موضوع رهبری (leadership)، جایگاه ویژهای در مباحث سیاست جهانی پیدا کرده
است. ضرورت رهبری برای تعیین راهبردها و انسجامبخشی توانمندیها، تبدیل به
مطالبهای مهم در کشورها و سیاست بینالمللی شده است. خیلی از سیاستمداران
امنیتی، درباره این خلأ بزرگ اظهار نگرانی میکنند. ما اما به برکت انقلاب
اسلامی، از مزیّت رهبری بهرهمند هستیم؛ هر چند که معالاسف «حکمت
متعالیه» ولایت فقیه، آن چنانکه باید فهمیده نشده و مورد اهتمام و التزام
کافی قرار نگرفته است.
مواجهه جمهوری اسلامی با راهبرد جبهه صهیونیسم مسیحی در چند دهه اخیر، به
یک نتیجه راهبردی انجامیده است: پیروزی و پیشروی جبهه مقاومت در عین دفاع
مشروع، و هزیمت و عقبنشینی جبهه مقابل، با وجود تعدی و تهاجم. فرآیند
دامنهدار برجام و پسابرجام را باید در همین متن (context) تحلیل و بررسی
کرد که آیا آنچه دولت و وزارت خارجه، بهویژه در 16 ماه گذشته و هفتههای
اخیر انجام دادهاند، منطبق با موقعیت جبهه خودی بوده یا نه؟ راهبرد
حکیمانه امام خمینی و امام خامنهای، موجب زوال رهبری و راهبرد در جبهه
قدرتمند غرب شد؛ امپراتوری بزرگی که توانسته بود رقیب قدرتمندی مثل شوروی
را از پیش پا بردارد، اما در برابر محور مقاومت اسلامی، دچار سلسله شکستها
شده؛ و بنابراین برای نفوذ و استحاله راهبرد اسلامی- انقلابی طراحی کرده
است.
1- از آمریکا تا انگلیس و اسرائیل و حتی فرانسه، شاهد گسیختگیهای سیاسی-
اجتماعی گسترده هستیم. اما از انگلیس و فرانسه مهمتر، وضعیت آمریکا و
اسرائیل بهعنوان پیشانی رهبری جبهه صهیونیسم مسیحی است که جنگ جهانی چهارم
و سوم (مستقیم و نیابتی) را برای غرب آسیا طراحی کردند. شکست در این دو
جنگ، به بحران دستاورد دامن زد و سپس باور زوال رهبری و راهبرد را در
واشنگتن و تلآویو فراگیر کرد. آمریکا از اوج فروپاشاندن شوروی و بلوک شرق،
ادعای کدخدایی جهان و تغییر نقشه خاورمیانه جدید، به حضیض شکست در سلسله
جنگهای افغانستان و عراق و سوریه - و به یک معنا لبنان و غزه و یمن-
افتاد و 7 هزار میلیارد دلار خسارت دید. کار چنان گره خورده که «ولفگانگ
ایشینگر» رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ 25 بهمن 95 به روزنامه ایندپندنت گفت:
«جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا
زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند.
همهپرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ، اتحادیه اروپا،
سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده... دولت فعلی آمریکا
ممکن است به منزله کاتالیزور [سرعتدهنده فعل و انفعالات] در این روند عمل
کند».
2- ایشینگر ادامه میدهد «در دوره جدید، بازیگران غیرغربی امور بینالمللی
را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهانی تضعیف شده.
ناکامی در پاسخ به درگیری سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار کرد و زمینه
را برای پرکردن خلأ توسط کشورهایی مانند ایران و روسیه فراهم نمود». همان
زمان، موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به روزنامه «دی ولت» گفت
«قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبیشده
ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگترین دموکراسی دنیا بیثبات
شده است». چند روز بعد، آقای ظریف گفت «جهان وارد مرحله پساغربی شده است».
اما مشی دولت و وزارت خارجه غالباً، خلاف این واقعیت بوده است.
3- آريل شارون نخستوزیر اسرائیل، سال 2001 ادعا کرد كار فلسطينيها را 100
روزه تمام ميكند. صهیونیستها، قصاب صبرا و شتيلا را که 3500 فلسطيني را
قتلعام كرده بود، بولدوزر میخواندند اما همین جنايتكار مجبور شد تابستان
2005 دستور عقبنشيني از غزه را صادر كند. شارون در سخنراني تلويزيوني گفت
«عقبنشيني از غزه، اقدامي دردناك اما اجتنابناپذير براي تامين آينده
اسرائيل است. ما نميتوانيم براي هميشه غزه را نگاه داريم». صهیونیستها پس
از عقبنشینی از جنوب لبنان و نوار غزه، همه جنگها را با سرشکستگی پشتسر
گذاشتهاند و این در حالی است که پنجمین ارتش قدرتمند دنیا معرفی میشدند.
4- آنچه از اسرائیل در دهه گذشته زائل شد، قابل جبران نبود. علت کدام است؟
قدرتمندی و حکمت رهبری جبهه مقاومت، و فقدان رهبری و راهبرد در هیئت حاکمه
اسرائیل. گزارش کمیته وینوگراد (کمیته اطلاعاتی- قضایی بررسی علل شکست
اسرائیل در جنگ 2006) خاطرنشان میکند: «رهبری سیاسی در جنگ 33روزه، دچار
بحران و سردرگمی بود. [ضمن مسکوت گذاشتن نقش شیمون پرز رئیس رژیم،]
نخستوزیر، مسئول اصلی شکست است. با وجود اعلام طراحی 4ماهه، این جنگ فاقد
طرح مشخص و راهکارهای جایگزین بوده است. تناسبی میان سناریوها و آنچه در
عمل در جریان بود، وجود نداشت. ارتش بدون برنامه و با سردرگمی رفتار کرد و
در برابر حملات موشکی حزبالله ناتوان بود. تصمیم استراتژیک و دکترینی
برای خروج از جنگ وجود نداشت. این جنگ، اشتباهی وحشتناك و ناکامیخطرناک
بود. ما شکافهای خطرناک در بالاترین سطوح هرم سیاسی و نظامی را مشاهده
کردیم». همچنین پس از شکست اسرائیل در جنگ 22 روزه غزه، روزنامه هاآرتص
نوشت «مشکل ما فقط نخستوزیر نیست؛ ما نمیدانیم چگونه جنگهای خود را
پایان ببریم و دستاورد تعبیر کنیم تا به شکست تفسیر نشود. دستاورد 60 ساله
ما با این جنگ از بین رفت».
5- پس از بیان این مقدمه فشرده درباره ضعف و سردرگمی دشمن، و صرف نظر از
گذشته برجام، میتوان گفت آنچه دولت و وزارت خارجه در 16 ماه اخیر (پس از
ابطال برجام توسط آمریکا و لغو عملی تعهدات توسط اروپا) انجام دادهاند، با
جایگاه اقتدار جمهوری اسلامی و راهبردی که رهبر انقلاب بهویژه در دوره
اخیر ترسیم کردهاند، مطابقت ندارد؛ چه در ارسال پالس بیهنگام به ترامپ
که او را گستاختر کرد و چه در اعتماد به اروپا بهویژه پلیس بد مذاکرات
برجام (فرانسه). به اقتضای عقل و تجربه، مسیر فعلی وزارت خارجه، غیرحکیمانه
و اشتباه است. در اینباره تصریحات راهبردی وجود دارد که رفتارها را قابل
ارزیابی میکند.
6- رهبر انقلاب، تیر ماه ۹۷ در دیدار هیئت دولت فرمودند: «کار را در
محدوده مقدورات کشور با جدیّت دنبال بکنید؛ منتظر این و آن نباشید. ما یک
روز مشکل اقتصادی کشور را موکول کردیم به برجام... نتیجه این شد که مردم
نسبت به برجام شرطی شدند، که وقتی آن بابا میخواهد از برجام خارج بشود، تا
مدّتی که او میگوید خارج میشوم، ما همین طور دچار تلاطم در بازار
خواهیم بود؛ ما شرطی شدهایم دیگر، مردم را ما شرطی کردهایم. حالا هم
«بسته اروپایی»؛ مردم را درباره بسته اروپایی شرطی نکنید. البتّه
اروپاییها مجبورند، ناچارند، چشمشان چهارتا! بایستی بگویند چگونه خواهند
توانست از منافع ما دفاع کنند. امّا این را جزو موضوعات اصلی کشور قرار
ندهید. ما مقدوراتی در کشور داریم؛ گره نزنید بهبود اقتصاد کشور را به چیزی
که از اختیار ما خارج است... در روزنامه خواندم ترامپ گفته که میخواستم
به ترزا مِی سفارش کنم راجع به سختگیری نسبت به ایران، او به من سفارش
کرد درباره سختگیری راجع به ایران. آن وقت تلفن میزند به آقای دکتر
روحانی و اظهار ارادت و اخلاص هم به ایشان میکند. اینها را بایستی با این
چشم نگاه کرد».
7- ایشان همچنین فروردین ۹۸ تأکید کردند «نمیتوانیم به غربیها هیچ امیدی
داشته باشیم. در همین قضیّه برجام، وظیفه اروپاییها چه بود؟ این بود که
میایستادند در مقابل آمریکا، میگفتند ما به تعهّد خودمان پایبندیم؛ تعهّد
آنها این بود که تحریمها بهطور کلّی برداشته بشود؛ با بهانههای مختلف
نَایستادند، خودشان هم در عین اینکه مدام به ما تأکید میکنند که «مبادا از
برجام خارج بشوید»، عملاًً از برجام خارج شدهاند؛ یعنی حتّی تحریمهای
جدیدی را بهوجود آوردهاند. از اینها میشود توقّع داشت؟ این کانال
مالیای هم که مدام گفته میشود به شوخی شبیهتر است؛ البتّه شوخی تلخی
است. این هیچ معنیای ندارد؛ آن چیزی که وظیفه آنهاست با آنچه دارند مطرح
میکنند زمین تا آسمان فرق میکند. در آخرین مسئله، باز اروپاییها مثل
گذشته از پشت خنجر زدند، خیانت کردند. از اینها توقّع نمیشود داشت؛ هیچ
توقّعی نمیشود داشت».
8- حضرت آیتالله خامنهای 25 تیر امسال، در تحلیل رفتار مستکبرانه دشمن
فرمودند: «آفت بزرگ دولتهای غربی، تکبر آنها است. اگر دولتِ مقابل آنها
دولت ضعیفی باشد، این تکبر کار خود را میکند. اما اگر کشوری باشد که
واقعیت آنها را دید و شناخت و ایستاد، آنها زمین میخورند. الان در قضایای
بین ما و اروپاییها، علت اینکه مشکلات باقی میماند، تکبر آنهاست». به
شهادت روند طی شده میتوان گفت دولت و وزارت خارجه، حتی اگر بر خط قرمزهای
حداقلی خود هم که مذاکرهناپذیری برجام یکی از آنهاست، میماندند و
مقتدرانه مواجه میشدند، با شوخی تلخ دشمن روبهرو نمیشدند. آیا کسی باور
میکند اروپاییها که هفت ماه وعده دادند اما حاضر نشدند 4 میلیون یورو
اعتبار برای اینستکس اختصاص دهند، اعتبار 15 میلیارد دلاری کنار میگذارند؟
یا اینکه میخواهند دولت ما را چند ماه دیگر سر بدوانند و اعتبار تهدید او
را با عمل نکردنش به ضربالاجل گام سوم مخدوش کنند؟! آیا میشود روی
فرانسه که به تعهدات خود عمل نکرد و علنا میگوید پلیس بد مذاکرات برجام
بوده، حساب باز کرد؟ یا به دولتی در آمریکا اعتماد کرد که وزیر خارجهاش
اذعان کرد «زمانی که رئیس CIA بودم، دروغ میگفتیم و تقلب و دزدی هم
میکردیم. اینها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است»؟! آیا با عقلِ دیوانه
مذاکره مواجه هستیم که هم مذاکره با آمریکا را دیوانگی میخواند و هم
میگوید «هرگز فرصت مذاکره و ملاقات با آمریکا را از دست نخواهیم داد»؟!
۹-تنازل از مفاد حداقلی برجام، خودزنی دیپلماتیک است. امکان صادرات نفت نه
با اجازه گرفتن از آمریکا بلکه با هزینهدار کردن کارشکنی طرف مقابل ممکن
است. نظیر کاری که با انگلیس کردیم. خرید و فروش امن نفت برای همه و ناامنی
و محدودیت برای همه. ادبیات آقای ظریف در گفتوگو با نشریات اروپایی که
حتی مطالبه حقوق ایران در برجام را هم منتفی میکند، زیبنده دولت نیست:
«تنها چیزی که میخواهیم، فروش نفت و دریافت پول آن است» و «اروپا خود را
به یازده نکته متعهد کرده. اینها شامل سرمایهگذاریها، هواپیمایی
غیرنظامی، حملونقل و بازگشت شرکتهای اروپایی است. ما هیچ یک از اینها را
بهعنوان پیششرطی برای اجرای کامل تعهدات خود درخواست نمیکنیم. تنها
میخواهیم بتوانیم نفت خود را بفروشیم. ارز ما 75 درصد ارزش خود را از دست
داده. اروپا تنها خود را به بیانیهای که از برجام حمایت میکند محدود
کرده، اما اینجا انسانها شغل و درآمد خود را از دست میدهند». آیا بعد از
این ادبیات منفعل، جای مقاومت و مذاکره هم باقی میماند؟ (و حال آنکه توافق
منعقد شده، جای چانهزنی هم ندارد).
۱۰- چاره چیست؟ کنار گذاشتن انفعال، رفتار قاطع متقابل، و باور به اقتدار
بیبدیل جمهوری اسلامی در منطقه، چنانکه رهبری درباره گستاخی انگلیس
فرمودند و عملیاتی شد: «انگلیس خبیث دزدی دریایی میکند و کِشتی ما را
میدزدد؛ جنایت میکنند و شکل قانونی به آن میدهند. جمهوری اسلامی و عناصر
مؤمن نظام، این خباثتها را بیجواب نمیگذارند». از لحاظ انباشت عبرتها و
تجربهها و نصایح مستند رهبری و کارشناسان، حجت بر دولت تمام است. اگر
مذاکرات اخیر با فرانسه (بخوانید آمریکا) موجب کلاهبرداری دوباره دشمن شد،
برای بیخبرترین عوام هم مسموع نخواهد بود که کسانی فرافکنی کنند و
سوءرفتار خود را پای عالیترین مقام نظام بنویسند.
منبع:کیهان