تا کنون در دشتستان چهار نفر از جمله یک کودک هفت ساله بر اثر استنشاق قرص برنج (فسفید آلومینیوم) از دنیا رفته و دهها نفر نیز مسموم شدهاند.
دیگر امیدی به اینکه دولت فخیمه وظیفهاش را انجام دهد، ندارم اما منتظر بودم تا لشکر سلبریتیها برای بالانس و آبروداری هم که شده تسلیتی بگویند یا طعنهای بزنند و بالاخره حرکتی بکنند. هیچ خبری نشد، چرا؟
مرگ چهار نفر بیگناه در دشتستان، نانی برای سلبریتیها ندارد چون برای کاسبان سیاسی و اقتصادی رسانه آوردهای ندارد. خبر مرگ بیگناهان (با عرض شرمندگی و شرمساری) حتی به اندازه گربه فلان هنرپیشه هم ارزش خبری ندارد! از برابری حرف میزنند اما خود اولین نقضکنندگان آن هستند، آنقدر سایه سیاست و سرگرمی و جلوهنمایی بر سر سلبریتیها و رسانههای اشراف سنگینی میکند که مرگ کودک هفتساله جایی برای نمایش پیدا نمیکند.
حالا تصور کنید که اگر سرمربی تیم گلگهر سیرجان حقوقش را بطور کامل نگرفته باشد، چه اتفاقی پیش میآید؟ از رییس سازمان صداوسیما گرفته تا تک تک رسانههای زرد بسیج میشوند تا حقوق سرمربی مظلوم! را بستانند اما این قصه وقتی به مردم معمولی میرسد، وقتی به انسانهای غیرمشهور و مردم بدون ثروت و قدرت میرسد، رنگ بیتوجهی میگیرد. چرا ماجرای شهردار سابق آن همه ضریب میگیرد و عالم و آدم را در مینوردد اما مرگ یکباره چهار بیگناه به اندازه یک اخم کوچک هم ارزش ندارد؟
خودمانیم درباره اینکه گلوله اسلحه نجفی مستقیماً به میترا استاد برخورد کرده یا پس از کمانه کردن از سقف به مقتول اصابت کرده بیشتر شنیدهایم یا درباره علل اصلی مرگ و مسمویت دهها نفر بر اثر استعمال قرص برنج در دشتستان؟
اگر کسی دنبال ریشه فساد رسانهای میگردد، همینجا بایستید. جریان یکطرفه اطلاعات همینجاست، جریانی که سوژههایش را از مردم نمیگیرد اما برای سرگرمسازی جامعه و تامین منافع اشراف سیاسی و اقتصادی، خود را به در و دیوار میزند.
مسئله بیعدالتی، تنها در حوزه اقتصاد نیست، بخشی از آن در حوزه رسانه خود را نشان میدهد. سند میخواهید؟ نگاهی به سهم مردم از این رسانهها بیندازید.