کد خبر: ۴۴۷۹۰
زمان انتشار: ۱۱:۱۵     ۲۱ اسفند ۱۳۹۰
حجت‌الاسلام رمضانی از اساتید عرفان و حکمت حوزه علمیه قم، ضمن انتقاد از قلب برخی کلمات توسط «محمدرضا حکیمی»، نسبت‌هایی که این استاد مکتب تفکیک به ابن سینا، خواجه نصیر، ملاصدرا، علامه طباطبایی و امام خمینی داده است را ناصواب و دور از ‌انصاف دانست.

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن رمضانی از اساتید عرفان و حکمت حوزه علمیه قم، در گفت‌وگوی 3 ساعته با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، برخی مطالب منتشر شده در آثار استاد محمدرضا حکیمی را نقد کرد که مشروح آن تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

مراد از مکتب تفکیک چیست؟

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن رمضانی در ابتدا بیان داشت: برای تفکیک معنایی وجود دارد که اگر مراد آقایان از تفکیک آن معنا باشد خیلی راحت می‌توان با تفکیک و تفکیکیان کنار آمد و اصلا نزاعی در کار نیست و مشکلی به وجود نمی‌آید. چراکه با توجه به آن معنا، خود فلاسفه اسلامی و عارفان مسلمان، بزرگترین تفکیکیان خواهند بود. و آن معنا این است که آنچه را که عارفان و فلاسفه مسلمان با کشف و استدلال به آن رسیده‌اند، هر چه که باشد از صدر تا ذیل، از مسائل اصلی و امهات گرفته تا مسائل فرعی و جزئیات، همه محصول فعالیت فکری، عقلی و تهذیب و تزکیه و شهود یک انسان غیر معصوم است و نمی‌توان آنرا در عرض سخن ناب و پاک و معصومانه انسان کامل معصوم قرار داد.

خودمان بزرگترین تفکیکی عالم هستیم!

وی گفت: سخن و گفتار یا شهود کسی که با وحی رابطه مستقیم دارد کجا و فعالیت فکری و شهودی یک انسان غیر معصوم کجا! پس اگر مراد از تفکیک این است که من همین جا اعلام می‌کنم و هیچ ابایی هم ندارم که ما بزرگترین تفکیکی هستیم! حتی بیشتر از آنچه که اهل تفکیک می‌گویند به این مطلب معتقدیم.

همه انسان‌ها با هر درجه‌ای در برابر انسان کامل، امی و بی‌سوادند

استاد عرفان حوزه علمیه قم گفت: چه سخنی صادقانه‌تر و چه عبارتی گویاتر از این سخن و عبارت حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی به عنوان یک عارف و فیلسوف مسلمان که بارها و بارها فرموده‌اند اگر ما فرض کنیم تمام بنی نوع بشر و بنی نوع انسان بشوند افلاطون، ارسطو، فارابی، بو علی، خواجه نصیر الدین طوسی، ملا صدرا، انیشتین و همه و همه جزو نوابغ باشند و اصلا آدم معمولی در دنیا نداشته باشیم و همگی از این سنخ آدمها باشند باز هم این آیه قرآن کریم صادق است که فرمود: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛ او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند» (جمعه/2)

وی تاکید کرد: هر کسی هر چه که باشد در برابر انسان کامل معصوم، امی و بی‌سواد است. آیا آقایان اهل تفکیک سخنی بالاتر از این هم دارند و بهتر از این می‌خواهند راجع به تفکیک سخن بگویند؟ این بزرگوار که عمری را در فلسفه و عرفان گذرانیده و با همه برنامه‌ها و فعالیت‌های علمی که دارد می‌گوید همه در برابر پیغمبر خدا امّی هستند. پس اگر مراد از تفکیک این باشد که ما خودمان بزرگترین تفکیکی عالم هستیم.

این استاد علوم عقلی افزود: اما اگر مراد از تفکیک، بی‌اعتبار جلوه دادن و به قول بعضی، کشک دانستن حاصل زحمات فلاسفه و عارفان خصوصا فلاسفه و عارفان مسلمان است همانطور که از ظاهر بلکه صریح بعضی از عبارات استفاده می‌شود، در این صورت قول به تفکیک عین بی‌انصافی و از مصادیق بارز ظلم خواهد بود.

وی گفت: زمانی یکی از آقایان در یک سخنرانی نزدیک ایام ماه مبارک رمضان که طلاب می‌خواستند به تبلیغ بروند خطاب به آنها توصیه‌ای کرده بودند و فرموده بودند شما هر روز بر خودتان این را یک وظیفه و یک امر واجب تلقی کنید که یک صفحه از صفحات بحارالانوار را مطالعه کنید؛ نوری که در صفحات بحار هست در کتاب شفای بو علی نیست.

حجت‌الاسلام و المسلمین رمضانی گفت: این سخن چه معنایی را می‌خواهد به شنونده القا کند؟ اگر مراد این است که ما توقعی را که از آیات و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام داریم هُوَ هُوَ نمی‌توانیم همان توقع را از عبارات یک انسان غیر معصوم و لو فیلسوف داشته باشیم، این حرفِ کاملا صحیح است، چون آن کجا و این کجا! بو علی سینا یک انسان غیر معصومی است که فعالیت فکری کرده و به نتایجی رسیده، او کجا و یک انسان معصوم کجا که سخن او متن واقع و نورانیت محض است.

وی ادامه داد: ولی باید این نکته را متوجه بود که اصلا چه کسی چنان توقعی را از سخن غیر معصوم دارد که شما بیایید آن را نفی کنید. اصولا چنین ادعایی وجود نداشته و ندارد بلکه این شما هستید که سخن غیر معصوم را در کنار سخن معصوم گذاشته و این دو را با هم مقایسه می‌کنید و با این کار به سخن معصوم جسارت می‌کنید چون کنار هم گذاشتن این دو و مقایسه کردن این دو با هم کار غلطی است و به تعبیری جسارت به مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است. شما می‌آیید و مطالب غیر معصوم را در کنار مطالب معصوم می‌گذارید و بعد می‌گویید نوری که اینجا هست آنجا نیست! اصلا گذاشتن اینها در عرض هم کار غیر قابل دفاعی است.

استاد عرفان حوزه علمیه گفت: ولی اگر مراد از آن سخنان و عبارات این است که همه آنچه که در کتاب شفا و امثال شفاست کشک است و بی اعتباراست؛ انصافا این سخن، خلاف انصاف و از مصادیق ظلم است! چون حکیمانی مثل بو علی سینا، ملا صدرا و دیگر حکیمان صدرایی در عالم اسلام و فلاسفه‌ای متاله و لو غیر مسلمان که توحید را، نبوت را، وحقانیت مکتب انبیا را آنگونه مستدل برای دیگران بیان کرده‌اند، درست نیست اینطور در حقشان بی‌انصافی و ظلم شود.

وی یادآور شد: آنها گرچه نتوانسته‌اند با تکیه بر عقل صرف و کشف غیرمعصومانه خود بدون کمک گرفتن از انبیاء و اولیاء معصوم به دقائق مبدا و معاد راه پیدا کنند اما در حد توان خود، فعالیت کرده و زحمت کشیده‌اند و در راستای آن بزرگان و بزرگواران حرکت کرده و می کنند و نیز به نتایج خوب و مطلوبی رسیده و می‌رسند، حال شما در مقابل آن همه تلاش و زحمت بگویید همه اینها کشک است. کجای این انصاف است؟ انسان باید در اظهار نظر عادل باشد و حق را به حق‌دار داده و همیشه حق را مورد توجه قرار دهد. و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام که در دل همه ما ریشه دیرینه دارد نباید ایجاب کند که ما به دیگران ظلم کرده و متاع آنها را غیرمنصفانه ارزیابی کنیم.

رفتار ائمه با دیگران باید الگوی همه شیعیان باشد

این استاد حوزه علمیه قم گفت: ما باید ببینیم ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین چطور با کمالات دیگران برخورد می‌کردند و در عین آنکه خودشان در رأس کمالات و خوبی‌ها بودند در مقام ارزیابی کمالات دیگران چه رفتاری را در پیش می‌گرفتند. حضرت امام صادق علیه‌السلام در کتاب توحید مفضل از ارسطاطالیس (ارسطو) نام می‌برد و می‌فرماید: عده‌ای قائل به صُدفه و اتفاق بودند و برای این عقیده، به امور خارج از طور طبیعی؛ مثل افراد 6 انگشتی یا ناقص الخلقه‌ها و امثال این امور استدلال می‌کردند. در مقابل آنها شخصی به نام ارسطا طالیس با توجه به امور طبیعی که از ثبات و دوام و وحدت صنع برخوردارند اثبات کرد که پدیده‌های یاد شده به خاطر عوارضی است که در مسیر امور طبیعی پیش می‌آید و آنها را از مسیر خود منحرف می‌کند و این خود شاهدی است بر وجود یک نظام علی و معلولی در عالم  و دلالت می‌کند بر اینکه در عالم حساب و کتابی وجود دارد و گاهی اوقات که در این حساب و کتاب به هر دلیلی اختلالی به وجود می‌آید پدیده‌های یاد شده مشاهده می‌شود و این خود بهترین دلیل است بر اینکه در نظام آفرینش علیت حاکم است و چیزی بر اساس اتفاق و صُدفه به وجود نمی‌آید.

حجت‌الاسلام رمضانی افزود: این مطلب را امام صادق علیه‌السلام در حالی برای «مفضل» بیان می‌‌کند که خود یک امام معصوم است و فوق مقایسه با ارسطو است و این یعنی اگر کسی حرف قابل قبولی دارد باید آن را گفت و نقل کرد و نباید به بهانه اینکه او در رتبه از ما پایین‌تر است او را کنار بزنیم و بگوییم آنچه او می‌گوید کشک است.

وی گفت: بنابراین نباید با مطرح کردن تفکیک، انبیاء و اولیاء را به نفع خود مصادره کرد و دیگران را با وجود کمالاتی که دارند کوبید و آنها را از راه آن بزرگواران منحرف دانست.

رمضانی در جمع‌بندی این بخش گفت: به تفکیکیان عرض می‌کنم اگر مرادتان از تفکیک معنای اول از دو معنایی که ذکر شد باشد که ما بهتر از شما این معنی را می‌فهمیم و به آن اعتقاد داریم و معترفیم و اگر معنای دوم مراد شماست که خلاف انصاف است  بخواهیم به بهانه تکیه بر حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دیگران را تحقیر کنیم. هر چند که متاع احدی را نمی‌توان  با متاع انسانهای کامل و معصوم مقایسه کرد.

نقد اول درباه عبارت ملاصدرا در کتاب الحکمة العرشیه

استاد علوم عقلی و عرفانی در ابتدای این بخش از گفت‌وگوی خود با فارس بیان داشت: حقیر شخصا برای‌ حضرت استاد محمدرضا حکیمی احترام زیادی را قائل هستم و ایشان را شخصی اندیشمند، فاضل، اهل قلم، اهل هنر، پیشکسوت و دارای سوابق بسیار درخشان می‌دانم اما اینها ایجاب نمی‌کند که اگر گاهی از ایشان اظهار نظرهایی را ببینیم یا بشنویم، به خاطر اعتقاد به بزرگواری ایشان و احترامی که برایشان قایل هستیم، نقدی را که به ذهنمان می‌رسد، مطرح نکنیم. لذا با وجود همه احترامی که برای ایشان ثبوتا و اثباتا قایل هستم، نمی‌توانم از کنار مطالب ایشان به سادگی عبور کرده و نقدهایی را که بر ایشان وارد است نادیده انگاشته و آنها را مطرح نکنم چرا که این کار را در حقیقت ظلم به حق و حقیقت می‌دانم.

استاد رمضانی ادامه داد: مطالب نقدگونه خود را نسبت به فرمایشات ایشان از مطلبی که در تاریخ 16/1/90 به نقل از ایشان در یک سایت خبری منتشر شد آغاز می‌کنم. تیتر مطلب این بود: «ملاصدرا به خاطر مطالب کتاب خودش استغفار کرد».

وی گفت: عین عبارت آقای حکیمی بنا بر نقل یاد شده این است: «خود ملاصدرا اواخر عمر کتاب کوچکی دارد به نام «الحکمه العرشیه» که آن را پس از اسفار نوشته است. او در آن از اسفار نام برده و از این اثر فوق‌العاده و ستودنی خویش استغفار می‌کند و می‌گوید: خدایا در کتاب مطالبی است که به دین و سنت پیامبر ضرر می‌رساند. جمله او خبریه است نه شرطیه. نمی گوید اگر در کتاب مشکلی بود من استغفار می‌کنم، می‌گوید چنین چیزی هست و استغفار می‌کنم.»

حجت‌الاسلام رمضانی گفت: بعد از انتشار این مطلب، هیچگونه تکذیبیه‌ای از جانب ایشان نسبت به آن صورت نگرفته و یا لااقل ما مشاهده نکرده‌ایم و تا وقتی که این مطلب رسما از جانب ایشان تکذیب نشود ما به آن استناد کرده و آن را نقد می‌کنیم.

وی ادامه داد: به هر تقدیر، حقیر به محض مشاهده این خبر، متعجب شده و در بهت فرو رفتم و با خود گفتم آخوند ملاصدرا و این سخن! با توجه به شناختی که از ایشان و مکتب ایشان داشتم دیدم این مطلب اصلا به دهن و قلم آخوند نمی‌خورد. ولی با خود گفتم ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم، شاید این مورد هم یکی از آن موارد باشد، لذا به این کتاب مراجعه کرده و از اول تا آخر آن، ورق به ورق پیش رفتم اما به عبارتی که گویای این مطلب باشد که آخوند از کتاب اسفار خود استغفار کرده چون در آن کتاب، مطالبی آورده که به دین و سنت پیامبر ضرر می‌رساند، آن هم بصورت خبریه باشد نه شرطیه، برنخوردم.

وی گفت: فقط و فقط یک عبارت به چشمم خورد و 99 درصد احتمال می‌دهم که آن عبارت، ایجاب کرده که آقای حکیمی مطلب مزبور را به جناب آخوند نسبت دهد. - این یک درصد باقی را هم به خاطر اینکه نمی‌خواهم به کسی ظلم شود جای احتمال آن را باز می‌گذارم - آن عبارت این است: «یقول هذا العبد الذلیل إنی أستعیذ بالله ربی الجلیل فی جمیع أقوالی و أفعالی و معتقداتی و مصنفاتی من کل ما یقدح فی صحة متابعة الشریعة التی أتانا بها سید المرسلین و خاتم النبیین علیه و آله أفضل صلوات المصلین أو یشعر بوهن بالعزیمة و الدین أو ضعف فی التمسک بحبل المتین لأنی أعلم یقینا أنه لا یمکن لأحد أن یعبد الله کما هو أهله و مستحقه إلا بتوسط من له الاسم الأعظم و هو الإنسان الکامل المکمل خلیفة الله بالخلافة الکبرى فی عالمی الملک و الملکوت الأسفل و الأعلى و نشأتی الأخرى و الأولى‏»

حجت‌الاسلام رمضانی در توضیح عبارت صدرالمتألهین بیان داشت: حاصل معنی آنکه: من به خداوند پناه می‌برم از اینکه در همه گفتارها، کردارها، پندارها و نوشتارهایم چیزی وجود داشته باشد که در صحت پیروی شریعت ختم المرسلین اشکال و ایرادی وارد کند یا حتی به صورت ضمنی بخواهد احکام قطعی الهی  و در یک کلام دین خد را سست نموده و در تمسک به حبل المتین (ولایت انسان کامل) ایجاد ضعف کند؛ چون به طور قطعی و یقینی می‌دانم: عبادت خداوند آن گونه که او سزاوار آن است برای احدی ممکن نیست مگر به واسطه صاحب اسم اعظم که همان انسان کامل مکمل و خلیفه الله در دو عالم ملک وملکوت و دو نشأه دنیا وآخرت است.

وی گفت: این سخن ملا صدرا - که در حقیقت معرفی شخصیت خود و زدودن هرگونه اتهام بی‌اعتنایی به دین و ولایت انسان کامل معصوم ازخود است - کجا و آن مطلب آقای حکیمی ـ که در حقیقت، توبه نامه و استغفار آخوند است از آنچه کرده و نوشته و تالیف کرده ـ کجا؟!

این استاد حوزه ادامه داد: نمی‌دانم شاید آقای حکیمی در نیمه شب، خواب آلوده به سراغ این عبارت رفته که «استعیذ» را «استغفر» خوانده است یا در اثر ذهنیتی که نسبت به فلسفه و عرفان داشته و دارد اینگونه عبارت‌های صریح و روشن را آن‌طور که خود می‌خواهد معنا کرده و منتشر می‌کند و به یک حکیم مسلمان و شیعه دوازده امامی - که چیزی جز درد دین، اسلام، اهل بیت، قرآن و روایات، در وجود او نیست ـ چنان نسبتی را داده و می‌گوید: ایشان از کتاب اسفار خود استغفار کرده و اقرار نموده که مطالبی که در آن آورده بر خلاف دین خداست!

وی افزود: آقای حکیمی! حتی یک نویسنده متعهد معمولی هم این کار را نمی‌‌کند چه برسد به یک انسان حکیم با آن سابقه و ریاضت‌های شرعی و با آن تقدس و دیانت که یک عمر بیراهه برود و کج بنویسد و همه را سر کار بگذارد و بعد هم خودش برگردد و بگوید: ما اشتباه کردیم، اینها صحیح نیست و اصلاح هم نکند.

مراد نویسنده را باید فهمید نه اینکه ذهنیت‌های شخصی را بر متون تحمیل کرد

استاد عرفان و فلسفه حوزه علمیه قم گفت: توصیه من به جناب آقای حکیمی این است که دوباره به عبارت آخوند مراجعه کنند و عبارت را آنطور که آخوند نوشته بفهمند نه آنطور که خود می‌خواهند. همچنین به همه کسانی که می‌خواهند متون مشایخ هر فنی را بفهمند توصیه می‌شود: تلاش کنند آنچه را که مراد نویسنده است و می‌خواسته آنرا برساند بفهمند نه آنطور که خود می‌خواهند و ناخواسته به دام تفسیر به رأی بیافتند.

وی افزود: آقای حکیمی در اینجا خواسته یا ناخواسته عبارت آخوند را تفسیر به رأی نموده و آن را به نفع خود مصادره کرده‌اند و متاسفانه از این دست تفسیرها و مصادرات در فرمایشات ایشان بسیار است.

نقد یکی از مطالب منسوب به ملاصدرا در اول اسفار

این استاد حوزه گفت: این نکته را هم همین‌جا عرض کنم که یکی از آقایان اهل فضل در یک برنامه زنده تلویزیونی به گردن فلاسفه و ملاصدرا گذاشت و گفت آقایان فلاسفه، فلسفه را می‌دانند اما خود را وابسته و پایبند به آن مسائل نمی‌دانند بلکه توصیه می‌کنند که شما هم پایبند نباشید. سپس عبارت آخوند در اول اسفار را شاهد آورد که به قول ایشان فرموده: لا تشتغل باقاویل الفلاسفه!

حجت‌الاسلام رمضانی گفت: عزیز من! آخر کدام آدم عاقل در ابتدای کتاب 9 جلدی‌اش زیر بنای خودش را می‌زند و سپس 9 جلد در فلسفه مطلب می‌نویسد؟ کدام عاقل این کار را می‌کند؟ اگر او معتقد است این مطالب مورد اعتماد نیست پس چرا می‌نویسد؟ بنده عرض می‌کنم باید عبارت را درست بفهمید. آنجا مرحوم آخوند نوشته: متفلسفه نه فلاسفه!

وی افزود: عبارت این است: و لا تشتغل بترهات عوام الصوفیة من الجهلة و لا ترکن إلى أقاویل المتفلسفة جملة فإنها فتنة مضلة و للأقدام عن جادة الصواب مزلة

این استاد حوزه تاکید کرد: آخوند در اول اسفار، از دو طایفه تحذیر می‌کند یکی جهله صوفیه (عارف‌نماها) و دیگری متفلسفه (فیلسوف‌نماها) و می‌فرماید به دام اینها نیفتید.

نقد دوم درباره بحث معاد و علامه طباطبایی(ره)

حجت‌الاسلام والمسلمین رمضانی در ادامه به نقد دوم پرداخت و گفت: آقای حکیمی در صفحه 224 کتاب معاد جسمانی در حکمت متعالیه و همچنین در صفحه 226 همین کتاب به مطلبی از حضرت آیت‌الله سبحانی اشاره می‌کند که ایشان آن را در مصاحبه خود با ماهنامه کیهان فرهنگی شماره 8 سال ششم آبان ماه سال 1368 بیان کرده است.

وی گفت: حضرت آیت‌الله سبحانی در پاسخ به سوالی که خبرنگار از ایشان می‌پرسد که چرا علامه طباطبایی هیچ گاه معاد اسفار ومنطومه را تدریس نکردند، و همچنین در بدایه و نهایه الحکمه بحث معاد را نیاورده‌اند، و نیز در تعلیقاتشان بر اسفار در قسمت  معاد تعلیقه ندارند؟ آیت الله سبحانی پاسخ می‌دهد: ایشان هیچ گاه معاد تدریس نمی‌کرد به خاطر دارم هنگامیکه در خدمت ایشان منظومه می‌خواندیم وقتی به بحث معاد رسیدیم درس را تعطیل کردند و هیچ گاه علت را بیان نکردند.

وی با بیان این که آیت‌الله سبحانی تصریح می‌کنند که علامه علت تدریس نکردن را هیچ گاه بیان نکرده‌اند و آنچه بعد از این می‌آید تحلیل، برداشت و کشف شخصی آیت الله سبحانی از عملکرد علامه است، ادامه داد: فقط تنها چیزی که ما توانستیم کشف کنیم این بود که مرحوم علامه معاد صدر المتالهین را قبول نداشت چون با ظواهر آیات تطبیق نمی‌کرد البته صدرالمتالهین خیلی تلاش کرد تا بگوید معادی که او آورده بر گرفته از قرآن است و از قرآن استخراج شده است و بر آیات قرآن تطبیق دارد اما این معاد قرآنی نیست.

استاد رمضانی در تحلیل این مطلب گفت: اولا؛ این تحلیل یا تعلیل که در صفحه 224 نقل شده سخن علامه نیست بلکه مطلبی است که خود آیت الله سبحانی به آن رسیده بودند و ربطی به جناب علامه ندارد. ثانیا؛ آقای حکیمی در صفحه 226 همین کتاب در پاورقی که برای پاسخ به سوالات فردی آورده چنین می‌نویسد: گویا ایشان (یعنی شخصی که به او پاسخ می‌دهد) سخنان آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی را نخوانده که نقل می‌کند علامه طباطبایی خود معاد اسفار را تدریس نمی‌کرد و سپس آقای حکیمی داخل پارانتز می‌نویسد: (چه خصوصی و چه عمومی)

وی افزود: آنچه همه از جناب علامه طباطبایی نقل کرده‌اند عدم تدریس عمومی معاد بوده است نه عدم تدریس معاد چه عمومی و چه خصوصی! جناب آقای حکیمی! علی‌رغم بزرگواری جنابعالی و احترامی که برای شما قائلم عرض می‌کنم: کلمه (چه خصوصی) را چگونه دریافتید؟ عمومی را از سخنان آیت الله سبحانی و دیگران – مانند حضرت استاد علامه حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله انصاری شیرازی - شنیده‌ایم ولی خصوصی را نشنیده‌ایم بلکه آنچه شنیده‌ایم دقیقا برخلاف گفته شماست، شما آن را از کجا فهمیده‌اید؟ آیا برای اثبات این مطلب مدرکی هم دارید؟ خواهشمندیم اگر دارید آن را ارائه کنید.

وی ادامه داد: ثالثا؛ جناب آقای حکیمی باید بدانند که قبول داشتن معاد اسفار احتیاج به تقیه دارد نه قبول نداشتن آن. خیلی‌ها که آن را قبول ندارند به صورت علنی و در همه جا اعلام می‌کنند که این معاد، معاد قرآنی نیست و این نیازی به تقیه  کردن ندارد؛ اما اگر معاد اسفار را بپذیری ولی زمینه را برای اظهار و تبیین فراهم نبینی تقیه می‌خواهد. یادتان نرود که خود شما از آیت الله سبحانی نقل کردید که علامه هیچگاه علت را بیان نکردند.

این استاد دانشگاه درباره مورد چهارم گفت: اینجانب پس از انتشار این مطلب از آیت الله سبحانی در همان سال 68 خدمت علامه حسن زاده آملی رسیدم و از ایشان شرح داستان تدریس و عدم تدریس معاد اسفار را خصوصی یا عمومی و نیز قبول داشتن یا قبول نداشتن آن را توسط علامه طباطبایی، جویا شدم. ایشان فرمودند علامه طباطبایی معاد را به صورت عمومی تدریس نمی‌کرد اما به صورت خصوصی آن را برای افراد مورد اعتمادشان ـ از جمله از خود ایشان (آیت الله حسن زاده)، آیت الله جوادی آملی، آیت الله انصاری شیرازی و برخی از بزرگان دیگر را نام بردند ـ تدریس می‌کردند و نیز آن را قبول داشتند لیکن چون عرصه را مناسب نمی‌دیدند و تکفیرها و بد فهمی‌ها و کج فهمی‌ها را که مشاهده می‌کردند صلاح ندیدند این امر علنی باشد. و خامسا: از آیت الله جوادی آملی و آیت الله انصاری شیرازی نیز نقل شده که ما معاد اسفار را در خدمت علامه طباطبایی خوانده‌ایم.

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن رمضانی در پایان بخش نخست گفت‌وگوی خود با فارس خاطرنشان کرد: از حضرت آیت الله جوادی آملی به چند تعبیر شنیده‌ام که می‌فرمودند: ما خدمت علامه طباطبایی عرض کردیم تا کی حوزه‌ها از دروس مربوط به معاد محروم باشند؟ علامه فرمودند هنوز روزی‌شان نشده و در یک تعبیر دیگر از قول ایشان فرمودند: هنوز حوزه‌های علمیه ما در فهم دقائق معاد در حد طفولیت و بچگی بسر می‌برند. پس علامه طباطبایی، تدریس خصوصی معاد اسفار را داشته‌اند و آن را نیز قبول داشته‌اند.

نقد برداشت حکیمی درباره بیان علامه در المیزان درباره جمع بین قرآن، عرفان و فلسفه

استاد عرفان حوزه علمیه قم گفت: آقای حکیمی در صفحه 226 کتاب معاد جسمانی در پاورقی که ایشان در چندین جای دیگر هم آن را مطرح کرده می‌نویسد: نیز مطلب صریح و قاطع علامه را در تفسیر المیزان ندیده است که جمع بین قرآن و فلسفه و عرفان را مانند محالات اصلی یعنی محالات ریاضی و علاج مرگ دانسته‌اند و در آنجا حریت علمی خویش و فهم درست خود را نسبت به معارف وحیانی به اثبات رسانده است.

وی گفت: باز هم در اینجا جناب آقای حکیمی مصادره به مطلوب انجام داده و سخن را طبق میل و فهم خودشان از علامه نقل کرده‌اند. آدرس این سخن از علامه طباطبایی در جلد پنجم المیزان، صفحه 283 است.

حجت‌الاسلام رمضانی ادامه داد: جناب آقای حکیمی در کتاب‌های دیگرشان نیز خیلی روی این مطلب مانور داده‌اند. از جمله در صفحه 253 کتاب مقام عقل. در این کتاب، بعد از عنوان جدایی دین، فلسفه و عرفان آمده: این طرز فکر خاص اصحاب مکتب تفکیک نیست اهل نظر و ابتلا می‌دانند دین ماهیةً و منشاءً چیزی است و فلسفه چیزی و عرفان چیز دیگر.

وی گفت: بعد می‌نویسد از اینگونه اعترافات صریح از سوی پختگان اهل فن بسیار است از جمله علامه طباطبایی ایشان کسانی را که در صدد جمع بین فلسفه و عرفان و دین بر آمده‌اند را به چهار دسته تقسیم می‌کند: 1.کسانی که خواستند میان ظواهر دینی و عرفان جمع کنند مثل ابن عربی و عبدالرزاق کاشی (استاد رمضانی: که صحیحش عبدالرزاق قاسانی است) 2. کسانی که خواستند بین فلسفه و عرفان جمع کنند مثل فارابی و سهروردی 3. کسانی که خواستند میان ظواهر دینی و فلسفه جمع کنند مانند قاضی سعید 4. کسانی که خواستند میان همه یعنی فلسفه، دین و عرفان جمع کنند مثل ابن سینا و صدر المتالهین و سپس درباره حاصل تلاش و کوشش این چهار دسته می‌فرماید: با وجود همه این تلاشها اختلاف ریشه‌ای میان این سه طریق (فلسفه ، عرفان و دین) به قوت خود باقی است و کوششهای فراوانی که برای ریشه کن کردن این آتش به عمل آمده نتیجه‌ای نداشته جز ریشه‌ای‌تر شدن این اختلاف و شعله ورتر شدن آتش ناسازگاری بطوریکه دیگر درمانی برای آن نمی‌شود مانند مرگ که درمانی ندارد. این سخن صریح یکی از بزرگان و شارحان فلسفه اسلامی است و حجتی است برای کسانی که به فلسفه نگاهی سطحی اندیشانه و تعصب آلود دارند شاید که متنبه شوند.

استاد حوزه در تحلیل این قسمت گفت: اگر یک انسان منصف بی‌تعین و بی‌رنگ و بدون گرایش به این قسمت المیزان به صورت کامل مراجعه کند چیزی را می‌فهمد که با آنچه جناب آقای حکیمی فرموده زمین تا آسمان فرق می‌کند.

وی ادامه داد: آنچه را که علامه در آن قسمت المیزان آورده است در حقیقت حکایت یک درد است. حکایت یک آسیب و مصیبت است و منظور این است که چون افراد راه را گم کرده‌اند و در مسیر واقعی قرار نگرفته‌اند عده‌ای یک جور فکر کردند و عده‌ای جور دیگر و عده‌ای جور دیگر و یک عده هم که فهمیدند قضیه از چه قرار است و متوجه شدند که دین خدا یک دین برهانی است و یک دین عرفانی و دینی است جامع در همه ابعاد، در نظریات بهترین نظریات را دارد، در مباحث عرفانی بهترین عرفانیات را دارد، در مسایل کلام بهترین مطالب کلامی را دارد و در شرعیات بهترین مسایل شرعی را دارد، سعی کردند این دعواها را ختمش کنند و این سوء برداشت‌ها را از میان بردارند اما متاسفانه نشده و بعد از این هم نخواهد شد.

وی گفت: مثل اینکه بگوییم: انبیا از آدم تا خاتم سلام‌ الله علیهم به نیت اصلاح بشر و حاکم کردن عدالت آمدند ولی متاسفانه نشد و تا وقتی که اوضاع همین است نخواهد شد مگر اینکه دستی ز غیب بر آید و کاری بکند. آیا شما از این جمله می‌توانید استفاده کنید که به طور کلی، سعی و کوشش در اصلاح بشر، بیهوده و غلط است؟ و سعی برای حاکم کردن عدالت، تلاشی نادرست است؟ انبیا که نتوانستند، تا الان هم  نشده و بعد از این هم معلوم نیست بشود مگر با ظهور حضرت حجت (عج). آیا می‌توان با این بهانه بر روی این سعی و تلاش خط بطلان کشید؟ یقینا نه.

حجت‌الاسلام رمضانی افزود: علامه طباطبایی به عنوان یک حکیم، فیلسوف و عارف متشرع که خود بین همه این امور به ظاهر متفاوت جمع کرده، آیا می‌گوید منی که دنبال فلسفه و عرفان هستم و سعی می‌کنم عرفانم و فلسفه‌ام را با دین تطبیق دهم، سعی من بی‌خود و بی‌فایده است. یعنی خودش زیر بنای کار خودش را می‌زند؟ نخیر جریان این است که ایشان به عنوان یک انسان دلسوز که خودش را عقبه آخوند ملا صدرا و دیگر افرادی می‌داند که برای خاموش کردن این نزاع‌ها کوشش کرده‌اند، آن مطلب را بیان کرده است.

وی گفت: مثل این جریان، مَثَل سه نفری است که سر غذای ظهر دعوایشان شده بود یکی می‌گفت انگور بخوریم یکی می‌گفت اوزوم بخوریم و دیگری می‌گفت عنب بخوریم تا اینکه یک نفر که به هر سه زبان مسلط بود آمد و میانشان اصلاح کرد و گفت همه اینها یک چیز می‌گویند ولی زبان همدیگر را نمی‌فهمند و به فرمایش زیبای امام خمینی (ره) شما دعواهایتان بخاطر این است که زبان همدیگر را نمی‌فهمید. این نظر امام بود و محیی الدین هم همین را می‌گفت و جناب علامه نیز همین را می‌گوید که نشد و موفق نشدیم و با توجه به این مبانی که آقایان دارند و با توجه به سوء ظنی که به یکدیگر پیدا کرده‌اند این مصلحان تا آخر هم به هدفشان نمی‌رسند.

استاد حوزه گفت: آیا معنای این سخن آن است که این‌ها اصلا جمع شدنی نیست؟ پس علامه طباطبایی چه کرده؟ علامه حسن زاده آملی چه کرده؟ آخوند ملا صدرا چه کرده؟ و دیگران چه کرده‌اند که عرفانشان مطابق با قرآن، قرآنشان مطابق با برهان بوده و همه را در خود جمع کرده بودند.

وی افزود: اگر نشده و نمی‌شود همه این دعواها برای چه بوده؟ علامه دنبال چه بوده؟ چرا به خاطر فلسفه و عرفان اینهمه سختی را تحمل کردند، تکفیرها و تفسیق‌ها را تحمل کردند؟ هیچ انسان عاقلی این را نمی‌پذیرد که علامه بخودش بگوید نمی‌شود و بعد هم به دنبال یک امری که نمی‌شود راه بیفتد و بعد به همین دلیل دیگران با او در بیفتند و علامه مقاومت کند. پس حضرت استاد آقای حکیمی باید این مشکل را حل کنند که چطور ممکن است علامه طباطبایی به عنوان یک انسان عاقل از یک طرف بگوید نمی‌شود و محال است و از طرف دیگر خود به سمت این نشدن حرکت کند؟

استاد عرفان حوزه و دانشگاه گفت: نکته بعد اینکه باید از جناب آقای حکیمی پرسید: مطلب علامه طباطبایی (ره)، ناظر به مقام ثبوت است یا مقام اثبات؟ علامه با توجه به مقام ثبوت می‌گوید نمی‌شود یا با توجه به مقام اثبات؟

وی تاکید کرد: ما می‌گوییم: آنچه که از فرمایش علامه استفاده می‌شود این است که ایشان ناظر به مقام اثبات، آن هم با این تشتت‌ها و تفرق‌ها و سوء برداشت‌ها و سوء ظن‌ها می‌گوید نمی‌شود نه مقام نفس الامر و واقع؛ پس جناب آقای حکیمی! شما چگونه چنین فرمایشی را با توجه به مقام ثبوت به گردن ایشان می‌گذارید؟

وی ادامه داد: علاوه اینکه افراد مورد وثوق و اطمینان از مرحوم علامه طباطبایی نقل کرده‌اند که ایشان می‌فرمودند: مرحوم آخوند ملا صدرا بین این امور جمع کرد و همچنین از ایشان نقل کرده‌اند که فرمودند: خیلی‌ها تلاش کردند ولی نشد و این توفیق به دست آخوند ملا صدرا انجام شد. لطفا این نقل‌ها را که افراد و شاگردان موثق علامه، از ایشان داشته‌اند نیز مورد توجه قرار دهید.

وی در پایان این قسمت از گفت‌وگوی خود با فارس یادآور شد: نکته بعدی اینکه، بر فرض محال، اگر علامه حرف شما را در یک جا زده باشد، در صد جای دیگر از عرفان و برهان دفاع کرده و کارنامه عملیشان نیز سراسر قرآن و عرفان و برهان است، چرا اینها را لحاظ نمی‌کنید و گزینشی رفتار می‌کنید؟ همه عملکرد و نوشته‌های علامه را دیدن و جمع کردن بین آنها هنر است.

نقد برداشت‌های استاد حکیمی از مطلب خواجه نصیرالدین طوسی

استاد برجسته فلسفه حوزه علمیه در ادامه بحث، به نقد یکی دیگر از موارد مطرح شده در کتاب‌های استاد حکیمی پرداخت و گفت: یکی دیگر از مواردی که جناب آقای حکیمی مصادره به مطلوب کرده و مطلب را آنگونه که خود می‌خواسته دریافت کرده، مطلبی است که در حاشیه (پاورقی) صفحه 323 کتاب معاد جسمانی در حکمت متعالیه آورده است. ایشان می‌نویسد: و سخنان بزرگان و اقطابی در تعقل چونان خواجه نصیر الدین طوسی را هم دور می‌زنند که می‌فرماید مطالب فلسفی، عقلیِ محض نیست بلکه عقلی توهمی است. از این جهت شناخت حق و باطل مسائل فلسفی امکان ندارد و اختلاف‌های دائمی میان اهل فلسفه از همین جاست.

وی گفت: این مطلب از جناب آقای حکیمی در این صفحه و در آغاز کتاب معاد جسمانی و در کتاب مقام عقل و چند جای دیگر آمده است.

استاد رمضانی گفت: تمرکز آقای حکیمی بر آغاز فرمایش جناب خواجه نصیر الدین طوسی در اوایل شرح اشارات است. این جمله خواجه، بسیار زیبا و دقیق است که عبارت آن به قرار زیر است که ببینیم جناب آقای حکیمی چه فهمیده است: «اعلم أن هذین النوعین من الحکمة النظریة أعنی الطبیعی و الإلهی لا یخلوان عن انغلاق شدید و اشتباه عظیم إذ الوهم یعارض العقل فی مأخذهما و الباطل یشاکل الحق فی مباحثهما و لذلک کانت مسائلهما معارک الآراء المتخالفة و مصادم الأهواء المتقابلة حتى لا یرجى أن یتطابق علیها أهل زمان و لا یکاد یتصالح علیها نوع الإنسان و الناظر فیهما یحتاج إلى مزید تجرید للعقل و تمییز للذهن و تصفیة للفکر و تدقیق للنظر و انقطاع عن الشوائب الحسیة و انفصال عن الوساوس العادیة فإن من تیسر له الاستبصار فیهما فقد فاز فوزا عظیما و إلا فقد خسر خسرانا مبینا لأن الفائز بهما مترق إلى مراتب الحکماء المحققین الذین هم أفاضل الناس و الخاسر بهما نازل فی منازل المتفلسفة المقلدین الذین هم أراذل الخلق».

وی گفت: نمی‌دانم چرا آقای حکیمی این عبارات را با هم نمی‌بیند؟ چرا این قسمت از عبارت خواجه را نمی‌بیند که فرموده: لأن الفائز بهما مترق إلى مراتب الحکماء المحققین الذین هم أفاضل الناس و الخاسر بهما نازل فی منازل المتفلسفة المقلدین الذین هم أراذل الخلق

حجت‌الاسلام رمضانی گوشزد کرد: این عبارت خواجه نصیرالدین طوسی کجا و فهم آقای حکیمی از عبارت کجا! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! خواجه می‌گوید: مسیر حکمت طبیعی و حکمت الهی، مسیر پر پیچ و خمی است اشتباهات بزرگی ممکن است پیش بیاید، شرایط رفتن چنین و چنان است، کسی که به این علوم می‌پردازد باید عقلش را تجرید کند، ذهنش را پاک کند که بتواند حق را از باطل جدا کند، فکرش را پاک و نظرش را دقیق کند، از شوائب حسی منقطع بشود و ... سپس می‌فرماید اگر در این راه با این شرط و شروط وارد شدی و پیروز شدی به بالاترین و بهترین مرتبه، یعنی مرتبه حکمای محقق، راه می‌یابی که برترین افرادند (چرا آقای حکیمی این عبارتها را نقل نمی‌کند و تنها گزینشی عمل می‌کند) و گرنه به منزل فیلسوف نمایان مقلد که اراذل خلق هستند نزول پیدا می‌کنی.

وی ادامه داد: عبارت ناصواب آقای حکیمی می‌گوید: خواجه نصیر گفته مطالب فلسفی بطور کلی عقلی محض نیست بلکه عقلی توهمی است و از این جهت  شناخت حق و باطل مسایل فلسفی  امکان ندارد و اختلاف های دایمی میان اهل فلسفه از همین جاست.

استاد عرفان اسلامی گفت: آقای حکیمی! استاد عزیز و محترم، باید آنچه را که خواجه فرموده فهمید نه اینکه آنچه را که خود می‌خواهیم بفهمیم و بر خواجه تحمیل کنیم! مگر تفسیر به رأی چیزی جز این است؟

وی گفت: چه بگویم از جفا به انسان‌های شاخصی همچون خواجه نصیر که عمری را در احیای علوم فلسفی و عقلی صرف کرده و بعد به او نسبت می‌دهند که ایشان فرموده مباحثی که ما این همه برایش زحمت کشیده‌ایم  عقلی توهمی است و اعتباری ندارد. کدام آدم عاقلی عمرش را صرف مسائلی می‌کند که معلوم نیست عقلی است یا وهمی؟!

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن رمضانی در این بخش از گفت‌وگوی خود با فارس با ذکر یک مثال گفت: مثل اینکه فقیهی برجسته، بگوید اجتهادکردن و استنباط احکام، کاری دشوار و پیچیده است، در آن احتمال خطاهای بزرگی وجود دارد، خیلی‌ از فتواهای به ظاهر متخالف به خاطر سختی کار است و هر کسی نمی‌تواند اجتهاد کند، برخی از اوقات ادله معتبر با ادله غیر معتبر اشتباه گرفته می‌شود، اجتهاد مقدمات لازم دارد، شرایط می‌خواهد، زحمت می‌خواهد اگر کسی با همه این شرایط و مقدمات زحمت بکشد می‌تواند به اجتهاد صحیح دست یابد و گرنه به خطا می‌رود.

وی گفت: آنگاه کسی که کل عبارت را لحاظ نمی‌کند بیاید و با تکیه بر برخی از عبارات بالا بگوید: خود فلان فقیه برجسته، اعتراف کرده اجتهاد کاری دشوار و پیچیده و سراسر خطا و اشتباه است و خیلی از اوقات ادله معتبر با ادله نامعتبر اشتباه گرفته می‌شود و به همین خاطر فقها همیشه باهم اختلاف نظر دارند و سپس از سر خود نتیجه بگیرد که فقه پر از اشتباه است و کار فقیه مغشوش وغیر قابل اعتماد است.

وی افزود: هرگاه مفاد عبارات بالا این باشد ـ که قطعا نیست ـ مفاد عبارت خواجه نصیرالدین طوسی هم همان معنایی است که آقای حکیمی بیان کرده‌اند که هیچ‌گاه معنای مراد خواجه، آن معنا نخواهد بود.

وی تاکید کرد متاسفانه جناب آقای حکیمی فرمایش بسیار دقیق و حساب شده و وزین جناب خواجه نصیر الدین طوسی در ابتدای شرح اشارات را طبق میل خود معنا و از آن استفاده ابزاری کرده است که به چند نمونه اشاره می‌شود

موارد متعدد استفاده ابزاری از کلام خواجه نصیر با توجه به فهم نادرست

استاد رمضانی گفت: جناب آقای حکیمی در صفحه 312 معاد جسمانی در حکمت متعالیه با توجه به تعریف معروف حکمت «الحکمة صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی (استاد رمضانی: البته در کتاب ایشان للعالم الحسی آمده) می‌گوید: "روشن است که اطلاع از مقداری مفاهیم و اصطلاحات با ادله نظری آنها (که اغلب در تضاد با ادله نظری مخالف قرار دارد و می‌تواند داشت و با تصریح خواجه نصیر الدین طوسی به عقلی ـ توهمی بودن داده‌های عقلی فلسفی) صیرورت یاد شده تحقق نخواهد یافت" یعنی: مراد فیلسوف از فلسفه این است که بشود یک عالم عقلی مشابه با عالم عینی که با توجه به گفته خواجه، این صیرورت اصلا و هیچ‌گاه تحقق پیدا نمی‌کند. فلسفه‌ای که داده‌های آن عقلی وهمی است، چطور می‌تواند انسان را به این هدف برساند که بشود عالمی عقلی، مضاهی و مشابه با عالم عینی؟!

وی گفت: در اینجا عرض می‌شود: اولا در قسمت قبلی عبارت خواجه در اشارات و فهم آقای حکیمی از آن، مورد توجه قرار گرفت و بر اهل انصاف معلوم شد که ایشان، چگونه کلام خواجه را به نفع خود و اندیشه خود، مصادره کرده‌اند. لذا این گفته ایشان که براساس فهم نادرست از کلام خواجه است و اعتباری ندارد. ثانیا چطور ما می‌توانیم این سخن را از جناب خواجه به عنوان یک حکیم، فیلسوف، متدرّب در فن و شارح اقوال فلاسفه و حکما بپذیریم که از یک طرف معتقد باشد هدف فیلسوف این است که بشود عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی و بگوید من به عنوان یک فیلسوف دنبال این هستم و نیز ابن سینا و دیگران هم دنبال همین بوده و هستند و بعد خود ایشان بیاید و بگوید داده‌های فلسفه، عقلی توهمی است و خودش علیه خودش حرف بزند؟! چطور می‌توان این را پذیرفت؟ جناب آقای حکیمی شما چطور این را در خود هضم کرده‌اید که چنین چیزی را به خواجه نسبت می‌دهید؟

وی تاکید کرد: صحبت سر نسبت دادن است و کاری نداریم به اینکه آقای حکیمی می‌خواهد به سخنان خواجه استناد کند یا نکند، اختیار با خود ایشان است، بحث ما سر نسبت دادن است. شما به جناب خواجه چیزی را نسبت می‌دهید که یک انسان عاقل و منصف، آن را نمی‌پذیرد، یعنی یک نفر عاقل منصف نمی‌پذیرد که خواجه طوسی حکیم بگوید من به عنوان یک فیلسوف هدفم از فلسفه این است که بشوم عالم عقلی مضاهی با عالم عینی و بعد هم خودش در باره کار و متاعش آن گونه نظر بدهد و بگوید داده‌های فلسفه عقلی توهمی است و هیچ اعتباری ندارد. اینها را چطور می‌توان توجیه کرد؟

پژوهشگر علوم عقلی و عرفانی گفت: جناب آقای حکیمی در صفحه 80 و 81 کتاب مقام عقل، همین فرمایش خواجه را با یک تعبیر دیگر که بسیار مایه تعجب و تاسف است نقل می‌کند و بعد ترجمه می‌کند: "و بدان که این دو رشته از حکمت نظری (طبیعیات و الهیات) همواره آکنده‌اند از پیچیدگی‌های سخت و اشتباهات بزرگ...".

وی گفت: «همواره» یعنی «همیشه»، «آکنده» یعنی «پُر» ( همواره و آکنده، در عبارت آقای حکیمی آمده)، و «لایخلوان» یعنی «خالی نیستند» و «انغلاق شدید و اشتباه عظیم» که هر دو مفرد و نکره‌اند یعنی «پیچیدگی شدید و اشتباه بزرگ» (که در عبارت خواجه آمده). اهل ادب و انصاف توجه کنند که آیا واقعا عبارت همواره آکنده‌اند از پیچیدگی‌های سخت و اشتباهات بزرگ ..." که آن را آقای حکیمی آورده‌اند ترجمه «لا یخلوان عن انغلاق شدید واشتباه عظیم» است؟ یا اینکه خواجه فرموده‌اند: این دو از اشتباه بزرگ و پیچیدگی شدید  خالی نیستند. (آن هم با توجه به کلمات بعدی همین عبارت خواجه، به خاطر غموض مسایل فلسفی و عدم رعایت شرایط مربوطه)

حجت‌الاسلام رمضانی گفت: «خالی نیست» یعنی اجمالا وجود دارد؛ ولی جناب آقای حکیمی «لا یخلوان» را که به معنای خالی نیستند، «همواره آکنده‌اند» ترجمه می‌کند و در نهایت آنچه را که خود به آن معتقد است از زبان خواجه به دیگران القاء می‌کند که فلسفه همواره آکنده و پُر از اشتباهات بزرگ است.

وی گفت: آقای حکیمی! ما شما را ادیب و متخصص در ادبیات عرب و ادبیات فارسی می‌دانیم آیا انصافا شما خود این ترجمه را قبول می‌کنید؟!

استاد رمضانی گفت: ایشان باز در صفحه 257 همین کتاب (مقام عقل) می‌گوید: «چقدر مناسب است سخن فیلسوف بزرگ خواجه نصیر الدین طوسی را نقل کنیم با اینکه مکرر نقل کرده‌ایم تا معنای کلام مولا علی (علیه‌السلام) روشن‌تر شود. خواجه نصیر در آغاز شرح فلسفه اشارات می‌گوید بدان که فلسفه نظری از طبیعیات و الهیات سراسر پُر از اشکالات و اشتباهات بزرک است».

وی گفت: ایشان در این عبارت نیز به غلط «لایخلوان» را به «سراسر پُر» معنا کرده و در نهایت فهم خود را بر عبارات خواجه تحمیل نموده‌اند و کل عبارات را از صدر تا ذیل مورد ملاحظه قرار نداده‌ و یا نخواسته‌اند قرار دهند.

حجت‌الاسلام حسن رمضانی گفت: آقای حکیمی! آیا ممکن است این مشکل را برای ما و دوستانتان حل نمایید و بفرمایید که اگر خواجه واقعا ـ همان طور که شما می‌گویید ـ  معتقد است طبیعیات و الهیات فلسفی سراسر از اول تا به آخر پر از اشکالات و اشتباهات بزرگ است، پس چرا عمر خود را در این راه صرف کرده و پس از این اقرار و این اعتراف، به شرح اشارات که یک کتاب فلسفی است می‌پردازد؟ آیا ایشان خواسته اشکالات و اشتباهات بزرگ را شرح دهد؟ آیا شما به عنوان یک ادیب، بدون حب و بغض، عبارت «لایخلوان» را به «سراسر پُر» ترجمه می‌کنید؟ اگر این است که باید بر چنین ادبیاتی، نمرده نماز کرد اما بدانید که خوب می‌دانید یک انسان متخصص در ادبیات هیچ گاه آن عبارت را این‌طور معنا نمی‌کند.

استاد عرفان حوزه علمیه گوشزد کرد: مراد خواجه این است که فلسفه امر پیچیده‌ و مشکلی است و اگر شرایط لازم وجود نداشته باشد و شخص از استعداد خاص، سلامت نفس، دقت نظر، تجرید عقل و استقامت فکر برخوردار نباشد قطعا برای او اشتباهات عظیمی رخ می‌دهد لذا کسی که می‌خواهد فلسفه بخواند باید ذهنش پاک باشد، اهل دقت و دارای ذوق و استعداد باشد و بتواند با ذوق و استعداد و زیرکی و ذکاوت در این راه قدم بر دارد تا اینکه  در این فن به دام اشتباهات نیفتد، که اگر افتاد به دره هولناک تفلسف سقوط کرده و می‌شود ازجمله فیلسوف نماهایی که اراذل خلق‌اند؛ ولی اگر با دقت تمام و شرایط مربوطه، در مسیر فلسفه قدم گذاشت و به دام اشتباهات نیفتاد، عروج کرده و می‌شود فیلسوف واقعی و از جمله حکمای محققی که افاضل مردم هستند.

وی اضافه کرد: مراد خواجه این است اما شما آمده‌اید و به صورت یک جمله خبریه، برای عام و خاص، طلبه و دانشجو، مسلمان و غیر مسلمان و همه و همه، از قول جناب خواجه حکیم و فیلسوف، یک تابلوی بزرگ و پررنگ ترسیم کرده و می‌گویید: فلسفه از طبیعیات تا الهیات سراسر پُر از اشکالات و اشتباهات بزرگ است! الی الله المشتکی از این انصاف و این برداشت!

نقد مطلبی که از عبارت ابن سینا برداشت شده است

حجت‌الاسلام رمضانی در ابتدای این گفت‌وگو بیان داشت: از جمله مواردی که آقای محمدرضا حکیمی در اکثر تاخت‌ و تازهای خود علیه فلسفه روی آن خیلی مانور می‌دهد و از آن استفاده ابزاری می‌کند، تاکید و تمرکز بر فرمایش جناب ابن سینا رحمت الله علیه است. از جمله آنکه در صفحه 74 کتاب مقام عقل می‌گوید: «اینک بخشی ازسخنان ابن سینا ـ سخنانی بسیار با اهمیت درباره ناقص بودن و محدودیت ادراکات عقلی و فلسفی ...» باز هم توجه کنید که چگونه ایشان در اینجا پیشاپیش میدان‌داری می‌کند تا بتواند نتیجه مورد نظر خود را بگیرد و به قول معروف آب را گل‌آلود می‌‌کند تا آن چیزی را که خود می‌خواهد، استفاده کرده و آن را به مخاطب القا کند.

وی گفت: ایشان بعد از این فضاسازی می‌پردازد به سخنان ابن سینا و می‌گوید: «سخنان تاریخی و بسیار مهم ابن سینا «الوقوف على حقائق الأشیاء لیس فى قدرة البشر. و نحن لا نعرف من الأشیاء إلا الخواصّ و اللوازم و الأغراض، و لا نعرف الفصول المقوّمة لکل واحد منها، الدالة على حقیقته، بل نعرف أنها أشیاء لها خواص و أعراض، فإنّا لا نعرف حقیقة الأول و لا العقل و لا النفس و لا الفلک و النار و الهواء و الماء و الأرض، و لا نعرف أیضا حقائق الأعراض...» ایشان بعد از نقل این فرمایشات در صفحه 77 پس از ترجمه عبارات  ابن سینا می‌گوید: «ابن سینا... با این سخنان ـ آزادانه ـ نشان می‌دهد که عقل فلسفی درباره شناخت حقایق عالم ـ از نزدیکترین تا دورترین ـ در کمال ضعف و ناتوانی است (درود بر آزادگی در علم و معرفت، نفرین بر جمود و تحجر عقلی)»

استاد حوزه علمیه گفت: عرض بنده در اینجا به ایشان این است که جناب آقای حکیمی! سخنی را که شما از ابن سینا نقل فرمودید سخن یک فیلسوف است درباره سطح معارف بشری نسبت به حقایق اشیاء و در حق همه افراد حتی خود شما که با تکیه بر مکتب اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام حساب خود را از دیگران جدا می‌دانید. و نظیر و بلکه دقیق‌تر از آن را از محیی الدین ابن عربی داریم که می‌فرماید: و لست اعرف من کل شیء حقیقته / و کیف اعرفه و انتمو فیهو

وی گفت: با اینکه ایشان عارف است و نسبت به موجودات عالم، درک شهودی دارد می‌گوید: من حقیقت و کنه ذات هیچ موجودی را نمی‌توانم درک کنم چرا که کنه و ذات هر موجودی، پیوند خورده با کنه و ذات حق تبارک و تعالی و همانطوری که کنه ذات حق تعالی برای ما دست نایافتنی است، کنه ذات همه  موجودات نیز برای ما  دست یافتنی نیست.

این استاد حوزه افزود: آنچه که ما در مقام درک و شهود و مشاهده از آن بهره مند هستیم و به آن می‌رسیم معرفت یا شهود اسماء، تعینات، صفات، خصوصیات، خواص و ویژگی‌های موجودات است نه کنه ذات آنها. جناب ابن سینا هم در همین مایه‌ها به زبان فلسفی می‌فرماید: ما در فلسفه نه می‌توانیم و نه ادعایش را داریم که می‌خواهیم به وسیله فلسفه و عقل به کنه ذات و حقیقت اشیا راه پیدا کنیم و به حقایق دست یابیم؛ تنها چیزی که ما در فلسفه به دنبال آن هستیم معرفت خواص اشیاء، خصوصیات و ویژگی‌های آنهاست. مثلا فلان شیء این ویژگی و خاصیت را دارد، ملک ویژگی‌اش این است، فلک ویژگی‌اش این است، حق تعالی ویژگی‌اش این است و همینطور درباره سایر موجودات. یا مثلا موجود یا بالفعل است و یا بالقوه، واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، ثابت است یا متغیر، علت است یا معلول، و یا مثلا علت چهار گونه است:  مادی، صوری، غائی و فاعلی، و یا مثلا بحث از اینکه خصوصیات هر یک از این علت‌هاچیست؟ آیا علت مادی و صوری را در همه موجودات می‌توان تصور کرد یا اینکه فقط در مادیات علت صوری و مادی معنا دارد و در مجردات علت صوری و مادی معنا ندارند؛ بلکه در آنها فقط علت غائی و فاعلی وجود دارد؟ فلسفه به بحث درباره این مسائل می‌پردازد و اصلا در صدد کشف حقیقت و کنه ذات اشیا نیست و از اول هم چنین چیزی نبوده و تا آخر هم نخواهد بود.

استاد علوم عقلی و فلسفی گفت: گرچه تعابیر گاهی موهم است که آنها می‌خواهند به حقیقت و کنه ذات اشیا راه پیدا کنند، اما در چنین جاهایی معمولا قدرت و وسع بشر را اضافه می‌کنند تا توهم نشود مراد درک و رسیدن به کنه ذات اشیا است. و گاهی هم مثل شیخ الرئیس تصریح می‌کنند که رسیدن به حقیقت و کنه ذات اشیا در توان انسان ـ هرچند که در اوج کمالات باشد ـ نیست.

وی افزود: پس هدف از سخن یاد شده این است و شما نباید به گردن اینها بگذارید که اینها می‌خواهند به کنه حقایق اشیاء برسند ولی در عین حال خودشان اعتراف دارند که نمی‌توانند به آن دست یابند و با آن تعبیر سخیف و زننده که از صفحه 74 کتاب مقام عقل نقل کردیم، با تکیه بر سخن ابن سینا بگوییم: عقل فلسفی درباره شناخت حقایق عالم از نزدیکترین تا دورترین مسأله در کمال ضعف و ناتوانی است؛ بنابراین بروید و یک فکر دیگری بکنید.

حجت‌الاسلام و المسلمین رمضانی گفت: در اینجا اولا - تاکید می‌کنم - جناب ابن سینا و دیگر بزرگان می‌خواهند بگویند ما به عنوان فیلسوف و دیگران به هر عنوانی، در مقام معرفت ذات و حقایق و کنه ذات اشیا نیستیم و در حد ما نیست که این مسأله را دنبال کنیم تا شما بیایید و این را ملاک قرار دهید و به بهانه آن بخواهید فلسفه را رد کنید و ثانیا: آیا واقعا آن فرمایش ابن سینا یعنی خط بطلان کشیدن بر علوم عقلی و فلسفی؟ اگر این است که باید گفت ابن سینا خود و دیگران را مسخره کرده است؛ که با آن همه تحقیقات و نوشته‌ها می‌آید و اعتراف می‌کند که ما هیچ نمی‌فهمیم و از نزدیکترین تا دورترین‌ مسایل نمی‌توانیم در این راه حرکتی بکنیم و سخن ما در این رابطه اصلا ملاک نخواهد بود. جناب آقای حکیمی شما چگونه این تعارض را حل می‌کنید؟

وی گفت: ثالثا ما فلسفه و عرفان را کنار می‌گذاریم و می‌گوییم جنابعالی که خود را به عنوان یک تفکیکی تابع اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام و مکتب انبیا علیهم‌السلام می‌دانید و دیگران را نه! آیا شما با این همه عمری که صرف کرده‌اید توانسته‌اید با تکیه بر مکتب اهل بیت علیهم‌السلام به حقیقت و کنه ذات یک پشه یا یک دانه کنجد و ارزن پی‌ببرید؟ آیا توانستید پی به حقیقت و کنه ذات یک الکترون یا نوترون ببرید؟ شما با این همه ادعایی که دارید چه کرده‌اید؟  فلاسفه را محکوم می‌کنید و به گردنشان می‌گذارید که اینها خود اعتراف کرده‌اند که نمی‌توانند به حقایق اشیاء راه بیابند. همه اینها قبول! شما با این همه دبدبه و کبکبه و ادعا چقدر به کنه و حقیقت اشیا راه پیدا کرده‌اید؟ لابد جواب خواهید داد که ما هم نتوانستیم به این هدف برسیم! اگر جواب این باشد ـ که همین است ـ می‌گوییم نه در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام چنین هدفی دنبال می‌شود و نه در متابعت از قرآن و سنت و نه در فلسفه و عرفان و نه در کلام و فقه و نه در بقیه علوم و فنون مختلف دیگر؛ بلکه تمامی این تخصصها و تفنن‌ها به دنبال خواص اشیا هستند نه کنه ذات و حقایق آنها.

وی اضافه کرد: اما اگر ادعا دارید که  به این هدف رسیده‌اید! مبارکتان باشد! خوب است اجازه بفرمایید ما و تمامی دانشگاههای شرق و غرب و همه حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد، خدمت برسیم و همه در محضر شما زانو زده تا به کمک و راهنمایی شما، پی به حقیقت و کنه ذات اشیاء ببریم و این هم خود مقدمه‌ای باشد برای رسیدن به کنه ذات حق تعالی!

نقد اتهام جدا نبودن و همرده دانستن فلسفه با معارف محمدی (ص)

استاد رمضانی در ادامه به نقدی دیگر پرداخت و گفت: استاد حکیمی در صفحه 82 کتاب مقام عقل می‌گوید: «در سخنانی که از کتاب المباحثات ابن سینا آوردیم خوب دقت کنید و ژرف شوید ایشان از جمله در پاسخ به شاگردان می‌گوید ما درباره کشف حقایق موجودات چیز زیادی نمی‌دانیم اینان مردان بزرگی بودند که حد خود را می‌دانستند و به صراحت اعتراف می‌کردند آن وقت هیچ انسان عاقل و فاضلی این گونه معارف را همرده و نا جدا معرفی می‌کند و اصلا قابل قیاس می‌داند با قرآن کریم یا معارف محمدی».

وی گفت: ایشان در اینجا نیز مطلب مخدوشی را بیان می‌کند و من به ایشان عرض می‌کنم جناب  آقای حکیمی! چه کسی اینها را همرده و در یک ردیف قرار داده است؟ این شما هستید که اینها را در کنار هم قرار داده و  با هم مقایسه می‌کنید و بعد هم نتیجه می‌گیرید و می‌گویید آن کذا و این کذا.

رمضانی یادآور شد: ما در آغاز سخن عرض کردیم که اصلا متاع انبیا و اولیا از یک سنخ دیگری است و فلسفه یا عرفان علی‌رغم همه شرافت و عظمتی که دارد، بالاخره محصول فعالیت فکری یا ریاضت و مجاهده انسان‌های غیر معصوم است. این کجا و آن کجا! و نیز گفتیم که اگر مراد از مکتب تفکیک این باشد، ما خود بزرگترین تفکیکی عالمیم  و همچنین سخن آیت‌الله علامه حسن زاده آملی را ذکر کردیم که فرمودند: همه انسانها در برابر آنچه انسان کامل می‌آورد امی و بی‌سوادند. نگاه ما به قضیه به این شکل است، کجا اینها خود و متاع خود را در کنار متاع انبیا و قرآن و اهل بیت قرار داده‌اند که شما آن را نفی می‌کنید؟ و کی چنین مصیبتی  بر امت اسلامی وارد شده که شما برای آن اینگونه عزا می‌گیرید؟

مراد از جدا نبودن قرآن و عرفان و برهان از هم چیست؟

استاد رمضانی در پاسخ به این سوال که اگر قضیه این است، پس چرا آقایان از جدا نبودن قرآن و عرفان و برهان حرف می‌زنند؟ گفت: مراد از اینکه آقایان می‌فرمایند قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند این است که قرآن ناب موید مؤدای کشف و عرفان ناب و عقل و برهان ناب است، و عقل و برهان ناب، موید مؤدای کشف و عرفان ناب و قرآن ناب است و نیز کشف و عرفان ناب، موید مؤدای برهان ناب و قرآن ناب است؛ نه اینکه این هر سه در یک ردیف‌اند و با هم هیچ تفاوتی ندارند، و نیز مراد این نیست که هر کس با هر سرمایه و طرز فکر و ظرفیتی هر چه از قرآن برداشت کرد ما این را عرفانی و برهانی قلمداد کنیم، یا هر کسی با هر شرایطی مدعی عرفان و مکاشفه شد و هر چه به عنوان عرفان عرضه کرد بگوییم قرآن  و برهان آن را تایید می‌کند. یا هر کسی به عنوان برهان هر چه ارائه کرد بگوییم قرآن و عرفان هم همین را می‌گویند. اصلا چنین چیزی نیست. برداشت از قرآن برای خود آداب و رسومی دارد و مقرراتی بر آن حاکم است که برداشت کردن از قرآن باید با توجه به آن آداب و مقررات صورت بگیرد، اگر برداشت از قرآن درست و طبق موازین باشد با مودّای کشف ناب و مودّای برهان ناب که خالی از هرگونه وهم و خیال باشد در تعارض نیست، و همین طور در استفاده از برهان، شرایط و مقرراتی وجود دارد  که اگر کسی با توجه به آن ها در آن مسیر پیش برود یقینا نتیجه بدست آمده با مودّای کشف ناب و قرآن  ناب در تعارض نیست، و همین گونه کشف و شهود و عرفان ناب و صحیح  هم برای خود موازین و ضوابطی دارد که اگر کسی طبق آن موازین پیش رود و انحرافی پیش نیاید مودّای کشف و عرفان با مودّای برهان و قرآن در تعارض نخواهد بود. مراد ما این است، نه اینکه خواسته باشیم اینها را در یک ردیف قرار دهیم، اصلا مراد ما چنین چیزی نیست و آقایان باید بحث قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند را به خوبی درک کرده و  برداشت و ذهنیت خود را به دیگران نسبت ندهند.

نقد دیگر در مورد اتهام زیر بار ننگ تربیتی و فرهنگی رفتن

استاد برجسته فلسفه و عرفان حوزه علمیه به نقد مطلبی دیگر پرداخت و گفت: استاد حکیمی در صفحه 106 کتاب مقام عقل، می‌گوید: «ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمی‌رویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد (یعنی عقلی که بنیاد بالیدنش بر تعالیم وحیانی و معالم اوصیایی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد و مسلمین باید در عقلیات کاسه گدایی به آتن و اسکندریه و ... ببرند و تازه به عقل ابزاری برسند و فیثاغورث ...چیزی بگوید، طالس ملطی یونانی ...چیزی، افلاطون ... چیزی، ارسطو ... چیزی، زنون... چیزی، و فلوطین ... چیزی تا برسیم به ساحل رود گنگ و وحدت وجودی‌های کناره‌های رود جهلوم و....»

وی گفت: در اینجا جناب آقای حکیمی نسبت به عقل و عقلانیت کم لطفی کرده چرا که عقل و عقلانیت امری است همزاد با انسان و انسانیت و هر جا که انسان و انسانیت است، عقل و عقلانیت هم هست و شرقی و غربی و یونانی و رومی و باستانی و عرب و عجم و ... ندارد و تنها مساله‌ای که وجود دارد این است که عقل و عقلانیت مراتب و درجاتی دارد یک مرحله از آن در اوج است و یک مرحله در حضیض و یک مرحله در حد توسط.

وی اضافه کرد: همین مطلب را راجع به ادراکات کشفی و شهودی نیز می‌گوییم؛ چون  ادراکات عرفانی و ذوقی هم اینطور نیست که در جایی باشد و در جایی دیگر نباشد، انسانهای پاک و وارسته و غیر وابسته در هر جایی که باشند این درک ذوقی و عرفانی را خواهند داشت؛ لذا ما بی تعصب و بی جمود عرض می‌کنیم که عقل و عقلانیت از هر کسی که باشد برای ما پذیرفته است و درک و ذوق عرفانی به شکل صحیح از هر که باشد برای ما پذیرفته شده است و طبق موازین و ضوابط هر دو را می پذیریم چرا که آنرا وقف طائفه‌ای خاص نمی‌دانیم.

وی تاکید کرد: انسان چه در شرق و چه در غرب ساخته و پرداخته کارخانه خداست و خداوند چیزی کم نگذاشته است و چون چنین است از نعمت عقل و عقلانیت و نیز کشف و شهود و ادراکات عرفانی برخوردار است.

استاد رمضانی گفت: تنها مساله‌ای که وجود دارد این است که این زمینه ها  در برخی از جاها شکوفاتر می‌شود و در برخی دیگر نه، در برخی از جاها و شرایط زیر هوا و هوس پنهان می‌ماند و دربعضی دیگر نه، در بعضی شرایط اسیر وهم و خیال می‌شود و در برخی دیگر نه؛ لذا ما معتقدیم این نوع سخن گفتن «که ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمی‌رویم» برخواسته از تعصب و جمود  است و به هیچ وجه  این منطق را قبول نداشته و نمی‌پذیریم.

وی افزود: منطق ما منطق قرآن است که می‌فرماید: « فَبَشِّرْ عِبَاد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏» بندگان مرا بشارت ده، آنان که به سخن‌ها ( ازهرکه باشد ) گوش فرا می‌دهند و سپس از بهترین آن‌ها پیروی می‌کنند، اینان همان کسان‌اند که خدا هدایتشان کرده و کسانی‌اند که صاحب عقل و اندیشه‌اند.

وی ادامه داد: راه  و رسم ما، راه و رسم امام علی علیه السلام است که می‌فرماید: «انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال» به این نگاه نکن که چه کسی سخن می‌گوید، به این نگاه کن که چه می‌گوید. روش ما روش امام صادق علیه السلام است که می فرماید: «الحکمة ضالة المومن فحیثما وجد احدکم ضالته فلیأخذها» حکمت گمشده مؤمن است، پس هر یک از شما گمشده خود را هر جا بیابد، باید آن را اخذ کند.

حجت‌الاسلام والمسلمین رمضانی گفت: آقای حکیمی! این است منطق، راه، رسم و روش ما که ما همه آنها را در مکتب همان اهلبیتی که شما از آن دم می‌زنید یاد گرفته‌ایم و به آن افتخار می‌کنیم؛ اگر جنابعالی دلیل یا ادله‌ای دارید مبنی بر اینکه عقل و عقلانیت، خاص مسلمانان و شیعیان است و یا اینکه درک و ذوق عرفانی مخصوص  اینهاست و دیگران هیچ درجه‌ای از عقلانیت یا عرفان را ندارند، یا آنچه دارند لزوما همه مخدوش و غیر معتبر است، لطفا آنها را ارائه کنید، اگر ادله شما قانع کننده و مکفی بود ما از گفته خود دست بر می‌داریم؛ ولی بدانید ـ که حتما می‌دانید ـ واقع امر این گونه نیست، چرا که همه انسانها با همه تفاوتهایی که در درجات عقل و تعقل دارند، در اصل  عقل و تعقل با هم شریکند و زبان مشترک همه، زبان عقل و تعقل است.

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: البته جناب آقای حکیمی و همفکران ایشان، اینطور برداشت نکنند که ما همه مرزها را برداشته و همه را محکوم به یک حکم می‌دانیم! نخیر، همان گونه که تاکید کردیم، درجات تعقل و زمینه‌های شکوفایی عقل و عقلانیت متفاوت است و اسلام به عنوان خاتم شرایع و ادیان الهی، بهترین زمینه‌ها را برای شکوفایی این  بُعد انسانی فراهم کرده است و به دلیل اتکایش بر نبوت و ولایت بهترین جا برای شکوفایی عقل و عقلانیت و نیز کشف وشهود است.

وی گفت: این را عرض کردم تا تصور نشود ما همه مرزها را برداشته‌ایم و فرقی نمی‌کند که مسلمان باشی یا نباشی، شیعه باشی یا نباشی و بدین ترتیب اسلام و نیز تشیع رفتند پی کارشان! نخیر، هیچ گاه منظور ما این نبوده و نیست.

وی افزود: افزون بر آن چه گفته شد عرض می‌شود: جناب آقای حکیمی! اگر همه  اقوام و ملل  با تکیه بر ارزش‌های پذیرفته شده خود، مثل شما با تعصب خاص و ویژه بگویند: ما زیر بار ننگ تربیتی و فرهنگی نمی‌رویم که  در دین و مرام ما عقل خود بنیاد و عقلانیت مستقل وجود ندارد ......الخ. آیا هیچ کس و ملتی، یافت خواهد شد که حرف ملت و شخص دیگری را  بپذیرد؟ و آیا در آن صورت ما می‌توانیم دیگران را به مکتب اسلام  و تشیع دعوت کنیم و آنها هم  زیر بار حرف ما بروند و عقل خود بنیاد و مستقل خود را رها کنند؟ هر ملتی اگر بخواهد مثل شما متاع و فکر دیگران را ارزیابی کند، هیچ گاه حق و حقانیت مورد قبول شما به هیچ جای عالم نخواهد رفت.

نقد داوری در مورد علوم و معارف فلاسفه و عرفا

حجت‌الاسلام و المسلمین حسن رمضانی به نقد مطلب دیگری پرداخت و گفت: آقای حکیمی در صفحه 206 و 207 کتاب مقام عقل می‌فرماید: «و بدیهی است که چنین علمی جز در نزد خدای آفریدگار چیزها و جهان‌ها وجود ندارد که به حقایق و قوانین و اسرار آنها آگاه است و بنابراین به واقع تنها در کتاب خدا و آیات آسمانی او و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و اوصیای او که از خداوند متعال تعلیم گرفته‌اند یافت می‌شود نه در نزد دیگران از فیلسوفان و عارفان و متفکران تاریخِ گذشته و حال. چه دانش و معرفت درستی که واقع و حقیقت با وحی مکشوف شود همان است که از وحی یا آنچه با وحی ارتباط نزدیک داشته مانند علوم اوصیا بدست می‌آید و از جز آن حاصل نمی‌شود و هر چه جز آن باشد فضل است.»

وی گفت: آیا مراد ایشان از این سخنان آن است که فیلسوفان و عارفان و متفکران تاریخ گذشته و حال به طور کلی هیچ ندارند و هر چه هست فقط و فقط در مکتب وحی و نزد اولیا و انبیا صلوات الله علیهم اجمعین است؟ اگر منظورتان این باشد، باید در متاع عارفان و فیلسوفان و متفکران تاریخ گذشته و حال تجدید نظر کنید؛ چون همان طور که واضح است آنها با عقل و درایت و ذوق و تفکر  اثبات کرده‌اند این عالم مبدا دارد و  نیز باید معادی داشته باشد، اثبات کرده‌اند خصوصیات و اوصاف حق تعالی چیست؟ علم حق تعالی، عدالت حق تعالی، قدرت حق تعالی چگونه است؟ آنها اگر آیه‌ای از آیات قرآن و روایتی از روایات هم نبود می‌توانستند اینها را اثبات کنند همان طوراثبات  کرده و می‌کنند. آیا شما اینها را هم منکرید؟ و اگر معتقدید آنها این مطالب را با استدلال‌های عقلی به طور مستقل می‌فهمند و اثبات می کنند، پس نباید بگویید از علوم و معارف الهی هیچ درجه‌ای در اختیار آنها نیست.

وی یادآور شد: ما نمی‌توانیم این سخن را به نحو مطلق از شما بپذیریم ؛ چون همانطور که عرض کردیم هر چند علم ناب و معرفت ناب در اختیار انبیا و ائمه معصومین علیهم‌السلام است ولی این ایجاب نمی‌کند که ما اگر فضل و کمالی در کسی مشاهده کردیم آن را منکر شویم.

نقد کلام آقای حکیمی درباره نظر امام خمینی(ره) درباره معرفت الله

استاد عرفان حوزه علمیه قم در ادامه این گفتگو به برداشت‌ استاد حکیمی از عبارت امام خمینی پرداخت و گفت: حضرت امام (ره) فرمایشی را درباره معارف قرآن فرموده‌اند که آقای حکیمی از آنها مثل دیگر موارد استفاده ابزاری کرده است. ایشان در صفحه 91 معاد جسمانی در حکمت متعالیه مطلبی را از امام نقل می‌کند و می‌نویسد: «بدین گونه پیامبران (ع) کاشفان دفینه‌های عقل انسانی‌اند و تفصیل آموزان آن اجمالی هستند که عقل ابتدایی به آن می‌رسد برای همین امام خمینی با همه علاقه به فلسفه و عرفان بصراحت می‌گوید «اگر قرآن نازل نشده بود باب معرفت الله بسته بود الی الابد» پس به نص فرمایش ایشان که در این مسائل حجت است از فلسفه‌ها و عرفانها معرفت الله حاصل نمی‌شود و اگر معرفت الله حاصل نشد هیچ معرفتی حاصل نشده است.» 

وی گفت: آن چه ما با توجه به مبانی حضرت امام از این سخنان می‌فهمیم این است که  قرآن کتابی است که بر تمام کتابهای آسمانی مهیمن و مصداق «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» است؛ لذا آن چه قرآن آورده  نهایی‌ترین و بالاترین معرفت است نسبت به حق تعالی که در اختیار انسان‌ها قرارگرفته است و اگر قرآن نبود باب این معرفت برتر و متعالی الی الابد بسته بود. یعنی نهایت وسع بشر را قرآن در اختیار انسان قرار داده است، پس وقتی قرآن حرف آخر را در این زمینه آورده است، اگر قرآن نبود یقینا فلاسفه و عرفا به نقطه اوج و آخر نمی‌رسیدند و راه رسیدن به آن سنخ و نوع از معرفت الله بسته بود.

وی افزود: آیا این معنا و این مطلب همان چیزی است که جناب آقای حکیمی از فرمایشات امام برداشت کرده و با تکیه بر آن گفته است : «از فلسفه‌ها و عرفا‌ن‌ها معرفت الله حاصل نمی‌شود»؟ آیا واقعا امام می‌خواهد بگوید از فلسفه‌ها وعرفان‌ها هیچ درجه‌ای از درجات معرفت الله ـ حتی درجات ضعیف‌تر و پایین‌تر از آن چه قرآن آورده است ـ حاصل نمی‌شود؟ یا اینکه آن معرفت حاصل می‌شود ولی به نهایت و اوج خود  نمی‌رسد؟ اگر منظور ایشان معنای دوم باشد ما هم با ایشان همراه و هم عقیده هستیم و نزاعی وجود نخواهد داشت؛ ولی اگر منظور معنای اول باشد و ایشان بخواهند آن را به امام نسبت بدهند باید گفت: چطور ممکن است امام با آن همه علاقه به فلسفه و عرفان اعتراف کند که در این علوم اصلا معرفت الهف وجود ندارد؟! اگر امام به قول ناصواب شما معتقد است در فلسفه و عرفان هیچ درجه از درجات معرفت الله وجود ندارد پس چرا ایشان آن همه مشکلات و تکفیرها را در باره فلسفه و عرفان تحمل کردند؟ و چرا کسانی را که فلسفه و عرفان را مذمت می‌کردند مورد مذمت قرار می‌دادند؟ و چرا در اواخر عمر شریف خود، وقتی به گورباچف نامه می‌نویسند از فلاسفه و عرفا مثل صدرالمتالهین و محیی الدین ابن عربی نام می‌برند؟ وچرا در اواخر عمر شریف خود در نامه به خانم طباطبایی به صراحت می‌فرمایند که کتب عرفانی مانند شرح فصوص الحکم، کمک‌های ارزنده‌ای در فهم قرآن و ادعیه و روایات دارد و صراحتا می‌فرمایند اگر کتب عرفا را می‌خواهی بخوانی آنها را به قصد فهمیدن قرآن بخوان. آقای حکیمی! شما این تناقضات را که با تحلیل و معنای شما به وجود می آید چگونه حل می‌کنید؟

وی اضافه کرد: علاوه آن که اگر ما سخن شما را بپذیریم باید بگوییم قبل از قرآن کریم در زمان سایر انبیا علیهم السلام  اصلا معرفت الله وجود نداشته است در حالیکه این گونه نبوده است و منظور امام هم این نیست بلکه مراد آن است که قرآن کریم در کنار دیگر معارف که هر کدام در جای خودش معتبر و محترم است، ناب ترین  معرفت را نسبت به حق تعالی آورده است، پس جناب آقای حکیمی نباید درجات پایین تر را چه از جانب دیگر انبیا و دیگر کتب آسمانی و چه از جانب فلاسفه متاله وعرفای شامخ منکر شد.

نقد برداشت دیگر آقای حکیمی از عبارت امام خمینی (ره)

استاد رمضانی گفت: آقای حکیمی در صفحه 34 کتاب مقام عقل، جمله دیگری را از امام نقل کرده و باز از آن استفاده ابزاری کرده است. ایشان می‌گوید: «امام خمینی با همه اطلاع و علاقه خاص به فلسفه درست می‌گویند:  اشخاصی که قبل از اسلام بودند در عین حالی که اشخاص بزرگی بودند مثل ارسطو و امثال او مع ذلک وقتی کتابهای آنها را ملاحظه می‌کنیم بویی از آن چیزی که در قرآن کریم است در آنها نیست.» بعد هم آقای حکیمی با تکیه بر فرموده امام  ـ البته به زعم خود ـ تکلیف  فلسفه اسلامی را مشخص کرده و فرموده‌اند : فلسفه اسلامی نیز چون از آغاز از همان کتابهای یونانی و امثال آنها گرفته شده و ترجمه شده است، نه از متن  قرآن و سنت، ماهیتا و اغلب، پیرامون همان انگاره‌ها بحث کرده و بسط یافته است. یعنی  در فلسفه  اسلامی که ماهیتا و اغلب پیرامون همان انگاره های یونانی بحث کرده و بسط یافته است نیز بویی از قرآن نیست چون برگرفته از ارسطو و افلاطون است.

این استاد علوم عقلی و عرفانی گفت: علی‌رغم اشکالات این برداشت و این نتیجه‌ای که آقای حکیمی از فرمایشات حضرت امام گرفته‌اند ـ که در جای خود باید به آنها پرداخت ـ  عرض می‌شود با توجه به مبانی امام در فلسفه، منظور ایشان از عبارت یادشده این است که معارفی که قرآن درباره مبدأ و معاد آورده به قدری ناب و در اوج است که فلاسفه قبل از اسلام ـ علی‌رغم همه بزرگی و زحماتی که کشیده‌اند ـ بویی از آن نبرده‌اند و افزون براین، حقیر معتقد است حتی فیلسوفان و عارفان مسلمان ـ اگر می‌خواستند فقط و فقط فیلسوف و عارف باشند و از هدایت‌های قران کریم و معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده نکنند ـ نیز بویی از آن اوج نمی‌بردند؛ البته همان طور که واضح است لازمه این سخن آن نیست که ما با تکیه بر حقانیت قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام، متاع و کمالات دیگران را نبینیم و یا آنها را به صورت غیرمنصفانه ارزیابی می‌کنیم؛ چرا که این امر با تعالیم قرآن و روش اهلبیت علیهم السلام سازگار نیست؛

وی ادامه داد: لذا مثلا اگر یک حکیم و لو غیر مسلمان  بگوید: این عالم مبدأ و معادی دارد که عالم و حکیم است، قادر و حی است و همه اینها را با تکیه بر عقل و عقلانیت اثبات ‌کند، این در جای خود ارزشمند و معتبر است، هر چند با تعالیم قرآن کریم و معارف توحیدی انبیاء و اولیاء معصوم، به خصوص حضرت ختمی مرتبت  و اولاد طاهرینش علیهم السلام قابل مقایسه نیست.

وی تاکید کرد: پس مراد امام این است که بویی از معارف ناب قرآنی که در اوج است، در داده‌های فلاسفه یونان نیست؛ اما نمی‌توان با این حربه به جان فلسفه و عرفان اسلامی افتاد و آن دو را غیر معتبر و احیانا در تعارض با معارف وحیانی و قرآنی معرفی کرد، درست همان کاری که آقای حکیمی انجام می‌دهند.

حجت‌الاسلام رمضانی افزود: آقای حکیمی باید این فرمایش امام را در کنار دیگر فرمایشات ایشان بگذارند و همچنین به عملکرد آن بزرگوار و دیگر آثارشان توجه کنند تا بتوانند مبین و مفسر خوبی برای آراء و نظریات ایشان باشند، وگرنه  به آفت وآسیب تفسیر به رأی و نسبت دادن‌های ناصواب و مشوه جلوه دادن بزرگان و منحرف کردن طالبان حقیقت از حق و واقع، دچار خواهند شد.

چرا فلسفه و عرفان بخوانیم؟

استاد علوم فلسفی و عرفانی در پاسخ به این سوال که وقتی ما معتقدیم ناب‌ترین معارف و عقلیات در قرآن وجود دارد و قرآن چیزی کم ندارد چرا باید فلسفه و عرفان بخوانیم؟ گفت: خواندن فلسفه و عرفان نوعی ریاضت است که هاضمه فکری و معرفتی انسان را تقویت می‌کند تا بتواند آنچه را که قرآن یا روایات بیان می‌کند به بهترین وجه ممکن بفهمد.

وی در توضیح پاسخ خود گفت: البته لازمه این سخن آن نیست که بگوییم کسانی که فلسفه یا عرفان نخوانده‌اند قرآن یا روایات را نمی‌فهمند؛ چون که فهم خود درجاتی دارد. مثلا پیامبر اکرم فرمود: «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» این فرموده پیامبر را ابوذر شنید و فهمید، سلمان شنید و فهمید، عرب بدوی و انسان معمولی هم شنید و فهمید و ما و شما هم شنیدیم و فهمیدیم  و همه یک سهم عمومی در فهمیدن آن داشته وداریم ؛ اما اگر با توجه به مباحث متطقی و فلسفی کسی بگوید: این تعریفی که پیامبر صلی الله علیه و آله از عقل ارایه کرده تعریفی رسمی است نه ماهوی، در اینجا پیامبر، ماهیت عقل را معرفی نکرده بلکه خاصیت عقل را بیان  فرموده است؛ آیا عرب بدوی و فرد معمولی می‌تواند این گفته را بفهمد؟ یقینا نه! فقط کسی که با مباحث منطقی و فلسفی آشناست می‌فهمد که تعریف پیامبر تعریف ماهوی نیست بلکه تعریف بالخاصیه است. پس فقط از طریق یک تخصص، بدون آنکه بر روایت چیزی تحمیل کنیم، می‌توانیم آن مطلب را درک کرده و بفهمیم.

این استاد حوزه افزود: هر چه انسان در عقلیات و منطقیات یا در عرفانیات و ذوقیات، تدرّب بیشتری داشته باشد از روایات وآیات  بهره بیشتری می‌برد.

وی ادامه داد: مثلا اگر یک پیام بهداشتی در قرآن یا روایات وجود داشته باشد، آیا یک متخصص در علم پزشکی آن را بهتر درک می‌کند یا یک آدم معمولی؟ مطمئنا کسی که پزشکی و طب می‌داند آن را بهتر درک می‌کند؛ البته نمی‌گوییم زمانی که فن پزشکی نباشد مردم چیزی نمی‌فهمند، یقینا می‌فهمند، ولی فهمی عادی و معمولی خواهند داشت. هچنین در قرآن و روایات پیام‌های اقتصادی زیاد است، آیا کسی که در فن اقتصاد کار کرده و زحمت کشیده آن پیام‌ها را بهتر درک می‌کند یا کسی که سر رشته‌ای در این علم ندارد؟ یقینا کسی که در اقتصاد کار کرده آن پیام‌ها را بهتر درک می‌کند.

رمضانی یادآور شد: در بقیه علوم و سایر تخصص‌ها هم همینطور است، در  جامعه شناسی، زمین شناسی، کیهان شناسی و غیره کسی که تخصص مربوطه را فارغ از آیات و روایات دنبال کرده باشد بعد وقتی که آیات و روایات را از انبیا و اولیای دین می‌شنود، یقینا  او آن‌ها را بهتر می فهمد و بهتر می‌پذیرد تا کسی که اصلا این زمینه‌ها در او نیست.

استاد رمضانی گفت: برای مثال خطاب  به شخص آقای حکیمی که یک ادیب است عرض می‌کنم وقتی که  شما به عنوان یک ادیب به قرآن مراجعه می‌کنید آیا شما فصاحت و بلاغت قرآن را بهتر درک می‌کنید یا کسی که تخصص جنابعالی را ندارد؟ یقینا شما آن را بهتر درک خواهید کرد. آیا شما در این فهم برتر چیزی را بر قرآن تحمیل می‌کنید؟ مسلما نه! بلکه بر اساس فهم برتر، بهتر آن را می پذیرید. همین امر را برای تخصص‌های فلسفی، عرفانی ، منطقی، طبی، روانشناسی، جامعه شناسی و .. در نظر بگیرید. چرا باید تعصب به خرج داده و این حرف راست را غلط بشنویم.

دو توصیه به خوانندگان کتاب‌های آقای حکیمی

استاد عرفان حوزه علمیه قم در پایان این گفتگو به دو نکته اساسی اشاره کرد و گفت: در پایان دو نکته مهم و اساسی را به همه خوانندگان حق جو و حق طلب عرض می‌کنم:

1.  بیان اشکالات موجود در کتاب‌های استاد حکیمی و توضیح نسبت‌هایی نادرستی که ایشان به بزرگان داده و برشمردن برداشت‌های ناصوابی که از عبارات آن‌ها کرده و روشن ساختن تفسیر به رای‌هایی که فرموده‌اند، به مجال بیشتری نیاز دارد که فعلا در اختیار حقیر نیست. 

2. به همه خوانندگان کتاب‌های آقای حکیمی توصیه می‌کنم در جاهایی که ایشان از فلاسفه و عرفا مطالبی نقل قول می‌کنند و سپس نتیجه‌ای می‌گیرند؛ ابتدا به کتاب اصلی آن فیلسوف و یا عارف مراجعه کنند تا ببینند عبارت، درست نقل شده یا نه! به تعبیر دیگر آیا امانت گفتاری و نوشتاری مراعات شده است یا نه؟ و سپس تامل کنند که آیا با توجه به متن اصلی، متون، دلایل و شواهد دیگر آیا برداشت آقای حکیمی و نتیجه‌ای که ایشان از آن متنی که نقل کرده، صحیح است یا نه!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها