- داستان نهروانی
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شبی از مسجد کوفه به سوی خانه خویش حرکت کرد در حالی که کمیل ابن زیاد که از دوستان خاص آن حضرت بود او را همراهی می کرد.
در بین راه از کنار خانه مردی گذشتند که صدای تلاوت قرآنش بلند بود و این آیه را «امن هو قانت آناء اللیل...»(۱) با صدای دلنشین و آهنگ حزین می خواند، کمیل از حال این مرد لذت برد و از روحانیت او خوشحال شد بی آنکه بر زبان چیزی براند.
امام علیه السلام رو به سوی او کرد و گفت: سر و صدای این مرد مایه اعجاب تو نشود، او اهل دوزخ است، به زودی خبر او را به تو خواهم داد.
کمیل از این مسأله در تعجب فرو رفت؛ نخست این که امام (علیه السلام) به زودی از نیت او آگاه گشت، دیگر آن که شهادت دوزخی بودن آن مرد ظاهر الصلاح را داد.
مدتی گذشت تا سرانجام کار خوارج به آن جا رسید که در برابر امیرمؤمنان ایستادند و حضرت با آنها پیکار کرد و جنگید در حالی که قرآن را آن گونه که نازل شده بود حفظ داشتند، رو به کمیل کرد در حالی که شمشیر در دست آن حضرت بود و سرهای آن کافران طغیانگر بر زمین افتاده بود با نوک شمشیر به یکی از آن سرها اشاره کرد و فرمود: ای کمیل «امن هو قانت آناء اللیل» یعنی این همان شخصی است که در دل شب تلاوت قرآن می نمود و حال او و یاران او ترا برانگیخت، کمیل حضرت را بوسید و استغفار کرد (۲) .
آری هر کس نماز شب خواند بهشتی نیست؛ پیش از نماز شب ولایت محمد و آل محمد است؛ زیرا که بدون ولایت، عملی قبول نیست، چه رسد که کافری قرآن و نماز شب بخواند.
پی نوشت:
۱. زمر/ ۹
۲. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۹، ص ۳۹۸