یک زیارت عاشورا خوانده حاجمنصور در روز آخر یکی از فاطمیههای ایام جبهه و
جنگ که بنا به رسم، سرشار از روضه علقمه است؛ که عجیب محشر است؛ که هر
وقت دلم میگیرد، خرجش همین زیارت عاشورای مملو از شهادت است که مدام گریز
میزند به جانبازی اسوه جانبازان! بهبه! صفا کن با این منظومه: «چو میوه
داد فراوان، درخت بشکند از بار، ثمر چو داد نهالم، چه غم اگر که شکستم؛ دو
دست من ثمرم بود و پیش پای تو افتاد، خجل ز هدیه ناقابلم به پیش تو هستم»!
جایی از زیارت، حاجمنصور به قول خودش حرف را «صاف» به فاطمه میزند؛ «ما
همه طفیلی بچهسیدها هستیم! اگر این انقلاب، زمین بخورد، دشمنان تو خوشحال
میشوند! بچههای تو را مسخره میکنند!» همچین چیزی! این مال ایامی است که
ما درگیر فکه و شلمچه و طلائیه بودیم! و در گیر و دار کربلاها و والفجرها!
که آیا میتوانیم از عرض اروند بگذریم یا نه! از بس سخت بود و از بس جزر و
مد اروند غیرمتعارف بود، رسیدن به فاو شده بود همه آرزوی بچهها! صدالبته
ایمان و عزم و اراده رزمندهها ستودنی بود؛ «خدا، هم این طرف اروند خداست،
هم آن طرف اروند! باکی نیست! به آب میزنیم!» و به آب زدند، در حالی که بر
پیشانیشان سربند سرخ «یا زهرا» نقش بسته بود! شلمچه هم همین بود حکایت! از
بس دیوانهوار عاشق خانم فاطمه زهرا بودند بچهها که دعا میکردند اگر
قرار است زخمی بردارند، تیر به پهلویشان بخورد! و پیکرشان برنگردد! و
همینطور گمنام بمانند! مادر اما حاجقاسم و همرزمانش را شهره آفاق کرد!
دستشان را گرفت و نهفقط به فاو که حتی به خود کربلا رساند! روزهای آن
زیارت عاشورا، داشتن سیمخاردار از جمله دغدغههای ما بود اما بنازم دعای
مادر را که هر آن به برد موشکهای فرزندان غیور مردم اضافه میکند! حالا
حاجمنصور، بسی مقتدرانهتر زیارت عاشورا میخواند! حالا همه دنیا حاجقاسم
را میشناسند! بعضیها را این گمان بود که احمد کاظمی تمام شده لیکن سردار
دیروز الگوی تام و تمام محسن حججی شد! و این همه از دعای فاطمه است! جنگ
نهتنها انقلاب را زمین نزد، بلکه منشأ گنجهای فراوانی شد! ما شهید بیضایی
را و شهید ذوالفقاری را مدیون شهیدان فهمیده و محمدی هستیم! و «یا زهرا»
سربند همه شهیدان ما در همه اعصار است! بیخود عدهای فاتحه نخوانند برای
انقلابی که فاطمه را دارد! و فاطمیه را دارد! دولت برود با اتکا به
داشتههای درونی، نقایصش را برطرف کند و الا جوهر مذاکره با اروپاییها هم
حیف میشود! و من چرا باید ضعف شیخ دولت را به پای سید انقلاب بنویسم؟! رأی
را به هر که میدهیم، از همان هم باید مطالبه کار کنیم! نه! «مردمسالاری»
نقطه قوت جمهوری اسلامی است، نه نقطه ضعفش! گناه نکرده نظام که مراجعه به
رأی مردم دارد! اولا مردم باید مراقب انتخابشان باشند و ثانیا منتخبان
باید در تراز ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی کار کنند! اینکه ما حتی در این فرآیند
هم نظام را بزنیم، اوج بیانصافی است! گاهی حتی ما انشاءالله
حزباللهیها هم حواسمان به نتیجه حرفهایمان نیست! اخیرا این را زیاد
نوشتهام که «نظام جمهوری اسلامی» حتی از «نهضت انقلاب اسلامی» هم مظلومتر
است! ما بعضا یادمان میرود که نظام، هم نخستین ثمره نهضت است، هم
مهمترین ثمره نهضت! دقت شود! اگر در راه حفظ نظام، سستی کنیم، نهضت هم به
باد میرود! و سر همینها بود که خمینی، حفظ نظام را اوجب واجبات خواند!
نه! حفظ نظام منوط به نقد نکردن نیست اما نقد را باید درست مطرح کرد! بگذار
رک بگویم؛ بعضی بنا دارند روی گرفتاریهای ملت، از خودشان قهرمان بسازند!
حضرات حرف! ممنوعالتصویرهای همیشه در تلویزیون! احیانا هیچ وقت هم در میان
زلزلهزدگان کرمانشاه نمیبینیشان! همیشه هم نظام را میزنند! و اگر تک و
توک هم به دولت گیر بدهند، جوری گیر میدهند که باز نظام بخورد! این شد
آیا رسم روزگار؟! بچههای همین نظام بودند عبورکنندگان از عرض اروند! بچه
همین نظام است حاجقاسم! خیال همه تخت! با افه و ژست، کسی انقلابی و فرزند
زهرا نمیشود! مردمدار هم نمیشود! مردمداری به این نیست که وسط هر امر به
معروف و نهی از منکری، صف گوشت را نشان دوستان بدهی! این صف را باید نشان
دولت بدهی! نیز نشان خود مردم که خوب بدانند نتیجه انتخابشان چه تأثیری بر
معیشتشان دارد! یادمان نرود که عرصه اجرا، دست دولت است. ناظر بر هر
نقصی، نظام را مقصر جلوه دادن، سیاهنمایی نهضت نیز هست! هم نهضت و هم نظام
نسبت به روزهای زیارت عاشورای مذکور، بسیار جلو آمدهاند! صدالبته بسیاری
از این پیشرویها با کمک دولتها انجام شده! اینکه ما میگوییم در نقد
نظام، بیانصافی نکنیم، به این معنی نیست که در نقد دولتها و حتی همین
دولت، بیانصافی کنیم اما «لغو بالمره همه تحریمها در همان روز اجرای
برجام» عاقبت شعار آقای روحانی بود یا نظام؟! واضح است آنچه مخل چرخش چرخ
کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود! مبرهن است که مشکل پراید، از
قلب راکتور اراک نیست! پس چرا ناظر بر عقبماندگیها گریبان پیشرفتهایمان
را میگیریم؟! آقای روحانی! شما نمیخواهد به ما بدبودن و بدعهدبودن
آمریکا را متذکر شوی! اینها تذکرات ما بود به وزیر امور خارجه شما! که چقدر
هم گوش کرد! بحث اینجاست؛ «مشکلات ما آنقدری که به سوءمدیریتها
برمیگردد، به تحریمها مربوط نیست!» و این جمله خود حضرتعالی است در نقد
دولت قبل که خوب یا بد، الان هم صادق است! لذا اگر اینقدر همه چیز را گردن
آمریکا نیندازید، ممنون میشویم! بله! خون جوانان ما از چنگ آمریکا میچکد
لیکن کمکاریها و کجکاریهای بعضی وزرای شما، بینی و بینالله چه ربطی به
آمریکا دارد؟! اگر بهشتی میگفت: «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید»
اولا پس چرا اعتماد کردید به وعده آمریکا؟! و به امضای جان کری؟! ثانیا
چرا هر چه فریاد داشتید، بر سر من و ما کشیدید؟! ثالثا این جمله سیدالشهدای
انقلاب، هرگز به آن معنی نیست که اگر آقای زنگنه خوب کار نمیکند، ما باز
هم بگوییم؛ «مرگ بر آمریکا»! «مرگ بر آمریکا» جا دارد! «مرگ بر آمریکا» مال
همه آنجاهایی است که شما تصور کردید زندگی ملت ما بسته به رحم کدخداست!
روزهای بسیاری بود که شما باید «مرگ بر آمریکا» میگفتید و اقلا ذیل این
شعار، حرکت میکردید اما دست دوستی دادید به دشمن! شاید با این تصور که راه
گشایش اقتصادی، سازش سیاسی است! دیدید که نشد! و نبود! حالا عوض عبرت از
برجام و اصلاح روند غلط گذشته، به ما از شیطنتهای آمریکا میگویید؟!
برگردیم به همان زیارت عاشورا! صدا به وضوح، خش دارد اما از جنس همان خش
بیسیمها! خوب آنتن نمیدادند ولی سیم بچهها وصل بود! وصل بود که شهید
چیتسازیان میگفت: «اگر میخواهی از سیمخاردار دشمن بگذری، ابتدا باید از
سیمخاردار نفس خودت عبور کنی!» آری! اول «مرگ بر نفس» و بعد «مرگ بر
آمریکا»! چه نیکو تربیت کردی بچههایت را یا زهرا! و چقدر عاشق بودند تو را
ای خانم! سفره هم میانداختند، نامش را «سفره حضرت زهرا» میگذاشتند!
بچههایت بودند دیگر! مادرشان بودی دیگر! آرزومندان فاو را، دعای تو بود که
به کربلا رساند! و به قدس هم میرساند انشاءالله! روزی هدف ما رسیدن به
آن سوی اروند بود، تو اما یا حضرت مادر! با دعایت در حق رزمندگان، ما را به
آن سوی فرات رساندی! واقعا اروند کجا و فرات کجا؟! فاو کجا و کربلا کجا؟!
حالا به شهادت زیارت اربعین، از سر اقتدار، زیارت عاشورا میخوانیم! این هم
طفیلی دعای شماست یا زهرا! ما را با وجود چون تو مادری، بیمی از جزر و مد
روزگار نیست! و من از چشمان امیدوار فرزندت اینگونه میفهمم که این، آخرین
روزهای بیخبری ما از آموزگاری است که همیشه دوست دارم اینجور بناممش؛
«مهدی فاطمه»! یا فاطمه! چشم همه انبیا و اولیا به دعای شما دوخته شده است!
یا زهرا! آخرین روزهایی است که از «مهدی فاطمه» بیخبریم! مگر نه؟!