کد خبر: ۴۷۸۸۳
زمان انتشار: ۱۸:۵۵     ۱۶ فروردين ۱۳۹۱
بايد توجه داشت كه نظام جهاني سلطه يا همان امپرياليسم تنها به سودجويي و بهره برداري اقتصادي و كالا گونه از افراد... .
آويني فيلم: ژان فرانسوا ليوتار (1998-1924)، جامعه شناس پساساختارگرا، دروضع پسا مدرن 1 (گزارشي درباره دانش) مي گويد:«آنچه انديشه انسان را مي سازد[ يا به عبارتي به زندگي او شكل مي دهد و آن را هدفمند مي سازد روايت است وعمل انسان درجامعه عملي پسا روايت محسوب مي شود.» 2

اما روايت تنها نقل واقعيت تاريخي- اجتماعي نيست، بلكه علاوه بر نقل، بازسازي و تكثير واقعيت نيز به حساب مي آيد. از اين رو روايت درواقع زاويه ديد راوي نسبت به پديده هاي انساني و پديدارهايي جهانشمول مانند؛ سياست، دين و فلسفه و از همه مهمتر تاريخ، جوهره اصلي هنر و آثار ماندگار درتاريخ و فرهنگ ملت ها و تمدن هاست. بديهي است هرچه اين زاويه ديد درست تر، عالمانه تر و به دور از پيشداوري هاي ناآگاهانه باشد، تاثيرگذارتر و به عبارت ديگر هنرمندانه تر خواهد بود. براي مثال غزليات حافظ يا مثنوي مولوي بدين دليل از آثار ماندگار و سند فرهنگي فارسي زبانان به شمار مي آيند كه روايتي درست، عالمانه و منطبق با واقعيات عاشقانه و عارفانه زندگي ايراني و جهان فرهنگي فارسي زبانان ارائه مي دهند كه هنوز پس از گذشت قرن ها براي يك مخاطب ايراني يا يك فارسي زبان، با هر سطحي از سواد و دانش يا هر جايگاهي از نظام اجتماعي، قابل درك و فهم پذير است.

بدين معنا، آثار هنري جدا از غايتمندي و فلسفه زيباشناختي خود- يك ابزار براي بازسازي و تكثير نيز به شمار مي آيند و اين مشخصه، يعني توان بازسازي و تكثير، يكي از مهم ترين بهره هايي است كه رسانه ها از هنر مي برند و به عبارت بهتر در بعد ابزاري خود- درجهان سياست زده پسامدرن- همان رسانه است. براي نمونه عكسي يا تصويري از يك واقعه، يك پديده يا يك مفهوم كه بوسيله نشريات چاپي يا الكترونيكي منتشر مي شود، تنها شامل بعد خبري، انتقال دهي و اطلاع رساني نيست، بلكه در لايه هاي ايدئولوژيك و هنري خود حامل معنا، پيام و همان زاويه ديدي است كه آن واقعه يا مفهوم را براي مخاطبان خود بازسازي و تكثير يا به عبارتي روايت مي كند و بدين شكل، ذهنيت، انديشه و طرز تلقي مخاطب را نسبت به آن واقعه يا آن مفهوم سازماندهي مي كند و به آن شكل مي دهد.

اما اين بازسازي و تكثير يا به بيان دقيق تر سازماندهي رسانه اي، تمام نقش هنر نيست و درست در همين جاست كه نقش مخاطب و ميزان آگاهي و شناخت او از واقعيات و پيشينه حقيقي يا آنچه اصطلاحا تاريخ و فرهنگ يا ملت يا يك تمدن ناميده مي شود. در متون هنري و رسانه مشخص و برجسته مي شود. چنانچه اگر مخاطب درك درستي از واقعيات تاريخي و بستر فرهنگي خود و رسانه پيش رو نداشته باشد، يا آگاهي او از شرايط وجودي و اقتضائات سياسي و اقتصادي دخيل دريك پديده به اندازه كافي نباشد، بسيار بيشتر دچار پيشداوري هاي بازدارنده، توصيفات نادرست و در نهايت تحريف و كذب واقعيات تاريخي و پيشينه حقيقي خود مي شود و بدين شكل بسيار سريع تر قرباني ابزار رسانه و بازسازي و تكثير يا همان يكسان سازي ابژكتيو هژموني حاكم (نظام سلطه) مي گردد.

بدين ترتيب دريك جامعه ناآگاه و بي بنياد كه افراد آن با هر سطحي از علم و دانش، در وهله نخست نسبت به گذشته تاريخي و پيشينه فرهنگي خود بيگانه و متزلزل اند، مخاطب ديگر انسان آزاد و سوژه مختار در انديشه و انتخاب دربرابر متون هنري نيست. بلكه درچنين شرايطي مخاطب تنها وسيله و ابزاري براي هژموني حاكم جهت بازسازي و تكثير ايدئولوژي سلطه و تأييد و تأكيد بر روايتي است كه رسانه از واقعيت و شرايط وجودي گذشته و حال و آينده ارائه مي دهد و بدين شكل ناآگاهانه و نامحسوس زندگي فردي و اجتماعي مخاطب خود را رقم مي زند.

مي گويند ملتي كه گذشته خود را نشناسد، آينده اي نيز نخواهد داشت. و اين شناخت تاريخي دقيقاً مصداق وجود همين، فرهنگ و تمدني است كه پس از گذشت قرن ها هنوز حيات دارد و به نام ايران و اسلام در بستر زمان و تاريخ بشريت حضور دارد. با اين حال در شرايط بيش از پيش سياست زده، ايدئولوژيك و تنگناي اقتصادي جهان امروز، مخاطب و بهره برداري ابژكتيو و ابزاري از ناآگاهي، غفلت و عدم شناخت او تنها وسيله و ابزار ممتاز رسانه براي هژموني حاكم جهت يكسان سازي و سلطه بر منافع مادي و معنوي ملت هاي مستقل و بهره برداري از حقوق انساني فردي و اجتماعي آنها نيست. بلكه تكنولوژي و كاربرد فن آورانه علم و دانش نيز- به ويژه دررسانه هاي ديجيتال و فضاي مجازي- يكي ديگر از اشكال روايت و بازسازي و تكثير نزد هژموني حاكم براي سلطه هرچه بيشتر بر انسان ها و ملت هاي مستقل است.
بدين ترتيب بايد توجه داشت هژموني يا نظام جهاني سلطه، با آنچه بيشتر مايلم در اينجا از آن به امپرياليسم (كاپيتاليسم استعماري) ياد كنم، نه تنها با به كارگيري ابزاري و سودجويانه از هنر سعي در روايتي دگرگونه از واقعيت و جعل و كپي يا همان بازسازي و تكثير رسانه اي آن براي مخاطبان ناآگاه و انديشه هاي متزلزل مي كند، كه با استفاده ابزاري از علم و دانش يا همان تكنولوژي به بيگانه سازي و ايجاد شكاف و تزلزل در انديشه هاي مستقل نيز مي پردازد.

بايد توجه داشت كه نظام جهاني سلطه يا همان امپرياليسم تنها به سودجويي و بهره برداري اقتصادي و كالا گونه از افراد، يعني فرد فرد انسان هاي جامعه اكتفا نمي كند، بلكه علاوه بر اين جوامع قرباني را از درون دچار يك ايستايي مرگبار و يك وابستگي به شدت تفرقه انگيز و شكاف آفرين مي كند كه تا آخرين لحظه محتاج تكنولوژي، اطلاعات فن آوري شده، انديشه هاي بازسازي شده و در نهايت روايتي هستند كه هر روز درجهت استمرار هرچه بيشتر سلطه به آنها خورانده و فرافكني مي شود.

نمونه هاي بارز چنين جوامعي را مي توان به سادگي در برخي ممالك عرب و اميرنشين هاي حاشيه خليج فارس مشاهده كرد كه به دور از غرب و سازماندهي سياسي و اقتصادي آن، حتي يك روز قادر به تصور زندگي و ادامه حيات اجتماعي نيستند. يا در خاور دور، درجوامع به شدت مدرنيزه اي كه غير از وابستگي هاي اقتصادي و تكنولوژيك، كه به لحاظ فكري و فرهنگي نيز، نه تنها مقلد غرب كه اصولاً محتاج غرب و نظام فكري امپرياليسم شده اند، چنانكه پيشينه فرهنگي و رويه سنتي انديشه و جهان بيني و حتي ارزش هاي تاريخي و هنري خود را جزلايه به لاي دفترچه هاي راهنما و نقشه هاي توريستي جاي ديگر منعكس نكرده و نمي يابند.

اما شعارهاي جهاني شدن و جهاني انديشيدن، طرح ايده هاي دموكراتيك و آرمان آزادي و برابري براي همه ابناء بشر، ژست هاي ديپلماتيك و سينه سپر كردن براي احياء حقوق انسان ها درجاي جاي دنيا از قحطي زدگان شاخ آفريقا گرفته تا سوداگران آمريكاي جنوبي و از شبه نظاميان جنوب شرق آسيا تا ديكتاتورهاي مخلوع وانقلابي هاي جان بركف عرب، پروپا گاندايي است كه هرچند زيبا و انسان دوستانه، با اين همه دركنار سانتيمانتاليسم پر احساس و هيجان فن آوري شده در فيلم ها، شوهاي تلويزيوني و حتي آگهي هاي تجاري شبكه هاي ماهواره اي و رسانه ها، خيلي زودتر از آنچه بتوان تصورش را كرد فراموش مي شوند و درپايان تنها عده اي بيننده با مدرن ترين انديشه ها و به روزترين تكنيك ها و ابزارها مي مانند كه نمي دانند وقتي فيلم تمام شد بايد كدام شبكه را بگيرند يا با گيرنده خود چه كنند!

اما چه بايد كرد؟ مي گويند ترياق زهر، همان زهر است. شايد-غير از جلوگيري و ممانعت و تنبيه و جريمه - آگاه سازي، اطلاع رساني و روايت درست، عالمانه و به دور از پيشداوري هاي ناآگاهانه از تاريخ، فرهنگ و ديگر پديدارهاي جهانشمول و كاربرد انساني علم وهنر، همان سر سويدا و جام جهان بيني باشد كه در ادب و هنر عارفانه و حكمت عاشقانه پيشينيان ما آن همه در خوشبختي و سعادت فردي و جمعي انسان تأكيد شده است و مي توان به شكلي هوشمندانه و برنامه ريزي شده درجشنواره هاي هنري، نشست هاي ادبي و به هر شكل با مديريت فرهنگي درست به آن دست يافت. چنانكه نمونه هايي از اين ديپلماسي فرهنگي را در جشنواره هاي مختلف هنري درسال هاي اخير شاهد بوديم و اميد است درسال پيش رو نيز به شكلي كامل تر و پخته تر و در ابعادي گسترده تر شاهد ترويج هنر اصيل و فاخر ايراني در جامعه و از سويي احترام به فرهنگ و هنر اصيل هر ملتي درجاي خود باشيم.

1-The Postmodern Condition1979
2- براي اطلاع بيشتر رجوع شود به: 50 متفكر بزرگ معاصر: از ساختارگرايي تا پسامدرنيته، جان لچت، ترجمه: محسن حكيمي، صفحه 836-1.36
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها