محمدرضا زنجانی متولد 1345 بوده و در سن 14 سالگی با دستکاری شناسنامه و جعل رضایتنامه پدر و با پوشیدن کفشهای پاشنهبلند با آنکه بارها از رفتنش جلوگیری شد ولی بازهم خود را به جبهههای حق علیه باطل رساند. سابقه حضور 7 ساله در جبهه و مجروحیت از 8 ناحیه مختلف توشه سالها حضور در جنگ برای این جانباز پرافتخار است.
برگشت به زندگی در سردخانه
این جانباز پرافتخار قمی از خاطره بازگشت مجدد خود به زندگی اینگونه میگوید: نخستین باری که مجروح شدم از ناحیه سر بود که فکر میکردند من شهید شدهام و مرا به سردخانه برده بودند ولی زمان جابجایی از عرق پلاستیک متوجه زندهبودنم میشوند و با عمل احیاء مرا به زندگی برگردانند ولی 45 روز در کما بودم.
وی مهمترین ناحیه جانبازی خود را عارضه شیمیایی شدن میداند و ادامه میدهد: در منطقه حلبچه مفتخر به جانبازی شیمیایی شدهام و متأسفانه این موضوع سبب ایجاد مشکلات تنفسی، تاولهای مختلف، خشک شدن چشم و دیگر عوارض شده که بسیار آزاردهنده است.
حاضرم کیسه شن سنگرهای رزمندگان شوم
زمانی که از خاطرات جنگ تعریف میکند اشک در چشمانش حلقه میزند و باز هم مانند آن دورانها از علاقه خود به دفاع از کشور میگوید: نسل جوان بارها از من میپرسند از اینکه به جنگ رفتهام پشیمان نیستی! که به آنها میگویم نهتنها پشیمان نبوده بلکه اگر بازهم جنگی رخ دهد اگر کاری هم از دستم برنیاد حاضریم کیسهشنی سنگرهای رزمندگان شوم.
وی مدافعان حرم را مانند جوانان دوران جنگ دانست و با گلایهمندی از برخی صحبتها درباره خانواده شهدا جانبازان، ایثارگران میگوید: مردم فکر میکنند ما همه نوع امکاناتی داشته و هرچه بخواهیم به ما داده و در اختیارمان است ولی باید از نزدیک ببینند که با مشکلات معیشتی، دارو، روند درمان، نداشتن تفریح و غیره روبرو هستیم.
مسئولان تا هستیم به ما سر بزنند
زنجانی، همسر خود را تنها حامی خود میداند و میگوید: هیچ مسئولی تاکنون پیگیری نداشته و حتی کسی نیامده به همسرم که تنها دو بال نسبت به یک فرشته کم دارد خدا قوت بگوید و من از مسئولان میخواهم تا زمانی که ما زندهایم بیایید و پس از رفتنمان از دنیا با پلاکاردهای تسلیت با خانواده ما همدردی نکنند.
وی با اشاره به جمعآوری کتابی از خاطرات خود در عملیات کربلای یک در مهران میگوید: کتابی با عنوان قمقمههای عطشان توسط یکی از دوستانم از خاطرات کربلای یک که رزمندگان زمانی که فهمیدند رزم عملیات "یا ابوالفضل" است قمقمههای خود را به یاد حضرت عباس(ع) خالی کردند.
فقط آرزوی کربلا دارم
این جانباز پرافتخار کشورمان با چشمانی اشکبار و در ماه عزاداری سیدالشهدا(ع) میگوید: خیلی تلاش کردم در این سالها به کربلا بروم ولی هنوز قسمتم نشده است و آخرین آرزویی که در این دنیا دارم همین است که به کربلا بروم.