به گزارش
پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری دانشجو، آبیار اصولا سازنده فیلم کوتاه است که مسیرش به سینمای
بلند خورده، همان فیلم ابتدایی آبیار یعنی شیار ۱۴۳، مستند داستانی- نیم
ساعتهای است که بیخودی کش آمده و تبدیل به یک فیلم بلند شده. فیلمنامه
اصولا برای فیلم بلند در کار نیست.
به مرور در دیگر فیلمهایش هم کم و بیش از سیاق مسبوق کوتاه نیامد؛ «ابلق»
تا حدودی سعی کرده با ساخت جغرافیا و خلق شخصیتهایی حاشیهنشین در
زورآباد، نقطه ضعف فیلمهای پیشین را جبران کند، اما اگر یک ساعت ابتدایی
فیلم را کات بزنید عملا روند فیلم سریع و جذابتر هم میشود.
سخت قصه میگوید و روان نیست؛ با دست و پا زدن زیاد فیلمساز میخواهد
آن را نجات دهد؛ نمیتواند. کارگردان گرفتار فضایی غریب شده و توانایی
انسجامبخشی فیلمنامه را از دست میدهد و با شلوغکاری دوربین و موزیک سعی
در پوشش این خلا جدی دارد. از جایی قصه مشابه فیلمهای اخیر هالیوودی است
که در نتیجه جنبش me۲ ساخته شد.
قصه اهالی یک زورآباد (ناکجاآباد) در حاشیه یک شهر مدرن با برجهای
بلند و شهر بازی زیبا و مدرنتر! زورآباد آبیار تمیز است؛ برخلاف تصویر
معهود مشتی خلافکار معتاد دائم در زندان یا مشغول تعقیب و گریز از دست
پلیس، حاشیهنشینان آبیار فقیر، اما زحمتکش و شریفند.
قصهای دلهرهآور بین حقیقت، عفت و مصلحت؛ هرچند «ابلق» آبیار با
فروشنده فرهادی تفاوت جدی ندارد؛ مشکل اصلی فروشنده فرهادی این بود که با
برهم زدن قطعیت ماجرا و نشان دادن پیرمردی مفلوک و ترحمبرانگیز لبه تیز
«تجاوز به عنف» را کند کرد.
میشود درباره مهمترین مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی – تجاوز،
اعتیاد، خیانت، طلاق و فساد اخلاقی – داد سخن داد. میشود خیلی هم تند و
رادیکال گفت و انتقاد کرد و بهزعم گوینده «هشدار» هم داد، اما طوری که به
هیچ کس برنخورد. نه سیخ بسوزد، نه کباب. نه دولت عصبانی شود، نه ملت
ناراحت. نه ظالم و فاسد بترسد، نه قربانی و مظلوم به خود آید و قدمی
بردارد. حتی میشود شعارهای رادیکال داد، اما با تندترین الفاظ، همه را
خواب کرد.
چگونه گفتن مهم است. درباره موضوعهای بزرگ حرف زدن، ما را بزرگ
نمیکند؛ حرف کوچک میشود زد، اما عمیق. حرف بزرگ میشود زد و سطحی و حتی
خوابآور. اندازه دهان حرف زدن اصل است و بلد بودن.
آبیار تلنگر میزند، دلهره را در تمام و رگ و پی مخاطب میریزد طوری
که پس از پایان فیلم تا دقایقی منگ فیلم و اتفاقی که افتاده هستید؛ اما هرم
داغ فیلم به همان سرعت به سردی میگراید؛ ظرف فیلم برای حرفش درشت است.
تصنع کشنده سینماست، به نظر میآید که بسیاری از فیلمسازان فیلم ساختن را
خیلی دست کم میگیرند و فقط سعی میکنند که برای آنچه پیشاپیش روی کاغذ
نوشته اند تصاویری بتراشند. فیلم ساختن از نظر شهید آوینی، آفرینش است،
آفرینش یک زندگی که وجود خارجی ندارد؛ و بیماری مهلک فیلم «تصنع» است؛ مرضی
که بسیاری از فیلمها به آن گرفتارند و به همین مرض میمیرند.
آبیار در ساخت جغرافیای خاص راحله و علی تا حد زیادی موفق است، بازی
خوب زوج هوتن شکیبا و الناز شاکردوست به طرز شگفتآوری ابلق را از تصنع و
مرگ نجات میدهد. معمولا بازیگرهای فیلم آبیار برگ برنده فیلمهایش هستند و
شکیبا و شاکردوست تاکنون گزینههای اصلی دریافت سیمرغ فجرند.
دوربین روی دست با تکانهای پرشمار به بهانه انتقال تنش یا اهمیتبخشی
سکانسها در کلوزآپ به شدت روی مخ است، به علاوه در بخشهای جدی دوربین او
حیا ندارد؛ پرداختن به عشق سالم میان زن و مرد نه تنها زشت و غیراخلاقی
نیست، که حتی میتواند مبشر افق تازهای در برابر سینمای ایران باشد، ولی
فیلم «ابلق» تا حدی نتوانست خود را از مفاسد احتمالی یک چنین کاری دور نگه
دارد. «محدودیتهای نمایشی» جزئی از مشکلات طبیعی کار فیلمسازی است و در هر
جامعه ای، متناسب با قواعد و قوانین حاکم، چهره این محدودیتها تغییر
خواهد کرد؛ اما نفس وجود محدودیت امری است ناگزیر.سکانسهای پرشمار آینه و
نمادسازی مکرر از موش و مار، از جایی به بعد مزه فیلم را میگیرد.
باید گفت ابلق، فیلمی با بازیهای خوب، تعلیقهای پیدرپی و دلهرهآور و
جلوتر از فیلم پیشین او منهای شیار است؛ نرگس آبیار با همان نخستین فیلم
بلند خود «شیار ۱۴۳» نشان داد قصد تکرار و استفاده از شیوههای جاافتاده و
هنجارهای معمولِ سینمایی را ندارد و بر آن است تا با بهرهگیری از
رویههای روایی تازه و شیوههای بیانی متفاوت با سینمای عامهپسند، به لحن و
سبک خاص خود دست یابد و بهعنوان یک کارگردان مؤلف مطرح شود. اتفاقی که
هنوز راه زیادی تا آن باقی است.