سرویس نقدرسانه پایگاه 598-پژمان خلیلزاده؛ آقای کمال تبریزی در حاشیهی فیلمش بار دیگر به سبک سینماگران همپالگیاش نوک پیکان را به سمت منتقدان نشانه رفته است و بجای اینکه اعتراف کند که دیگر چند سالی است فیلم نمیسازد و وارد بازیهای بچهگانهی جناحی شده است و این وسط هم با اسم خود و کارنامهی نیمچه فیلمسازیاش دارد نان درمیآورد، بار دیگر به مسعود فراستی اشاره کرده است که او نامحترم است و منتقد نیست و از این حرفهای لوس و لوث شدهی فیلمسازان امروز ما.
با اینکه با خیلی از مباحث فراستی در حوزهی سینما مخالفم اما میز نقد جمعه شب ۲۴ خرداد ۹۸ را بشدت قبول دارم. آقای تبریزی در جوابیهی این نقد گفتهاند که فراستی درجا زده است و مدام جملاتی را تکرار میکند، بله، من هم موافق این موضوع هستم اما آقای کارگردان اتفاقاً میز نقد این هفته یکی از میز نقدهای خوبی بود که رئیس بزرگ در آن حرفهای جدیدی زد و بحث عالیای را در باب وضع اسفناک و لمپنیسم امروز سینمای ایران مطرح نمود.
فراستی بنا بر رشتهای که درسش را در فرانسه خوانده است، یعنی «اقتصاد سیاسی» همچون یک کارشناس به شیوهای کاملاً تخصصی هجوم پولهای کثیف و رانتی به حوزهی سینما را به خوبی آسیبشناسی نمود و از همه مهمتر به فرهنگ لمپنیسمی که این پولها در جامعه ایجاد میکنند اشاره کرد.
از زمانی که پای سرمایهگذاران گمنام و لمپن که یک شبه به پولهای نجومی رسیدهاند و هیچ عقبهی بورژوایی هم ندارند، به سینماز باز شد، آب از لب و لوچهی خیلی از سینماگران ما راه افتاد و در کنار امثال #فرحبخشها که از همان ابتدا هدفشان زنده کردن فیلمفارسیهای قبل از انقلاب بود، جریانی مبتذلتر را ایجاد کردند.
وقتی نام فیلمسازی مثل کمال تبریزی که پشتش چند فیلم متوسط قرار دارد و اسمش برای مردم برند است، بر روی پوستر این فیلمها زده میشود مکانیسم دلالی و فریب و جیببری از مخاطب استارت میخورد.
فیلمفارسی ادعای روشنفکری و پز انتلکتی ندارد اما فیلمسازان خودفروخته به دلالها که اینک به مثابهی پولهای بیصاحب و نجومی امروزه میلیاردر شدهاند، فیلم بفروش خود را در ایام طلایی اکران میکنند و از آنسو برای تفریح هم اثر انتلکتی خود را روانهی جشنواره فجر مینمایند.
حال که سینمای ایران برای فیلمهای جریان اصلی و تجاری مکانیسم درستی مانند هالیوود ندارد و بازارش وابسته به شامورتی بازی است، توسط منتقدی تحلیل میشود اینجا آن منتقد تبدیل به آنتاگونیست میدان میگردد. اگر آقای تبریزی از «لیلی با من است» به «ما همه با هم هستیم» رسیده است، سیر سقوطی است که خودش با آغوش باز پذیرفته اما دیگر حق ندارد پس از توهین به شعور مردم، برای منتقد ادبیات تعیین کند و مانند فیلمسازان لوس دیگر ما که با سینما بیزینس میکنند، ادعای هنری داشته باشد.
پولهای باد آورده و بدون حساب و کتاب، سینمای پُررو و لوس هم میسازد که در کمال پُررویی از همه طلبکار است و منتقد جماعت را تنها حریف خود در رینگ مسابقه میبیند، البته نه همهی منتقدان را، چون بعضاً به دلیل اقتصاد دلالی برخی از منتقدان هم در این رینگ کثیف بیزینسی، حوله برای بیزینسمَن (نه کارگردان) نگه میدارند و عرقش را خشک میکنند.
امالفساد فرهنگی آنجایی است که با چند نفر بچه قرتی و آقازاده که با رانت پدر و عمو و دایی از بیتالمال به نان و نوایی رسیدهاند و برای پولشویی وارد کار فرهنگی میشوند، به اصطلاح فیلم بسازی و با شامورتی بازی و قرار دادن چند بازیگر سوپرمبتذل (بجای سوپراستار) در دو سکانس، جیب مردم را بزنی و سپس قیافهی سیاسی هم بگیری و آروغ انتلکتی هم در صورت فرهنگ و هنر و سینما بزنی.
چند سال پیش گفته بودم که دوستان دلال ما از فرحبخش گرفته تا منوچهر هادی و آرش معیریان سبک جدیدی بنام نئوفیلمفارسی را در سینمای ایران عَلَم کردهاند، امروز هم میگویم که نئوفیلمفارسی به انتلکت جماعت هم نیاز دارد تا ژست روشنفکری و سیاسی بگیرد و از «دوندهی زمین» تا «امکان مینا» فیلمفارسی اِلیت بسازد و با دلالی بر سر در سینماها به «مارموز» و «ما همه با هم هستیم» برسد.
اسم این فیلم آخری هم دقیقاً در شان دوستان است و ناخودآگاه خود را لو دادهاند چون سینما به راحتی آدمها را لو میدهد، بله، آنها راست میگویند؛ تمام دلالها همه با هم هستند، از بیزینسمَن و لُمپن اقتصادی گرفته تا مُطرب و بفروشساز و انتلکت، اما شما هم بدانید که اگر پایش بیافتد با تمام مخالفتهایمان ما منتقدها هم با هم هستیم تا چهرهی دفرمه و مشمئزگون آثارتان را به خیک هنر و سینما نبندید و از توبرهی هنر این سرزمین نخورید، هنری که به سهراب شهیدثالثها، کیارستمیها، فریدون رهنماها و اصلانیها مدیون است.