به گزارش
پایگاه 598، روز دوشنبه نهم تیر پسر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از گمشدن ناگهانی پدر تاجرش شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: پدرم کامران نام دارد و چند سالی است علاوه
بر تجارت با صنف فروشندگان مواد شوینده کار میکند. امروز با یکی از
همکارانش به نام پیمان قرار داشت به باغ گیلاسی در حوالی کن بروند و به
همین خاطر با خودروی گرانقیمتش از خانه بیرون رفت و دیگر به خانه برنگشت.
البته ساعت ۸شب پیمان با من تماس گرفت و گفت پدرم سر قرار نرفته است.
باطرح این شکایت تیمی از کارآگاهان ادارهیازدهم پلیسآگاهی به دستور قاضی محمد جواد شفیعی برای بررسی وارد عمل شدند.
کشف خودروی سوخته
مأموران پلیس در نخستین شاخه از تحقیقات شماره پلاک خودروی مرد گمشده
را در اختیار گشتهای پلیس قرار دادند تا اینکه یک روز بعد مأموران گشت
پلیس موفق شدند خودروی سوخته شده کامران را حوالی بیابانهای فیروز بهرام
در جنوب تهران کشف کنند.
پس از کشف خودروی سوخته فرضیه قتل مرد تاجر برای مأموران قوت گرفت و
مأموران تحقیقات خود را ادامه دادند تا اینکه دریافتند کامران روز حادثه
برای آخرین بار با شریکش پیمان تماس داشته و از طرفی هم مشخص شد پیمان به
مرد تاجر ۶۰۰میلیون تومان بدهی داشتهاست. بنابراین مأموران پلیس پیمان را
به عنوان مظنون حادثه بازداشت کردند که متوجه آثار سوختگی روی دست، صورت و
بدن وی شدند.
متهم پس از دستگیری ابتدا از سرنوشت شریک کاریاش اظهار بیاطلاعی کرد و
مدعی شد که آثار سوختگی روی بدنش مربوط به حادثه آتشسوزی دفتر کارش است،
اما متهم در نهایت وقتی با مدارک و دلایل روبهرو شد به قتل کامران و آتش
زدن خودروی مقتول اعتراف کرد و گفت کامران را در باغ گیلاسی حوالی کن به
قتل رسانده و جسدش را همانجا رها کرده است. بدین ترتیب مأموران پلیس راهی
محل حادثه شدند و جسد مرد پولدار را کشف کردند. متهم صبح دیروز برای
بازجویی به دادسرای امور جنایی منتقل شد و پس از اعتراف به قتل دوستش به
دستور قاضی شفیعی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان ادارهدهم
پلیسآگاهی قرار گرفت.
پیمان چطور با مرد تاجر آشنا شدی؟
چند سالی است که در زمینه خرید و فروش مواد شوینده فعالیت میکنم و
نمایندگی فروش محصولات کارخانه معروف مواد بهداشتی را هم دارم و مقتول هم
از سال۸۳ مشتری من بود و به او مواد شوینده و بهداشتی میفروختم.
چرا کامران را به قتل رساندی؟
اختلاف مالی داشتم.
به او جنس فروخته بودی؟
نه، ما این اواخر با هم شریک شده بودیم که اختلاف مالی پیدا کردیم.
بیشتر توضیح بده.
ششماه قبل کامران را دیدم و تصمیم گرفتیم به صورت شریکی با هم کار
کنیم. قرار شد پول و سرمایه و کالا از او و مشتری از من باشد. مدتی گذشت از
آنجایی که بیماری کرونا هم همه گیر شد کار و بار ما سکه شد و از طرفی هم
مشتریان من خیلی زیاد بودند که سود خوبی هم کردیم. در این مدت تمامی
اطلاعات مشتریهای من در کامپیوتر محل کار ثبت شده بود، اما کامران برای
بستن قرار داد امروز و فردا میکرد که احتمال دادم او پس از اینکه اطلاعات
کامل مشتریانم را بدست بیاورد شراکتش را با من بهم میزند. به همین خاطر در
این مدت هر چند وقت یکبار ۵۰میلیون تومان، ۱۰۰میلیون تومان از او گرفتم
که در مجموع ۶۰۰میلیون تومان شد. اواخر خرداد کامران به من گفت که
آپارتمانی در شهریار خریده است و از من خواست سه فقره چک جمعاً ۹۰۰میلیون
تومان در وجه او صادرکنم و من به او چک دادم. وقتی نزدیک موعد سررسید چکها
شد و از او خواستم برای برداشت چکها به حسابم پول واریز کند، اما کامران
گفت همه ۹۰۰میلیون تومان من باید پرداخت کنم. او مدعی بود که در این مدت
سود زیادی کردهایم و ۳۰۰میلیون تومان سهم او میشود. همین موضوع باعث شد
که من تصمیم به قتل او بگیرم.
درباره روز حادثه توضیح بده.
آن روز با کامران تماس گرفتم و به او گفتم با مدیران کارخانه در باغ
گیلاسی حوالی کن قرار ملاقات دارم و از او خواستم او هم در جلسه ما شرکت
کند که قبول کرد. من با موتور سیکلتم به محل قرار رفتم و در ابتدای جاده کن
موتورم را قفل کردم و سوار خودروی شاسی بلند او شدم. به طرف کن به راه
افتادیم و کامران هم به خاطر ویروس کرونا از من خواست در صندلی عقب بنشینم.
در میانه راه با او حرف زدم و سعی کردم او را راضی کنم که مبلغی از چکها
را او پرداخت کند، اما فایدهای نداشت تا اینکه به جاده فرعی رسیدیم و از
او خواستم وارد جاده فرعی شود، در نزدیکی باغ گیلاسی خودرواش را متوقف کرد و
کلید خودرو را به بهانه جابهجا کردن از او گرفتم. ابتدا با هم در باغ چند
عکس سلفی با موبایل کامران گرفتیم که ناگهانی او را از روی تپه به پایین
هل دادم که زمین خورد. کامران به من گفت «چه کار میکنی؟» که با او درگیر
شدم و او چاقویی از جیبش بیرون آورد و ضربه به دستم زد. در آن لحظه نه چیزی
میدیدم و نه چیزی میشنیدم و فقط به خاطر دارم که با سنگ چند ضربه به سرش
زدم.
بعد چه شد؟
وقتی فهمیدم او فوت کرده خودرواش را سوار شدم و برای اینکه صحنهسازی
کنم با پسرش تماس گرفتم و گفتم کامران سر قرار نیامده و او هم اظهار
بیاطلاعی کرد.
به همسرت نگفتی؟
همان ساعت با همسرم تماس گرفتم و گفتم با موتور تصادف کردهام، از او
خواستم به خانه داییام در حوالی کن بیاد و برای من لباس بیاورد. وقتی آمد
به دروغ گفتم که چند نفر کامران را به قتل رسانده و گفتهاند اگر ماجرا را
لو دهم خانوادهام را میکشند که همسرم و داییام باور نکردند و اصرار
کردند من خودم را به پلیس معرفی کنم، اما من ادعای بیگناهی کردم و گفتم از
آنجایی که آثار دست من روی خودروی مقتول است، تصمیم دارم خودروی او را آتش
بزنم تا مأموران مرا اشتباهی بازداشت نکنند. دایی و همسرم باز هم تلاش
کردند مانع من شوند، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و خودروی مقتول را به
حوالی فیروز بهرام بردم و آنجا آتش زدم.
ماجرای آتش سوزی ساختگی چه بود؟
وقتی خودرو را آتش زدم دست و صورتم دچار سوختگی شد که به دفتر کارم
رفتم و آنجا آتشسوزی ساختگی در آشپزخانه بر پا کردم و با اورژانس تماس
گرفتم که اورژانس هم مرا به بیمارستان منتقل کرد و با این صحنهسازی
میخواستم مأموران پلیس را فریب دهم.
داخل خودروی شما مقداری سیانور هم کشف کردهاند، درسته؟
بله، ابتدا قصد داشتم کامران را با سیانور به قتل برسانم که موفق نشدم.
پشیمان هستی؟
بله، از روز حادثه خورد و خوراک ندارم و همیشه کابوس میبینم.
چر ا خودت را معرفی نکردی؟
میخواستم خودم را معرفی کنم که دستگیر شدم.