به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، روزها و ماههای منتهی به انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و احتمالا حدفاصل آن تا رقابتهای 1400، روزهایی هستند که از منظر جامعهشناسی سیاسی، متفاوتتر از همیشه این 40 سال، قابل تعریف و توضیح اند، روزهایی که حالا خیلیها از کارشناسان و فعالان سیاسی مستقل گرفته تا اصولگرایان و اصلاحطلبان منصف متفقالقول درباره آن نظری واحد میدهند، نظری که تاییدکننده یک چرخش بزرگ در فضای سیاسی کشور است. این روزها غالب تحلیلگران واقعنگر یا حتی کسانی که تنها رصدکننده آرا و نظرات مردم و افکار عمومی هستند، قبول دارند که مردم فاز عبور از جناحبندیهای سیاسی و شعارهای مرسوم سهدهه گذشته آنها را کلید زدهاند و مطالبات خود را بهگونهای مطرح و پیگیری میکنند که دیگر نه اصلاحطلبان قدرت پاسخگویی به آنها را دارند و نه اصولگرایان. البته این مساله به این معنا نیست که مردم حرف نامربوط میزنند یا خواستههای نامعقولی درنظر دارند و حتی گویای عبور آنها از سیستم حاکم بر کشور هم نیست، بلکه تنها توضیحدهنده یک واقعیت مهم و قابل توجه است، اینکه جناحبندیهای سیاسی، فعالیت انتخاباتی برپایه شعارهای بیاساس و عوامفریب و نهایتا حضور در قدرت بدون ایده مدون برای اداره کشور و عزم راسخ برای کار، باعث تلنبارشدن مشکلات و گرههای مضاعف در زندگی مردم شده است.
نگاه به سه دوره اخیر مجلس، از رقابتهای انتخاباتی تا عملکرد در پارلمان، گویای این است که نقصان بزرگی در فرآیند انتخاب و انتخابات و نهایتا کارکرد قوه مقننه وجود دارد، بهگونهای که مردم حالا میبینند مجلس برای رفع مشکلات مهم زندگیشان اقدامات موثری نداشته و لذا میپرسند اساسا وجود یا عدم وجود مجلس چه تاثیری در کشور دارد؟ نگاه تاریخیتر اما گویای این است که مجلسی که باید در راس امور باشد و نقش خود را بهعنوان کمکحال سیستم اجرایی و همچنین ناظر بر حرکت دولت به بهترین نحو ایفا کند، امروز نهتنها در متن مسائل کشور نیست، بلکه در حاشیه بودن آن هم محل سوال است و این دلیل همان سوال مهم افکار عمومی است. این برداشت نسبت به نقش قوه مقننه در ایفای نقش برای حل و فصل مسائل کشور، نه با شدت کمتر که حتی بیشتر درخصوص دولت هم صدق میکند. امروز امیدواری به دولت برای حل مشکلات مردم کمتر از همیشه است چراکه ایرادات در مدیریت اجرایی کشور آنقدر زیاد شده که سرسختترین مدافعان دولت هم تلاش میکنند کمتر درکنار دولت باشند و تا جایی که ممکن است از آن دوری کنند. مردمی که روزانه با افزایش قیمت عجیب و غریب کالاهایی مانند سیبزمینی که نه رابطهای با تحریم دارد و نه نسبتی با محدودیتهایی مانند تکنولوژیهای پیشرفته روبهرو هستند در حیرتند که اگر دولت نبود بازهم قیمت کالاها ظرف چند ماه دو یا سه برابر میشد؟ تکثر این مشکلات و گرهها هم هست که محبوبیت حسن روحانی و کابینهاش را به کمترین میزان در 6 سال گذشته رسانده است. حالا علاوهبر اینکه بدنه اجتماعی اصلاحطلبان بعد از فرصت 6 ساله دولت حسن روحانی، دستخوش ریزش جدی شده، تحلیل مدل رایدهی پایگاه اجتماعی اصولگرایان در سه انتخابات گذشته و البته نظرسنجیهای معتبر در ماههای منتهی به انتخابات، گویای نتیجهای متفاوت از آنچه اصلاحطلبان درگیرآن هستند، نیست و بهوضوح نشان میدهد مردم امید چندانی هم به اصولگرایان برای تغییر و تحول در کشور ندارند، شرایطی که پیچیدگی دو انتخابات پیش رو را به اوج میرساند و راه رایگرفتن از مردم را برای فعالان سیاسی بسیار سخت و پر مانع میکند.
از جمله کسانی که چارچوب این توصیف را قبول دارند و آن را تایید میکنند،
مصطفی میرسلیم است، کاندیدای متفاوت آخرین انتخابات ریاستجمهوری، کسی که
بهسادگی و با تکیه بر واقعیتهای اجتماعی توانست دیگر نامزدها را به چالش
بکشاند و حداقل در مناظرهها کارنامه خوبی از خود به نمایش بگذارد. میرسلیم
با وجود اینکه خود از اعضای ارشد حزب موتلفه اسلامی است، اما نقدهای تندی
به جریان اصولگرایی و همچنین کارکرد اصلاحطلبان دارد و همین شاید نقطه قوت
او و علت نگاه مثبتی باشد که بسیاری از مردم بعد از انتخابات به او دارند.
گفتوگوی «فرهیختگان» با رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی را از دست
ندهید.
یکی از مولفههای مهمی که درباره انتخابات آتی باید مدنظر قرار بگیرد، وضعیت اجتماعی-سیاسی کشور است. شما چه تحلیلی در اینباره دارید و جامعه ایران را در چه وضعیتی میبینید؟ اساسا نگاه مردم به دولت، مجلس و انتخابات چیست؟
وضع اجتماعی و سیاسی رضایتبخش نیست و مردم نجابت به خرج میدهند و
شکیبایی از خود نشان میدهند و با سیلی صورت خود را سرخ نشان میدهند تا
دشمن را شاد نکنند. عمده مشکلات به عدممراعات شایستهسالاری برمیگردد؛
مدیران کمدانش و کمتجربه و کمجرات نمیتوانند مسائل کشوری را که در
شرایط تحریم قرار گرفته، پس از 6 سال فرصتسوزیهای ممتد، حلوفصل کنند.
امید این دولت و مجلس حامی آن این بود که با کرنش در مذاکرات مستقیم با
آمریکا بتوانند به شرایط بهاصطلاح خودشان عادی نائل شوند. تازه اکنون
متوجه شدهاند که بدعهدتر از آمریکا و سستعهدتر از اروپا وجود ندارد!
ولی چه سود؟ کشور در رکود تورمی وحشتناک دست و پا میزند و آثار آن تقریبا
تمام خانوادهها را متاثر و امید را در دل جوانان تضعیف کرده، و نتیجه آن
ازجمله فروپاشی خانوادهها و تشدید اعتیاد و فحشا است.
وضعیتی که درحال حاضر به لحاظ کارآمدی در مدیریت اجرایی کشور و از طرفی در مجلس داریم، چه تاثیری در نگاه مردم دارد؟
مردم امیدوار بودند با انتخابات ریاستجمهوری و مجلس کسانی بر سر کار
بیایند که راه پیشرفت را هموار کنند ولی برعکس نتیجه داده است و اگر
بارانهای خدادادی ابتدای سال و لطف و کرم او شامل حال مردم مظلوم و نجیب
ما نمیشد و خشکسالی ادامه مییافت، بر وخامت اوضاع افزوده میشد. همین را
هم برخی مسئولان خودکامه به حساب خود میگذارند! اینها ممکن است موجب کاهش
رغبت عمومی نسبت به مشارکت سیاسی- اجتماعی بشود؛ مگر واقعا مردم ببینند که
راه نجاتی برایشان با آمدن افراد صادق و کارآمد باز میشود.
صورتبندی اصلاحطلب و اصولگرا جوابگوی فرآیند تغییر و بهبود خواهد بود؟
دستهبندى اصلاحطلب و اصولگرا براى بررسى و تحلیل جریانات فرهنگى مناسب
است ولى به درد بررسی مسائل مربوط به اداره امور کشور نمىخورد. در طیف
اصلاحطلبی گروههایى هستند که به تجربه ثابت شده، احتمال جمعشدنشان براى
فداکارى در اداره کشور بسیار ضعیف است؛ در طیف اصولگرایی هم احزاب متعددى
وجود دارند با خطمشى و مرامنامههاى مختلف که در بهترین شرایط ممکن است
بتوانند ائتلاف کنند، اگر حقیقتا همگی به اصول اعتقاد داشته باشند. آرایش
سیاسى را احزاب با ارائه مسئولانه برنامههایشان باید ترسیم کنند تا تکلیف
مردم مشخص شود و خصوصا از این حالت فردگرایى، که در معرض آسیبهای خودکامگى
است، مصون بمانیم. این تجمعها همچون لشکرکشى سیاسى، فقط کاربرد انتخاباتى
دارد و دلیل آن هم نارسایی قانون انتخابات است. البته نباید نادیده بگیریم
این نکته را که عدهاى هم درصددند زندگى سیاسى- اجتماعى را تقلیل دهند به
مقابله اصلاحطلب- اصولگرا و شرایط منفى کنونى را بار کنند بر این دو جریان
فکری و از آن مردم را بهنوعى بىاعتمادى عمومى سوق دهند و گرایش به
مشارکت را کاهش دهند؛ این حرکت یأسآفرین، منافقانه است.
از نگاه مردم و همچنین از نگاه شما بهعنوان یک فعال باسابقه در
عرصه فعالیتهای سیاسی، دولت و مجلس اساسا میتوانند عامل تحول و تغییر
باشند؟
حتما! کار سیاسى انتخاب دولت و رأىاعتماد به آن، با مجلس است و این
بسیار مهم است و مبناى عملى بهکار بستن شایستهسالارى است، به شرط آنکه
مجلس استقلال رأى خود را فداى زدوبند با دولت نکند؛ متاسفانه این ناهنجارى
سیاسى کنونی سالهاست رواج پیدا کرده و راهى جز اصلاح آن وجود ندارد و از
همینرو انتخابات مجلس مهمترین انتخابات است. اما دولت مسئول اجرا است و
کارآمدى و پاکدستى دولتمردان چارهگشاى مشکلات مزمن مردم و کشور است. در
نظام مردمسالارى قوارهاى بهتر از این انتخابات وجود ندارد و اگر اشکالى
هم بر آن ذکر شود، در مجموع کمخطرتر از سایر نظامهاى سیاسى و استبدادى
است. مجلس و دولت را باید جدى گرفت والا پیشرفتى میسر نمىشود. این شرط
لازم است؛ البته قبول دارم کافى نیست.
چگونه و با چه شرایطی امکان دارد مجلس آینده مبدأ یک تحول یا حداقل دارای ویژگیهای حداقلی برای تغییر باشد؟
مجلس تشکیل خواهد شد از جمع نماینگان منتخب، خواه منفرد، خواه وابسته به
تشکلهای سیاسى. تعدد افراد و تشکلهای مختلف در مجلس مانع ظهور خط راهنمای
روشن و مسئولانه میشود. هرچه اکثریت نمایندگان متشکلتر و منسجمتر باشد،
امکان موثر واقع شدن بر مبنای خطمشی مشخص بیشتر مىشود، چه در انتخاب
دولت و چه در وضع قوانین مورد نیاز و اصلاح آنها. بنابراین اگر مشتاق
تحولیم، باید در انتخاب خود به صلاحیت نامزدها و برنامههای تشکیلاتی آنها
دقت کنیم و رأی خود را، نه از سر رفع تکلیف که متعهدانه به صندوق
بیندازیم. اینها برای تحول لازم است والا هر مجلس و دولتی در دوران مسئولیت
خود، کلا کارهایی انجام میدهند و امور جاری را تمشیت میکنند ولی این
کارها با تحول فاصله دارد؛ تحول را از کسانی باید توقع داشت که اهل آن
باشند و سابقه آنها نشاندهنده چنان قابلیتی در آنها باشد و بهعلاوه برای
تحول، برنامه و طرحهای اجرایی معین ارائه دهند. چگونه میخواهند مانع
فروپاشی بیشتر پول ملی شوند؟ چگونه میخواهند یارانههای آشکار و پنهان را
هدفمند کنند و موجب نزدیک شدن به عدالت اجتماعی و رونق تولید و اشتغال مولد
و مانع گسترش قاچاق و واسطهگریهای زائد شوند؟ چگونه میخواهند زدوبند
بین قوا را مهار و حذف کنند و به پیشگیری از فساد بپردازند و آن را از ریشه
بخشکانند؟...
اصولگرایان و اصلاحطلبان درصورتی که بخواهند مورد تایید مردم
قرار بگیرند، هرکدامشان باید چه تغییراتی را در خود ایجاد کنند؟ این
تغییرات شامل چه مواردی است؟ آیا تغییر صرفا در شعار کافی است؟ یا نه در
ایدههای مرکزی برای اداره کشور، سازمان و ساختار فعالیت سیاسی و تشکیلاتی،
نوع ارتباط با مردم و جامعه و مواردی از ایندست نیز باید تغییر حاصل شود؟
اگر پاسخ مثبت است، با چه کم و کیفی؟
من لازم میدانم تکرار کنم که اصولگرایی و اصلاحطلبی دو جریان فکری است
با سابقه مشخص و نمیتوان در محتوای آن جریانات فکری تغییر اعمال کرد مگر
اینکه جریان فکری دیگری مستقلا شکل گیرد. اصولگرایان و اصلاحطلبان نیز
شامل طیف گستردهای میشوند و مطرح کردن اینکه اصولگرایان یا اصلاحطلبان
مورد تایید مردم باشند یا نه، به عملکردها برمیگردد و عملکرد نیز یا به
شخص خاصی نسبت داده میشود یا به تشکیلات و حزبی که خود را اصولگرا یا
اصلاحطلب قلمداد میکند؛ خلاصه اینکه با یک چوب راندن اصولگرایی و
اصلاحطلبی صحیح نیست و موضوعیت ندارد و آنچه باید نقد و بررسی شود، عملکرد
اشخاص یا احزاب و تشکیلات منتسب به این جریانات فرهنگی و سیاسی است. این
احزابند که دارای مرامنامه و برنامه عملند و اگر در دوران مسئولیتشان
عملکرد ناموفقی داشته باشند، ممکن است از چشم مردم و حتی طرفدارانشان
بیفتند. عملکرد افراد و گروههای منتسب به این جریانات فکری را نمیتوان به
حساب مبانی آن جریان فکری گذاشت، چنانکه عملکرد مسلمانان را نمیتوان به
حساب اسلام گذاشت. بنابراین آن «هرکدام» که در سوال شما آمده است، به جریان
فکری برنمیگردد و به اشخاص و احزاب برمیگردد که عملکردی مورد تایید مردم
داشتهاند یا نه. برای بررسی عملکردها باید تکتک شخصیتها و حزبها را
بررسی و مطالعه کرد و درباره آنها اظهارنظر کرد که طبیعتا بسیار مفصل
میشود. اما بهطور کلی یادآور میشوم که در عالم سیاست به کرات اتفاق
میافتد که شخصیتها و گروهها دچار اشتباه میشوند و آثار آن اشتباهات
معمولا پس از مدتی برملا میشود؛ شیوه درست این است: آنها که مرتکب اشتباه
شده یا تشخیص عجولانه داشتهاند، با مردم صادقانه مواجه شوند و به توجیه
کردن اشتباه و طفره رفتن و فرافکنی نپردازند که اینها از دید مردم مخفی
نمیماند و دیر یا زود روشن میشود؛ اعتراف به نقص در تشخیص و اشتباه در
عملکرد، برای افراد و گروههای سیاسی ننگ و عار نیست و آنها همواره فرصت
دارند با چارهجویی و برنامهریزی جدید و اصلاحی به جبران گذشته بپردازند،
درحالی که حرکتهای منافقانه و لجاجت ورزیدن در توجیه اشتباه سیاسی یا
ناهنجاری عملکرد، به مفهوم نابودی و ختم پرونده سیاسی است. افراد و گروهها
خود بهتر واقفند که اشکال کارشان در کجا بوده است؛ آنها باید رو راست با
مردم مواجه شوند و تقصیر یا قصور خود را بپذیرند و به جبران مقتضی
بپردازند، خواه در شعار و خواه در طرح و برنامه و خواه در انتخاب مجریان یا
در عملکرد اجرایی آنها. بدینترتیب ابهامی برای مردم باقی نمیماند و حالت
وازدگی از شخصیتها و احزاب میان مردم پدیدار نمیشود تا از آن دشمنان و
بدخواهان ما استفاده کنند برای القای حالت «یأس از خود» بین مردم که
درنتیجه آن، به کاهش مشارکت برسیم.
از دیدگاه ما بهعنوان یک رسانه، جایگزینی ایدهها به جای نامهای
سیاسی میتواند تحولی در رقابتهای انتخاباتی و نهایتا تغییر شرایط کشور
ایجاد کند. اینکه مردم بدانند به جای رأی به اصولگرایی و اصلاحطلبی، به چه
برنامه و ایدهای برای اداره کشور رأی میدهند! آیا شما با این ایده
موافقید؟
من با نظر شما موافقم و حق همین است که مردم با توجه به فکر و برنامه
نامزد مورد نظرشان، رأی بدهند ولی متاسفانه این امر در حوزههای انتخاباتی
که نمایندگان متعدد دارند، بهویژه کلانشهرها و خصوصا تهران با 30 نماینده،
میسر نمیشود و نمیتوان از مردم توقع داشت که روز رأیگیری از بین بیش از
هزار نامزد، 30 نفر را با شناخت برنامههایشان انتخاب کنند! مردم ناگزیرند
به دنبال این نقص فاحش قانونی، سراغ برچسبها بروند و درنتیجه بدون شناخت
افراد و برنامهها و اندیشهها، یا به صورت ناقص رأی بدهند و یا به فهرستی
رأی بدهند، مثلا فهرست منتسب به اصولگرایان یا اصلاحطلبان یا دیگر
فهرستهای مشابه! این نقص قانونی واقعا ظلمی است بزرگ و مسئول آن هم در
درجه اول وزارت کشور و نمایندگان مجلساند که از سال 95 تاکنون فرصت داشتند
بر مبنای سیاستهای کلی ابلاغی انتخابات، قانون جامع جدید انتخابات را
تدوین کنند و به تصویب برسانند ولی کوتاهی کردند.
ایدهپردازی برای کشور از دیدگاه ما فراتر از یک سخنرانی و استفاده از الفاظ زیبا است. از دیدگاه شما مسیر صحیح برای تزریق اطمینان به جامعه و جلب اعتماد مردم برای حضور در انتخابات چیست؟ چگونه ممکن است مردم به شعارهای نامزدها، گروهها و حزبها اعتماد کنند و آن را با احتمال بالا درصورت پیروزی عملیاتی بدانند؟
هر دوره از انتخابات مسائل خود را دارد. امروز ما در داخل کشور با انحرافات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مواجهیم که دود آن به چشم مردم میرود که باید سه برابر شدن قیمتها و بیکاری جوانان و شیوع منکرات و ابتذال و هجوم بیامان دروغ، دغل، تزویر و فحشا را در فضای مجازی افسارگسیخته تحمل کنند. نامزدها باید برنامه عملیاتی برای چارهجویی مسائل اصلی کشور ارائه دهند و پشتوانه اجرای آن را هم آبروی خود و تشکیلاتی که بدان مینازند، قرار دهند تا اگر برخلاف ادعاهای خود عمل کردند یا نتیجه مطلوب نگرفتند، تکلیف مردم با آنها روشن شود و دیگر سراغشان نروند. شما یقین داشته باشید که مردمسالاری بدون تشکیلات صاحب نام و نشان و بدون قبول مسئولیت، به پسرفت و سیر نزولی، بینظمی، فساد و انحطاط اجتماعی میانجامد. مردم را نمیتوان به نتایج عبث مذاکرات برجامی که درحقیقت جز فرصتسوزی ثمرهای برای کشور نداشته است، دلخوش نگهداشت و فریب داد؛ جلوی اشتباه و ضرر را هر جا بگیریم، به نفع ما است.