* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "آمریکا طراحی پیش و پس از 12 اسفند"به قلم سعدالله زارعی آورده است:« ما دو روز پیش از این شنیدیم که رئیس جمهور آمریکا- در اجلاس ایپک- گفته است که ما به جنگ با ایران فکر نمی کنیم، خیلی خب، این خوب است، این حرف عاقلانه ای است. این خروج از توهم است. در کنارش گفت ما با تحریم، مردم ایران را به زانو درمی آوریم. این توهم است. آن خروج از توهم در آن بخش اول خوب است. باقی ماندن در توهم در این بخش دوم به آن ها ضربه خواهد زد. وقتی محاسبات انسان بر مبنای توهم بود بر مبنای واقعیت ها نبود، پیداست که در برنامه ریزی که براساس این محاسبات انجام می دهد، شکست خواهد خورد.»
فرازی از سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر با خبرگان رهبری.
آمریکایی ها و بطور خاص هیات حاکمه این کشور، پیش از انتخابات 12 اسفند ایران روی موضوع انتخابات مجلس نهم ایران تمرکز کردند ولی نه از این حیث که چه گروهی رای می آورد و چه گروهی رای نمی آورد و یا چه گروهی تحریم می کند و چه گروهی تشویق می نماید. بلکه از این زاویه که آمریکایی ها می خواستند انتخابات مجلس را به یک «شاخص کلیدی» برای به چالش کشیدن نظام جمهوری اسلامی تبدیل نمایند. تحلیل آنان این بود که همه عوامل دست به دست هم داده اند و قطعا میزان مشارکت مردم در این انتخابات بسیار پائین خواهد بود آنان در این تحلیل از یک سو به فضای اقتصادی هفته های منتهی به انتخابات و رشد بی رویه قیمت ها استناد می کردند و در همان حال به غیبت جریانی که در سال 88، فتنه ای بزرگ را به وجود آورده بود و نیز آخرین علامت های قهرگونه چهره های شاخص اشاره داشتند از نظر آنان کاهش شدید مشارکت موضوعی قطعی است!
آمریکایی ها معتقد بودند در این فضا، انتخابات مجلس ایران به صحنه جدال دو گفتمان موافق روند مناقشه آمیز ایران و غرب- به زعم آنها اقلیتی!- و مخالف روند مناقشه آمیز ایران و غرب- به زعم آنان اکثریتی!- تبدیل می شود و در نهایت انتخابات در غیاب و قهر گفتمان اکثریتی برگزار شده و گفتمان اقلیتی برنده یک انتخابات حداقلی خواهد بود و در نهایت این گفتمان فتنه 88 را به نوعی بازسازی کرده و فعال می نماید با این تفاوت که حالا بخشی از جریان پیروز در آن زمان به منتقد انتخابات تبدیل شده اند. از نظر آنان می توان انتخابات را به نقطه اختلاف چند بعدی تبدیل کرد و رهبری نظام را وادار به عقب نشینی نمود از این رو آمریکایی ها حتما تا ظهر روز 12 اسفند تاکید می کردند که این انتخابات به رهبری و جناح هوادار او تعلق دارد و تا ظهر تنها تصویری که از تلویزیونهای خود پخش کردند تصویر رهبری هنگام دادن رأی بود.
در این فضا آمریکایی ها معتقد بودند غرب باید همه توان خود را برای تقویت جبهه ای که آن را به دروغ اکثریت معرفی می کردند، پای کار بیاورد از این رو در هفته های منتهی به انتخابات شاهد طرح موضوعات و مواضع حاد از سوی غرب علیه ایران بودیم. غرب معتقد بود انتخابات ایران مشروعیت داخلی نظام سیاسی ایران را در معرض ابهام قرار می دهد و این موضوع می تواند به اقدام یکپارچه بین المللی علیه ایران منجر شود و موضع هواداران بین المللی ایران را تضعیف کرده و حتی آنها را وادار به همراهی نماید. براین اساس غرب از ایران پس از انتخابات یک تصویر ضعیف شده و آماده همکاری جدی با غرب تهیه کرده بود و بنا داشت در روز 13 بهمن آن را به همه جهان نشان دهد.
انتخابات 12 اسفند یک ضربه اساسی به این برداشت و راهبرد غرب وارد کرد و این اثرگذاری فوری بود اگر به تصاویر انتخابات ایران در فاصله صبح تا حدود ساعت 4 بعدازظهر و تصاویر 7 شب به بعد روز انتخابات نگاه بیاندازیم تفاوت فاحش این دو را به وضوح می بینیم. دوربین رسانه های غربی تا پیش از ظهر روی تصویر حضور رهبری در انتخابات زوم بود و در آن از حضور مردم در انتخابات کمترین خبری نبود. اما تصاویر 7 شب به بعد آنان بیانگر حضور انبوه توده ها در انتخابات بود و در روز 13 اسفند چندان خبری از «انتخابات حداقلی» و «جناحی» در رسانه های غرب منعکس نشد. اما در این میان چند روز بعد و در حین سخنرانی اوباما در اجلاس یهودیان آیپک مشخص شد که این انتخابات جمع بندی آنان را دگرگون کرده است. اما نه به این معنا که از شیطنت و توطئه دست برداشته اند اما اینکه اوباما گفت «ما و اسرائیل به جنگ با ایران فکر نمی کنیم» در واقع خط بطلان بر موضوعی بود که پیش از انتخابات از آن بعنوان عامل کمک به موضع مخالفان رهبری در ایران یاد می کردند. در عین حال در اظهارات فردای اوباما در آیپک نشانه های بیشتری ظهور کرد او این بار در موضع فردی که گویا به شکل سپر امنیتی ایران عمل می کند! در پاسخ به اظهارات مقامات حزب جمهوری خواه بر لزوم برخورد امنیتی دولت آمریکا با ایران در نطق های انتخاباتی تأکید می کردند- و در واقع می خواستند دولت اوباما را وادار به اقدام نظامی و یا وادار به اظهارنظرهای تند علیه ایران نمایند- گفت این ها متوجه خطرات اقدام نظامی علیه ایران نیستند و نمی دانند که مردم آمریکا از چنین روشی استقبال نمی کنند. در واقع اظهارات اوباما نشان داد که اساساً مواجهه نظامی با ایران هیچ زمینه ای ندارد و آنانکه از این موضوع حرف می زنند خود اعتقادی به عملی شدن آن ندارند. این فقط ارتباط روشنی با مشارکت انبوه مردم ایران در انتخابات دارد.
اما بنظر می آید به موازات شکست غرب در ایده «انتخابات حداقلی»، طرح جدیدی روی میز قرار گرفته است. این برگ «مذاکرات» است. طی روزهای اخیر این خط در رسانه های آمریکایی دنبال شد «ایران با این انتخابات برای مذاکره با آمریکا پیرامون مسایل تاریخی خود اعتماد به نفس پیدا کرده است». در واقع غرب گمان می کند که می تواند «مذاکره» را جایگزین «انتخابات» نماید یعنی همان نقش اختلافی که قرار بود انتخابات بازی کند حالا پس از شکست به «مذاکره» منتقل کرده اند. آمریکا و اروپا از چند روز پیش این نکته را مطرح کرده اند که ما باید به مردم ایران بگوئیم هیچ مشکلی با برنامه هسته ای صلح آمیز شما نداریم و مسئله ما اطمینان پیدا کردن از عدم انحراف هسته ای ایران به سمت بمب است شما هم که در بالاترین سطح می گوئید ما دنبال بمب نبوده و دستیابی به آن را حرام می دانیم پس بیائید و به یک مذاکره جدی که تضمین کننده عدم انحراف و فعالیت صلح آمیز ایران است، رضایت بدهید. اما واقعیت این است که آمریکایی ها و اروپایی ها برای این هدف مذاکره نمی کنند این موضوعی است که بیش از مذاکره به یک بیانیه رسمی از سوی غرب که همراه با آن باید همه تحریم ها لغو شوند، احتیاج دارد. غرب همین امروز همراه با بحث ظاهری موافقت با برنامه صلح آمیز هسته ای ایران بر لزوم تن دادن ایران به طرح روسیه تأکید می کنند و حال آنکه طرح روسیه توقف پلکانی برنامه هسته ای ایران است. بنابراین کاملاً واضح است که غرب گمان می کند اگر کارها به کانال مذاکره سپرده شود، می توان در پای میز مذاکره انواع روش ها و نتایج را به ایران تحمیل کرد که یکی از آن ها زمان دار شدن و تطویل مذاکرات بی نتیجه است.
غرب گمان می کند که می تواند مذاکره را به یک مسئله اختلافی در درون ایران تبدیل کند به این معنا که غرب در حال وانمود کردن این مسئله است که ایران باید میان تحریم های فزاینده و «مذاکره مسئولانه» یکی را انتخاب کند. آنکه به مذاکره تن نمی دهد و یا مذاکره را جدی نمی گیرد در واقع هوادار تحریم فزاینده است. این موضوعی است که - به گمان غرب- مردم را در کنار هواداران مذاکره قرار می دهد چرا که مردم از تحریم استقبال نمی کنند. از سوی دیگر از منظر غرب سران فتنه و انحراف روی موضوع مذاکره تأکید دارند. در سطح نخبگان هم هواداران مذاکره اکثریت دارند بنابراین- از منظر غرب- به میان کشیدن بحث مذاکره یک اکثریت توده ای، نخبه ای، اپوزیسیونی را در مقابل اقلیت مخالف مذاکره قرار می دهد. غرب می گوید این دو دستگی هواداران مذاکره و مخالفان مذاکره برای غرب مطلوب است و باید آن را دنبال کرد. بنابراین کاملاً واضح است که غرب از مذاکره به مثابه یک سلاح برای هدف قرار دادن انسجام ایران استفاده می کنند و به چیزی جز دست کشیدن ایران از منافع ملی خود رضایت نمی دهد.
از منظر غرب، مذاکره، رهبری ایران که در انتخابات 12 اسفند اقتدار آن تثبیت گردید را در موضع ضعف قرار می دهد و در نهایت او را وادار به پذیرش مذاکره می کند! مذاکره ای که اولین نتیجه آن عقب نشینی ایران از مواضع هسته ای خود خواهد بود بر این اساس غربی ها از هر جمله ای برای القاء منظور خود استفاده می نمایند. مثلاً پس از آنکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر با اعضای محترم مجلس خبرگان فرمودند: «اینکه رئیس جمهور آمریکا گفته است مابه جنگ فکر نمی کنیم این خوب است و حرف عاقلانه ای است و خروج از توهم می باشد» آمریکایی ها دوره افتادند که بله ایران یک علامت مثبت برای مذاکره با آمریکا بروز داد. یونایتدپرس آن را فتح بابی برای مذاکره نامید، CNN آن را خوب و در عین حال فاقد پیوست دیپلماتیک لقب داد و کریستین ساینس مانیتور آن را «تجلیل ایران از شیطان بزرگ» نامید و خبرنگاران مختلف رسانه های آمریکایی با ماموریت خاص از ناحیه سردبیران خود مامور شدند تا این نکته که ایران در حال ارسال نشانه های مذاکراتی است را- با توسل به دروغ های شاخدار- به زبان ها و اذهان منعکس نمایند و حال آنکه به هیچ شکلی نمی توان از عبارت حضرت امام خامنه ای- دامت برکاته- چنین استفاده ای کرد. در واقع جدای از این که اوباما در فضای انتخاباتی آمریکا می خواهد از کارت ایران استفاده کند و تصویری از رو به حل بودن یک پرونده سخت 33 ساله برای پیروزی در انتخابات ارائه کند، اینگونه تبلیغات از استفاده ابزاری حزب دمکرات از موضوع مذاکره خبر می دهد.
اما البته باید گفت همانگونه که تحلیل آمریکا از انتخابات ایران در فاصله مهر تا اسفند 90 سراسر اشتباه بود و به یک افتضاح سیاسی برای آمریکا تبدیل گردید، تحلیل آمریکا از موضوع مذاکره نیز از چنین وضعی پیروی می کند. مذاکره با آمریکا به هیچ وجه یک مطالبه اجتماعی در ایران نیست خود این انتخابات نشان داد که چنین چیزی واقعیت ندارد بلکه اکثریت رای دهندگان همراه با برگه رای تنفر خود را از آمریکا و بی اعتمادی شان به سیاست های غرب را ابراز کرده اند. از سوی دیگر انتخابات 12 اسفند اصولا موضع سران فتنه، سران انحراف و سران غرب و سازش طلبان را بشدت تضعیف کرد و موضع رهبری و توده های مومن و انقلابی را تثبیت کرد بنابراین اگر کسی از مذاکره با آمریکا- خارج از چارچوب جاری 1+5- حرف بزند، حرف اقلیتی کوچک را زده است و طبعا راه به جایی نمی برد. مذاکره با آمریکا یک ندای بیرونی است و از نیاز غرب به مذاکره خبر می دهد طبعا در اینجا مذاکره از منظر ایرانیان تامین کننده منافع ملی ایران نیست بلکه درصدد تحقق حداکثری زیاده خواهی غرب از ایران است مگر نه این است که همین مذاکره هسته ای هم با سمت و سوی توقف برنامه صلح آمیز هسته ای ایران بنا شده و از سوی غرب پیگیری می شود؟ کاملا واضح است که ایران خود را در بهترین شرایط تاریخی می بیند و در منسجم ترین وضعیت قرار دارد با این وصف چه نیازی دارد که به زیاده خواهی غرب ولو آن که با روکشی فریبنده ارائه گردد تن دهد.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "به بهانه تکریم و تعظیم شخصیت آیتالله کاشانی"به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:فروردین سال 40 آیتالله العظمی بروجردی مرجع تقلید شیعیان جهان که مرجعیت عامه را عهدهدار بود از دنیا رفت. رحلت او ایران را تکان داد. صدها هزار نفری که به قم برای تشییع رفته بودند قدرت مرجعیت را پس از کودتای ننگین 28 مرداد 32 به رخ استبداد داخلی و استعمار خارجی کشیدند.
برخی با اشاره به عظمت و گستردگی حضور جمعیت در تشییع آیتالله بروجردی و نیز مقام علمی وی میگفتند دیگر تشییع رجلی چون او را نخواهد دید.
اسفند همین سال آیتالله کاشانی رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت رحلت فرمود. تجلیل بیسابقه از او حیرت همگان را بر انگیخت. پیکر پاک وی بر دستان مردم قدرشناس تهران تا شهر ری مشایعت شد و جمعیت انبوهی در این مراسم به پاس خدمات آیتالله کاشانی برای استقلال و عظمت ایران حضور یافتند. آن روزها هم گفته میشد دیگر ایران یک رجل سیاسی، دینی در اندازه آیتالله کاشانی به خود نخواهد دید.
اما اراده خداوند بر این تعلق گرفت و مردی در سپهر سیاست ایران ظهور کرد که هم قدرت علمی و مرجعیت دینی آیتالله بروجردی را و هم هوش خلاق سیاسی، شجاعت و تدبیر آیتالله کاشانی را داشت. کوران حوادث سیاسی در ایران در دهه 40، 50، 60 نشان داد اندازه حضور سیاسی امام خمینی (ره) و ماموریت وی در پدیداری جامعه جهانی اسلام و پنجه در پنجه ابرقدرتها انداختن اصلا قابل مقایسه با حضور ملت و رهبران دینی و سیاسی در دو نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت نیست. امام (ره) افقهایی را پیش روی ملت ایران گشود که متضمن استقلال،آزادی وکرامت ایرانیان و مسلمانان جهان بود.
او در اندیشه زلال سیاسی خود سقوط دیکتاتورها و فروپاشی قدرتهای مسلط جهانی را طراحی کرده بود و به پشتیبانی ملت و ایثار و از خودگذشتگی مردم اطمینان کامل داشت. او اراده خداوند در این رویکرد تاریخی را به خوبی لمس میکرد و با بهرهگیری از دو تجربه گرانسنگ (انقلاب مشروطیت و نهضت ملی) نهضت اسلامی را به پیش برد.
***
29 اسفند سال 1329 روز ملیشدن صنعت نفت ایران و روز پایان دادن به سلطه انگلیس بر حیاتیترین ثروت ملت ایران است. نقش آیتالله کاشانی در این نهضت یک نقش کلیدی، تعیین کننده، حساس و مردمی بود. ملت ما در همین ماه آیتالله کاشانی را از دست داد.
آیت الله کاشانی مظلومترین چهره سیاسی معاصر است و در راه استقلال و عظمت ایران و اسلام زحمتها و مرارتها کشید.
متاسفانه نهادهای فرهنگی و سیاسی در تکریم شخصیت ایشان و نقش تاریخی وی خیلی کم مایه گذاشتهاند. جا دارد به بهانه تکریم و تعظیم شخصیت ایشان و خدمات ماندگار تاریخی ایشان یک همایش در سطح ملی تشکیل شود و در این همایش نسبت به دو موضوع مهم که مبتلا به عصر ماست روشنگری صورت گیرد.
اولا از نقش تاریخی حضرت آیتالله کاشانی در نهضت ملی تجلیل شود و حق او در این معرکه تاریخی ادا گردد.
ثانیا مهندسی غرب و بویژه انگلیسیها در فعال کردن شکاف سنت و مدرنیته و شکاف بین نخبگان دینی و به اصطلاح روشنفکران دینی در ضربه زدن به نهضت ملی و تداوم این سیاست استعماری در انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) مورد ارزیابی و واکاوی قرار گیرد.
آمریکاییها و انگلیسیها بعد از پیروزی انقلاب پروژه تضاد
مصدق - کاشانی را میخواستند در تضاد بین بنیصدر- امام خمینی(ره) باز تولید کنند اما موفق نشدند.
غرب بویژه آمریکا در دوم خرداد 76 و 22 خرداد 88 همین پروژه را میخواستند بازسازی کنند و عدهای ابله وغافل را هم میخواستند در این سناریو وارد کنند،اما شکست خوردند. 9 دی سال 88 روز پایان بازتولید مصدقیسم درتاریخ ایران است. واکاوی این شکست در یک همایش علمی فوقالعاده اهمیت دارد. کشف ویروس مصدقیسم که مرتب در غرب برای تزریق در رگ حیات حرکتهای اسلامی برای فروپاشی انقلابها به کار میرود مهم است. این کشف کمک میکند ما انقلابهای اسلامی معاصر در منطقه را واکسینه کنیم والا آنها از همان سوراخی گزیده میشوند که ما در کودتای 28 مرداد سال 32 گزیده شدیم.
2- مسئله نفت و تاریخ ورود آن به حیات سیاسی و اقتصادی ایران در این همایش ملی باید مورد واکاوی قرار گیرد.
"نفت" با تاریخ سیاسی یکصد سال اخیر ایران عجین شده است. خداوند متعال به این ملت لطف کرده است که با کمترین تلاش اقتصادی سالی 100 میلیارد دلار در خزانه ملت ایران به عنوان یک هدیه الهی در سرفصل انفال جای گیرد اما حساب دقیق آن را به دلیل غفلت از این ماده حیاتی نداریم.
خونی که در رگهای حیات تمدن امروز جریان دارد نفت است. اگر نفت را از این تمدن بگیریم بشر مجبور است دو قرن به عقب بر گردد. شاهرگ اصلی حیات غرب در دست ماست. اگر قرار باشد روزی در همین خلیجفارس هیچکس نفت صادر نکند تیر خلاص به کسانی شلیک شده که در اندیشه مرگ ملت ایران هستند. همه میدانند اهمیت نفت فقط به جایگاه آن در اقتصاد ایران و جهان بر نمیگردد. نفت سلاحی است که اگر در وقت مناسب مورد استفاده قرار گیرد از هر سلاح دیگری مرگبارتر است. درست 140 سال پیش که ناصرالدین شاه امتیاز راهآهن را به انگلیسیها داد غرب نفت ایران را هدف گرفت چون متن قرارداد بوی نفت میداد و در مفاد آن به این مهم اشاره شده بود. ملاعلی کنی در مقابل این قرارداد ایستاد و آن را لغو کرد. 30 سال بعد ویلیام ناکس دارسی موفق به اخذ امتیاز استخراج و بهرهبرداری و لولهکشی نفت در سراسر ایران به غیر از 5 ایالت به مدت 60 سال میشود و اولین چاه در مسجد سلیمان در سال 1287 شمسی به نفت میرسد.
از این تاریخ به بعد نفت وارد تاریخ، اقتصاد و سیاست ایران میشود. انگلیسیها در دوران
رضا خان و پسرش کارنامهای از غارت اموال ملت ایران را به جای گذاشتند. لذا قیام ملت ایران علیه مظالم انگلیس در دهه 30 معطوف به این مهم بود که نفت را ملی کند و بدین ترتیب نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتالله کاشانی شکل گرفت. اینکه حساب و کتاب نفت قبل از انقلاب و بعد از انقلاب چه بوده است نیاز به یک مطالعات عمیق و ژرف دارد.
ما این مطالعات را باید در یک همایش فنی و مالی و محاسباتی مورد نقد و بررسی صاحبنظران قرار دهیم تا بتوانیم جایگاه نفت را در اقتصاد کشور دقیق ارزیابی کنیم. این ارزیابی حتما باید توام با مطالعات دقیق در حوزه مالی و محاسباتی بودجههای پس از انقلاب نیز باشد.
نفت را در برنامه دیدن یک مسئله است و در بودجه دیدن مسئله دیگری است و این دومی به عقیده من مهمتر میباشد. اینکه پس از 33 سال بزرگترین بنگاه اقتصادی کشور یعنی شرکت ملی نفت اساسنامه ندارد حکایت از یک بیحساب و کتابی در نگاه مالی به نفت است. تفریغ نفت در سالهای پس از انقلاب این تلخی در بیحساب و کتابی را واتاب میدهد. با آنکه قانون اساسی و قوانین مربوط به نفت بسیار شفاف است اما یک نیروی گریز از شفافیت وجود دارد که باید تکلیف آن حداقل در این همایش معلوم شود. هدف این همایش باید این باشد که نفت را به عنوان یکی از مهمترین عواید مربوط به انفال در بودجه سالیانه در جایگاه خود قرار دهد.
مقام معظم رهبری دیروز طی یک بازدید سه ساعته از دستاوردهای صنعت نفت ضرورت تغییرنگاه مسئولان کشور به مقوله نفت را یاد آور شدند و فرمودند : " در آمدهای نفتی باید به منبعی برای پیشرفت و اقتدار اقتصادی کشور تبدیل شود." این می تواند اولین دستور همایش یاد شده باشد .
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "مسافرت های نوروزی وچالش های حمل ونقل"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :
امروزه استفاده از سیستم حمل ونقل هوایی به سبب سرعت و کاهش اتلاف وقت در انجام امور تجاری، ارسال مرسولات و جابه جایی مسافران یکی از روشهای مرسوم در جهان می باشد. اما در کشورما به علت گران بودن مسافرت هوایی و عدم امنیت کافی این سیستم به دلیل فرسوده بودن ناوگان هوایی، آنچنان مورد استقبال قرار نگرفته است.
هم اکنون در کشور 95 درصد از حمل و نقل باری و مسافری به صورت جادهای انجام میشود که این امر نشان می دهد ما بر روی حمل و نقل هوایی کمتر کار کردهایم و راهکاری برای گسترش وتوسعه آن نداشته ایم. اما درمورد حمل و نقل زمینی هم وضعیت مناسبی نداریم. ناوگان ریلی کشور درچند سال گذشته پیشرفت هایی داشته است اما به هیچ وجه نتوانسته جوابگوی نیازهای موجود باشد. در مورد حمل و نقل جاده ای هم که در وضعیت بحران قرار داریم. طی سال گذشته 1,3 میلیون نفر بر اثر تصادفات جاده ای در جهان کشته شدند که متاسفانه از این تعداد 85 درصد تلفات مربوط به ایران است. 95 درصد از سیستم حمل ونقل زمینی استفاده می کنیم و آن وقت 85 درصد تلفات جاده ای دنیا را هم به خود اختصاص داده ایم! این آمار نشان از این واقعیت دارد که ما با توجه به میزان مصرف از حمل و نقل زمینی درکشور به فکر توسعه آن نبوده ایم و مسلما عدم به روز رسانی استانداردهای لازم در این سیستم موجب افزایش تلفات خواهد شد.
فراهم نبودن زیرساخت های توسعه این صنعت، از وضعیت جاده های کشور گرفته تا ساخت وسایل نقلیه غیرایمن، سطح آموزش های رانندگی و... باعث یک سلسله چالش ها و افزایش روزافزون تلفات جاده ای گردیده است. کمبود سیستمهای روشنایی در راههای کشور، نبودن استراحتگاه مناسب و کافی در طول مسیر، کمبود بزرگ راه های استاندارد و دو طرفه بودن اکثر جاده های کشور باعث افزایش تصادفات گردیده است.
اما مرحله بعدی در افزایش آمار تلفات جاده ای به نظام امداد رسانی در کشور برمی گردد که باید تقویت شود . بر اساس آمار 30 درصد از کسانی که در محل سانحه مجروح می شوند بین محل حادثه تا بیمارستان فوت می شوند که باید ابتدا بیمار بستری شود و بعد مراحل درمانی طی شود(فقط هشت دقیقه، فرصت طلایی نجات می باشد) . عدم حضور و کمبود نیروهای امدادی و پایگاه های امداد و نجات و مراکز درمانی در طول جاده ها، نبود امکانات و تجهیزات مدرن همچون بالگردهای امداد و آمبولانس های مجهز باعث افزایش شدید آمار تلفات شده است . باید زمان آمادگی برای کمک رسانی را کم کنیم و آموزش همگانی در زمینه امداد رسانی به مردم و کارکنان دستگاه های مرتبط را در دستور کار قرار دهیم.
بحث آموزش همگانی نیز از مواردی است که درکشور ما به صورت جدی به آن پرداخته نشده است. متاسفانه در مورد رانندگان به آموزش مهارت های عملی رانندگی بسنده می شود و دیگر هیچ آموزشی برای افزایش ضریب امنیت رانندگان و مسافران درنظر گرفته نشده است. همچنین هیچ آموزشی در زمینه هنگام وقوع حادثه به افراد داده نمی شود. آموزش هایی همچون کمک های اولیه و نحوه برخورد با آسیب دیدگان حادثه و ...
مبحث دیگری که در حلقه زنجیر چالش های حمل ونقل زمینی قرار دارد بحث آمار واقعی و مستند تصادفات و تلفات می باشد. متاسفانه در کشورما آمار تصادفات و تلفات رانندگی به صورت واقعی اعلام نمی شود و هرنهاد و مرکز مربوطه آماری را برای خود اعلام می کند و یا این آمار را به صورت محرمانه درمی آورند و از اعلام آن خود داری می کنند. فلذا با چند نرخی شدن آمارها، نمی توان به آنها اعتماد کرد.مدیریت بر جاده ها زمانی می تواند موثرباشد که آمار واقعی تصادفات در اختیار مدیران دستگاه های اجرایی و اساتید قرار گیرد تا با مشخص شدن نوع خطرات و دلایل بروز تصادفات، به صورت علمی و کارشناسی با آنها برخورد شود. فی الحال در آستانه سال جدید قرار گرفته ایم و اکثر هموطنان درتدارک مسافرت های نوروزی می باشند. ضمن آرزوی سفری خوش برای همه عزیزان، تقاضا داریم با توجه به وضعیت جاده های کشور و افزایش تردد مسافران، با رعایت قوانین رانندگی شیرینی این ایام را به کام خود و دیگران تلخ نکنید.
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "تشیع علوی و سوال از رئیس جمهور "به قلم نیما بهدادی مهر آورده است:
متوجه ابهام ها و حواشی اخیری که برخی در مسیر سوال از احمدی نژاد به وجود آورده اند نمی شوم چرا که در مملکت اسلامی باید به راحتی صاحبان قدرت را نقد کرد، البته این گفته بنده نیست کلامی از مولای متقیان است که در نهج البلاغه اش برای ما به یادگار گذاشته است. امام علی (ع) در خطبه 216 با اصرار از مردم تقاضا می کند که انتقاداتی را که نسبت به وی روا می دانند، صرف نظر از توانایی های فکری و سوابق درخشان مبارزاتی وی و نزدیکی اش با رسول خدا(ص) با ایشان درمیان بگذارند و در بیان دلیل چنین تقاضایی می فرمایند: "من به هیچ وجه از خطا ایمن نیستم مگر آنکه خداوند مرا کفایت کند" و در ادامه علاوه بر تاکید شدید بر آزادی اندیشه و تبیین حقوق متقابل میان مردم و حکومت، بر نقش اصلاح گرایانه آزادی اندیشه اسلامی و بیان قرآنی در هدایت امور به سمت عدالت پافشاری می کنند و بالاخره تاکید ایشان بر این است که صاحبان قدرت باید شرایط آزادی بیان و اندیشه و بسترهای موثر جهت ابراز نقدهای صریح و بی پرده از خود را فراهم سازند و در خطبه 53 در زمره وظایف حاکم بر ضرورت اختصاص بخشی از زمانش برای میدان دادن به مردم درجهت برخوردهای صریح با او اشاره دارد و به صراحت اظهار می کند که تاکید حاکمان بر خواسته های خود و بی توجهی به رای دیگران عین ستمگری است.
به این ترتیب حضرت علی(ع) به روشنی نشان می دهد که عدالت و آزادی مشروع، لازم و ملزوم وهمچنین ملاک شناخت یکدیگر هستند، به بیان واضح تر، همان گونه که داعیه های عدالت خواهانه در شرایط خفقان، سرکوب و فقدان آزادی اندیشه و بیان (تجربه حکومت اموی) به ظلم و بی عدالتی می انجامد، تاکید بر آزادی بیان البته با داشتن سمت و سوی عادلانه منجر به تقویت حکومت و پایداری عدالت خواهد شد. پس نمایندگان معتقد به خط اصیل نبوت و ولایت باید بی هیچ ابهامی در روز چهارشنبه از احمدی نژاد سوال بپرسند و در این صورت ارزش و منزلت خود را در نزد ملت برمبنای دایره تفکر تشیع علوی افزایش خواهند داد.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "موج دوم بیداری اسلامی " آورده است:موج دوم بیداری اسلامی و بهار کشورهای عربی در راه است و رژیمهای خودکامهای همچون رژیم پادشاهی عربستان و اردن که به شدت در معرض تهدید و فروپاشی هستند، بیش از پیش احساس خطر کرده و برای جلوگیری از سقوط، به هر ریسمان پوسیدهای چنگ میزنند.
زمستان سال گذشته بود که تونس، خاستگاه پدیدهای بیسابقه در کشورهای عربی شد و قیامی مردمی به فاصلهای کوتاه، رژیم استبدادی "بن علی" را ساقط کرد. این موج توفنده نه تنها جهان عرب بلکه جهانیان را مبهوت وجود قدرتی بنیادین در کشورهای عربی کرد که میتواند رژیمهای استبدادی ریشهدار و عوامل بیگانه را در معرض تهدید و سرنگونی قرار دهد.
هنوز چند صباحی از این زلزله سیاسی ـ اجتماعی در تونس نگذشته بود و رژیمهای عرب در بهت این تحول شگفتیآفرین بودند که طومار دومین رژیم دست نشانده و در عین حال پایگاه استکبار در منطقه یعنی رژیم دیکتاتوری مصر در گردبادی سریع و باور نکردنی درهم پیچید و حسنی مبارک نیز سقوط کرد.
دیری نپائید که موج این بیداری، کشورهای لیبی و یمن را نیز متحول کرد و دیکتاتورهای دیرپای عرب یکی پس از دیگری سرنگون شدند. اینگونه بود که باقیمانده شیوخ و حکام عرب نیز به وحشت افتاده و در اقدامی تهاجمی به سرکوب امواج بیداری اسلامی پرداختند.
مردم بحرین که سالها تحت فشار ظلم و تبعیض قرار داشتند، و برای استیفای حقوق سیاسی واجتماعی خود به گونهای مسالمتآمیز به خیابانها آمده و خواستههای قانونیشان را بیان کردند ولی نه تنها با صفیر گلولههای آتشین مواجه شدند بلکه سران رژیم آل سعود که از آنسوی مرزها صدای پای بیداری را در پشت دروازههای ریاض به گوش خود میشنیدند، نظامیان خود را برای سرکوب مردم بحرین به کمک نیروهای آل خلیفه فرستادند. این اقدام هر چند سبعانه بود ولی تاکنون نتوانسته قیام آزادیخواهانه ملت بحرین را سرکوب کند و آنها هر روز شادابتر و مصممتر از گذشته روانه خیابانها شده و با مشتهای گره کرده به مقابله با نظامیان مسلح آل خلیفه و آل سعود پرداختند.
تداوم چنین قیامی باعث وحشت آل سعود شد بویژه آنکه چند صباحی است که امواج این بیداری و شعلههای آزادیخواهی به شهرهای مختلف عربستان نیز کشیده شده است. امروز این قیام، عربستان را به شدت متحول کرده و دیوارهای بلند ترس و وحشت از رژیم امنیتی را فرو ریخته است. اکنون تظاهرات اهالی شرقیه، بازداشت علما و آزادیخواهان، کشتار و سرکوب تظاهرکنندگان، وجود 4400 زندانی سیاسی، گسترش تظاهرات مردمی از شرق به جنوب، تظاهرات دانشجویی و... از مهمترین خبرهای عربستان است.
اعتراضات مردم عربستان به نقض حقوق بشر در این کشور و نادیده گرفتن حقوق اولیه مردم، همچنان ادامه دارد و سرکوبهای شدیدو ایجاد رعب و وحشت نیز نتوانسته مانع گسترش موج بیداری شود. مردم عربستان این روزها همانند ملتهای دیگر عرب خواستار آزادی، اصلاحات اساسی، پایان دادن به سلطه پادشاهی، حضور همگانی در روند مشارکت سیاسی و قطع سلطه خارجی هستند و اینها از جمله حقوقی است که تاکنون از این مردم سلب شده است.
از حدود یک قرن قبل که پادشاهی سعودی در عربستان بنیان گذاشته شد تاکنون، آل سعود به صورت موروثی قدرت را در اختیار داشته و مردم از هرگونه اصول مشارکتی در اداره امور جامعه محروم بوده و کلیه پستها، مشاغل و درآمدهای نفتی در دست اعضای خاندان آل سعودی میچرخیده است. اصولاً در این کشور که همواره به لحاظ مطامع مادی از سوی آمریکا ودیگر کشورهای غربی حمایت شده، رعایت اصول و موازین حقوق بشری بیمعنا بوده و با سلطه کامل این خاندان بر قدرت وعدم پایبندی به طبیعیترین حقوق اولیه انسانی و حتی قوانینی بینالمللی، این رژیم عملاً به یکی از مرتجعترین نظامهای سیاسی جهان تبدیل شده است. عدم برگزاری انتخابات، نداشتن مجلس و دولت منتخب مردمی، نقض حقوق اولیه شهروندان از جمله زنان، فقدان آزادی مذهب و تهدید غیر وهابیها به مرگ، نبود آزادی بیان و رسانه، فساد در خاندان پادشاهی، چپاول اموال و ثروتهای عمومی، وابستگیهای خارجی، حمایت از تروریسم، پشتیبانی از دیکتاتورهای منطقه و... فهرست بلندبالایی است که مطالبات مردم عربستان را تشکیل میدهند. موج این بیداری برخلاف گذشته، آنچنان عمیق و مشهود است که شبکه خبری آمریکایی "سی.ان.ان" در گزارشی از خاورمیانه اعتراف میکند عربستان که یکی از کشورهای فاقد دمکراسی است، در حال دگرگونی و پوستاندازی است. در این گزارش تصریح شده "جوانان عربستانی مخالفت خود را با نظام سنتی پادشاهی در این کشور اعلام کرده و خواستار تغییرات جدی هستند. بنابراین چهره عربستان در حال دگرگونی است و مردم این کشور، عامل این تحول به شمار میروند."
هرچند غربیها سعی دارند حرکتی را که در عربستان و برخی دیگر از کشورهای عرب از قبیل اردن به راه افتاده، در حد پوستاندازی و دگردیسی و یا به عبارت دیگر در مقیاس انجام اصلاحات ظاهری، معرفی و محصور کنند ولی آنچه به عنوان یک واقعیت کتمانناپذیر در این کشور هاجریان دارد، خودجوشی و خودآگاهی است که میتواند به افقهایی فراتر از تعابیراتی همچون اصلاحات بیانجامد.
اکنون موج دوم بیداری اسلامی که در کشورهای عرب به "بهار عربی" موسوم گردیده شروع به تلاطم کرده و به همین علت رژیمهایی همچون عربستان، اردن و... که لرزههای اولیه را حس کردهاند، احساس مصونیت و امنیت نمیکنند. حرکتهای اعتراضی مردمی در این کشورها آغاز شده و دولتمردان ریاض و امان نیز ناگزیز باید در انتظار سرنوشتی که چیزی غیر از سقوط نیست، باشند زیرا اکثر عوامل و شرایطی که باعث انقلابهای جهان عرب شد، در این دو کشور نیز وجود دارد. اکنون مردم عربستان و اردن در اعتراض به فساد، سرکوب، نقض حقوق اولیه و لگدمال شدن کرامتهای دینی و انسانی به خیابانها آمده و خواستههای خود را در سطح قیام علیه وضعیت موجود به نمایش گذاشتهاند. شاید اگر به سخن ملتها در شرایطی که درخواستها به صورت مسالمتآمیز و در قالب مذاکره و مفاهمه بیان شده بود، پاسخی منطقی داده میشد، اکنون مردم مجبور نبودند خود را برای ورود به مرحله مقابله و رویارویی آماده کنند، اما از آنجا که صاحبان تختهای پادشاهی سالها با تکیه بر عصای ثروت و مستظهر به حمایتهای غربی در برجهای شیشهای جا خوش کرده و حاضر به تمکین در برابر منطق و سپردن سرنوشت مردم به خود آنها نشدند، اکنون به نظر میرسد راهی غیر از کنارهگیری از قدرت و پذیرفتن سرنوشتی مشابه آنچه برای سایر دیکتاتورهای جهان عرب رقم خورد ندارند.
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "چارشنبهسوری"به قلم رضا مرادیغیاثآبادی* آورده است:چارشنبهسوری آیینی است که ایرانیان از دیرباز در شب ماقبل آخرین چهارشنبه سال برگزار میکنند. این آیین که با آتشافروزی توأمان است، ظاهرا با آیینهای خانهتکانی و پاکیزگی پایان سال و سوزاندن خاروخاشاک و شاخههای هرسشده درختان در پیوند است. نمونههای مشابه این آیین در سرزمینهایی از چین تا اروپایمرکزی (و بهخصوص در رومانی) دیده شده است. قدمت برگزاری چارشنبهسوری را نمیتوان با قاطعیت مشخص کرد. استناد به این نکته که به دلیل نبود روزهای هفته در ایران باستان، جشن چارشنبهسوری نمیتواند پیشینه زیادی داشته باشد، نظر قابل قبولی نیست. چرا که اسناد نویافته، نظریه نبودن روزهای هفته در ایران باستان را با قاطعیت رد میکند. نخست اینکه شمار هفتگانه روزهای هفته، در زمانهای بسیار دور از اهله هفتروزه ماه برگرفته شده و از آنجا که گاهشماری قمری سادهترین و ابتداییترین شکل گاهشماری است و تشخیص اهله ماه، آسانترین و سریعترین شیوه درک گذر زمان است؛ بیگمان جوامع بشری از گذشتههای دور و بدون آموختن از یکدیگر، به آن پی برده و از آن بهره گرفتهاند. دوم اینکه در شاهنامه فردوسی بیشتر از 120بار واژه هفته بهکار رفته است. از آنجا که شاهنامه فردوسی را ترجمان وفادار داستانها و بازگویههای دوران باستان میدانند، بعید است که فردوسی بدون اینکه چنین مفهومی در متون مبنا بهکار رفته باشد، تا این اندازه از آن بهره برگیرد. سوم اینکه متون مانوی، کاربرد فراگیر و گسترده روزهای هفته را تایید میکنند. در نوشتارهای مانوی یافتشده در «تورفان» و نیز در «موگتاگ» از روزهای یکشنبه و دوشنبه با نامهای «مهر روز/ خور روز» و «ماه روز» یاد شده و این دو، روزهای روزهداری مانویان دانسته شده است. البته در متون مانوی، همراه با روزهای هفته، از نامهای سیگانه برای روزهای ماه نیز استفاده میشده است و همچنین میدانیم که روز دوشنبه، روز مقدس و تعطیل مانویان بوده است. پنجم اینکه متون و منابع کهن چینی نیز کاربرد هفته در ایران باستان و حتی نام روزهای آن را گزارش کردهاند. در یک متن نجومی کهن بودایی که در سال 759 میلادی از سانسکریت به چینی ترجمه شده و «یانگ چینگ فنگ» در سال 764 میلادی حاشیهای بر آن بازنوشته است؛ از نام روزهای هفته در زبان چینی و معادل آنها با روزهای هفته در فارسیمیانه و سغدی یاد کرده است. در این متن، نام ایرانی روزهای هفته که از یکشنبه آغاز میشوند، اینگونه بازگو شده است: یوشمبت (روز تعطیل)، دوشمبت، سهشمبت، چرشمبت، پنجشمبت، شششمبت، شمبت. در همان متن، معادل سغدی (در ورارودان/ آسیایمیانه) این نامها اینگونه با مبدا یکشنبه باز آمده است: مهرروز (خورشید روز)، ماه روز، بهرامروز، تیرروز، اورمزدروز، ناهیدروز و جیانروز (کیوانروز). همانگونه که دیده میشود این نامها از نام هفت اختر سیار آسمان، یعنی خورشید و ماه و پنج ستاره روان (سیاره) شناختهشده آن زمان برگرفته شده است. به این ترتیب دانسته میآید که روزهای هفته، همراه با نامهایی ویژه، در گاهشماریهای ایران باستان کاربرد داشته و حتی تعطیلی روز یکشنبه در تقویم میلادی از روز تعطیل ایرانی برگرفته شده است. میدانیم که نام روز یکشنبه در هر دو آنها به یک معناست و Sun day دقیقا به معنای «خورشید روز» است. اما در دوره ساسانی و همراه با دیگر تحریفهای بیشمار آنان از آیین و فرهنگ ایران باستان، روزهای هفته را نیز از گاهشماری خود حذف میکنند و تنها نام روزهای ماه را بهکار میگیرند. البته نامهای سیگانه روزهای ماه، در همه تقویمهای ایرانی بهکار میرفته و خاص تقویم ساسانی نبوده است.
هرچند اسناد کافی از دیرینگی چارشنبهسوری در دست نیست، اما اشارههایی کوتاه که در تاریخ بخارای نرشخی و نیز در داستان نبرد بهرام چوبینه با پسر ساوهشاه در شاهنامه فردوسی باز آمده است و فردوسی حتی از واژه چارشنبه نیز بهره برده است. نشاندهنده دیرینگی بسیار آن است. اما به دلیل کمبود منابع نمیتوان قدمت قطعی آن را مشخص کرد. برگزار نشدن چارشنبهسوری توسط زرتشتیان نیز دلیل تازگی آن نمیتواند بود. چرا که بسیاری از آیینها و جشنهای ایرانی (همچون چارشنبهسوری، نوروز، سیزده بدر و جشن سده) در سنت دینی و آثار و منابع مکتوب زرتشتیان پذیرفته نشده است و آنان در سالیان اخیر میکوشند تا همچون دیگر مردمان ایرانی این جشنها را برگزار کنند و پاس بدارند. بررسی آداب و آیینهای مردمی، روشنگر این نکته است که جشن چارشنبهسوری با جشن سده و نیز با آتشافروزی شب نوروز متفاوت و متمایز است و شکل دگرگونه شده آنها نیست. همه سنتها، ترانهها، باورها و مراسمی که مردمان نواحی گوناگون در این شب انجام میدهند، با وجود تفاوتهایی که با یکدیگر دارند، در یک ویژگی با هم همسانند: «راندن ناپاکیها و بدیها.» ترانهها و باورهایی که به بلاگردانی، راندن چشمشور، گرهگشایی، آجیل مشکلگشا، بختگشایی دختران و امثال این میپردازند و همچنین سوزاندن شاخههای خشکیده و علفهای هرز باغها و مزارع در نواحی روستایی، همگی نشان از پیوند این آیین با خانهتکانی، زدودن ناپاکیها و آمادگی برای زایش دوباره گیتی است. در برخی نواحی اروپایی همچون رومانی و بلغارستان نیز در نزدیکهای بهار مراسمی در سوزاندن اشیای غیرلازم برگزار میشود. چارشنبهسوری ارتباطی با سده و آتش نوروزی ندارد و هر کدام آنها، جشن و مناسبت خاص خود را دارند. در بسیاری از نواحی ایران، هر سه جشنِ آتش نام برده شده برگزار میشود که نشانه مناسبتهای گوناگون آنهاست. ایرانیان نه تنها چارشنبه، که هیچ روز و شبی را به خودی خود نحس و بد یوم نمیدانستند و هنوز هم نمیدانند. در باورهای ایرانی هر روز سال به یکی از ایزدان منتسب است و گرامی داشته میشده است. به ویژه روزهای پایانی سال که زمان بازگشت روان و فروهر درگذشتگان بهشمار میآمده و آیینهایی بسیار زیبا و باشکوه در استقبال نمادین آنان برگزار میکردهاند. باورهایی که پیدایش چارشنبهسوری را در نحس بودن روز چهارشنبه میدانند، به فرهنگهای وارداتی دیگر وابسته است. چارشنبه سوری ارتباط عمیقی با آب دارد و در این هنگام دختران از چشمه، آب به خانه میآوردهاند. در بسیاری از جشنهای ایرانی، آب و آتش در کنار یکدیگر و مکمل هم هستند. اما از سوی دیگر، از آنجا که چارشنبهسوری با پاکیزگی پایان سال در پیوند است، حضور آب جنبه کاربردی هم دارد. شکستن کوزههای آب علاوه بر نماد سال پرباران و حاصلخیز، کارکردی بهداشتی نیز دارد. میدانیم که جنس سفال کوزه آب با سفالهای دیگر متفاوت است. سفالگران، کوزه آب را بهگونهای متخلخل برمیساختهاند که موجب نفوذ اندکی آب به رویه بیرونی و تبخیر آن موجب خنکی آب درون کوزه شود. روزنههای کوزه در گذر سال انباشته از ذراتی میشده است که آن را برای سلامتی مفید نمیدانستهاند، در نتیجه آن را میشکسته و از کوزه تازه دیگری بهره میبردهاند. آوردن آب به دست دختران منحصر به چارشنبهسوری نبوده و عموما بر این باور بودهاند که مظهر چشمه، خاستگاه آناهید است و تنها دختران اجازه نزدیک شدن به آن را دارند. این باور هنوز هم در بسیاری از روستاهای ایران روایی دارد. درباره اینکه چرا چارشنبهسوری در سهشنبه برگزار میشود، میتوان گفت که مبدا شبانروز یک قرارداد است. در زمانها و نواحی گوناگون، گاه نیمهشب، گاه هنگام برآمدن خورشید، گاه هنگام نیمروز و گاه هنگام فروشدن خورشید را مبدأ و آغاز شبانروز میگرفتهاند. اینگونه رسوم هنوز هم در برخی نقاط ایران متداول است و برای نمونه در تاجیکستان و آسیای میانه همواره آغاز سال نو را از هنگام غروب خورشید در آخرین روز سال برمیشمارند و جشن میآرایند. برگزاری چارشنبهسوری در سهشنبه شب به روزگاری مربوط میشود که هنگام فروشدن خورشید، آغاز شبانروز و آغاز چارشنبه دانسته میشده است. امروزه نیز این باور همچنان پایدار مانده است و مثلا وقتی از «شب جمعه» سخن میرانند، در واقع «پنجشنبه شب» را در نظر دارند. برخلاف اعادی برخی کسان، پریدن از روی آتش عمل توهینآمیز به آتش نیست. آداب و رسوم مردمان، گوناگون است و ممکن است هر باوری از دید دیگران عملی نادرست دانسته شود. در نتیجه هنگامی میتوان کاری را توهینآمیز خواند که مجری آن آهنگ توهین داشته باشد. هممیهنان ما هیچکدام از اینکار، چنین قصدی را ندارند و پریدن از روی آتش، بهگونهای نمادین برای زدودن و سوزاندن بدیهای هر شخص انجام میشود و مردمان خواستهاند تا با اینکار، آتش به آنان پاکی و تازگی هدیه کند. اما آنچه به گمان من نادرستتر است، کارهای ناهنجاری است که امروزه متداول شده و عملا چارشنبهسوری را به شب تباهی و آلودگی شهرها کشانده است. آیینی که نیاکان ما برای پاکیزگی زیستبوم خود انجام میدادهاند، ما همان کار را برای تباهی و آلودگی آن انجام میدهیم. به ویژه که اخیرا کسانی کوشش کردهاند تا با توزیع مواد منفجره و ترغیب غیرمستقیم کودکان و نوجوانان به استفاده فراگیر از آن، آسیبی جدی به این جشن کهن و شادیبخش ایرانی وارد کنند. امروزه جشن چارشنبهسوری در گستره وسیعی برگزار میشود. از سوی باختر، در بخشی از کردستان که در بیرون از ایران امروزی واقع است و در سوی خاور، در استان سینکیانگ چین و سرزمینهای ایرانیتبارِ یارکند، تاشقورغان و کاشغر با تفاوتهایی برگزار میشود. در پایان به این نکته هم اشاره کنم که آیینهای چارشنبه سوری منحصر به آتشافروزی نیست؛ بلکه مراسم پیوسته دیگری همچون غذاهای دستهجمعی، سرودهای ویژه، قاشقزنی، فالگوش، بازیهای گروهی و نمایشهای سنتی هم دارد که امروزه بهجای آن به سوزاندن لاستیک و انفجارهای مهیب و تباهی گذرهای شهر میپردازند. شیوه امروزی این جشن در شهرهای بزرگ هیچ ارتباطی با چارشنبهسوری نداشته و تنها نام آن را بر خود دارد.
*پژوهشگر تاریخ ایران
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "احمدی نژاد فرافکنی نکند"به قلم محمد رضا باهنر نایب رئیس مجلس آورده است:
سوال از وزیران و رئیسجمهور جزو حقوق نمایندگان است و آنان می توانند با طی کردن ضوابط آیین نامه ای مجلس سوال خود را مطرح نمایند . در ارتباط با طرح سوال از رئیسجمهور که قرار است روز چهارشنبه هفته جاری انجام شود، سوالات به کمیسیونها ارجاع شد و هیاترئیسه اعلام وصول کرد. مکانیسم سوال به این صورت است که پانزده دقیقه به سوال کنندگان اختصاص مییابد که احتمالا برای این موضوع دو یا سه نفر معرفی میشوند. البته محدودیتی برای تعداد افراد سوال کننده وجود ندارد و فقط به دلیل محدودیت زمانی این تعداد مشخص می شوند. طبیعتا رئیسجمهور نیز برای پاسخ به این پرسشها و تبیین مواضعش به فرصتی نیاز دارد. سوال از رئیسجمهور در مجموع یک سوال با 10 مصداق میباشد. از نظر فرآیند حقوقی، اقناع شدن یا نشدن نمایندگان در این میان موضوعیتی پیدا نمیکند و با طرح سوال و شنیدن پاسخ و تبیین مواضع از سوی رئیسجمهور پرونده مختوم میگردد و به مجلس نهم راه پیدا نمیکند . در این میان اما برخی از نمایندگان از همکاران خود تقاضای طرح سوال به صورت دیگری مانند گفتوگو را مطرح نمودند. آنان اعتقاد دارند که ذائقه مردم به واسطه انتخابات شیرین شده است که به حق پیروزی بزرگی برای مردم، رهبری و روحانیت به ثبت رساند . این نامه به این دلیل مطرح گردید تا از این شیرینی کاسته نگردد که در صورت امکان ما نیز از آن استقبال می کنیم اما به دلایل مذکور دیگر این امکان وجود ندارد.
نکته قابل توجه اینکه ارگان رسمی دولت نسبت به این موضوع حساسیت زیادی به خرج میدهد و این پدیده به موضوعی منفی تبدیل نموده است. من فکر نمیکنم این برخوردها کمکی به حل مشکل نماید. اگر چه این نخستین بار در طول تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که طرح سوال از رئیسجمهوری مطرح می شود لذا توصیه ما این است که طراحان از طرح موضوعات خلاف واقع پرهیز نمایند و خدایی ناکرده حرفی را به خلاف نگویند و انشاءلله فضا، فضای تخریب نباشد . از سویی رئیس دولت معمولا حرمت مجلس را نگه داشته است که در این برهه انتظاری جز این از وی نمیرود. امیدواریم این سوال و جواب منجر به تحکیم وحدت ملی شود. همچنین امیدواریم که فردا فضای دوستانه ای میان نمایندگان سوالکننده و رئیسجمهور وجود داشته باشد همچنین رئیسجمهور باید از فرافکنی پرهیز نموده و از ابهامات ناخواسته با تبیین مواضعش جلوگیری به عمل آورد .
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "گزارش احمد شهید ارزش پیگیری ندارد" به قلم غلامرضا کرمی آورده است:آنچه در گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، بیان شده است جمعبندی اقدامات ضدانقلاب است. منابعی که آقای احمد شهید بدان رجوع کرده است عموما منابعی است که دشمنان نظام از منافقان گرفته تا دیگر گروه های معاند در اختیار وی گذاشتهاند و وی این منابع را بدون بررسی صحت و سقمشان مورد استفاده قرار داده است؛ بنابراین از قبل هم مشخص بود که خروجی این گزارش چه خواهد شد و چه هدفی پشت این گزارش نهفته است.گزارشی که منابع آن را دشمنان و معاندان نظام جمهوری اسلامی آماده کرده باشند، مشخص است که گزارشی مبتنی بر واقعیات نیست و بنا بر اهداف خاص سیاسی نوشته میشود؛ به همین دلیل ما گزارش اخیر احمد شهید درباره وضع حقوق بشر در ایران را ادامه فضاسازی آمریکاییها و غرب بر ضد جمهوری اسلامی میدانیم و معتقدیم نباید در مجامع بینالمللی به آن استناد شود.این در حالی است که احمد شهید میتوانست از منابع موثق و بیطرف برای تهیه ی گزارش خود استفاده کند که مشاهده کردیم چنین کاری را انجام نداد و مانند گزارش قبلی عمل کرد. همچنین در پاسخ به کسانی که میگویند بهتر بود به گزارشگر سازمان ملل اجازه ورود به ایران داده میشد، باید گفت که با توجه به این واقعیت که معمولا گزارشگران حقوق بشر با ذهنیت منفی وارد جمهوری اسلامی ایران میشوند، اگر به آقای احمد شهید اجازه ورود هم داده میشد، فرقی به حال او نمیکرد و باز هم نتیجه گزارش همین بود و مطمئنا تفاوت چندانی با گزارش فعلی نداشت.بنابراین تا زمانی که رویکرد امثال احمد شهید، همان رویکرد نگاه مخالفان جمهوری اسلامی باشد، قطعا گزارشهای آنان یک سویه و از زبان مخالفان خواهد بود و ارزش یک گزارش بیطرف و واقعی را نخواهد داشت، در نتیجه ملت ما هم به این گزارشها توجهی نداشته و ندارند.گزارش اخیر گزارشگر حقوق بشر درباره ایران حتی ارزش پیگیری قانونی را هم ندارد؛ چون با اهداف سیاسی خاص تهیه و قرائت شده است و همان طور که گفته شد، در این گزارش به منابع معاندان نظام که طی سی سال گذشته تمام هم و غمشان را تخریب و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دادهاند، استناد شده است و از اینجا پیداست که هدف آنان از تهیه و ارایه این گزارش فشار بر ایران و تخریب چهره ی کشورمان در مجامع بینالمللی بوده است و تا زمانی هم که توان داشته باشند دست از این اقدامات خود برنخواهند داشت.
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "مانع اصلی خیز اقتصادی"به قلم مهران دبیرسپهری آورده است:رییس سابق بانک مرکزی سوئیس گفتار پر مغزی دارد که این سرمقاله را با آن شروع میکنیم. او میگوید: «جز از طریق تورم به هیچ شیوه دیگر نمیتوان در کوتاهترین زمان، اقلیتی کوچک را ثروتمند و اکثریتی بزرگ را مستمند نمود.»
حرکت به سمت یک خیز اقتصادی در شرایط فعلی دور از ذهن نیست؛ اما آغاز این مرحله، مستلزم حذف ترمز یا مانعی است که آن را باید امالمشکلات اقتصاد ایران نامید. ظرف 22 سال از 1367 تا پایان 1389 اندازه اقتصاد ایران 3 برابر شد؛ در حالی که در همین مدت حجم نقدینگی 188 برابر شده است. به عبارت دیگر بانک مرکزی در این مدت 261 هزار میلیارد تومان نقدینگی اضافی منتشر کرده است و هر سه دولت سازندگی و اصلاحات و مهرورزی در انتشار بالای پول به یک اندازه، نقش داشتهاند. این محاسبه بر این فرض استوار است که رشد نقدینگی باید معادل عدد ثابت 10 به علاوه عدد رشد اقتصادی باشد. توضیح آنکه حجم نقدینگی در پایان 1389 معادل 295 هزار میلیارد تومان بود؛ در صورتی که باید حداکثر 34 هزار میلیارد تومان میبود؛ زیرا حجم نقدینگی در 1367 کمتر از 2 هزار میلیارد تومان بوده است.
طبیعی است که بخشی از این حجم عظیم پول بادآورده نصیب تعداد معدودی شده و این عده را در زمره یک درصد ثروتمندترین مردم قرار دهد. شاید کسی بگوید این همه عمران و آبادانی در کشور ایجاد شده و این پولها هم صرف این کارها شده است. در صورتی که همانطور که در ابتدا گفتیم بخشی از این پولهای منتشر شده، به رشد غیرپایدار اقتصاد، منجر شده است و فعلا ما با آن قسمت کاری نداریم و هر جا هم که یک سازندگی موثر اتفاق افتاده ناشی از تلاش دانشمندان کشور است و ربطی به پول بانک مرکزی ندارد. بلکه صحبت از میزانی از پول است که تنها تاثیر آن ایجاد فساد و تجمع ثروت در دست عدهای معدود بوده است. به نظر میرسد یکی از دلایل بالا بودن تقاضای تاسیس بانک در ایران نیز همین موضوع باشد؛ زیرا از این طریق میتوان ثروتهای نجومی را سر و سامان داد. شاهد مثال، همین فساد 3 هزار میلیارد تومانی اخیر است. در واقع ریشه این موضوع را باید در بانک مرکزی جستوجو کرد که ماشین انتشار پول خود را 22 سال است که روشن کرده و معلوم نیست چه وقت آن را خاموش خواهد کرد تا ریشه فساد و ناکارآمدی بخشکد و تولید پایدار و پربازده در کشور پا بگیرد. نشانه خاموش شدن این ماشین هم خاموش شدن آتش تورم است.
کسانی که مایلند بانک مرکزی به رویه غلط خود ادامه دهد برمبنای یکسری نظریات به ظاهر علمی که بعضا رنگ و لعاب اسلامی هم به آن میدهند خواستار ادامه این روند هستند، که باید گفت مطلقا این طور نیست و این نظریات، تنها موجد ربا و فساد در جامعه میشود و نتیجه آن، چیزی جز فرسایش اقتصاد کشور نیست و نیت خیر این دسته از اقتصاددانان و مسوولان ذیربط نیز نتیجه را تغییر نمیدهد. به امید روزی که بانکهای کشور تنها به منابع خود متکی بوده و به رانت بانک مرکزی اتکا نداشته باشند.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "اخبار بدون کاغذ وکاغذ بدون اخبار "به قلم سیدعلی محقق آورده است:سال 90 هم رو به پایان است. با به سر آمدن این سال، همچون سایر مشاغل و صنوف، سالی دیگر بر عمر روزنامهنگاری ایرانی افزوده میشود. «کاغذ اخبار» را به عنوان نخستین نشریه ایرانی میشناسیم؛ نخستین شماره «کاغذ اخبار» در اوایل سال هجری خورشیدی، به فرمان محمدشاه قاجار توسط میرزا صالح شیرازی منتشر شد. به بیانی دیگر، عمر روزنامهنگاری در ایران سال بیش از عمر مشروطهخواهی است و این صنف در مقایسه با سایر مشاغل برآمده از تجددخواهی و مدرنیته، جزو باسابقهترینها به حساب میآید. هفتاد سال بعد، یعنی در اولین دوره تأسیس مجلس مشروطه، قانون مطبوعات ایران تصویب شد؛ این قانون، دومین قانون مصوب مجلس در تاریخ کشور بود.
175 سال از زمان انتشار اولین روزنامه ایرانی و 105 سال از عمر اولین قانون مطبوعات کشور گذشتهاست. در طول دو قرن گذشته، ایران دورههای متنوعی را به لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به خود دیدهاست. به همان نسبت، روزنامهنگاری در این مرز و بوم هم فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده و جامعه ایران روزنامههای متعددی را به خود دیدهاست. اکنون در 175 سالگی این صنف، «روزنامهنگاری» در ایران بی فرازی مثالزدنی و بی فرودی قابلتامل سالها را یکی پس از دیگری سپری میکند.
اینکه چرا در اوج تحولات داخلی و بینالمللی و آگاهی فزاینده مردم، روزنامهنگاری در کشور بی فرازی چشمگیر روزگار میگذراند، سوالی است که در پی یافتن پاسخ آن باید چند مسیر و دلیل متفاوت را کاوید.
1-حدود دو دهه است که در ایران «اینترنت» به اصلیترین ابزار اطلاعرسانی و ارتباطات بدل شدهاست. تقریباً از اواسط دهه 70 سایتها و وبلاگهای خبری، رقابت با روزنامههای کاغذی را آغاز کردند و تلکس خبرگزاریها جای خود را به صفحات اینترنتی انتشار خبر دادند. سالها پیش صاحبنظران عرصه ارتباطات، عبور از «روزنامهنگاری سنتی» به «سایبر ژورنالیسم» را موضوعی قهری، قطعی و ناگزیر میدانستند. اکنون در وانفسای جولان فناوریهای نوین اطلاعات و ارتباطات و پرسه روزانه و مداوم مردم در اینترنت و شبکههای خبری و اجتماعی، روزنامه مکتوب درانزوا قرار گرفتهاست اما همچنان حضور دارد. به طور قطع از سختجانی و تجربه به دست آمده از عمری دیرپا است که روزنامه کاغذی همچنان در این رقابت نابرابر حضور دارد و عرصه را به طور کامل به رقیب تیزپای خود واگذار نکردهاست. این رسانه قدیمی در یک سازگاری ناگزیر، در عین رقابت با سایبر ژورنالیسم از در رفاقت و بهرهبرداری از این ابزار و بدهبستان موثر با عرصه جدید وارد شد و تداوم خود را بیمه کرد. در این روند نابرابر اگرچه روزنامه کاغذی از خطر فرود دائمی جستهاست اما در هر حال، به فراز و اوجگیری دوباره آن هم دیگر نباید امید بست. چراکه آینده از آن خبرهای بدون کاغذ است.
2-به همان میزان که روش و ابزار روزنامهنگاری در دو دهه اخیر دچارتحول شد، این دگرگونی شرایط را برای نیروی انسانی این صنف، یعنی خبرنگار و روزنامهنگارهم تغییر داد. در شرایط جدید تهیه خبر، سوژه و حتی متن(از خبر کامل و گزارش گرفته تا مصاحبه و یادداشت و تحلیل) سهلالوصولتر از هر زمان دیگری شد. نگارش، تایپ، طراحی و چاپ هم به مدد فناوریهای نوین تسهیل گردید. این همه دست به دست هم داد تا نسل جدید روزنامهنگاران ایرانی برای کسب خبر و نوشتن در روزنامه، راحتترین دوره با حداقل زحمت و تلاش را تجربه کنند. به تبع این راحتی و سهلالوصول شدن کار، تنبلی نسبی خبرنگاران اصلیترین آفت تحریریهها شد و در پارهای موارد، آنان را تا حد اپراتورهایی برای گردآوری خبر و گزارش تقلیل داد. به همان نسبت مدیران و سردبیران روزنامهها هم حساسیتها را برای جذب افرادی زبده، مستعد، علاقهمند و پر انرژی در تحریریه کم و کمتر کردهاند.
3-نگاهی به عمر روزنامهنگاری در ایران نشان میدهد که چه در 100 سال پیش و روزهای پس از تصویب اولین قانون مطبوعات و چه اکنون که مطبوعات کشور بر پایه پنجمین قانون مطبوعات- مصوب پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی- فعالیت میکنند، همواره چگونگی عمل به این قوانین معلول شرایط سیاسی و اجتماعی، سلایق و دیدگاههای مجریان حکومتی هر دوره بودهاست. خطوط قرمز در مواردی به جای اینکه خطهایی شفاف، مشخص و قابل پیشبینی باشند، بسته به سلیقه مجریان، طیفهایی از همه رنگهای متمایل به قرمز را شامل شدهاند. این وضعیت از اصلیترین دلایلی است که در سالهای اخیر کار روزنامهنگاری را به مثابه حرکت بر روی لبه تیغ، سخت، حساس و طاقت فرساتر از هر زمانی نمودهاست. روزنامهنگار و سردبیر در ناخودآگاه خود باید همه احتمالات و برداشتهای ممکن و ناممکن سلایق مختلف درباره تیتر، خبر، اظهارنظر، تحلیل و حتی تصویر انتخابی را حدس بزند و در بسیاری مواقع نیز علیرغم اطمینان از عدم عدول از خطوط قرمز مصرح در قانون، باز هم محافظهکارانه «خودسانسوری» کند تا کار پیش برود. میتوان گفت که یکی از دلایل بیرونقی گیشههای مطبوعات در سالهای اخیر ریشه در آنچه که گفته شد، دارد. چه بسا مخاطب دائمی رسانه وقتی میتواند از سایت خبری، به عنوان بدیل روزنامه کاغذی، بهتر و دقیقتر کسب خبر کند، ناگزیر سرعت و صراحت «آن» را به قدمت و محافظهکاری این کاغذهای بدون اخبار ترجیح دهد.
4-همه آنچه که گفته شد به همراه تورم بیسابقه، گرانی فزاینده قیمت کاغذ، هزینههای چاپ و توزیع باعث شدهاست تا روزنامهنگاری در دهه نود به لرزانترین و شکنندهترین فعالیت اقتصادی– فرهنگی ممکن تبدیل شود. در فقدان یک گیشه مطمئن و در شرایط حداقلی حمایتها از فعالیت مطبوعاتی، آگهیهای تبلیغاتی تنها حوزه قابل اتکا برای ادامه حیات روزنامهها هستند. اما همین امر هم با هزار و یک شرط و اما و اگر و محدودیت و آفت همراه است. به طور طبیعی آگهیدهندهها به عنوان فعالان بخشهای مختلف اقتصادی، رونق کسب و کار خود را به هر چیزی ترجیح میدهند که این ترجیح در مواردی میتواند برای آگهیدهندگان انتظارآفرین و برای تحریریهها محدودیتزا باشد. دست و پا بسته بودن روزنامهنگار برای نقد و نقادی در برخی حوزهها به خصوص حوزه اقتصادی، بیش و پیش از هر چیز به این محدودیت و انتظار مرتبط است. چه کسی است که نداند این آفت ناگزیر تا چه حد در کیفیت نهایی کار یک روزنامه موثر است.
***
با این همه دستاندرکاران مطبوعات کشور در سال 1390 شاهد سیاستگذاریها و برنامهریزیهای موثر و امیدوارکنندهای از سوی متولیان دولتی در مقایسه با سالهای پیش از آن بودند. روی گشاده، روح مشارکتجو، ذهن آیندهنگر و برنامهریز اهالی ساختمان معاونت مطبوعاتی در دوره کنونی ودوری از تنگنظریها و تکرویهای گذشته موجب شد تا در سالی که گذشت، آرامشی نسبی بر تحریریهها حاکم شود و امیدواری فعالان مطبوعاتی به این شغل در مقایسه با سالهای گذشته بیشتر گردد. تعامل مستمر و مثبت با مطبوعات، برگزاری به دور از تبعیض و حب و بغض نمایشگاه مطبوعات و ایده بکر برگزاری جشنوارههای فصلی مطبوعات برای دیدهبانی کیفی تولید محتوای مطبوعات، میراثی به یاد ماندنی خواهد بود که به شرط استمرار، در ذهن و خاطره تاریخ مطبوعات کشور از این سال به یادگار ثبت خواهد شد.
* گسترش صنعت
روزنامه گسترش صنعت درسرمقاله خود با عنوان "مزیتهای ناشناخته بانکداری الکترونیکی"به قلم علیرضا شاهرخ* آورده است:طی سالهای اخیر ابزارهای الکترونیک بانکها با افزایش مواجه بوده بر همین اساس در این مدت بر تعداد استفادهکنندگان از این ابزارها هم افزوده شده است. اما این اقبال در روزهای پایانی سال به شدت افزایش مییابد و درنتیجه عجیب نیست که بسیاری از پایانههای فروش یا دستگاههای خودپرداز از گردونه خدمترسانی حذف شوند. البته بسیاری از بانکها در این ایام پیشبینیهای لازم را برای ارائه خدمات مطلوب به مشتریانشان در نظر میگیرند هرچند که ظاهرا همه این تلاشها قادر به رفع کامل مشکل نبوده و نیست. نکته دیگر در این میان اینکه فقر فرهنگی در استفاده از ابزارهای الکترونیک همچنان از مشکلات نظام بانکی محسوب میشود. به عبارت دیگر با وجودی که بانک مرکزی چندسالی است ازطرق مختلف سعی در فرهنگسازی در این زمینه دارد اما بازهم این بخش با ضعفهایی مواجه است که نیاز به توجه بیشتری دارد چون مردم همچنان تلاش دارند برای انجام امورشان از پول نقد استفاده کنند و خودپرداز را در اولویت نخست برای استفاده قرار میدهند که باید این رویه تغییر کند.
این بدان معناست که عدم آشنایی افراد نسبت به مزیتها و کاربردهای ابزارهای الکترونیک باعث شده با وجود توسعه دستگاهها و ابزارهای نوین بانکی افراد همچنان به شکل سنتی، با حضور در داخل شعب به امور بانکیشان بپردازند.
نتیجه اینکه باید شرایطی ایجاد شود که افراد آشنایی بیشتری با محصولات بانکداری داشته باشند، در این راستفا نقش بانکها نیز بسیار حائز اهمیت است. بانکها با تبلیغات مفید و همچنین تهیه بروشورهای آموزشی میتوانند مردم را با ابزارهای بانکی آشنا کنند تا مردم از مزیتها و کاربردهای این ابزارها مطلع شوند که با اطمینان بیشتر به استفاده از این ابزارها ترغیب شوند.
در صورتیکه افراد اطمینان داشته باشند که بدون فوت وقت و در کمترین زمان میتوانند امور بانکی خود را با دیگر ابزارها انجام دهند بهطور حتم این امر موجب تشویق آنها به استفاده از ابزارهایی همچون اینترنتبانک و پایانههای فروشگاهی خواهد شد.
به هر حال بانکها در ایام پایانی سال باید نظارت خود را بر عملکرد شعب و دستگاههای خودپرداز افزایش دهند و درصدد ظرفیتسازی و اعتمادسازی بیشتر برای ارائه خدمات بهتر باشند.
در این رابطه نقش بانک مرکزی در تامین نقدینگی شعب بانکها نیز در ایام پایانی سال بسیار ضروری و حائز اهمیت است.
* معاونت عملیات فناوری و اطلاعات بانک اقتصاد نوین