یوز بر خلاف پلنگ، در پشتِ گردن خود «یال» دارد، شکل خال هایش گِرد و با پلنگ متفاوت است و «خط اشک» تیره ای بر روی صورتش خود نمایی می کند که باز آن را از پلنگ متمایز می نماید و از همه شگفت انگیز تر، سرعتی مثال زدنی داردکه از ویژگی های منحصر به فرد این جانور استثنایی در حیات وحش محسوب می شود.
متاسفانه بنا بر شنیده های موثق، تعداد یوزهای ایران در حال حاضر در خوش بینانه ترین حالت، تخمینا به کمتر از 30 قلاده رسیده است و به شدت این جانور در معرض انقراض و نابودی کامل در کشور ما قرار گرفته است. حال آن که به گواه تاریخ فقط در نوبتی به پیشگاه «غازان خان» (م.703ق.) اولین سلطانِ مغولِ مسلمانِ حاکمِ ایران در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم هجری (یعنی بیش از 740 سال پیش به تاریخ امروز) حدود300 یوز از ولایات مختلف فراهم آورده بودند. [1] در قدیم رسم شاهان و برخی دیگر از طبقات اجتماعی بر این امر جاری بود که یوزِ تیزپا را اهلی و سپس به جای «سگ» از آن در شکار و صید استفاده می کردند.
با این توصیف، در 10 اسفند ماه سال1396 شمسی، خبری در پایگاه بَرخط «اداره کل میراث فرهنگی و صنایع دستی استان قم» بارگذاری شد که مربوط به کشف سُفالینه ای جالب با نقش «یوز» با قدمت چند هزار ساله بود.
تیتر خبر این بود:
«رونمایی از قدیمی ترین نقش یوز پلنگ ایرانی در قم»
«سازمان میراث فرهنگی قم» در ادامه این خبر جالب نوشته بود:
«صبح امروز از قدیمی ترین نقش یوز پلنگ ایرانی(یوز) با قدمت 8 هزارساله در قم رونمایی شد. به گزارش روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان قم در آخرین روز از همایشِ «قم تمدنی هفت هزار ساله» که با حضور مدیران ومسولان وفعالان عرصه گردشگری برگزار شد، معاون میراث فرهنگی قم گفت:
نقشِ یوز پلنگ ایرانی بر روی تکه ای سفال که در «قَرَه تپه» [ سایت] باستانی [منطقه] «قُمرود» [در20 کیلومتری شمال] قم با قدمتی ۸ هزارساله کشف شده، گویای قدمتِ دیرین این شهر است.
«عَمّار کاووسی» تصریح کرد: تکه سفال منقوش به یوز پلنگ ایرانی را «میر عابدین کابلی» استادِ پیشکسوت باستان شناسی در کاوش های باستان شناختی خود در «قره تپه قمرود»کشف کرده است.
وی اظهار داشت: در 9 فصل کاوش صورت گرفته در منطقه قمرودِ قم، سفال قرمزِ منقوش مشهور به «چشمه علی» و طرح «یوز پلنگ ایرانی» که یکی از قدیمی ترین نقشِ سفال های ایران می باشد، یافت شده است.
«معاون میراث فرهنگی قم» با بیان این که قره تپه قمرود، ارزش باستان شناسیِ آن ناشناخته مانده است، گفت: این تپه که ارزش کاوش های باستان شناسی زیادی دارد قدمتش به 6 هزار سال پیش از میلاد باز می گردد که هنوز هم برای مردمانِ «قم» و «ایران» ناشناخته است.» [2]
یوزِ قم شاخص و نماد بوده است!
از این رهگذر، بنده با دیدن طرح یوز بر روی این سفال پُر قدمت، بر انگیخته شدم تا از میان آثار مکتوب تاریخی و کهن نیز سرنخ ها و رد پاهایی از یوز در منطقه قم پیدا کنم و به لطف خداوند موفق شدم به اطلاعات بیشتر و تکمیلی تری در راستای ارتباط «یوز» با «قم» از دلِ هزار تویِ تاریخِ تاریک دست یابم که امیدوارم این نمونه های تاریخی و این مستندات قوی که در این گفتار تقدیم می کنم سببی شود تا برای علاقه مندان حیات وحش و به خصوص دوستدارانِ یوز و همین طور برای باستان شناسانِ قمی و همچنین قم پژوهانِ نکته سنج، نگاه و افق جدید تر و متفاوت تری نسبت به حضور و نمود یوز در ادوار گذشته در قم پدید آورد و بدین ترتیب، گره از رمز و راز ترسیمِ نقش «یوز» بر این سُفالینه سرخ فامِ هزاران ساله «قُمرود» گشوده شود.
با این بیان، موضوع ارتباط «یوز» با « قم» در لا به لای متون و روایت های تاریخیِ دیرین به شکلِ ظریفی منعکس شده است که ما در این فرصت به آن ها می پردازیم:
1- سَلجوق نامه
از آثار تاریخیِ فاخر و ارزشمندی که از دانشوَران گذشته از خِلال جنگ ها و نبردها، ویرانی ها و حوادث طبیعی و اهمال کاری های بشر، تا حدی سالم به دست ما به ارث رسیده و بیانگر احوال و اوضاع سلسله «سَلجوقیان» در ایران است و نکات مهمی از عملکردهای این سلسله را برای ما روایت می کند، اثری به زبان فارسی موسوم به «سَلجوق نامه» است که در نیمه دوم سده ششم هجری تالیف شده است.
«ظَهیرالدین نیشابوری»(م.582ق.) مولفِ کتاب یاد شده در بخشی از این کتاب، در زمینه خصوصیات اخلاقی و رفتاری یکی از سلاطین «َسلجوقی» به نام: «محمود بن محمد بن مَلِكشاه بن اَلپاَرسَلان»(م. 525ق.) یا همان «سلطان محمود سلجوقی دوم»، سر سلسله «سلاجقه عراق عَجَم»، مطلبی را نقل نموده که با بحث «یوز» و «قم»، ارتباط و پیوستگی مستقیم دارد و مُبَین حرص و اشتیاق بی پایان آن پادشاه جوان به حیوانات و مساله شکار در طبیعت بوده است ولی با تاسف، نسخه ای که اکنون در دسترس ما است «تَصحیفات»، «تَحریفات» و همین طور «اِسقاطات» و افتادگی های فراوانی در دلِ متن کهنه خود دارد که فهم ما را در ابتدای امر برای درک برخی واژگان و کلمات آن دشوار و سخت می نماید. «نیشابوری» در گزارش تاریخی خود برای آیندگان این موضوع را چنین به یادگار گذاشته است:
« [سلطان محمود سَلجوقی] به «شِكَرَه» (پرندگان شکاری) و «كبوتران» و «مُرغان» (پرندگان) شعف(علاقه) تمام داشتى مثل: «سنقود تُركستانى» و «شاهين وى وكوهی و پادشاهى و دهستانى و روستایى» و «باشَه(قِرقی) جُرجانى(گرگانی) و كدورانى» و «شِكال( شُغال) عورى و عراقى» و «يوز قمى و نيمروزى و قُهَستانى و باميانى». به ايشان رغبت هرچه تمام تر داشتى و اوقات او برطعمه دادن و حَل و عَقد (گشودن و بستن) ايشان مصروف، چنان كه به مصالح جُزوى مملكت نمي رسيد و پرواى هيچ كار نداشت.» [3]
چنان که ملاحظه شد برخی واژگان این روایت، قابل فهم و برخی دیگر ازکلماتِ متن، اصلا فهمیده نمی شوند ولی خوشبختانه در کتابی که در شماره بعدی به آن خواهیم پرداخت تا حدود زیادی این مشکل برطرف می شود زیرا صاحب آن کتاب، همین روایت را نقل نموده است و علت اصلی این نوع اشتباهات، همیشه متوجه ناسخان و کاتبان در ادوار مختلف در ثبت و نگارش کلمات بوده است که این مساله در متون تاریخی و کهن ما چیز عجیب و جدیدی نیست تا آن جا که همین مساله باعث شده بعضی واژگان در این نَقل تاریخی، «مُهمَل» و «بی معنا» باشند.
با این همه، ترکیب «یوز قمی» که از نظر گذشت، صحیح و بدون خدشه است و این امر برای ما به خوبی آشکار می شود که «قم» و مناطق اطراف آن از سرزمین های «یوز خیز» و «یوز پَرور» در جهان قدیم و به عبارت علمی تر از زیستگاه های اصلی یوز در منطقه بوده است و از سوی دیگر ترکیبِ کلیدیِ یوز قمی، نشان از شهرت داشتن و ضرب المثل بودن یوزِ قم در ایام آن سلطان در قرن ششم هجری و چه بسا قبل و بعد از آن داشته است. از وفات این سلطانِ حیوان دوستِ سلجوقی به تاریخ امروز 916 سال و از درگذشت صاحب کتاب «سلجوق نامه» که به این نکته طلایی و گره گشا اشاره داشته و آن را برای آیندگان و مشتاقان «جانورشناسی» و «تاریخ» و «محیط زیست قم» به ارث گذاشته، به تاریخ امروز 859 سالِ قمری سپری شده است.
در این گزاره تاریخی، علاوه بر یوز قمی از «یوز نیمروزی»، «یوز قُهَستانی» و «یوز بامیانی» نیز یاد شده است که ناخواسته و خوشبختانه این میل و اشتیاق و هوسِ جنون آمیز سلطان محمود و همین طور گزارش ارزشمند صاحب کتاب، به شکلی غیر مستقیم باعث دانش افزایی شده و بدین مناسبت تعیین «پراکنش یوز» در این منطقه از جهان را در بیش از 900 سال پیش، برای همه مشتاقان این جانور بازگو می کند.
با توجه به روایت نیشابوری در مورد سرزمین هایی که یوزهای شاخصی داشته اند به جز «قم» که برای همه ما شناخته شده است در مورد دیگر سرزمین ها باید گفت: «نیمروز»، نامی است که در قدیم به «سیستان» و «زابُل» در جنوب شرقی ایران اطلاق می شد و «قُهَستان» نام ولایتی در جنوب «خُراسان رضوی» امروزی و به عبارتی در «خراسان جنوبی» فعلی و «بامیان» ولایت و شهری در کشور «افغانستان» امروزی و در منطقه «خراسان قدیم» بوده که اکنون نیز مشهور و معروف است. با این همه به نظر ما چون صاحب تاریخ مذکور در فهرست علاقه مندی های سلطان محمود به حیوانات و جانوران گوناگون، «یوز قمی» را در ابتدای نام و فهرستِ یوزهای مناطق مختلف آورده به احتمال قوی، یوزِ قم نسبت به بقیه مشهورتر، شاخص تر، پیشاهنگ و طَلایه دار این نوع جانور در نظر «یوز شناسان» در دنیای قدیم بوده است.
2- جامِعُ التَّواریخ
در کتاب پیشین چنان که بیان نمودم، نسخه ای که در دسترس ما قرار داشت از غلط های متعدد و افتادگی های فراوانی برخوردار بود تا آن جا که فهم و شناخت برخی کلمات را برای خواننده غیر ممکن می کرد ولی خوشبختانه همین مطلب و به تعبیر بهتر همین گزارش تاریخی را به طور کامل در کتاب «جامِعُ التَّواریخ» اثر «رَشید الدین فَضل الله هَمِدانی» (م.718ق.) (وفات یافته در 723 سال پیش) نیز به دست آوردیم و به لطف خدا این نسخه تقریبا از گزند غلط نویسی ناسخان و کاتبان و آفت های استنساخ و کتابتِ آنان در امان و مصون مانده است. لذا در این جا می توانیم «تصحیح» و «مقابله» دو نسخه را برای فهم بهتر «ترکیبات» موجود در آن انجام دهیم.
صاحبِ جامع التواریخ با مدارک و منابعی که در دست داشته از اشتیاق و رغبت جنون وارِ سلطان محمود سلجوقی به حیوانات و امر شکار وی، چنین روایت نموده است:
«[سلطان محمود] به «كبوتر» و «مُرغان قَفَصى» (پرندگان قفسی) و «شِكَرَه (پرندگان شکاری) خوب»، چون: «سُنقور(باز) تُركستانى» و «شاهين بَحرى و كوهى» و «باز شاهى و دهستانى و روستايى و آشيانى»، و «باشَه(قِرقی) جُرجانى(گرگانی) و كيدانى»، و «سگان غورى (نام ولایتی در جنوب افغانستان امروزی نزدیک قندهار) و كُهسارى(کوهستانی، سرزمین پُر کوه) [و] عِراقى» و «يوز قُمى و نيمروزى و قُهَستانى و باميانى»، و انواع «شِكَره» كه ملوك و سلاطين را باشد، به داشتن هرصنفى رغبتى و محبتى هر چه تمام تر داشت، و تمامت اوقات او بر طعمه به اولى ( طعمه دادن) و حَل و عَقد (گشودن و بستن) ايشان مصروف، چنان كه به مصالح جُزوى مملكت نمىرسيد و پرواى هيچ كارى ديگر نداشت.» [4]
با این اوصاف، چنان که در این متن تاریخی و تقریبا کم اشتباه می بینیم، برخی کلمات در کتاب پیشین به آفت «تصحیف» و برخی از اساس به «تحریف» مبتلا شده بودند. برخی عبارات و کلمات نیز که در این نقل است در آن روایت وجود نداشت و همچنین در کتاب قبلی کلمه ای مانند «شِکال» به معنای «شُغال» به نظر رسید ولی در کتاب اخیر «سگان» ثبت و ضبط شده است. سَوای پرداختن به این جزئیات، آن چه برای ما در این فرصت مهم است این واقعیت مهم است که در هر دو روایت تاریخی، «یوز قمی» که بحث اصلی این مقال است به صراحت و دقتِ تمام، بیان و در این فقرات از آن یاد شده است.
3- آثارُ البِلاد و اَخبارُ العِباد
پیش از ورود به مبحث این کتاب، باید بیان کرد که شایسته بود این مطلبی که در این جا می آوریم به جهت تقدم زمانیِ اثر در شماره قبل ذکر می شد ولی چون متن کتابِ شماره 1 مشکل داشت و متن کتابِ شماره 2 در روایت متناظر با آن بود در آن جا و به دنبال یکدیگر بیان نمودیم.
به هر جهت، یکی از آثار قلمیِ ارجمند و مولّفات مرتبط با علم با ارزش «جُغرافیا»، کتاب با اهمیت و گرانسنگ «آثارُ البِلاد» اثر خامه «زکریا بن محمد قَزوینی» (م.682ق.) دانشمندِ جغرافی دان ایرانی است که در این اثر نفیس به شهرها و مواضع مختلف «اقلیم های هفت گانه» به زَعم جغرافی دان هایِ «دنیای قدیم» پرداخته است و در این میان و در خلال بیان نام شهرها و مناطق گوناگون جهان، برخی خصوصیات بارز آن اَمکنه و پاره ای از شگفتی های آن مواضع را نیز به طور مختصر بیان نموده است و در بابِ مختص به «اقلیم چهارم» از شهر «قم» نیز یادی کرده و در بخشی از آن گزارش به صراحت نوشته است:
«...و بِها واد كثير الفُهود.» [5]
(در قم، بیابان (یا بخشی) است که در آن یوزهای فراوانی وجود دارد.)
در ضمن در زیر می توانید این عبارت طلایی و کلیدی را با خط قرمزی که در زیر آن کشیده ام، در نسخه ای خطی از کتاب «آثارُ البِلاد» قزوینی به طور دقیق ملاحظه نمایید!
این مدرک تاریخی- جغرافیایی به صراحت بیانگر کثرت و فراوانی «یوز» در قم و به عبارتی در بیابان های اطراف آن در قدیم الایام است و در سده هفتم هجری، مولف کتاب مذکور، این خصوصیت را در اثر مانا و فاخر خود ثبت نموده است و نکته ای بسیار مهم در این زمینه و همچنین بحث اصلی ما در این جُستار محسوب می شود. گفتنی است که از وفات صاحب کتاب «آثار البِلاد» به تاریخ امروز 759 سال می گذرد یعنی به طور مشخص در بیش از هفتصد سال پیش و شاید حتی چند قرن بعد از آن نیز، قم منطقه ای با فراوانی و کثرت یوز بوده است و این امر برای مردمان ادوار گذشته معروف و مشهور بوده و از شاخصه های شهر و منطقه قم به شمار می رفته است.
4- حَبیبُ السّیَر
یکی از آثار ارزشمند و مورد توجه در حوزه تاریخ پُر فراز و نشیب ایران برای پژوهندگان این عرصه،کتاب «حَبیبُ السّیَر» اثر «خواند میر» (م.941 یا 942ق.) است. این تاریخ نگار در بیان ویژگی های شهر«قم» مانند تاریخ نگاران پیشین به «یوز» این شهر نیز اشاره ای نموده و آورده است:
«...و نزديك به آن شهر وادى است كه آنجا «يوز» بسيار باشد.» [6]
سخن پایانی
هنرمندان سفالگر باستانی در سفالینه های خود، شکل و شمایل حیوانات مختلف اعم از بُز کوهی، لک لک، گاو، اسب، قوچ، مار و ... را به تصویر می کشیدند و بسیاری از آثارآن ها به ورطه نیستی و نابودی افتاده اند ولی هنرمند خوش اقبالی که هزاران سال پیش بر روی سفالی که به تازگی در قُمرودِ قم کشف شد، نقش «یوز» را کشیده بود هیچگاه فکر نمی کرد این سفالینه و به عبارت دیگر این اثر هنری وی تا این اندازه در قرون و اعصار پُر تلاطم بشری آن هم در جغرافیایی پر تنش مانند ایران، ماندگار و جاودانه شود تا آن جا که اکنون به عصر ما و به دست امثال ما رسیده است.
همین طور هیچ وقت فکر نمی کرد که همین طرحِ ساده یوز توسط او بر روی سفال، روزی زمینه ساز و مشوق پژوهش انسان های هزاران سال بعد از خود شودکه به جایگاه، پیشینه و دیرینه فراموش شده یوز در «قم» دست یابند و لایه های پنهان و خاک خورده تاریخ را ورقی دوباره بزنند و اندکی مجال یابند تا در دنیای پر هیاهو و شلوغشان به این آفریده الهی و مساله انقراض آن در قم و دیگر جاهای ایران بیاندیشند.
شاید آن هنرمند به هیچ وجه این نکته را نیز تصور نمی کرد که روزی این یوزهای زیبا که در آن زمان در اطراف محل سکونت او پراکنده بودند به طور کل در قم و نواحی آن منقرض شوند و اثری از آنان باقی نماند.
آن هنرمند چند هزار ساله همین طور در خیالش نمی گنجید که اثرِ سفالی او که در کارگاه سفالگری ساده و بی پیرایه اش شکل گرفته بود روزگاری بس طولانی از خلال قرون و اعصار، سر از خاک بر آورد و در سرتا سر جهان به مددِ موجودی ناپیدا به اسم «اینترنت» برای همه مردم عالم معرفی و این چنین دیده شود یا آن که در «موزه ملی ایران» جهت دلربایی و بازدید مردمانِ هزاران سال بعد، با احترام و محافظت خاصی در محفظه ای شیشه با امنیت بالا در معرض دید عموم قرار گیرد.
آری، امروز پیام آن هنرمند بی ادعا و بی آلایش از روی سفالینه ای سُرخ فام از درازنای تاریکِ تاریخ این سرزمین به همه ما مدعیان دانش و فرهنگ مخابره شده است پیامی که مخابره آن هزاران سال طول کشید تا از حالتِ مدفون در «قَرَه تپه قمرود» در 20 کیلومتری قم با قدمتی 8000 ساله بالاخره به سمع و نظر ما برسد و ذهن ما را در این خصوص تحریک کند و شوق ما را برانگیزاند و لحظاتی ما را به تامل و تفکر وا دارد. پیامی که بسیار ساده بود، تصویری واقع گرایانه از «یوز» شکوهمند قمی که حتی هنرمند باستانی، جزئیات آن، مانند «یال» جانور را فراموش نکرده بود.
کشفِ اخیر باستان شناسان، انگیزه ای شد تا پژوهش و مطالعاتی بر روی متون تاریخی و کهن ایران انجام دهم و خوشبختانه رد پاهایی به جامانده از یوز در قم و مناطق اطراف آن، از دل متون و نُصوصِ تاریخی از زیر خاک و غبار صفحات تاریخ بیرون ساختم، گزاره های تاریخی که حتی «یوزِ قم» را به شکلی شاخص و متمایز از جاهای دیگر بیان می کردند و بر کثرت و تعدد آنان در ازمنه قدیم تاکید نموده بودند و قم را یکی از زیستگاه ها و خاستگاه های اصلی این جانور معرفی می کردند. همان یوزی که اکنون در قم و اطراف آن به طور کامل منقرض شده و شوربختانه هیچ گزارشی دال بر وجود آن ها به گوش ما نمی رسد و حتی خیلی از مردم قم نیز از وجود و فراوانی و همین طور شاخص بودن آن در گذشته های دور بی اطلاعند.
امید است این پژوهش، علاوه بر «رمز گشایی» از طرح و جایگاه «یوز» بر روی سفالینه تازه یابِ قمرود، بهانه ای نیز باشد تا بیش از پیش به حفاظت و صیانت از این مخلوق و آفریده شگفت انگیز خداوند در طبیعت و حیات وحشِ ایران بیاندیشیم و مباد روزی که «یوز ایرانی» را تنها در «قصه های گذشتگان» یا کتاب های «تاریخ» بخوانیم یا با هزار حسرت و دریغ در قالب «تصاویر اینترنتی» یا فیلم های بر جای مانده از آنها شاهد شُکوه و هیبتشان باشیم. امید است برای این « میراث ملی»، سرنوشتی غمبار همچون «شیر ایرانی» و «ببر مازندران» مقدر نشود و برای همیشه از گستره ایران زمین محو نشوند.
پی نوشت
[1] تاریخ مبارک غازانی،ص 343.
[2]qomchto.ir
[3] سلجوق نامه، ص 53.
[4] جامع التواریخ،ص 72.
[5] آثار البلاد،ص443.
[6] حبیب السیر، ج 4، ص 655.
*سید مرتضی میرسراجی