در طول تاریخ هرگاه یک کشور مستقل در برابر قدرتهای غربی قدعلم کرده و توانسته است قدرت نرمی برای الهام بخشی به سایر کشورها بیابد، با استراتژی سازش مهار شده تا غرب از سوی این استقلال معنایی و سیاسی به چالش کشیده نشود.
کشورهای بسیاری وجود داشته و دارند که حاضر نبوده اند در برابر استعمار غربی سرفرود آورند. امپراطوری ژاپن یک نمونه از این کشورها بوده که در جریان جنگ جهانی دوم هدف حمله وحشیانه هسته ای آمریکا قرار گرفت و سازشکاران داخلی را بر آن داشت تا از طریق تبلیغات وسیع، ژاپنی ها را به این نتیجه برسانند که مقاومت با غرب بیهوده است و به جای مقاومت و حفظ استقلال باید خود را به عنوان یک مستعمره، تسلیم آمریکا و متحدانش کرد و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم عملا تحت سیطره آمریکا است.
کشور دیگری که با راهبرد سازش، مهار شد، چین بود. کشوری که موفق شد با سرعت به پیشرفت اقتصادی رسیده و بدون اینکه در زمین لیبرال دموکراسی غربی بازی کند، توانست به یک قدرت اقتصادی و سیاسی تبدیل شود. با این حال از دهه هشتاد میلادی، تلاش خط سازش برای اینکه چین مقابل ایالات متحده نایستد، باعث شد تا این کشور به سیاست درهای باز روی آورده و به طور خلاصه، اژدهای زرد با راهبرد سازش، مهار شود و چین ، امروز عملا یک کشور مهار شده تلقی می شود هرچند که در برخی سطوح در مقابل آمریکا می ایستد.
اتحاد جماهیر شوروی هم که به دلیل رقابت سنگین با غرب در دوره جنگ سرد به شدت تضعیف شده بود، در نهایت با کمک سازشکاران داخلی فروپاشید و برای همیشه به تاریخ پیوست. شوروی به این خاطر موفق نشد در برابر غرب بایستد که سرویس جاسوسی آمریکا با رسوخ به افکار نخبگان سیاسی این کشور تفکر تسلیم و سازش را مورد تاکید قرار داده و در نهایت این ابرقدرت را در جایگاهی قرار داد تا از طریق مصالحه با آمریکا، همه اعتبار سیاسی خود در محیط بین الملل را از دست داده و در نهایت از درون فروبپاشد.
در ارتباط با کره شمالی نیز هم اکنون همین سناریو در حال اجراست. سازشکاران رهبر کره شمالی را ترغیب می کنند با رئیس جمهور آمریکا دیدار کند. این دیدارها اگر به توافقات عملی منتهی شود، در نهایت این پیام را برای افکارعمومی کره در پی خواهد داشت که اگر بنابر سازش با غرب است، چرا باید سیستم سیاسی موجود را ادامه داد؟ بنابراین نوعی فروپاشی و استحاله درونی می تواند پیش روی پیونگ یانگ هم باشد.
تکرار چندباره سناریوی سازش، این گمانه را تقویت می کند که هدف از فشارها بر ایران نیز نوعی تکرار همین سناریو از طریق جریانات داخلی باشد. جریاناتی که آرزوی تبدیل شدن ایران به چین دوم را دارند و می کوشند تا از طریق شبیه سازی هایی، نظام را به این نتیجه برسانند که بهتر است با غرب سازش کرد و از منافع آن بهره برد.این جریان داخلی سازش سالهاست به انحاء مختلف این پروژه را پیش می برد و لیکن در طی 1-2 سال اخیر با حدت بیشتری دنبال اجرای این پروژه است . پیوند زدن موضوع به معیشت مردم یکی از تاکتیک های طراحان بازی سازش است.
راهبرد سازش و هضم در سیاست جهانی از جمله مواردی است که طراحان این بازی آن را دنبال می کنند. شبکه تولید، توزیع و تفسیر راهبرد سازش توانسته است لایه های محتلف نخبگی در میان جامعه، جریانهای سیاسی و نهادهای دولتی را به مرحله ای از پذیرش این ادعا که مقاومت هزینه زا است و کمکی به بهبود معیشت و توسعه اقتصادی نمی کند و در مقابل راهبرد سازش در صورت تحقق کلید توسعه و رفاه و بهبود معیشت است را هدایت کند. با مروری لر دیدگاه ها و تفاسیر چهره های سیاسی طرفدار راهبرد سازش به رابطه مستقیم معنادار محتوا و ماهیت متحد آنها در پیش برد سیاست سازش و به حاشیه راندن راهبرد دیپلماسی انقلابی و راهبرد مقاومت درحوزه اقتصاد و سیاست دست خواهیم یافت.
از درون تهی کردن نظام از ارزش های انقلابی، هدف غایی خط سازش است. همان خطی که بسیاری دیگر از رقبای غرب را از سر راه کنار زده و حالا ایران را در این آزمون قرار داده که آیا حاضر هستند مقاومت در برابر بی عدالتی جهانی را ادامه دهد یا به ناچار باید تن به سازش دهد؟