حرکت و خط مشی امام باقر(ع) استمرار منطقی خطمشی پدر بزرگوارش بود، یعنی
با سپر تقیه جنگ نرمی را علیه امویان آغاز کرد؛ اگر حرکت امام تنها یک حرکت
علمی و معنوی صرف بود نمیبایست مورد غضب دستگاه خلافت واقع میشد ولی
شواهد تاریخی نشان میدهد خلیفه نسبت به امام حساسیت خاصی داشت و احساس
تهدید میکرد به گونهای که آن حضرت را به شام احضار کرد؛ احساس خطر دستگاه
خلافت از امام بهترین شاهد بر حرکت تأثیرگذار امام در مبارزه با امویان
است.
اهلبیت(ع) در این دوران مردم را گرفتار گردابی حائل از فرهنگ جاهلی و
فساد فکری و اخلاق اسلام تحریف شده میدیدند که از یک سو میل نداشتند به
دعوت اسلام ناب گوش دهند و از سوی دیگر وقتی امام رهایشان میکرد منجی و
رهبر نجاتبخشی نمییافتند از این رو امام میفرمود:«بلیّه الناس علینا
عظیمه إن دعوناهم لم یستجیبوا لنا و إن ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا»1
از سیره امام باقر و امام صادق(ع) چنین استفاده میشود که آن بزرگواران در
پی سازندگی فکری و سازماندهی مکتب بودهاند. مواضع آنان را در برابر
انحرافات زمانه در محورهای زیر میتوان خلاصه کرد.
مبارزه با تحریف
پیداست که حکومتهای جور و فاسد مروانی زمانی میتوانستند بر جامعه حکومت
کنند که دستورات اسلامی و تعالیم قرآن را تحریف کنند زیرا این تعالیم اگر
به صورت صحیح در جامعه منتشر میشد، انجام فسق و فجور و ظلم و ستم ممکن
نمیشد. از این رو با زر و زور برخی از فقها و محدثان و مبلغان را فریب
میدادند تا آنها با تحریف معارف دین، منکرات آنان را معروف و معروف را
منکر جلوه دهند و حکومتشان را توجیه کنند. مانند اینکه بگویند هر کس از هر
طریقی در جامعه اسلامی به حکومت رسید اولیالامر است و اطاعت از
اولیالامر نیز واجب است. در چنین شرایطی امام باقر کار تدریس معارف اسلامی
اعم فقه و تفسیر و کلام را آغاز کرد و این روند در زمان امام صادق(ع) به
اوج رسید و شاگردان زیادی در این مکتب پرورش یافتند و شهرت علمی امام باقر و
امام صادق(ع) فراگیر شد، حتی برخی از چهرههای نامدار مذاهب اهل سنت در
مدرس امام صادق(ع) شاگردی کردند. بدینسان در این دوران نقشه از پیش تعیین
شده امویان برای تحریف مفاهیم اصیل اسلامی و تحریف معارف قرآن با تبیین
صحیح و تفسیر درست اهلبیت(ع) خنثی شد و مکتب اسلام ناب خودنمایی کرد و
همین امر موجب احساس خطر دشمنان از این 2 امام بزرگوار شد.
در شیوه و متن تعلیمات دینی امام صادق(ع) 2 نکته اساسی نهفته بود؛ یکی
اینکه حاکم همان کسی است که به علم و دانش دین آگاهی دارد و کسی که در تفقه
در دین ضعیف و ناتوان است نمیتواند حاکم جامعه اسلامی باشد؛ چنان که
امام باقر (ع) در روایتی میفرماید:
« کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِنَّمَا مَثَلُ السِّلَاحِ فِینَا
مَثَلُ التَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَیْثُمَا دَارَ التَّابُوتُ
أُوتُوا النُّبُوَّهَ وَ حَیْثُمَا دَارَ السِّلَاحُ فِینَا فَثَمَّ
الْأَمْرُ قُلْتُ فَیَکُونُ السِّلَاحُ مُزَائِلًا لِلْعِلْمِ قَالَ لا»2
شاهد اینجاست که وقتی راوی از امام میپرسد آیا میشود سلاح در جایی باشد که علم در آنجا نیست؟ امام میفرماید: نه.
یا امام صادق(ع) میفرماید:«یَا أَبَا الصَّبَّاحِ نَحْنُ قَوْمٌ
فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ
وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ
الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ
اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»3
نکته دوم اینکه تعلیمات دینی امام صادق(ع) تحریفهای علمای درباری اموی و
عباسی را که با تفسیر به رأی آیات قرآن مجید و استحسان و قیاس در فتاوای
فقهی مقرون بود نمایان میساخت و بدینسان اعتبار فقه و تفسیر آنان را از
بین میبرد، از این رو خلفای عباسی سخت از دانشگاه امام صادق(ع) میترسیدند
و آن را تهدید و مبارزهای برای از بین بردن مقبولیت حکومت خود می
پنداشتند. درسهای امام صادق(ع) هم بینصیبی دستگاه حکومت را از آگاهی
دینی اثبات میکرد و صلاحیت خلیفه را برای تصدی خلافت زیر سوال میبرد و هم
تحریفاتشان را آشکار میساخت، بنابراین در دل نهضت علمی امام صادق(ع)
نهضت سیاسی مهمی نهفته بود.
زمینهسازی برای نابودی امویان
این دو امام در کنار تبیین و ترویج دین جامعه را برای مبارزه و برائت از
امویان آماده میکردند و در تعالیم خود به مسلمانان میفهماندند که پذیرش
سلطه سلطان جائر خلاف مقتضای دین است، کسانی را که با دستگاه خلافت همراهی
میکردند توبیخ میکردند، در آن شرایط خفقان چاره را در این دیدند تا با
تازیانه شماتت سراغ چهرههایی که مددکار و مداح دستگاه اموی هستند، بروند.
از این رو امام باقر(ع) به کثیر شاعری که عبدالملک را میستود اعتراض کرده4
و به عکرمه شاگرد معروف ابن عباس فرمود: «ویلک یا عبید أهل الشّام انّک
بین یدی بیوت أذن الله أن تُرفع و یُذکر فیها اسمُه».5
امام صادق(ع) در اواخر دوران بنیامیه که قدرت حکومت به ضعف گرایید خود را
رسما به عنوان امام و حاکم شرع معرفی میکرد و ایام حج، روز عرفه در عرفات
حاضر میشد و میفرمود: ای مردم! امروز امام و حاکم به حق جعفر بن محمد
است و نه ابی جعفر منصور؛ از آنجا که بنیعباس در این دوران سعی میکردند
نسب خود را به رسول خدا(ص) برگردانند و حکومت را از طریق وراثت برای خود
مصادره کنند، امام نیز میفرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ
(ص) کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) ثُمَّ
الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ هَه[أنا]».6
حضرت آیتالله العظمی خامنهای درباره مبارزات سیاسی امام صادق(ع) میفرمایند:
«سرگذشت امام صادق بسیار مهم و آموزنده است، 10 سال با بنیامیه و مدت
طولانی دیگری با بنیعباس مبارزه کرد، هنگامی که پیروزی او بر بنیامیه
حتمی بود، بنیعباس به عنوانِ یک جریان مزاحم و فرصتطلب آمدند میدان را
گرفتند و بعد از آن امام صادق هم با بنیامیه و هم با بنیعباس مبارزه
کرد».7
البته مبارزه امام در دوران بنیعباس در قالب تقیه بود ولی مبارزه سخت بود
به طوری که منصور بارها امام را تبعید و تهدید به قتل کرد، حتی گفت:
«قَتَلَنِیَ اللَّهُ إِنْ لَمْ أَقْتُلْکَ أَ تَلْحَدُ فِی
سُلْطَانِی وَ تَبْغِینِیَ الْغَوَائِلَ».8 و بار دیگر به حاکم مدینه
دستور داد خانه امام صادق(ع) را به آتش بکشد که امام(ع) به صورت معجزهآسا
از میان آتش قدمزنان بیرون آمده فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ
الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ(ع)»9
ایجاد تشکل
روشن است صرف بیان و تفسیر صحیح معارف اسلامی و نقد تحریفها تا زمانی که
به صورت سیستماتیک و حسابشده در جامعه ترویج نشود، نمیتواند با فرهنگ
رقیب مواجه شود و بر آن غلبه یابد، از این رو امام باقر(ع) تلاش کرد با
تربیت شاگردان خاص و پیوند با اصحاب تربیت شده در زمان پدر بزرگوارش و
انتشار آنان در مناطق مختلف جهان اسلام (عراق، حجاز، ایران، مصر و...)
زمینه نشر فرهنگ اسلامی و گسترش و تداوم تشیع را فراهم کند؛ این افراد تحت
عنوان وکیل و نماینده امام به شهرهای مختلف میرفتند و به پرسشهای دینی
مردم پاسخ میگفتند و وجوهات شرعی را از مردم دریافت کرده و در گسترش
تعالیم اسلامی و تقویت حزب شیعه تلاش میکردند. اینان در کتب تاریخی و
رجالی به عنوان وکیل یا صاحب سر یا باب مشهور هستند، افرادی چون جابر بن
یزید جعفی، مفضل بنعمر. نهاد وکالت در دوران امام صادق و امام کاظم(ع)
به اوج خود رسید و در زمان امامان بعدی که رابطه شیعه با امامانشان کاهش
یافت کارکرد بسیار بالا و حساسی در بقای تشیع پیدا کرد. این تشکیلات به
قدری قوت داشت که وقتی امام اراده میکرد مطلبی در مناطق مختلف به شیعیان
برسد به سرعت میرسید و وقتی اراده میکرد برای مبارزه سیاسی بودجه
جمعآوری کند با استفاده از این تشکیلات جمع میکرد.
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با یاران خاصشان روابط حسابشده و تشکیلاتی
داشتند، چنانکه برخی از اسرار سیاسی را به آنان میسپردند و آنان را از خطر
میرهانیدند. جابر جعفی در این باره میگوید: امام باقر(ع) کتابی به من
داد و فرمود: لعنت من و پدرانم بر تو باد اگر پیش از هلاکت بنیامیه، چیزی
از این کتاب را برای کسی نقل کنی، لعنت من و لعنت پدرانم بر تو باد اگر پس
از هلاکت بنیامیه چیزی از این کتاب را کتمان کنی و نقل نکنی!10
وقتی امام باقر(ع) متوجه شد هشام بنعبدالملک در صدد دستگیری و اعدام جابر
بنیزید جعفی است، طی نامهای به جابر اطلاع داد و جابر خود را به دیوانگی
زد و بدینسان از تهدید هشام جان سالم به در برد.11
هدف این تشکیلات عبارت بود از «پیوستگی فکری و عملی با امام و شرکت در
فعالیتی که به ابتکار و رهبری امام در جهت بازیافتن حق غصب شده و تشکیل
نظام علوی و اسلامی در سطوح مختلف فکری، سیاسی و احیانا نظامی انجام
میگرفت؛ این پیوستگی همان است که در فرهنگ شیعه ولایت نامیده میشود».12
حاصل امامت 19 ساله امام باقر(ع) (95 تا 114ه ق) و 34 ساله امام صادق(ع)
(114تا148ه ق) این شد که تشیع از مرز مدینه و کوفه گذشت و در مناطق دوردستی
مانند خراسان، ری، اصفهان، مصر و مراکش سرایت کرد به طوری که طبق گزارش
ابوحمزه ثمالی شیعیان خراسان گرد امام حلقه میزدند و از حضرت مناسک حج را
میپرسیدند.13
* عضو هیأت علمی موسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره)
---------------------------------
پینوشت
1- من لایحضره الفقیه، ج4، ص 405؛ الارشاد،ج2، ص 167؛ بحارالانوار، ج 46، ص 288
2- الکافى ، ج1، ص 238
3- بصائر الدرجات، الصفار، ص 202
4- « قَالَ لِکُثَیِّرٍ امْتَدَحْتَ عَبْدَ الْمَلِکِ»(المناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص206)
5- المناقب،ابن شهر آشوب، ج4، ص 182
6- بحار الانوار، ج 47، ص 58
7- انسان 250 ساله ، ص 263
8- الإرشاد، ج2، ص183
9- الکافى، ج1، ص 473
10- کشی، رجال الکشی، ج 2، ص 438
11- الکافی، ج1، ص396 و 397؛ اختصاص، ص 67- 68
12- انسان 250 ساله، ص 285
13- (حتی اقبل ابوجعفر(ع) و حوله اهل خراسان و غیرهم یسئلونه عن مناسک الحج)(رک: الکافی، ج 6، ص256)