به بهانه این ایام گپ و گفتی صمیمانه داشته ایم با محسن بخشی نیا از رزمندگان سال های دفاع مقدس که همچنین در سپاه امام علی بن ابیطالب(ع) نیز عهده دار سمت های مهمی چون معاونت فناوری اطلاعات و ارتباطات و قرارگاه فضای مجازی بوده و در ضمن خود از خانواده معظم شهدا و برادر شهید بزرگوار ناصر بخشی نیا می باشد.
با او در خصوص ارزش ها و دستاوردهای دفاع مقدس همچنین خاطراتش از دوستان و یاران شهیدش صحبت کرده ایم که مشروح این گفتگو در ادامه می آید؛
برای شروع بحث بفرمایید که روز آغاز جنگ تحمیلی شخصاً کجا بودید و در آن مقطع چه واکنشی نسبت به این مساله داشتید؟
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصودش رسید و ما هنوز آواره ایم
قبل از هر چیز گرامی می دارم یاد و خاطره شهدا ، امام شهدا و رزمند گان
دوران دفاع مقدس را و وظیفه خود می دانم به رشادت ها و ایثار مردم ولایت
مدار ایران در زمان جنگ عرض ارادت و احترام داشته باشم.
و اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم که 31 شهریور سال 59 که
ارتش بعث عراق رسماً جنگ تحمیلی را بر نظام مقدس جمهوری اسلامی شروع کرد و
همزمان با عملیات زمینی در تجاوز به ویژه به خوزستان چند فرودگاه را
بمباران کرد، بنده نوجوانی بیش نبودم و در سن 14 سالگی دانش آموز بودم و
نصف روز هم در بازار قم شاگردی می کردم.
بعد از ظهر 31 شهریور با اعلام خبر تجاوز ارتش بعث البته اضطراب اولیه ناشی
از این تهاجم مردم را فرا گرفت به خصوص این که تا آن تاریخ مردم تجربه و
تحمل چنین تهاجمی را نداشتند.
من هم با توجه به سنم، کمی ترسیده بودم و منتظر تحولات بعدی بودم که انتشار پیام آرامش بخش حضرت امام که فرمودند اتفاق خاصی رخ نداده بلکه دزدی آمده و سنگی انداخته است و انشالله او را تنبیه خواهیم کرد ، همه مردم از جمله منِ نوجوان آرام شدیم.
گرچه شرایط سخت بود و نمی دانستیم چه بر سر همه ما و مملکت خواهد آمد ولی به صرف اطمینان از داشتن رهبری مانند امام خمینی(ره) و راه درستی که در دفاع از انقلاب و اسلام انتخاب کرده بودیم آماده پذیرفتن زندگی در شرایط سخت شدیم که البته در ادامه جنگ و تحولات در فضای زندگی در سایه جنگ و نیز در پرتو آشنایی با سبک زندگی همراه با مقاومت، مردم ایران توانستند همگام با رزمندگان در خط مقدم سربلند از این امتحان خارج شوند.
از حضور در دوران مقدس برایمان بگویید و این که چه مدتی در مناطق جنگی و در کدام عملیات ها حاضر بوده اید؟
خُب همان طور که می دانید از قبل از شروع جنگ با دستور حضرت
امام(ره)، بسیج مستضعفین شکل گرفت و شب ها نوجوانان و جوانان با حضور در
مساجد نسبت به فراگیری انواع آموزش های نظامی و غیره و به عهده گرفتن امنیت
محله ها اقدام می کردند که با شروع جنگ تحمیلی، نیروهای مردمی از همین
پایگاه ها همراه با سپاه و ارتش به جبهه ها اعزام شدند.
بنده تا مهر سال 61 از لحاظ قانونی اجازه حضور در جبهه را نداشتم و دائم
به حال بچه های محل که در جبهه بودند غبطه می خوردم به خصوص از عملیات فتح
المبین و بیت المقدس که چند نفری از بچه های محل ما که خیابان باجک بود، به
شهادت رسیدند و لذا از همان زمان به دنبال اولین فرصت برای اعزام به جبهه
می گشتم تا این که سال 61 بعد از آموزش نظامی به عنوان بسیجی امداد گر به
جبهه جنوب اعزام شدم و مستقیماً در اورژانس تیپ 17 علی بن ابی طالب (ع) در
منطقه پاسگاه زید حضور یافتم و توفیق خدمت به مجروحین را پیدا کردم.
در ادامه و بعد از این که به عضویت سپاه در آمدم ، با گذراندن
دوره تخصصی مخابرات تا پایان دفاع مقدس و حتی بعد از قبولی قطعنامه 598 و
اعلام آتش بس به تناوب در جبهه حضور پیدا کردم و در عملیات های محرم ، بدر ،
والفجر 8 ، کربلای یک ، و خطوط پدافندی شلمچه و طلاییه شرکت کردم که جمعاً
این ایام حدود 32 ماه می شود.
مقام معظم رهبری تعبیری دارند مبنی بر این که جنگ ما یک گنج فراموش
ناشدنی است. تجربه و درک شما از این تعبیر در دوران دفاع مقدس و حتی چگونه
است؟
این که جنگ ما به تعبیر حضرت آقا یک گنج فراموش نشدنی است، سخن حقی است ، به حق تمام ارزش های انسانی ، دینی ، اخلاقی ، معنوی ، مادی ، مدیریتی و ... که در این گنج نهفته است.
ببینید از روز شروع جنگ که نظام و مردم و نیروهای مسلح با وجود عدم آمادگی لازم و دست خالی توانستند هجمه سنگین دو لشکر زرهی بعث را به مدت 34 روز در دروازه های خرمشهر سد نموده و آن ها را زمین گیر کنند، اولین جلوه های این گنج نمایان شد و آن مقاومت مردمی بود که با هدایت های رهبری و توکل به خداوند و توسل به معصومین (ع) حتی بدون سلاح و تجهیزات کافی محقق شد.
هرچه از سال اول جنگ دور تر می شدیم جلوه ها و نماد های طلایی
دفاع مقدس بیشتر جلوه گری می کرد مانند خلاقیت ها و نوآوری ها در صحنه
نبرد به ویژه در رزم شب ، توجه انحصاری به معنویت در سازمان های رزم ،
تولید و خودکفایی در بعضی از نیازمندی های جنگ ، بکارگیری نیروهای عظیم
مردمی ، فرماندهی و مدیریت جهادی در جنگ توسط فرماندهان جوان ، پشتیبانی
های مادی و معنوی مردم از فرزندانشان در صحنه نبرد و دهها جلوه دیگر که می
توان نام برد تا اثبات شود که جنگ ما گنجی بوده است که تا قرن ها می توان
از این ذخیره معنوی استفاده کرد.
اگر تهدید ها و تحریم های این روزها را به هیچ می انگاریم و بی اثر در تلاش
و مسیری که مردم ما انتخاب کرده اند می دانیم نیز ماحصل گنج عظیمی است به
نام دفاع مقدس ، فرهنگ و سبک زندگی در دفاع مقدس که به مردم ما یادآور می
شود با وجود سختی ها و دشمنی ها به فضل الهی، آینده ای روشن و سرافراز پیش
رو دارند، البته به شرط مجاهدت و تاسی به ارزش های معنوی و مادی دفاع مقدس .
به طور خلاصه باید بگویم که درک من از این سخن حضرت آقا این است که دفاع همچنان باقی است.
بهترین دوستان شما در زمان جنگ چه کسانی بودند و کدامشان شهید شدند؟ اگر احیاناً خاطره جذابی از یکی از آن ها دارید ، بفرمایید.
در دوران دفاع مقدس بهترین دوستانم ، همرزمانم بودند که به نوبت و در عملیات های مختلف به شهادت رسیدند و هنوز بهترین دوستانم هستند، گرچه من دوست خوبی برایشان نبودم. همکلاسی های شهیدم ، همرزمان شهیدم ، بچه های محل که شهید شدند ، فرماندهان شهیدم و نیز برادر شهیدم ناصر ، همه دوست و راهنمای من بودند ولی من گویا لیاقت این دوستی را نداشتم هر چند از خدا می خواهم که ما را در دنیا و آخرت از شهدا و فرهنگ شهادت جدا نکند.
در اینجا دوست دارم خاطره ای از شهید علی خوش لهجه را برایتان بگویم که این جوان 19ساله بیسیمچی ، لقب مستجابالدعوه گرفت.
این شهید بزرگوار پیک فرماندهی بود و قبل از عملیات از ما
بیسیم تحویل گرفت با یک برگه کد و رمز و با آموزش مختصر که بعد از مدتی
وارد عملیات والفجر 8 شدیم.
عملیات والفجر 8 در زمستان سال 64 انجام شد که این شهید، بیسیمچی سردار
فتوحی، جانشین فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود با این توضیح که
فرمانده لشکر بعد از شهید زینالدین سردار جعفری بود .
ما در آن مقطع عملیات در کارخانه نمک که20 کیلومتر در عمق خاک
عراق بود را شروع کردیم که در روز 4 یا 5 عملیات هوا هنوز تاریک بود و
کاملاً روشن نشده بود که حاج احمد فتوحی با شهید دل آذر قرار گذاشتند که
برای هماهنگی بیشتر همدیگر را ببینند.
شهید دل آذر جناح سمت راست را با دو گردان و سردار فتوحی هم با دوگردان سمت
چپ را فرماندهی میکردند و یک دژی هم به طول 4 کیلومتر در بین این دو بود.
در این بین، قرار بود سردار فتوحی بهصورت حضوری با شهید دل
آذر جلسه بگذارند که سردار فتوحی سوار بر موتور و شهید خوشلهجه هم ترک
موتور سردار فتوحی و بیسیم همروی کول شهید خوشلهجه بود و آن ها به سمت
شهید دل آذر حرکت می کردند.
مدت کوتاهی از رفتن آنها گذشته بود که شهید علی خوشلهجه بلند پشت بیسیم
داد زد که "جواد جواد این پشت رو بزن" که صدا قطع شد که بنده و بیسیمچی
فرمانده لشکر و شهید دل آذر شهید خوشلهجه را پشت بیسیم صدا زدیم ولی
جوابی نداد.
این شهید والامقام و سردار فتوحی به مدت 4ساعت در شبکه نبودند و هیچکدام
جواب نمیدادند که درخواست گشت هلی کوپتر کردیم و شهید دل آذر هم با بیست
نفر از رزمندگان برای بازرسی منطقه رفتند اما اثری از آنها نبود و معلوم
شد که عراقیهای به جامانده از عملیات قبل در سنگرها وقتی شهید خوشلهجه و
سردار فتوحی از آن منطقه در حال عبور بودند آنها را به رگبار میبندند که
سردار فتوحی مجروحیت مختصری پیدا میکند اما شهید خوشلهجه مورد اصابت چند
گلوله از پشت قرار میگیرد و از سمت چپ بر روی زمین میخورد و غلط خوران در
آبگرفتگیهای کنار جاده میافتد.
سردار فتوحی با وجود مجروحیت مختصر از دست عراقیها فرار میکند تا
به رزمندگان عاشورا میرسد و بعد از 4 ساعت خود حاج احمد فتوحی روی خط
آمده و گفت "محمد محمد احمد" و سردار جعفری جوابش را داد و شرح وقایع را
میدهد و سپس خودرویی سردار فتوحی را به اورژانس برای مداوا میبرد و تأکید
میکنند که جنازه علی روی زمین نماند.
البته رزمندگان در آن روز نتوانستند پیکر را به عقب برگردانند اما فردای آن
روز سردار فتوحی شخصاً برای برگرداندن پیکر شهید خوشلهجه به منطقه
میرود که بهشدت مجروح میشود و به بیمارستان برای معالجه و جراحی انتقال
می یابد.
سردار فتوحی در دوره نقاهت 3 ماه خود در بیمارستان بوده که پدر شهید
خوشلهجه به عیادت او میرود و میگوید "موتور شما و خود شما را آوردند ولی
علی من را نیاوردند".
ناگفته نماند که در این سه ماه چندین اکیپ از رزمندگان برای برگرداندن پیکر
علی به منطقه میروند ولی موفق نمیشوند. علی رغم اینکه پیکر علی دست دشمن
هم نبود و منطقه هم آنچنان ناامن نبود و این برای همه یکی از معماهای این
عملیات بود تا وقتی این معما فاش شد که پیکر علی به دست آمد.
همه بیسیمچیها بادگیری به تن داشتند که در جیب جلو آنها وسایل ضروری
خود را میگذارند، وقتی پیکر علی پیدا شد در دفترچهای که با خود داشت در
ابتدای آن با دست خط خود نوشته بود"خدایا دوست دارم اینقدر پیکرم بر روی
زمین بماند که مرا پاک بپذیری" که این خواسته شهید هم اجابت شد.
بزرگان گفته اند که پیکر شهید قبل از این که بر روی زمین بیفتد تمام
گناهانش بخشیده می شود ولی برای ما این سوال مطرح بود که به راستی این چه
درخواستی بود که علی از خدا داشت، نمی دانیم؛ به همین دلیل سردار فتوحی این
شهید را مستجابالدعوه نامیده و گاه در سخنرانی های خودف نسل جوان را به
ایشان ارجاع و حواله می دهند.
به عنوان آخرین سوال و ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، به نظر شما امروز در جنگ اقتصادی شدیدی که دشمن علیه ما به راه انداخته از چه شاخصه ها و مولفه های دفاع مقدس می توانیم در نبرد با دشمن استفاده کنیم؟
شرط اول پیروزی و عقب راندن دشمن در جنگ تحمیلی اقتصادی این است که مردم و مسئولان باور کنند و ایمان داشته باشند که تحریم ها و ایجاد محدودیت های اقتصادی توسط دشمن و نفوذی ها تحمیل جنگ است. جنگ اقتصادی ، در فضای جنگ روش ها ، مدیریت ها ، برآورد ها و طراحی ها و در نهایت عملیات مبتنی بر شناخت دشمن و طرح های اوست.
از سویی در جنگ اقتصادی ناچاریم از تجربه و مولفه های دفاع مقدس مانند خودباوری و ایمان به فعل خواستن و توانستن بهره بگیریم؛این که در جنگ سخت نظامی با دست خالی با اتحاد و توکل به خداوند توانستیم نقشه های دشمن را برآب کنیم و امروز هم در جنگ سیاسی و اقصتادی باید در سطح جامعه امیدواری و روحیه خودباوری و نگاه به توان داخلی را تقویت کنیم تا ان شاءالله به یاری پروردگار بر دشمن فائق شویم.
گفتگو از: سید محمد مهدی موسوی