حجتالاسلام احمد رهدار در این نشست به سخنانی به موضوع «روشنفکری اصیل در انقلاب اسلامی» پرداخت و در این خصوص گفت: چند سال قبل سلسله درسی را در خصوص نقد چهرههای اصلی روشنفکری در ایران معاصر در یکی از دانشگاههای ایران داشتم که نتایج خوبی از آن حاصل شد. پیشنهاد من این بود که بحث از روشنفکری در ساحت انقلاب اسلامی به معنی بودن این جریان در انقلاب است که این خود، اولین نقطه غلط در این راه است. ما از جریان روشنفکری رد شدهایم و این بازی روشنفکری با ماست و غفلت ما است که دوباره به آن میپردازیم.
وی افزود: در غرب و محافل آکادمیک غربی هم جریانی که موسوم به روشنفکری بوده، دیگر وجود ندارد و شایسته است نسل جدید که امتداد نسل پاکان هستند و نسبتی به سنن ما دارند، چهرههای اصلی خود را در تاریخ پررنگ کنند و در مورد آنها بحث و گفتوگو انجام شود. شخصیتهایی همچون مرحوم زنوزی یا سید عبدالحسین لاری که به پیشنهاد من، سال گذشته اولین همایش در مورد سید عبدالحسین لاری برگزار شد و استقبال زیادی از آن صورت گرفت. بنابراین ما شخصیتهای علمی و اصیل زیادی داریم که اگر مطرح شوند نسل جدید ما با آنها بیشتر از جریان روشنفکری ارتباط خواهند گرفت. جریان روشنفکری، جریان ما نیست. غرب برای تحقق وجودی خود در تاریخ، خود را از ساحت جریان روشنفکری جلو نمیبرد، چون این جریان حداقل در ساحت اسلامی، جریان بیبُتهای است و غرب نمیخواهد این جریان را در ساحتی پیش ببرد که در آن بیوزن باشد.
حجتالاسلام رهدار با بیان اینکه اگر خاستگاه وجود شخصیتی بزرگ مثل شهید مطهری را دریابیم، شاید جفا باشد که او را به عنوان روشنفکر مطهر نام ببریم، گفت: اصطلاح «فقیه مطهر» خیلی زیبندهتر است برای شهید مطهری تا روشنفکر مطهر. روشنفکر هیچگاه در تاریخ اندیشه اسلامی، مطهر نبوده است. شاید احساس کنید که این تجمد من بر واژه، به دور از بحث علمی است درحالیکه گمان میکنم در عالمها، به دلیل واژگان پراکندهای که داریم، نظام واژگان متفاوتی وجود دارد و هر واژهای بار معنایی خود را دارد که هر ارتباط را با واژگان دیگر، خالصتر میکند؛ عالمی که ما قرار است در آن نفس بکشیم، نسبتی با بار معنایی روشنفکر ندارد. در حوزه زبانشناسی امروزه این بحث مطرح شده که این واژه وقتی خلق میشود، نسبت آن با معنایش، یک نسبت حقیقی است. ما در عالم اسلامی، واژهای به نام «روشنفکر» با آن بار تاریخی اش در غرب پیدا نمیکنیم و به همین علت، پیشنهاد میکنم برای بیان آنچه که عالم ما میسازد، ناگزیر نیستیم از واژه روشنفکر استفاده کنیم. از این منظر فقیه، عالم یا فیلسوف مطهر، زیبندهتر است برای شهید مطهری.
وی با اشاره به کتاب «غربشناسی انتقادی» تصریح کرد: در یک فصل از این کتاب، این موضوع را واکاویدهام که چگونه غرب از طریق نفوذ در واژگان معنایی ما، توانسته آنها را معنادار کند که اگر مورد غفلت قرار گیرد، خطر آن از استفاده از واژگان غربی در ذهن و عمل بیشتر است. این کار به صورت معوق در دوره دوم شرقشناسی صورت گرفت و از نیمه قرن ۱۷ شروع شد و تا نیمه قرن ۲۰ ادامه یافت. دورهای که شرقشناسی به متودولوژی متمرکز میشود و صرف مطالعه درباره شرقشناسی نمیشود، بلکه مطالعه شرق بر اساس متودولوژی ویژهای میتواند، عنوان «شرقشناسی» به خود گیرد. در این شرقشناسی واژگان ما عاری از معنای اصیل ما و معنای غربی به آنها تزریق شد. خطرناکترین نتیجهای که بر این کار علمی شرقشناسی مترتب گشت، این بود که ما از قرن ۲۰ به این سو شاهد ظهور مستشرقین شرقی شدیم و قبل از مستشرقین، غربیهایی بودند که به موضوعات نگاه میکردند و رویکردشان این بود که یک ناجی از غرب باید شرق را نجات دهد و این حرفها از دهان مستشرقان شرقی بیرون میآید. این مستشرقان شرقی میگویند که ما عقب ماندهایم و نمیتوانیم کاری انجام دهیم. مستشرق شرقی در سطح نازلتری در ادبیات ژورنال و به ظاهر علمی ما، عنوان روشنفکر به خود گرفت. بنابراین واژه روشنفکر با هیچ قرائتی نمیتواند متعلق به ما باشد.
مدیر گروه مطالعات مجمع جهانی اهلبیت با بیان اینکه به نظرم روشنفکر انقلابی باید نسبتی عمیق با تراث ما داشته باشد، یعنی هر آنچه که به عنوان سنت اسلامی یا در بوم ما به عنوان سنت ایرانی از آن یاد میکردیم، از تلفیق آنها جریان سنتی اسلامی را ایجاد کند، ادامه داد: وقتی میگوئیم روشنفکر انقلابی باید به تراث خود تعلق داشته باشد، یعنی باید نوعی تعصب در وجودش باشد که معمولاً نیست. چرا باید روشنفکر انقلابی با تراث ارتباط داشته باشد؟ اگر این ارتباط را داشته باشد آینده خود را بر گذشتهاش بنا میکند و آینده متعلق به کسی است که تبار دارد؛ مثل جریان تصوف که وقتی در عالم اسلامی به وجود آمد به این دلیل که در بیرونیترین لایههای خود، اسامی بیرونی داشت، هر یک از آنها سعی کردند برای خودشان تبار درست کنند.
وی تأکید کرد: روشنفکر انقلابی اگر میخواهد آینده داشته باشد، باید گذشته داشته باشد و راز سبکی و بیوزنی جریان روشنفکری در کشور ما این است که در تاریخ ما سنن و گذشته ندارد و تاریخش برای جای دیگری است. در واقع روشنفکری در تاریخ ما رأسالمال ندارد و هر چه است، روزمره است که خود انتخاب میکند. روشنفکر انقلابی باید غیریت داشته باشد، نسبت به گذشته خود. این غیریت اثباتی است یعنی نه هر آنچه که غیر از وجود ماست. غیریت به معنای هویت خود، چیزی است که نفی آن منجر به اثبات ما میشود. همچنین روشنفکر انقلابی باید نسبت به غرب موضع صریح داشته باشد و من با ادبیاتی که غربی است، نمیتوانم بگویم فرزند این انقلاب هستم و برای آن آرمان دارم و بازیگری میکنم. نمیتوانم درحالیکه روی شاخ غرب ایستادهام، به نفی و بریدن این شاخه فکر کنم. غیریت در روشنفکر انقلابی ما، غرب است.
حجتالاسلام رهدار تصریح کرد: روشنفکر انقلابی ما باید قدرت ریسک و بازیگری انقلابی داشته باشد. ریسک انقلابی، فعل و حرکتی است که ما به جای آن مزد و حقوق نمیگیریم، بلکه بودن برای هزینه دادن برای انقلاب است. روشنفکر انقلابی باید برای انقلاب هزینه بدهد و عمل انقلابی داشته باشد در غیر این صورت یک شهروند محسوب میشود. نکته آخر اینکه روشنفکر انقلابی باید مسئلههایش انقلاب باشد. ما خیلی از اوقات به این مسئله توجه کردهایم که غرب، غیریت ماست. حتی وقتی غرب را نقد میکنیم نباید فکر کنیم که مسئله ما، مسئله انقلاب است. برای روشنفکر، غرب مسئله است و فرق دارد که غرب مسئله ما باشد یا مانع ما. روشنفکران معمولاً عالمان دینی را متهم کردهاند که از زمانه خود عقب هستند چون برای آنها زمانه یعنی غرب و چون از آن غافل هستند، میگویند از زمانه خود عقب ماندهایم. عالم دینی مسئلهاش دین است و لذا این باید مسئله او باشد نه غیریت آن.
مدیر گروه مطالعات مجمع جهانی اهلبیت گفت: عالم باید غرب را به عنوان یک مانع بررسی کند و برای روشنفکر، غرب مسئله بوده نه مانع و این است که بین عالم اسلامی و روشنفکر تفاوت به وجود میآورد. ما باید یاد بگیریم به عنوان روشنفکر انقلابی، تم اندیشه و فکرمان را انقلاب اسلامی قرار دهیم و به اقتضای این انقلاب، وارد همه ساحتها شویم. آن وقت است که ما روشنفکر انقلابی میشویم. در جان و دل روشنفکر انقلابی، عالم خود باید به تفصیل ورود پیدا کند و غیریت آن به اجمال باشد. دانشگاههای ما در بهترین شرایط پاسخهای ایرانی و اسلامی برایمان فراهم میکنند که مال ما نیست و مربوط به جایی دیگر است که نهضت تولید علم، ما را وادار میکند که به آن بپردازیم.
وی در بخش دیگری از سخنان خود در مقایسهای بین علامه طباطبایی و شهید مطهری اظهار کرد: علامه طباطبایی در کمترین وضعیت خود تبدیل به جریان شده نه مکتب و شهید مطهری از این شانس برخوردار بود که یک حکومت پشت ترویج اندیشههایش قرارگرفته و هزینه و اقدام کردند، اما شهید مطهری همچنان یک جریان است و نه یک مکتب فکری. یکی برای اینکه پایگاه او، پایگاه دانشگاه بود که مکتب ساز نیست و در دنیای غرب هم مکتب ساز نبوده است. در غرب هم دانشگاهیانی که خارج از مکتب دانشگاه فعالیت میکنند تبدیل به مکتب شدهاند. اینکه امروزه در شیب گذار غرب به این مکتب نیاز داریم، مساله دیگری است.