در روزهای اخیر، انتخاب هماهنگ حجاب سر توسط برخی از افراد معروف در فضای مجازی که با نام مصطلح شاخهای اینستاگرامی شناخته میشوند، موجب شهرت بیشتر این افراد شده است. آنها در صفحه های خود دلایل متعددی را برای این انتخاب اعلام و پس از آن تصاویر فاقد حجاب قبلی خود را حذف نمودند. از جمله دلایل ذکر شده، " خوردن تلنگر برای درست زندگی کردن"، "وجود نامحرم در اینستاگرام و درگیر گناه نشدن"، "اثرگذاری بر افراد دیگر با انتخاب این سبک از حجاب"، و در نهایت " اعلام پیوستن به طرح سالم سازی فضای مجازی و دعوت همگانی به پذیرش آن" است.
این تصمیم نسبتا به صورت همزمان اتفاق افتاده و از نوع بیان افراد به نظر میرسد که توجیه مشترکی برای ایجاد این تغییر وجود داشته است. اکنون ما با این رخداد مواجهیم: کاراکترهای پلنگگونی که بعضا در فضای مجازی مبتذل شناخته میشدند، حالا بدون ایجاد تغییر در نوع آرایش و تزریقهای اگزجره، روسری، کلاه و یا حتی چادر مشکی به سر دارند و با همان وضعیت به تبلیغات کالا و خدمات یا انتشار کلیپهای سرگرمکننده میپردازند.
برای درک بهتر پدیده شاخهای مجازی، باید توجه کرد که شکلگیری و بقای صفحات منتسب به آنها، عموما وابسته به امر مالی و درآمدزایی است. بهرهگیری از هر ابزار در دسترس برای دیدهشدن، اصل اساسی است؛ به عنوان مثال، استفاده از حرکات بدن، نمایش شهوت، رکیکگویی، شامورتی بازی، بروز ابعاد خصوصی زندگی و یا ساخت روایتهای داستانی از زندگی شخصی، بروز غیرمتعارف هیجانات مثل گریه، اقدام به خودکشی، و یا نمایش سرمستی از وضعیتی که در دسترس همگان نیست، برای هر چه بیشتر دیدهشدن به اشتراک گذاشته میشود.
در فرایند تهیه این عکسها و کلیپها توسط این افراد، ساخت ارزش مثبت از شخصیت فرد بهاصطلاح شاخ مدنظر نیست، بلکه صرف دیدهشدن وی که با معیارهای تعداد لایک، نظر، دیدهشدن و باز ارسال سنجیده میشود، ملاک و جهتدهنده محتوای ارسالی توسط او است.
توجه به تفاوت میان سلبریتی و فرد بهاصطلاح شاخ مجازی در توضیح بیشتر این موضوع ضروری است. شاخ مجازی، فردی نیست که مبتنی بر مشهوربودن و محبوبیت پیشین خود پرمخاطب باشد، بلکه فردی است که بدون احراز یک عمل یا هنر استثنایی، خودش را پربیننده نموده است. طبیعتا هر شخصی که با نام اعتباری خود در اینستاگرام به تبلیغات میپردازد، مدنظر این نوشتار نیست و حد و مرز افراد در استفاده از روشهای جلب مخاطب متفاوت است.
با این بازخوانی از پدیدهی شکلگرفتهی شاخهای اینستاگرامی، سوال این است که آیا دعوت به حجاب توسط افرادی که پربیننده بودن آنها، ملاکی برای موفقتر بودنشان در این جنجال نمایشی مبتذل است، کارکرد موثر و مثبتی بر ترویج حجاب و یا به اصطلاح سالمسازی فضای مجازی و فضای حقیقیِ پیوستِ آن خواهد گذاشت؟
به عبارت دقیقتر آیا فردی که احتمالا شهرت را حتی گاهی مبتنی بر توهین آگاهانه به خود و در سطح نازل کسب کرده است و از این جهت نه تنها دارای محبوبیت نیست، بلکه احتمالا دارای یک ارزش اجتماعی منفی در اذهان مخاطبان خود است، مبلّغ خوبی برای حجاب خواهد بود؟
بدیهیترین بخش، پاسخ روانشناختی به این سوال است که پیوند حجاب با فردی دارای ویژگیهای توصیف شده، منجر به اثر روانی منفی بر پذیرش حجاب میگردد و کارکرد ضد تبلیغ برای امر حجاب در پی دارد. بهعلاوه مبدعان احتمالی این طرح به نظر میرسد که شناخت دقیقی از فضای مجازی نداشتهاند.
چنانکه فیلمهای به اشتراک گذاشتهشده در این صفحات چندصدهزار نفری، اکنون محدود به صفحات این اشخاص نمانده و در دهها و صدها صفحهی فیک و یا فن همان صاحبنامان و یا در صفحات دیگر برای تمسخر و هشتگهای جلب مخاطب قرار گرفتهاند و عموما برای رسیدن به آن هدف، تصاویر و کلیپهای دوران قبل از حجاب این افراد را در کنار کلیپهای باحجاب گذاشته شده و این یعنی مخاطب ده ثانیه بعد از اینکه خانم ایکس را در لوای چادر مشکی ملی میبیند، ممکن است او را با لباس نیمهبرهنه در یک دابسمش شهوی مشاهده نماید که خود باعث وهن حجاب است.
ایجادنکردن مبنایی برای پذیرش امر حجاب، کولاژ نامتناسب شعایر دینی بر سری است که فهم درستی از دین و حتی خود حجاب ندارد و از این رو، چهرهی عملکرده و دارای آرایش غلیظ و زننده، درون چادر و یا روسری پوشیده، نمای شفاف مبدا نامناسب آغاز ترویج فرهنگی و تربیت دینی است.
چه اینکه احتمالا ازین پس شاهد تصاویر و ویدیوهایی باشیم که رفتارها و حرکات غیرعرف برای زنان محجبه را توسط این شاخهای مجازی عادی میسازد- هماکنون نیز چنین ویدیوهایی آغاز شده است- و به این طریق منظر مخاطب را به فرد محجبه تغییر می دهد.
دربارهی مسئولیت معاملهی احتمالی با شاخهای مجازی و این شیوه از سالمسازی فضای مجازی نیز لازم است توجه کنیم که اگر یک نهاد رسمی درگیر این موضوع است، فارغ از دلایل ذکرشده در این نوشتار، میبایست به این نکته توجه داشته باشد که منتسبشدن و تبعیت افرادی که ضمانتی برای روند پیشرفتشان و سرنوشت انتخابهایشان وجود ندارد، ممکن است آنها را به زحمت زیادی برای تبرئهجویی از آنها وادار کند.
چنانکه روسری به سرکردن الهام عرب و تبلیغ حجاب توسط امیرحسین مقصودلو ثمرهی لازم را نداشت و طیفی از تفکر را درگیر حاشیهی بیسببی نمود، و اگر چنانچه افراد یا گروههای مذهبی کنشگر، اقدام به این روش از نهی از منکر نمودهاند بهتر است، در عاقبت این روال تجدیدنظر نموده، و همینطور پلیس فتا نظارت بهتری بر شیوهی اقدام این گروهها داشته باشد.
صد البته گزینهی احتمالی دیگری مطرح است که این افراد در یک توافق گروهی تصمیم به ایجاد این موج و یا بهاصطلاح شوک رسانهای داشتهاند تا با بهاشتراک گذاشتن این تغییر ظاهر ناگهانی، بر معروفیت بیشتر خود بیفزایند و از این رو انتخاب حجاب صرفا یک راهبرد تبلیغاتی و بازاریابی برای آنها بوده باشد که در این صورت هم بهنظر میرسد به دلیل وهن یک امر دینی، میبایست تحت نظارت قرار گیرند و تذکر لازم را برای احتراز از آن دریافت نمایند و چنانچه این موضوع یک تصمیم واقعی و ارزشمند برای آنها به حساب میآید، مساعدت و راهنمایی لازم را برای کنترل رسانه و تغییرات راهبردی تبلیغات دریافت نمایند.
در این صورت باید دقت کرد، که پذیرش امر حجاب توسط این اشخاص قطعا یک امر مثبت است که ولو فاصلهی آن تا حجاب مطلوب قابل پذیرش است و حمایت از آنها برای بهبود فرایند این تحول میبایست مد نظر قرار گیرد.
بههرحال سالمسازی فضای مجازی و وضع قوانین فعالیت در آن، ایدهی درستی است که جایگزین دقیق فیلترینگ است، لکن نحوهی ورود به این ایده و نگرش به آن میبایست مبناییتر از رسیدن فیالفور به خروجی آن در یک نمای تصنعی باشد.
*نرجس لاری-روانشناس تربیتی