به گزارش پایگاه 598، حتما در تاریخ ثبت شده و خواهد شد که ایالات متحده با تمام ابهتش، در 20 ژوئن سال 2019 میلادی، هدف قرار گرفتن یکی از پیشرفتهترین پهپادهای خود با ارزشی بیش از 200 میلیون دلار را نظاره کرد و تنها واکنشی که از خود نشان داد «تشکر از نیروی مهاجم برای هدف قرار ندادن هواپیمای سرنشیندار دیگر ایالات متحده» بود. یا آنچه در عینالاسد واقع شد و برای اولین بار یک دولت به صورت رسمی و با حجمی گسترده منافع ایالات متحده را بمباران کرد و آمریکا نتوانست پاسخی جز چند نشست خبری و چند اظهارنظر رسانهای به آن بدهد.
نیروی دریایی بریتانیا برای سالها و شاید قرنها توصیفاتی چون نیرویی «قدر قدرت» و «افسانهای» را کنار نام خود میدید اما حتما از 19 جولای 2019 که «استینا ایمپرو» STENA IMPERO در آبهای خلیجفارس توقیف و آزاد نشد تا روزی که نفتکش توقیف شده ایران در جبلالطارق آزاد شد، دیگر کسی نمیتواند چنین عناوینی را برای انگلستان و نیروی دریایی آن بهکار ببرد. اینها مصادیقی هستند از اتفاقاتی که طی یک سال گذشته در بستر مواجهه ایران با آمریکا و متحدانش رخ داده، کنش و واکنشهای حاصل از فشار حداکثری که الگوی جدیدی از تعاملات سیاسی و امنیتی در فضای بینالملل میان کشورها را بهوجود آورده است. دقت در این الگو گویای این است که از میدان عمل و واقعیت سرفصل جدیدی وارد فضای تئوریک شده، هرچند مبانی این سرفصل متفاوت از منطقی که بسیاری از تئوریهای این حوزه برمبنای آن شکل گرفته نیست و همچنان توضیح میدهد که قدرت حرف اول و آخر را در فضای روابط بینالملل میزند. وجهتمایز این الگو اما امکان اعمال قدرت و نحوه آن است، اینکه کشوری چون ایران در مقابل ایالات متحده توانسته بیش از 40 سال بایستد، فشارها را تحمل کند و حتی در دورانی که فشارهای هدفمند به اوج خود رسیدهاند نهتنها فرونپاشیده که فعلا در برخی حوزهها بازسازی درحال انجام است و در مقاطعی همآوردی هم شکل گرفته است. در این الگویی که توضیح داده شد، حالا یک نقطه عطف درحال وقوع و تکامل است. دو کشور تحریم شده از سوی ایالات متحده که هرگونه فشاری را در این سالها متحمل شدهاند، بدون توجه به تهدیدهای آمریکا و خارج از ساختار و سازمانی که کاخ سفید بر روابط اقتصادی میان کشورها حاکم کرده، مراوده مهمی را آغاز کردهاند.
اول: زیرساختهای اقتصادی ونزوئلا در اثر فشارهای تحریمی، حملههای مکرر سایبری و کودتاهای پیاپی صدمات سنگینی دیده است. این کشور از یکسو نیازمند واردات تکنولوژی برای بازگرداندن پالایشگاهها، نیروگاهها و دیگر زیرساختهای خود به مدار تولید است و از سوی دیگر نیازمند تامین بنزین موردنیاز برای مصرف روزانه در داخل. از اینرو با ایران به توافق رسیده تا این اقلام یادشده را وارد کند. این کشور با داشتن معادن سرشار طلا و برخی دیگر از فلزات گرانبها، امکان قابلتوجهی برای تهاتر و پرداخت هزینه اقلام خریداری شده را دارد.
دوم: ایران از دو سال پیش با مشکلات بزرگی در مسیر صادرات نفت و محصولات جانبی آن مواجه است. مضاف بر اینکه نمیتواند با سیستمهای مرسوم تبادلات مالی، به تجارت بپردازد. از سوی دیگر در اثر فشارهای تحریمی، پشتوانه پول ملی تضعیف شده و تورم در مقاطعی از 40 درصد هم گذشته است. حالا ایران هم مشتری خوبی برای بنزین تولیدی خود یافته و هم با تهاتر این محصول مهم بهاضافه برخی دیگر از اقلامی مهم تکنولوژیک مثل کاتالیستها با طلای ونزوئلا علاوهبر درآمدزایی به تقویت پول ملی و بنیادهای اقتصادی خود روی آورده است.
شاید همینجا یک سوال مهم بهوجود آید، اینکه آیا این برقراری روابط اقتصادی همان پارامتر مهم و سرنوشتساز در الگوی یادشده است؟ یعنی با شکلگیری این تجارت اتفاق قابل اعتنایی در اقتصاد دو کشور رخ میدهد؟
علیایحال و در شرایط کنونی پاسخ منفی است، چرا؟ چون حتما وضعیت اقتصادی یک کشور با تبادل پنج نفتکش حامل بنزین و چند محموله دیگر و تهاتر آن با 9 تن طلا تغییر شگرفی نخواهد کرد و برای تغییر و بهبود وضعیت اقتصادی باید گامهای متعدد دیگری برداشته شود، بهخصوص اینکه بعد مکانی تجارت را برای هر دوی این کشورها بسیار دشوار و طاقتفرسا خواهد کرد.
نقطه عطف در الگوی یادشده اما چیزی فراتر از یک تبادل اقتصادی است، مسالهای که البته توضیحات آن خیلی هم سخت نیست. ایالات متحده در این مدت تمام تلاش خود را کرده که مانع انجام هرگونه مبادله تجاری از مبدا دو کشور تحریم شده ایران و ونزوئلا به خارج شود و همچنین امکان صادرات به این دو کشور نیز وجود نداشته باشد. در چنین شرایطی اما ایالات متحده بیشتر از آنکه روی قوت اجرایی حاصل از فشار به کشورهای پیرامونی، نظامات تبادلات تجاری و همچنین زیر فشار برود برخی سازمانهای بینالمللی حساب باز کرده باشد، به تاثیر اهرم جنگ روانی و تبلیغات سنگین رسانهای دل بسته است تا هم از درون و بهخاطر ناامیدی به آینده، ایران فروبپاشد و هم کشورها و شرکتهای خارجی خودشان از همکاری و تجارت با تهران امتناع کنند. دلیل این موضوع هم مشخص است، تحریم ایران با ویژگیهای جغرافیایی و ژئوپلیتیکی با 15 کشور همسایه و متحدانی جان سخت و منابع گسترده معدنی و فسیلی بهاضافه توانمندیهای انسانی و تکنولوژیک بسیار دشوار خواهد بود چنان که طی دوسال گذشته امکان تحقق صددرصدی نداشته است و از اینرو ناچار است به تبلیغات رسانهای موازی هم متوسل شود.
در چنین وضعیتی حرکت پنج نفتکش بزرگ بهصورت رسمی و با پرچم ایران و گذر آنها از دریای مدیترانه و تنگه جبلالطارق یعنی همان جایی که گریس-یک توقیف شده بود، در میان غوغایی از اخبار رسانهای که البته بخش مهمی از آن از سوی آمریکاییها رقم خورد، خیلی بیشتر از یک تبادل تجاری، تاثیر روانی و سیاسی دارد، یعنی بعد از این اتفاق و دقیقا بعد از آن لحظهای که آمریکا اعلام کرد با این نفتکشها مواجهه نظامی خواهد کرد(والبته از کمترین اقدامی عاجز بود) کشورهای جهان دوباره دیدند که ایالات متحده حتی در دوران ترامپ، همان رئیسجمهوری که به اقدامات تند و بیمحابا معروف است، برای سومین بار نتوانسته پاسخی به کنشهای بزرگ ایران بدهد و تنها نظارهگر بوده است.
بهخاطر بیاورید زمانی که گلوبال هاوک ساقط شد و بعدا متحدان ایران آرامکو را هدف قرار دادند، کشورهایی چون امارات خودشان برای تجدید پیمانهای امنیتی با ایران و آغاز مراودات تجاری با تهران پیشقدم شدند و با ارسال چندین هیات سیاسی و اقتصادی به تهران رسما اعلام کردند که تاییدکننده و تضمینکننده اقدامات آمریکا در منطقه نیستند. یا در ماجرای ترور سرلشکر سلیمانی که قطریها چند بار به تهران آمدند و از همکاری با آمریکا اعلام برائت کردند. لذا باید گفت که امروز اتفاقی بزرگتر از ماجرای گلوبال هاوک افتاده است. مسالهای با وسعت جهانی و با مشارکت یکی دیگر از کشورهای ایستاده در مقابل آمریکا. باید گفت که مهمترین نقطه ضعف تحریمها و فشار حداکثری بر ایران همین نقطه است، جایی که ایران میتواند از آن استفاده کند و کل سازمان و ساختار تحریمها را بیاثر کند. کوباییها اولین کشوری بودند که به این اتفاق واکنش نشان دادند و گفتند «ورود نفتکش ایرانی به سواحل ونزوئلا محاصره «غیرقابل قبول و جنایتکارانه» تحمیل شده آمریکا بر ونزوئلا را شکست.»
وقتی این گزارش نوشته میشود «فورچون» و «فارست» اولین و دومین نفتکش پس از اسکورت نظامی توسط ارتش ونزوئلا، در بنادر این کشور پهلو گرفته و محموله خود را تخلیه کردهاند و «فاکسون»، «پتونیا» و «کلاول» همگی با عبور از تنگه جبلالطارق و آبهای اقیانوس اطلس در حال نزدیک شدن به دریای کارائیب هستند.
در عرصه بینالملل، هر کشور برای تبدیلشدن به قدرت، نیازمند شکلدهی به
طیفهای مختلف متحدان منطقهای و فرامنطقهای دارد. مهمتر از شکلگیری
اتحادها، حفظ و بقای آنهاست. برخی از قدرتها در میانه بحرانها متحدان خود
را رها میکنند و حتی در مقام دشمنی با آنها برمیآیند و برخی دیگر بهرغم
دشواریهای بسیار، حاضر نیستند دست از یاری متحدان خود بکشند. در تحولات
یک قرن گذشته، دربرابر بسیاری از شکلگیری ائتلافها و شکست آنها در کمتر
از چندسال، کمتر مواردی بوده که کشورها حاضر به حمایت از متحدانشان شده
باشند. نکته جالب اینجاست که ابرقدرتها در مواقع بحرانی، کمتر حاضر به
پشتیبانی از کشورهای متحدانشان میشوند. برای بررسی مصداقی این موضوع،
گریزی جز ورقزدن تاریخ نیست.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا مطرحترین
قدرت جهانی بوده و پس از فروپاشی شوروی، نظم جهانی برمبنای آنچه واشنگتن
بهدنبال آن بود، ترمیم شد. واشنگتن به تبع تبدیلشدن به هژمون، متحدان
بسیاری از طریق تهدید، تطمیع یا کودتا برای خود فراهم کرد و در همین برهه
نیز نمونههایی مشهور از برخورد با متحدان را آفریده است. آخرین شاه پهلوی
که سال 57 و با مبارزات مردمی ساقط و مجبور به فرار از کشور شد، یکی از
بزرگترین متحدان آمریکا درطول تاریخ این کشور است. محمدرضا پس از فرار از
ایران، قصد سفر به املاک بزرگ خود در کشورهای اروپایی یا آمریکا را داشت که
با ممانعت تمامی آنها مواجه شد. حضوری کوتاهمدت در مصر و مراکش و پس از
آن آوارگی در باهاما و مکزیک در نزدیکی آمریکا، سهم محمدرضا شاه از اتحاد
با آمریکا بود. او تنها زمانی که مجوز ورود به آمریکا را پیدا کرد که وضعیت
سرطانش به نقطه حساسی رسید. استقبال دولتمردان آمریکایی از متحد سابق خود،
شاهکاری بینظیر بود. مقامات محلی با سطح پایین اهمیت، آنهم برای بازرسی
از هواپیمای محمدرضا به دیدار او رفته و پس از آن نیز شاه سابق ایران با
بیاحترامی تمام در بیمارستان روانیها بستری شد و پس از مدتی نیز به شکلی
محترمانه از آمریکا بهسمت مصر اخراج شد.
چندین دهه بعد و طی پدیده
موسوم به بهار عربی، زینالعابدین بنعلی دیکتاتور تونس، حسنیمبارک
دیکتاتور مصر و علیعبدالله صالح دیکتاتور یمن هم ازجمله متحدان آمریکا
بودند که بهدلیل عدم پشتیبانی ازسوی آمریکا، نظامهایشان یکی پس از دیگری
ساقط شد. درست در اوایل این تحولات، نظام سوریه بهرهبری بشار اسد
رئیسجمهور این کشور دچار شدیدترین بحران دهه اخیر شد. با هجوم صدها هزار
تروریست تکفیری از سراسر جهان به سوریه، جنگی جهانی در این کشور شکل گرفت.
در یک طرف ماجرا آمریکا، اروپا، شیخنشینهای حاشیه جنوبی خلیجفارس، رژیم
صهیونیستی، ترکیه و دیگر اعضای محور غربی-عربی برای سقوط حکومت اسد،
دربرابر ایران که به کمک سوریه شتافته بود، صفآرایی کردند. ایران با حضور
مستشاری خود آنهم در شرایطی که تروریستها یکی پس از دیگری در خاک سوریه
اعلام موجودیت میکردند، از نظام قانونی سوریه حمایت کرد و توانست ضمن
جلوگیری از سقوط نظام سیاسی این کشور، بخشهای بزرگی از سوریه را پاکسازی
کند. نکته قابلتوجه این است که ایران خود طی بحران سوریه، درگیر شدیدترین
تقابلها با قدرتهای جهانی بر سر برنامه هستهای خود بود و همزمان به این
بهانه تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادی و تهدیدات نظامی قرار داشت اما با
این حال حاضر به چشمپوشی از کشوری که بخش عظیمی از توان موشکی ایران در
جنگ هشتساله مدیون کمکهای آن بود، نشد.
بهجز این موارد، تهران در
نبرد طولانیمدت برای آزادسازی جنوب لبنان متحد اصلی بیروت بود. مستشاران
نظامی ایران در ابتدای حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 در این
کشور حضور پیدا کرده و با آموزش و تسلیح گروههای مقاومت لبنانی به اخراج
اشغالگران در سال 2000 از جنوب لبنان کمک کردند. ایران در زمان اشغال جنوب
لبنان و رسیدن ارتش رژیم صهیونیستی به بیروت، خود درگیر جنگ بود اما این
مساله مانع از کمک ایران به متحدانش در لبنان نشد.
مورد خاص و ویژه ونزوئلا
در بین تمام متحدانی که ایران با وجود تمام فشارها، به پشتیبانی از آنها پرداخت، مورد ونزوئلا بسیار متفاوت از دیگران بود، اگر حمایتهای سابق ایران از متحدانش، محدود به منطقه غرب آسیا بوده است. ایران میتوانست با این حمایتها، خود را بهعنوان یک قدرت منطقهای معرفی کند، ونزوئلا فرسنگها دورتر و در حیاطخلوت آمریکا مستقر شده و حمایت ایران از آن میتواند به کشورها و ابرقدرتها اثبات کند که تهران علاوهبر انگیزه و توانایی حفظ متحدان منطقهایاش، در حوزه فرامنطقهای نیز دارای چنین توانمندیای است. ونزوئلا از بهمنماه سال 97 که یک ویدئو از کسانی که خود را ارتشیهای بریده از دولت نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا میخواندند، وارد بحران شد. بهدنبال این ویدئو، اعتراضات خیابانی شدت گرفت و «خوان خراردو گوایدو مارکز»، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا و رئیس مجلس این کشور خود را رئیسجمهور خواند و سوگند ریاستجمهوری یاد کرد. کمتر از 30 دقیقه بعد، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، ریاستجمهوری موقت گوایدو را بهرسمیت شناخت و روند تحولات علیه دولت ونزوئلا شدت گرفت؛ تعطیلی سفارت ونزوئلا در واشنگتن و تحویل آن به مخالفان دولت، طراحی کودتا در سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا، حضور جان بولتون مشاور وقت امنیت ملی در کاخ سفید با پوشهای که روی آن عبارت «اعزام پنجهزار سرباز به ونزوئلا» نوشته بود، ارسال دو محموله 100 میلیون دلاری کمک برای مخالفان، تحریم شرکت نفت دولتی ونزوئلا، برگزاری نشست ضد مادورو در پایتخت کلمبیا به ریاست معاون اول رئیسجمهور آمریکا و با حضور رهبران کشورهای آمریکایجنوبی، دستور سیا به خوان گوایدو برای کودتا، دیدار ترامپ با خوان گوایدو و عملیات نظامی برای سرنگونی دولت مادورو، بخشی از تلاشها برای سرنگونی دولت قانونی در ونزوئلا بود.
با وجود ناکامی آمریکا در اثربخشی سیاستهایش در ونزوئلا، فشارهای تحریمی باعث شد شرکت «روس نفت» در پی وضع تحریمهای آمریکا علیه زیرمجموعههای این شرکت، مجبور به خروج از ونزوئلا شود. طی ماههای اخیر، این شرکت میادین نفتی و پالایشگاههای ونزوئلا را ترک کرد تا ونزوئلا برای تامین بنزین مورد نیاز خود با مشکل مواجه شود. همزمان با خروج شرکتهای روس از ونزوئلا، ایران با حضور کارشناسان خود و ارسال قطعات به کمک پالایشگاههای متحد خود شتافت. این اقدام ایران پاسخی به اقدام 12 سال پیش دولت ونزوئلا بود که در دوران تحریم، کاراکاس محموله بنزین به تهران صادر کرد. تهران اما اینبار علاوهبر حل مشکل پالایشگاههای ونزوئلا، در اقدامی هوشمندانه با ارسال پنج نفتکش، نیازهای ونزوئلا به مشتقات نفتی همانند بنزین و گازوئیل را نیز حل کرده است.
منبع: روزنامه فرهیختگان