کد خبر: ۴۷۰۳۸
زمان انتشار: ۱۱:۳۶     ۰۹ فروردين ۱۳۹۱
راهنمایی که بودم انشاهایم را با این رباعی مزین می‌کردم وقتی آن را می‌خواندم کلاس در سکوتی عجیب فرو می‌رفت. سبزیم که از نسل بهاران هستیم/ پاکیم که از تبار باران هستیم/ دور است ز ما تن به مذلت دادن/ما وارث خون سربداران هستیم.

فارس، امروز 9فرودین سالروز درگذشت شاعر انقلابی سیدحسن حسینی است که یادداشت ذیل به همین مناسبت نوشته شده است:

ذوالفقار آبدار

1.

سبزیم که از نسل بهاران هستیم

پاکیم که از تبار باران هستیم

دور است ز ما تن به مذلت دادن

ما وارث خون سربداران هستیم

مقطع راهنمایی بودم که انشاهایم را با این رباعی مزین می کردم. وقتی  این رباعی را می خواندم کلاس در سکوتی عجیب فرو می رفت و دانش آموزان منتظر انشاء بودند و اکثر مطالب انشا یک طرف و این  رباعی طرف دیگر.

وقتی پیش دانشگاهی بودم رباعی دیگر از دکتر سیدحسن حسینی در کتاب ادبیات فارسی مشاهده کردم که من را به ایشان علاقه مند کرد . رباعی کوبنده ای از تکریم جان نثارهای جانبازی بود که مدال ایثار را به گردن آویخته بود:

کس چون تو طریق پاک بازی نگرفت

با زخم، نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت

حیثیت مرگ را به بازی نگرفت

و این بهانه ای شد تا رباعی های «هم صدا با حلق اسماعیل»  را عاشقانه بخوانم و تعداد زیادی از آنها را هم حفظ  کنم. می توان گفت بیشتر رباعیهای سید حسن بیانگر حس و حال روحیه عمومی مردم در سالهای انقلاب و دفاع مقدس است. مثل دو رباعی زیر که برای امام خمینی ( ره ) سروده شده است:

عیسی چو رسید خلق مسرور شدند

تا زد نفسی رها از آن گور شدند

موسی ید بیضا ز بغل بیرون کرد

گوساله پرستان زمان کور شدند

با گام تو راه عشق آغاز شود

شب با نفس سپیده دمساز شود

با نام تو ای بهار جاری در جان 

یک باغ گل محمدی باز شود !

رباعیهای سید حسن حسینی بر جان و دلم نشست و شعله ور دیدار سید حسن شده بودم.

 

2. سال 83 یا 84 بود که سیدحسن حسینی در حوزه هنری جلسات " بیدل شناسی" برگزار می کرد. در چند جلسه آن شرکت کردم که سید با ریش خرمایی و سینه ای ستبر پشت میز نشسته بود و به گره گشایی از ابیات سخته و پخته بیدل می پرداخت. اشعار بیدل را به زیبایی مورد نقد و بررسی قرار می داد. حضور مهربانانه افراد علاقه مند و هنرمندانی مث : رسول ملاقلی پور، دکتر صابر امامی، دکتر محمد رضا ترکی ، مصطفی محدثی خراسانی و دیگرانی از این طیف و طایفه کلاس درس شاعر ارجمند شیعی ما را پربارتر می کرد . البته سیدحسن سالها پیش کتاب «بیدل ، سپهری و سبک هندی» را تالیف کرده بود و همان سالها بود که به  خوانش ابیات بیدل  پرداخته بود.

 

3. دکتر سیدحسن حسینی، نه فقط در رباعی که در غزل و سپید هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد . اگر غزل زیبای " تبار عاشقان " با مطلع :

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم 

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم

ویاغزل " کرامات نورانی " را بخوانیم به چیره دستی های شاعر " سفرنامه گردباد " پی خواهیم برد:

هلا ، روز و شب فانی چشم تو

دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش می دهد

شگفت است مهمانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد

ز روز ازل بانی چشم تو ...

توجه سید به آرایه های لفظی و معنوی ، وجود  ترکیب های نو، تلاش برای بیان صمیمانه و ... از شاخصه های غرلهای سیدحسن حسینی است.

در حوزه شعر سپید دکتر حسینی با آفرینش مجموعه «گنجشک و جبرئیل» یکی از نام آوران این عرصه به شمار می آید. گنجشک و جبرئیل حادثه ای سرخ و شگفت در شعر سپید است :

" به گونه ی ماه / نامت زبانزد آسمانها بود / و پیمان برادریت / با جبل نور / چون آیه های جهاد محکم / تو آن راز رشیدی / که روزی فرات / بر لبت آورد / . ساعتی بعد / در باران متواتر پولاد / بریده بریده / افشا شدی / و باد / تو را با مشام خیمه گاه / در میان نهاد / انتظار در بهت کودکانه ی حرم / طولانی شد / تو آن راز رشیدی / که آن روزی فرات / بر لبت آورد / کنار درک تو / کوه از کمر شکست "

4. در مورد شعر و زندگی سید حسن حسینی باید کتابی نوشت که متاسفانه هنوز اثر درخوری در این عرصه نگاشته نشده است ! تفکر شیعه تمام عیار علوی در اشعار سید موج می زند و به گواه یکی از دوستانش، او در شعر و شعور هم حسینی زیست :

خدای عشق را تا ، بندگی کرد

چو خورشید سفر تابندگی کرد

میان کوفیان رنگ و نیرنگ

حسن بود و حسینی زندگی کرد

بهترین سوگسرودی که تا به حال درباره سید شنیدم از زبان قیصر امین پور در جلسه نقد و بررسی کتاب «دستور زبان عشق» بود ، دوست صمیمی سید در غزلی با نام " هر چه شعر گل کنم " سنگ تمام گذاشته بود:

سنگ ناله می کند : رود رود بی قرار

کوه گریه می کند : آبشار ، آبشار !

آه سرد می کشد ، باد ، باد داغدار

خاک می زند به سر آسمان سوگوار

سرو از کمر خمید ، لاله واژگون دمید

برگ و بار باغ ریخت ، سبز سبز در بهار

ذره ذره آب شد ، التهاب آفتاب

غرق پیچ و تاب شد جست و جوی جویبار

بر لبش ترانه ، آب ، از گدازه های درد

در دلش غمی مذاب ، صخره صخره کوهوار

از سلاله سحاب ، از تبار آفتاب

آتش زبان او ، ذوالفقار آبدار

باورم نمی شود ، کی کسی شنیده است :

زیر خاک گم شوند قله های استوار؟

بی تو گر دمی زنم ، هر دمی هزار غم !

روی شانه ی دلم ، هر غمی هزار بار!

هر چه شعر گل کنم ، گوشه ی جمال تو !

هر چه نثر بشکفم ، پیش پای تو نثار !

یادش بالنده باد .

-------------------------------------

یادداشت از: حسین قرایی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها