یک مرد با اصابت ضربه چاقو به سرش به کما فرو رفت و دیگری بدنش چاقو چاقو شد که هر دو در بیمارستان بستری شدند. مرد زخمی ادعا کرد دو مرد و یک زن برای فروش گوشی موبایل به خانهمان آمدند که ناگهان دو جوان به سمت ما حمله کردند و پس از درگیری و زخمی کردن من و دوستم به سرقت گوشی موبایل اقدام کردند و پا به فرار گذاشتند.
هنوز سرنخی از این اقدام وحشتناک به دست نیامده بود که خبر رسید مرد جوان از کما به کام مرگ فرو رفته است و پلیس با یک جنایت خونین مواجه است. همین کافی بود تا تیمی از ماموران مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی استان البرز وارد عمل شوند و این بار از شاهد جنایت داستان دیگری شنیده شد.
پسر جوان ادعا کرد عاملان جنایت نقاب داشتند و هیچ شناختی از آنها ندارد. همین دروغ کافی بود تا مردجوان بازداشت شود و ماموران در شاخه دیگری در بررسی دوربینهای مداربسته خیابان چالوس دو مرد را که از مجرمان حرفهای هستند شناسایی کنند. خیلی زود مخفیگاه مردان شرور شناسایی شد و کارآگاهان روز چهارشنبه پنج تیر در دو عملیات همزمان شهاب و رضا را دستگیر کردند.
گفتگو با قاتل عاشق پیشه
شهاب ۲۷ ساله که به قول خودش بیماری اعصاب و روان دارد و همه این اتفاقات به خاطر عشق و غیرتی شدنش رخ داده است در آرامش کامل از جزئیات قتل مرد جوان حرف میزند و تاکید میکند نمیداند ضربه مرگبار را چه کسی زده است.
اعترافات عامل دوئل عشقی مرگبار در کرج
ازدواج کردی؟
نه، ولی عاشق یک دختر جوان هستم که زندگی ام را به پایش ریختم، اما او مرا تنها گذاشت و رفت.
چند سال است که نرگس را میشناسی؟
نزدیک دو سال است که با هم آشنا شدیم و من عاشقانه او را دوست دارم تا این
که از ۲۰ روز پیش از او بی خبر شدم و وقتی بازگشت نمیدانستم شوهر کرده
است.
ازدواج کرده بود؟
خبر نداشتم، ولی بعد از این اتفاقات شنیدم که نرگس در این مدت ازدواج کرده
است، شنیدم آن ۲۰ روزی که با هم قهر بودیم با یک مرد که ۲۰ سال از خودش
بزرگتر است ازدواج کرده است، اما من بی اطلاع بودم.
قصد ازدواج داشتی؟
بله، بارها نرگس را از پدرش خواستگاری کردم هر چیزی میخواست برایش فراهم
میکردم. باور کنید وقتی نرگس را میدیدم به آرامش میرسیدم.
سابقه داری؟
بله، به خاطر مواد، درگیری و سرقت دستگیر شدم و زندان رفتم.
اعتیاد؟
به هروئین و شیشه اعتیاد دارم.
جای پدر نرگس بودی حاضر بودی دخترت را به فردی مثل خودت بدهی؟
نه، ولی من عاشق بودم.
الان به چه جرمی دستگیر شدی؟
قتل.
چرا قتل؟
من قصد کشتن نداشتم.
چطور رخ داد؟
بعد از ۲۰ روز وقتی با نرگس آشتی کردم و به خانهام آمد ادعا کرد که قصد
دارد گوشی موبایلش را بفروشد به همین دلیل با محمد تماس گرفتم و قرار شد
گوشی را به خانهاش ببرم، وقتی با نرگس وارد خانه شدیم محمد و دوستش که
مراد نام داشت داخل خانه بودند که گوشی را به آنها نشان دادم که ادعا
کردند گوشی را نمیخواهند و از خانه خارج شدیم. وقتی به خانه بازگشتیم دیدم
نرگس کمی آشفته است که علتش را جویا شدم، گفت که وقتی در حال نشان دادن
گوشی موبایل بودم مراد نگاههای سنگینی به او کرده است.
همان جا تصمیم به قتل گرفتی؟
نه، کمی آشفته بودم تا این که موبایلم زنگ خورد و محمد با لحن بد خواست تا
او را با یک دختر شبیه نرگس آشنا کنم که با هم رابطه داشته باشند، وقتی حرف
هایش را شنیدم عصبانی شدم و از یک طرف نرگس مرا بیشتر تحریک میکرد تا این
که تصمیم گرفتم محمد و مراد را ادب کنم به همین دلیل با رضا تماس گرفتم و
وقتی او ماجرا را شنید بی صبرانه به خانه آمد و همگی به خانه محمد رفتیم.
محمد میدانست چه تصمیمی داری؟
نه، ابتدا من و نرگس وارد خانه شدیم، رضا جلوی در مانده بود که پس از
دقایقی نرگس در را برای رضا باز کرد. وقتی رضا وارد شد به سراغ محمد رفت و
من هم به سراغ مراد رفتم و آنها را به باد کتک گرفتیم تا این که دیدم محمد
یک کاتر دستش گرفته است و به سمت گردن رضا پرت میکند در این صحنه مراد را
گرفتم که فرار نکند و با یک دست به کمک رضا رفتم که ناگهان محمد پا به
فرار گذاشت.
محمد به قتل رسید؟
نه، محمد را تعقیب کردم و در راهپله برای این که از خانه خارج نشود و شلوغ
نکند یک ضربه چاقو به پهلویش زدم و در ادامه رضا، مراد و نرگس به حیاط
خانه آمدند که مراد یقه مرا گرفت و محمد توانست از خانه خارج شود و با
درخواست کمک، مردم را صدا میزد که پا به فرار گذاشتیم.
ضربه مرگبار را چه کسی زد؟
من در صحنه درگیری با مراد چاقو نداشتم و رضا خودش گفت که با چاقو چند ضربه
به سر مراد زده است به حدی که چاقو یک بار داخل سرش گیر میکند وآن را
بیرون میکشد.
فکر میکردی مراد کشته شود؟
من فقط شنیدم مراد به کما رفته است، ولی فکر نمیکردم فوت کند.
نرگس کجا رفت؟
آن روز نرگس قسم خورد که اگر هم مراد کشته شده باشد مرا تنها نمیگذارد و
تا آخر عمر کنارم است، اما فردای آن روز از بچههای محل شنیدم که نرگس شوهر
دارد، شوکه شدم و رفتم شارژ تلفن بخرم که با شوهرش تماس بگیرم، اما وقتی
به خانه بازگشتم دیدم نرگس فرار کرده است و دیگر هیچ خبری از او ندارم.
چه حسی داری؟
من قصد کشتن نداشتم و نمیدانم مراد با ضربه چاقوی چه کسی کشته شده است، اما در کل به دلیل عشقم و خیانتی که به من شد شکست خوردم و همه زندگیام را از دست دادم.
تا حالا به خودکشی فکر کردی؟
بله، چند بار دست به خودکشی زدم، اما زنده ماندم و آخرین بار وقتی شنیدم
مراد در کماست یک قرص برنج همراهم بود و تصمیم داشتم اگر فوت کرد و پلیس به
سراغم آمد دست به خودکشی بزنم، اما نشد و نتوانستم خودکشی کنم.
آزاد شوی دوباره به سراغ نرگس میروی؟
نه، یک بار چنین عشقی را تجربه کردم و نتیجهاش این زندگی شد و دیگر کاری به او ندارم.
چطور وارد دنیای تبهکاری و اعتیاد شدی؟
نمیدانم، بیماری روحی و روانی دارم.
چرا نرگس مانع درگیریتان نشد؟
نرگس وقتی میدید من دست بزن دارم و میتوانم حق خودم را بگیرم لذت میبرد.
حرف آخر؟
هیچ وقت چاقو همراه تان نباشد، حتی اگر کسی زور گفت هم سرتان را پایین
بیندازید، چون یک دقیقه بودن در زندان و پلیس آگاهی ارزش هیچ چیزی را
ندارد.