سالهاست که پدیده ای مذموم در صحنه سیاست ایران رخ داده که مقامات و مسئولان بعد از هر اتفاق و حادثه خرد و کلانی خود در قامت یک منتقد ظاهر می شوند و شروع به موضع گیری هایی می کنند که شاید کمتر مخالف و ضد انقلابی نیز چنین واکنشی داشته باشد.
اما دلیل اینکه مسئولان در عین داشتن قدرت، خود اپوزیسیون می شوند چیست و چرا یک مسئول به طور عجیبی هم در جایگاه پوزیسیون و هم اپوزیسیون قرار می گیرد؟ درباره این که چرا چنین اتفاقی رخ می دهد باید به دلایل زیر اشاره کرد:
وقتی جریان و گروه سیاسی پیروز نمی تواند وعده ها و قول هایی که به مردم در زمان تبلیغات انتخاباتی داده محقق کند احتمالاً یکی از راه هایی که ممکن است برگزیند اپوزیسیون نمایی است. در این صورت مقام مسئول در عین حال که خود جایگاه رسمی دارد و باید پاسخگوی ضعف ها باشد به منتقد وضع موجود تبدیل می شود و نهادهای دیگر را مقصر معرفی می کند.
این وضعیت به خصوص در کشورهایی مثل ما وجود دارد چرا که تشکیلات و ساختار حزبی موثری وجود ندارد و بنابراین سیاست قائم به شخص است و این امکان ایجاد می شود که آن مقام و مسئول هر روز به رنگ و چهره ای در آید. این مقامات و مسئولان بعد از وقوع یک اتفاق یا آشکار شدن شکست یک سیاست، سریعاً نوک پیکان حمله خود را متوجه بخش های دیگر نظام سیاسی می کنند.
دلیل دیگری که مقامات و مسئولان گاه خود به اپوزیسیون نظام سیاسی تبدیل می شوند فقدان عقلانیت و غلبه عواطف و احساسات است. در واقع برخی سیاستمداران و مقامات در ایران بدلیل نداشتن تجربه سیاسی بیشتر از آن که بر مدار عقلانیت و منطق سیاست ورزی کنند درگیر و دچار احساس می شوند. با گسترده شدن فضای مجازی و استفاده از شبکه های اجتماعی، غلبه رفتار هیجانی و احساسی در مقامات و مسئولانی که در این شبکه ها حضور دارند بسیار بیشتر دیده می شود. در این حالت آن مقام یا مسئول بر این تصور است که درباره هر موضوع و اتفاقی باید اظهارنظر کند چرا که می تواند عطش توجه و دیده شدن خود را برآورده نماید. همین امر موجب می شود اشتباهات و واکنش های عجیب و غریب آن مسئول نیز افزایش یابد.
نمی توان این واقعیت را کتمان کرد که اپوزیسیون نمایی مسئولان به ساختار سیاسی ضربه می زند و زمینه افزایش نارضایتی و تضعیف نظام سیاسی را به همراه دارد. البته شاید آن مقام چنین هدف و قصدی نداشته باشد اما نتیجه و خروجی موضع گیری های وی به چنین اتفاقی منجر خواهد شد.
اخیراً در ماجرای خودسوزی مرحومه سحر خدایاری نیز برخی سیاستمداران و مقامات در جلوه و قامت اپوزیسیون موضع گیری کردند و مثلاً از ظلم به زنان، تبعیض و عقب ماندگی سخن گفتند. این افراد در حالی معترض شرایط موجود شدند که خود این افراد، بستگان یا هم حزبی های آن ها از اوائل انقلاب اسلامی به عنوان مقام و مسئول در مناصب و جایگاه های دولتی حضور داشته اند.
در ماجرای دختر آبی حتی برخی سیاسیون پا را فراتر گذاشتند و در موضع گیری عجیب خواستار حضور خیابانی مردم مانند اعتراضات تونس به خودسوزی یک دستفروش و شورش علیه ساختار شدند! مشخص نیست این مسئولان در طول سال هایی که در قدرت بودند به جز اتخاذ مواضع پوپولیستی چه اقداماتی جهت کمک به زنان انجام داده اند. مهم تر این که چگونه وقتی خودشان در این سیستم مسوولیت داشته و دارند بر علیه آن عمل می کنند؟! اگر چنین مقامات و مسئولانی واقعاً قائل به شورش و انقلاب هستند بالطبع باید از مناصب خود کناره گیری کنند نه اینکه همزمان هم در یک سیستم سیاسی صاحب مقام و منصب باشند هم اینکه دنبال سرنگونی و به آشوب کشاندن آن باشند. به عبارتی دیگر لازمه کسب مقام سیاسی این است که آن مقام یا مسئول بداند اگر عیب و نقصی وجود دارد باید از روش های مسالمت آمیز و قانونی آن ایراد برطرف شود نه آن که خود پیشقدم برای ایجاد ناآرامی و آشوب شود.
در نهایت باید گفت موضع گیری برخی مقامات سیاسی که به مثابه اپوزیسیون رفتار می کنند شاید در کوتاه مدت بتواند اندک اعتباری برای آنها به همراه داشته باشد اما بدون شک در بلندمدت جواب نخواهد داد.