها و احزاب در بیاورند و
حتی الامکان؛ احتمال حضور رویشهای مستقل مردمی انقلاب اسلامی؛ بیرون از
دایره طراحی مافیاهای قدرت را به صفر برسانند. این جمنا بازیها غیر این
است که دارد انتخابات را در انحصار گروهها در میآورد؟
میبینید
که نه فقط در تهران بلکه در 170 حوزه انتخابیه که برای مجلس فقط یک
نماینده انتخاب میشود تلاش میکنند که با ائتلافهای نمایشی؛ از ورود
آدمهای تازه؛ به گردونه رقابت جلوگیری کنند تا انتخابات از حالت حیدری-
نعمتی و استقلالی – پرسپولیسی خارج نشود.
مصلحت
قبایل سیاسی در این است که انتخابات نه عرصه ورود رویشهای حقیقی و
آدمهای مستقل؛ که میدان حاکمیتِ آدمهای اعتباری –که حقیقتی جز ارتباط با
احزاب و پشت پرده سیاست ندارند_ باشد.
امام میفرماید:
"از قراری كه من شنیدهام در دانشگاه بعضی از اشخاص رفتهاند و گفتهاند كه دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا میگفتند كه مجتهدین در سیاست نباید دخالت بكنند،این منافی با حق مجتهدین است،آنجا شكست خوردهاند، حالا عكسش را دارند میگویند. این هم روی همین زمینه است، اینكه میگویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یك ملت را دارد تعیین میكند. انتخابات بر فرض اینكه سیاسی باشد و هست هم، این دارد سرنوشت همه ملت را تعیین میكند، یعنی آحاد ملت سرنوشت زندگیشان در دنیا و آخرت منوط به این انتخابات است. اینطور نیست كه انتخابات را باید چند تا مجتهد عمل كنند. این معنی دارد كه مثلا یك دویست تا مجتهد در قم داشتیم و یك صدتا مجتهد در جاهای دیگر داشتیم، اینها همه بیایند انتخاب كنند، دیگر مردم بروند كنار!؟
…. دانشگاهیها بدانند این را كه همان طوری كه یك مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت كند، یك دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت كند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلا مدرسهای و اینها نیست، همهشان با هم هستند. اینكه در دانشگاه رفتند و یك همچو مطلبی را گفتند، این یك توطئهای است برای اینكه شما جوانها را مایوس كنند.….یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت كنند، باقیشان بروند سراغ كارشان. یعنی مردم بروند سراغ كارشان، هیچ كار به مسائل اجتماعی نداشته باشند، و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بكنند. این از آن توطئه سابق بدتر است، برای ایران. برای اینكه، آن یك عده از علما را كنار میگذاشت، منتها به واسطه آنها هم یك قشر زیادی كنار گذاشته میشوند، این تمام ملت را میخواهد كنار بگذارد. ” (صحیفه امام خمینی – جلد 18 -صفحه 367)
امام
با این که انتخابات، و معرفی کاندیدا حتی به انحصار مجتهدین در بیاید
شدیدا مخالف بود تا چه رسد به سیاست بازانیکه نه معرفت مجتهدان را دارند نه
تقوایشان را.
امام می گوید:
انتخابات در انحصار هیچ کس نیست نه در انحصار روحانیون است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروهها است. انتخابات مال همۀ مردم است. هیچ کس در انتخابات بر دیگری مقدم نیست، همۀ افراد ملت یک جور هستند در انتخابات؛ یعنی همان آدمی که یک کار کوچکی انجام میدهد با آن کسی که در رأس همه امور است در باب انتخابات هیچ با هم فرقی ندارند، این یک رأی دارد، آن هم یک رأی دارد. این یک جور باید با او عمل بشود، با آن هم باید یک جور عمل بشود. بنابراین توجه به این که انتخابات جوری باشد که مردمپسند باشد نه جوری باشد که فرض کن خان پسند باشد . (14 / 12 / 62)
حالا
با این مبانی؛ بروید ببینید در شهرستانها چه خبر است؟ ارزیابی کنید بعضی
تاکتیکها و سازوکارهای انتخاباتی آقایان را در انتخابات شوراها، در
انتخابات مجلس و … . این جنس رفتارهایی که دارد در انتخاباتهای اخیر مطرح
میشود که آقا مردم چه کاره هستند بخواهند فکر کنند، بخواهند رای از روی
آگاهی و شناخت و مقایسه بدهند؟ هر چه رأی کورتر بهتر! قبل انتخابات باید
تکلیف انتخابات تمام شده باشد! ما باید قبل از انتخابات؛ گزینهها را
منحصرا مشخص کنیم و مردم فقط بیعت کنند!
الان کاری که دارد در عرصه انتخابات صورت میگیرد این است دیگر. میگویند انتخابات را باید تبدیلش کنیم به بیعت.
انتخابات
باید مثل امتحان تشریحی باشد؛ اینها حتی به امتحان تستی چند گزینهای هم
قائل نیستند و میگویند باید به صورت رفراندومِ بله یا خیر برگزار شود! یا
بدون این که از ما سوال کنی اینهایی که مثلا برای شوراها یا مجلس معرفی
کردهایم، چه ارجحیتی بر دیگران دارند؛ به ما بله میگویی و با این قبیله
سیاسی بیعت میکنی یا بیبصیرت هستی! یا بدون بصیرت و فکر و تحلیل و مقایسه
رای میدهی یا بیبصیرت هستی!
شما
یا لیستِ اصولگرایان را که در لابیهای متهم به فساد سیاسی تهیه شده قبول
داری و به آن بله میگویی؛ یا داری آب به آسیاب دشمن میریزی و شق عصای
مسلمین میکنی و به جهنم خواهی رفت! در همین مشهد؛ عین این جملات به
زبان آورده شد! با همین ادبیات سعی کردند برای تثبیت الگوهای کمونیستی و
کاپیتالیستی؛ مبنای دینی بتراشند! این قرائتِ آقایان از اسلام در این
مقوله است. قرائتی که صریحا با اسلام انقلاب و اسلام امام خمینی نه در
تباین که در تضاد است و ما در صورت سکوت در برابر این فسادهای سیاسی که
ریشه در خطاهای فکری و به ابتذال کشیدن دین دارد؛ مسئول خواهیم بود. این
روشها نه تنها جمهوری اسلامی را به سمت حکومت امام زمانی نخواهد برد بلکه
زمینه روی کارآمدن امویان و عباسیان را فراهم خواهد کرد. تفکر اموی و عباسی
مخالف تکلیف جمهور مردم برای انتخابِ آگاهانه و مسولانه است؛ مشوّق تداول
قدرت بین الاغنیاء با ترویج تفکر قبیلهای بین توده هاست. این نوع
رویکردها؛ اصولگرایی نیست؛ این استحاله انقلاب به سود اشرافیت و سلطنت
است.
همان
جور که تکنوکراسی از دل جریان چپ درآمد، امروز تاکتیکراسی دارد از دل
جریان اصولگرا درمیآید که سازماندهی اجتماعی سیاسی را بر مبنای انحصار
طلبی کمونیسم و پول محوری کاپیتالیسم انجام میدهد، و با بعضی مبانی دینی
نظام در این حوزه رسما وداع کرده است.
متاسفانه در همان تاکتیک هم ضعیف هستند و فقط یک تاکتیک می شناسند و آن هم ” النصر باالرعب” است.
وقتی
که شما بتوانی فضا را بحرانی نشان بدهی؛ در شرایط بحرانی، حکومت نظامی
حاکم میشود. در شرایط بحرانی، منع عبور و مرور اتفاق میافتد. منع تجمع
بیش از چند نفر اتفاق میافتد.
در
انتخابات باید پررونقترین بازار سیاسی در مسیر آرمانهای انقلاب شکل
بگیرد، آدمهای مختلف، نخبگان گوناگون بیایند در چارچوب قانون اساسی و
جمهوری اسلامی، حرف بزنند، ملت گوش کنند، مقایسه کنند، و تصمیم بگیرند و
پای هزینه و فایده تصمیمشان هم بایستند و رشد کنند. میگویند نه!
منع
عبور و مرور! حکومت نظامی است! بیخود کرده کسی بخواهد بیاید حکومت نظامی
را بشکند. ما در بحران هستیم! بنابراین اگر مثلا در انتخابات شوراها یا
مجلس؛ چهار تا بچه حزباللهی بیرون از مناسبات حزباللابیها، کاندیدا
بشوند با حداقل امکانات با یک دهم یا بعضا یک صدم امکاناتی که اشراف و
اصحاب قدرت و ثروت در اختیارشان هست بخواهند در عرصه انتخابات ورود کنند
حتی همینها را برنمیتابند.
امام میگوید:
همان طور که بارها گفتهام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیّم ندارند و هیچ فرد یا گروه و دستهای حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند … . البته مشورت در کارها از دستورات اسلامی است و مردم با متعهدین و معتمدین خویش مشورت مینمایند و افراد و گروهها و روحانیون در حدّ تذکرات قبلی در حوزۀ خود میتوانند کاندیدا معرفی نمایند، ولی هیچ کس نباید توقع داشته باشد که دیگران اظهارنظر و اظهار وجود نکنند. (11 / 1 / 67)
الان استراتژی آقایان این شده که هیچ کس اظهار وجود نکند تا ما انتخاباتداری کنیم.
امام
میفرماید: ” هیچ کس نباید توقع داشته باشد که دیگران اظهارنظر و اظهار
وجود نکنند "و یک عده از اصولگرایان هر کس دیگری که فراتر از مکانیسمهای
بعضا فاسد و مفسد آنها بخواهد اظهار وجود کند را حواله به جهنم میکنند!
اسلام
شناسی اینها را دراین فقره مقایسه کنید با اسلام شناسی امام. بالاخره ما
یا باید بگوییم امام خمینی اشتباه کرد یا احتمالا شما دارید بر یک تاکتیک
اشتباه و بی مبنا پافشاری میکنید و میخواهید برایش توجیه شبه دینی
بتراشید.
با
انواع و اقسام تهمتها تلاش میکنند که هر کسی را که با انحصار (که اسمش
را ائتلاف می گذارند) مخالفت کند؛ بیرون از دایره انقلاب نشان بدهند، در
حالی که جریان "تاخیر الافاضل” خودش یک جریان برانداز است.
جریانی
که دارد تاخیر الافاضل را تئوریزه میکند به نص صریح بیان معصوم علیه
السلام یک جریان برانداز است: "یستدل علی ادبار الدول باربع…”
امروز
چپ و راست؛ اصولگرا و اصلاحطلب؛ هر دوتایشان به یک شکل دارند از تاکتیک
"النصر بالرعب” استفاده میکنند. مردم را بترسانیم و رای بیاوریم!
آی ملت اگر شما به ما رای ندهید پیادهروها را دیوار میکشند، النصر
بالرعب، این طرف هم همین جور؛ که دیگر به یک وضعیت مسخرهآمیزی میرسد که
تا شش بعدازظهر جمعه دوم اسفند98 هنوز توی مشهد میگویند لیست اصلاحطلبان
در راه است!
******
میگویند شما به تاکتیک معتقد نیستید؟ همین طوری فقط میخواهید شعار بدهید، در توهمات غرق بشوید؟
نه! اما مدلهای تاکتیکی باید در خدمت راهبرد و تئوری و آرمان باشد، نه در مقابلش!
تاکتیک
درسازماندهی سیاسی و در انتخابات باید ذیل تئوری و در خدمت حضور فعالتر و
گستردهتر و کیفیترِمردم باشد نه این که به تاکتیکهایی فکر کنیم برای
حذف مشارکت فعالِ مردم، برای نفی تکلیفِ انتخاب آگاهانه و مسئولانه؛ برای
وادار کردن مردم به رای دادن از سر اضطرار و هی اختیار آنها را و امکان
مقایسه را محدودتر کردن و قرمز و آبی کردن عرصه.
******
چرا این شکاف بین اصولگرایان و امامین انقلاب به وجود آمده است؟
چون
امام تئوری داشت، امام مبنا داشت. امام به”دفع الله الناس بعضهم ببعض”
معتقد بود، میدانست که اگر رقابت ضعیف بشود و شما به اسم جمنا و خمنا و
دمنا و … اجازه رقابت ندهید این فسادآور است. هی پنج به اضافه شش درست
کنید، ده به اضافه هفت؛ چهارده به اضافه دوازده …. .
ببینید
در شهرهای مختلف برای شوراها برای مجلس؛ میگویند هر تشکلی بیاید مدل خودش
را برای ائتلاف ارایه کند، کل بحثهای انتخابات، شده این که کدام مدل
میتواند تعداد بیشتری از نخبگان را که مجموعهشان پانصد نفر نمیشوند راضی
کند!
این هشدار امام است:”این یك توطئهای است برای اینكه شما جوانها را مایوس كنند.
…یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت كنند، باقیشان بروند سراغ كارشان. یعنی مردم بروند سراغ كارشان، هیچ كار به مسائل اجتماعی نداشته باشند”
میپرسیم
"مردم چه کاره هستند؟ مشارکت سیاسی حداکثری یعنی چه؟ ارتقاء بینش سیاسی در
انتخابات یعنی چه؟”؛ میگویند: این شوخیها را بگذارید کنار.
********
خدا
سایه آقا را انشالله تا ظهور امام زمان بر سر ما مستدام کند ولی اگر تا
موقعی که آقا هست، جمهوریت نهادینه نشود بترسید از بعد این ماجرا. اگر تا
موقعی که بنیانگذاران نظام و رهبران تئوریک نظام حضور دارند جمهوریت
نهادینه نشود و ریشهدار نشود بترسید از حاکمیت اشراف. این کشور چند هزار
سال بدون کوچکترین مشارکت مردم اداره شده، چند هزار سال!! کی این کار را
کرده، غیر اشراف؟ غیر آنهایی که منافعشان با منافع توده مردم، جمهور مردم
در تضاد بوده؟ شما فکر کردید کسانی انگیزه ندارند که جمهوریت را در این
کشور تضعیف کنند؟
در
فتنه 88 دیدیم که چطور مدعیترین لیبرالها بسیج شدند که ریشه جمهوریت را
بزنند و رای مردم را وتو کنند. هیچ بعید ندانید که این ها مترصدند با
همکاری اربابان آمریکایی و انگلیسیشان یک جمهوری رضاخانی را حاکم کنند که
در آن بشود مسلمانها را مثل آب خوردن به خاطر حجاب و هویت دینی به گلوله
بست و مجلس فرمایشی راه انداخت و از مدرنیته و مقابله با ارتجاع دم زد.
اراجیف اخیر اینها در نفی اسلامیت؛ نشان دهنده ارادتشان به جمهوریت نیست چون در فتنه 88 معلوم شد در ذات قدرتپرست دیکتاتور لیبرالها چیست؛ اتفاقا اینها فهمیدهاند که در جامعه دینی ایران هیج تضمینی محکمتر از اسلامیت برای حفظ مردمسالاری نیست و حذف اسلامیت، برای غربزدهها مقدمه حذف مردمسالاری است.
اما
اشرافیت همه اشرافیت است. چه قیافه اصلاحطلب به خودش بگیرد چه اصولگرا.
از آن طرف هم طیفی از اصولگراها به اسلامیتی فکر میکنند که جمهوریت را در
آن کمرنگ کرده باشند در حالی که نمیدانند این چنین اسلامیتی خدا کی آفرید؟
اسلامیت منهای جمهوریت؛ منهای حق و تکلیف آحاد مردم برای رشد و مشارکت
مسئولانه و آگاهانه؛ اصلا اسلامیت نیست؛ اشرافیت است.
در
نگاه امام و آقا، جمهوریت نظام به اندازه اسلامیت نظام، مبنای معرفتیِ
دینی دارد. اصلا دو تا نیست اینها و ما این فرصت طلایی را در ده سال آینده
داریم که باید برای جمهوریت کار کنیم. بر خلاف آن چه بعضی اصولگراها تبلیغ
میکنند؛ جمهوریت و ولایت در مقابل هم نیستند بلکه همافزایی با هم دارند
همان طور که اشرافیت و سلطنت هم با یکدیگر همافزایی دارند.
تضعیف
جمهوریت -یعنی مشارکت حداکثری و آگاهانه و مسئولانه مردم- به تضعیف ولایت و
قدرت گرفتن اشرافیت منجر خواهد شد و اشرافیت سیاسی که در قالب ائتلافهای
شکننده تاکتیکی در اصولگرایی هم خودنمایی کرده، اگر قدرت بگیرد تلاش خواهد
کرد تعاریف سلطنتی از ولایت را جایگزین تعاریف انقلابی کند.
آن
چیزی که آقا در بیانیه گام دوم میگویند چند نفر نگران دارد؟ "چرا بمانیم
و چگونه بمانیم” یک بزنگاه اساسی است که اگر بیاعتنایی کنیم و خطر را
درست در نیابیم معلوم نیست سرنوشت انقلاب و نظام به کجا برسد.
*******
تاریخ معاصر نهضتهای اسلامی در جهان اسلام گواه این است که مهمترین مسئله جهان اسلام رسیدن به مدل مردمسالاری دینی است.
نهضت
متمهدین در سودان قیام کردند با شعار مهدویت چند هزار انگلیسی را در یک
روز کشتند حکومت دینی برقرار کردند به رهبری مهدی سودانی، صد و پنجاه سال
پیش! حدود 1880 است؛ در عرض سیزده سال حکومت سرنگون شد و انگلیسیها، دو
مرتبه برگشتند. در لیبی نهضت سنوسیها همین طور. آن هم باز یک نهضت دینی
بود یک نهضت سیاسی مبتنی بر متصوفهای که آنجا حضور داشتند و رهبری دینی
آنجا را بعهده داشتند؛ تا برسد به قیام ژنرال نجیب و عبدالناصر تا برسد به
همین مورد اخیرش، آقای محمد مرسی.
اخوان المسلمین مگر تشکیلات کوچکی است؟ آنها که از همه ما مدعیتر هستند. اخوان به آن عظمت؛ کل انقلابشان به دو سال نکشید. چرا؟
یک
دلیل اصلیاش؛ نخبهگرایی اینها بود. به دلیل اینکه نتوانستند بفهمند
جمهور مردم را به صحنه آوردن و در صحنه نگه داشتن چگونه ممکن است. "چگونه
بمانیم ” را امام فهمید و اینها نفهمیدند. چون "چرا بمانیم" اش را
نفهمیدند. همهشان هم آدمهای مدعی بودند.
اینها
همهشان جنس همین هشت به اضافه سه و ده به اضافه هجده و اینها بودند؛
آدمهای پخته سیاسی باتجربه تشکیلاتی؛ و خبره ائتلاف سازی بین سیاسیون؛
اما بیگانه با لیقوم "الناس” بالقسط؛ و به باد دادند، انقلابشان را.
شما
فکر کنید اگر امروز یک جمهوری اسلامی در مصر بود!! واقعا میتوانست در
همافزایی با جمهوری اسلامی ایران به تغییر اساسی معادلات در کل جهان
بیانجامد.
*******
خلاصه
این که باید بحثهای مربوط به جمهوریت و مردمسالاری دینی را جدی گرفت
چون یک عده میخواهند کشور را تکنیکی و تاکتیکی پیش ببرند نه معرفتی و
آرمانی.
انتخابات است؟ یک بازی راه میاندازیم دو تا مدل سیاستورزی- به قول خودشان- میاندازیم توی میدان و قضیه را جمعش میکنیم. این
که تاکتیکهای ما چه نسبتی با مبانی معرفتی-آرمانی انقلاب اسلامی دارد،
برایشان کمترین اهمیتی ندارد؛ اینکه با این جور سیاستورزی، فرهنگ سیاسی چه
بلایی سرش میآید. اینکه افق آینده انقلاب اسلامی بر اساس چه هویتی، چه
تعاریفی باید پیش برود؛ اینها دغدغهای برایش ندارند. از نوک بینیشان
جلوتر را نمیتوانند ببینند.
سکوت
در برابر سازوکارهای پشتیبان اشرافیت و مبانی جمهوریت دینی؛ هیچ خدمتی به
ولایت یا جمهوریت نیست. ولایت و جمهوریت اگر از هم جدا بشوند هردو آسیب
خواهند دید. آنها که ولایت را تضعیف میکنند، در حقیقت دارند از موسس و
پشتیبان اصلی جمهوریت در ایران بعد از یک دوران طولانی چند هزارساله؛
انتقام میگیرند که به حاکمیت اشراف پایان داد و به جمهور مردم هویت بخشید و
حق و تکلیفشان را برای مشارکت سیاسی تثبیت کرد.
آنها
هم که جمهوریت و حضور کیفی و کمی مردم در صحنه مشارکت را تضعیف میکنند
در حقیقت دارند زمینه "حضورالحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر” را کمرنگ
میکنند تا ولایت به جای قدرت جمهور؛ به اشراف و قبایل سیاسی نیازمند بشود و
بتوانند به خیال خودشان در بزنگاهها او را تحت فشار قرار بدهند و از او
باج بخواهند و در نهایت هم زمینه را برای پدید آمدن یک قدرت متمرکز که به
جای جمهور بر اشراف متکی است فراهم کنند.