پیش
از پاسخ به این سؤال، خوب است کمی ماجرای تولد و اوج اینستاگرام را با هم
مرور کنیم. اینستاگرامبازها هر روز حدود ۹۵میلیون عکس و فیلم بارگذاری
میکنند. یکچهارم آمریکاییها از این نرمافزار استفاده میکنند و اکثریت
قاطع آنها کمتر از 40سال دارند. به دلیل اینکه کاربران اینستاگرام بسیار
جوانتر از فیسبوک یا توییتر هستند، محل حضور آنلاینِ «سلبریتیها» و
«اینفلوئنسرها» شده است که مخاطبانشان هرروز ساعتها از وقتشان را صرف
خلق و جذب محتوای بصری میکنند. نیازی به یادآوری نیست که سلفی، با فاصله
بسیار زیاد از فُرمهای دیگر، محبوبترین تصویر در اینستاگرام است. درگیری
مخاطب با عکسهای چهره ۳۸درصد بیشتر از سایر انواع محتواست. بهواقع
میتوان گفت که همه تصاویر این پلتفرم، آغشته به منطق متافیزیکی سلفی
هستند: من اینجا بودم، این منم. با این ساختار، آینهها و سطوح برّاق در
اینستاگرام فراوانند که بازتاب عکاس را در برکههای ساکن، ویترینِ مغازهها
و مجسمههای ساخته انیش کاپور نشان میدهند. گاهی یک بخش بدن یا یک شیء
بیجان نماینده شخص میشود: انگشتانی که تولهسگی را نوازش میکنند، دو پای
برنزه کنار ساحل، عروسکی در سایه برج ایفل. سایر اوقات آنچه حضور یک
اینستاگرامباز را القا میکند، سایهای است که روی پسزمینهای تماشایی
افتاده است یا حتی اصل وجود این عکس که میگوید: «این یک لحظه اینستاپسند
بود که من ثبتش کردم». تصاویر سلفی به طور عمده چنین دلالتهایی دارند: «من
اینجا رفتهام، من از آن مدل آدمهاییام که سفر میکنم و خانهام را با
این نوع هنرها تزیین میکنم». این منطق فراگیر سلفی زمانی روشن میشود که
«محتوای اینستاپسند» (Instagrammable#) را در نوار جستوجوی این پلتفرم
تایپ کنید؛ لاتههای کفدار، سلفیهای توریستی، ماشینهای لاکچری و زنانی
با لبهای غنچهشده. در نگاه اول وجه مشترک این عکسها چیزی جز یک هشتگ
نیست، ولی در کنار هم نماینده یک جهانبینی نوظهورند. در بطن اینستاگرام،
یک توازن دقیق میل وجود دارد که موتور محرک این پلتفرم میشود: هر کالایی
(از جمله خود شخص اینستاگرامباز) باید برای مصرفکننده مطلوب باشد، اما
میل به کالا نباید هیچ مصرفکنندهای را برآشفته کند. اشتیاق، هیجانی است
مرکب از غبطه، میل اروتیک و توجه بصری، ولی اگر اشتیاقتان مشهود باشد،
نقاب یک مصرفکننده مطمئن را از چهره انداختهاید که چیزی بد یا شرمآور
حساب میشود. چنین کسی بیش از حد، امیال واقعیاش را افشا کرده است.
بدینترتیب، ذینفوذان اینستاگرام مثل فوکولیهای خوشتیپاند؛ همانهایی
که بزرگترین دستاوردشان، کنترل هیجاناتشان و مهمتر از آن کنترل شیوه
نمایش این هیجانات با چهرهها و بدنهایشان است. شارل بودلر در نقاش زندگی
مدرن۱۰ (۱۸۶۳) نوشت: «این یعنی لذتِ بهتزدهکردن دیگران» اما «هرگز
بهتزده نشدن»؛ که معنایش ممنوعیت نمایش هیجانات در اینستاگرام نیست
(اینها ضروریاند)، اما اینفلوئنسرهای اینستاگرام نوعاً این احساسات را در
قالب ژستها و حالتهای عام و نقابمانند یا با شکلکهای مکمل، منتقل
میکنند. مثلاً ایوا چِن، دبیر سابق مجله لاکی که اکنون مدیر مشارکتهای
اینستاگرام در حوزه مُد است: حالتهای او یکبهیک اداهایی فرمولهشده است،
مثل نقابهای تئاتر یونانی.
حال با مقدمهای که درباره ماهیت و کارکرد اینستاگرام گفتیم، میتوانیم به سؤال ابتدای متن برگردیم؛ چرا استوری تا این حد با اقبال مواجه شد؟ افراط در این نمایش بینقص از زندگی خیلی زود باعث بروز نوعی دلزدگی در کاربران اینستاگرام شد. چنانکه گفتیم تا پیش از معرفی استوری کاربران فعال روزانه به کمتر از 20 درصد کل کاربران کاهش پیدا کرده بود؛ اما معرفی استوری بازی را تغییر داد.
استوری با نمایش تصاویری بدون فیلتر و صمیمیتر از خلوت
سلبریتیها و اینفلوئنسرها برای کاربران این حس را به وجود آورد که
توانستهاند به خلوت ستارهها راه پیدا کنند. نمونه مشابهی از این ماجرا
سابقهای در دوران ظهور ستارههای هالیوود در دهههای 20 و 30 میلادی دارد.
در آن دوران استودیوهای فیلمسازی با مدیریت تصاویر ستارهها، تصویری
خداگونه و بینقص از آنها به نمایش میگذاشتند.
افراط در ارائه این تصاویر باعث شد محبوبیت و جذابیت ستارهها به مرور کاسته شود؛ ستارههایی که آنقدر دستنیافتنی بودند که مردم از پرستش آنها انصراف میدادند. با ظهور مجلههای زرد و پدیده پاپاراتزیها، حالا آن تصویر خدایگونه با تصویر اغراقشده تازهای جایگزین میشد. در این تصویر تازه، ستارهها انسانهایی مثل همه نمایش داده میشدند که هیچ تفاوتی با انسانهای عادی نداشتند. مردم ساعتها در گوشیهایشان میچرخند چون عکسها میتوانند در آنِ واحد فانتزیهای جادوگرانه بیافرینند و بنیانی از تجربه مستند برای آن فانتزی القا کنند. مخاطبان امروزی میدانند آگهیهای تلویزیونی قلابیاند، ولی در یک فید اینستاگرام، در مخلوطی از لحظات خانوادگی و نِماهای نزدیک جشنهای تولد، پستهای اسپانسردار از آبهای نیلگون در سواحل یونان هم بهقدر کافی واقعی به نظر میآیند: دستیافتنی یا حداقل چیزی که باید امید دست یافتن به آن را داشت. تمایزی که درباره تبلیغات تلویزیونی و پستهای اینستاگرامی به آن اشاره کردیم درباره تمایز میان استوری و باقی محتواهای اینستاگرامی هم صادق است. استوری باورپذیرتر، بدون روتوشتر و شخصیتر است. همین شخصیبودن اغراقشده استوریها که از رهگذر ادیتنشدهبودن عکسها ممکن میشود، صمیمیت را به بالاترین حد ممکن ارتقا میدهد. استوریها بیشترین ظرفیت را برای نمایش «خود» دارند؛ «خود»ی که مخاطب هم آن را بیشتر میپذیرد. کسی نمیتواند استوری خود را ویرایش کند. اگر کسی از استوریای که منتشر کرده راضی نباشد، باید آن را پاک کند و همین یکی از دلایل اعتمادبرانگیزبودن استوری در قیاس با سایر پلتفرمهای انتشار محتواست؛ چیزی که در واقع توهمی بیش نیست. کاربران در استوری هم بخشهای مشخصی از زندگی و نحوه بودن خود در جهان را با دیگران به اشتراک میگذارند. در ضمن آنها با استوری چیزهای بیشتری را به اشتراک میگذارند.
اگر پیش از این فکر میکردند که برای به اشتراک گذاشتن یک فید اینستاگرامی باید دقت بیشتری به خرج دهند یا فقط محتواهای خاصی را میتوانند در این قالب منتشر کنند، استوری امکان اشتراک تقریباً هر چیزی را فراهم کرده است. لحظات خیلی خصوصی یا بیاهمیتی از لحظهلحظه زندگی کاربران منتشر میشود؛ اتفاقی که حسی از مستندبودن را پدید میآوردغ حسی که بهواسطه تکرار تصاویر تثبیت میشود و توهم رابطه بیواسطه را شکل میدهد؛ توهمی که بزرگترین سوءتفاهم قرن اخیر را سبب شده است. انسانهای غریبهای که گمان میکنند همدیگر را بهخوبی میشناسند.