«هوپ براون» با فروش پلاسمای خون خود دو بار در هفته، میتواند ۶۰ دلار درآمد داشته باشد و اگر لباسهایش را هم در یک فروشگاه امانتفروشی به فروش بگذارد، درآمدش اندکی بیشتر خواهد شد. این مبلغ معمولاً تنها برای پرداخت قبض برق یا قسط خودرویش کافی است. این نوع بندبازی [و وضعیت حساس] اقتصادی حالا دیگر بخشی از زندگی روزمره او شده است؛ وضعیتی که حدود دو دهه پیش، وقتی مدرک فوق لیسانسش را در رشته آموزش مقطع دوم [راهنمایی و دبیرستان] گرفت و معلم تاریخ یک دبیرستان شد، هرگز به فکرش هم خطور نمیکرد. براون اغلب از ساعت ۵ صبح تا ۴ بعد از ظهر در مدرسهاش در شهر «ورسای» ایالت کنتاکی کار میکند؛ سپس سرِ شغل دوم خود میرود تا فلزیاب [گیت بازرسی] ورزشگاه «راپ» [در شهر لکسینگتون] را کنترل و با مهمانهای پرسروصدای آن جر و بحث کند تا بتواند درآمد سالیانه ۵۵ هزار دلاریاش را بیشتر کند. وی همچنین با همسرش یک شرکت تور [بازدید از مکانهای] تاریخی را نیز اداره میکند. براون میگوید: «من حقیقتاً عاشق تدریس هستم، اما برای کاری که انجام میدهیم، پولی [متناسب] به ما نمیدهند.»
این [اعتراض به پرداخت اندک]، تبدیل به شعار تظاهراتی بسیاری از معلمان مدارس دولتی در آمریکا شده که امسال در شش ایالت، مقابل ساختمان کنگره [ایالتی] دست به اعتصاب و تظاهرات زدهاند. از آریزونا گرفته تا اوکلاهما، در ایالتهای آبی [جمهوریخواه]، قرمز [دموکرات] و بنفش [متغیر در آرای انتخاباتی]، معلمان برای افزایش حقوق، مزایا و بودجه آموزش و پرورش دولتی دست به قیام زدهاند. خشم آنها، احساسات [و افکار] عمومی را نیز برانگیخته و سبب شده تا مباحثههایی در سطح ملی در مورد نقش و ارزش معلمان و آینده آموزش و پرورش دولتی صورت گیرد.
بسیاری از معلمان، دهها سال است که برای اعتراضات امسال زمینهچینی [و خود را آماده] کردهاند. آمار سازمان آموزش و پرورش نشان میدهد ۳/۲ میلیون معلم تماموقتِ مدارس دولتی آمریکا (از مهد کودک تا دبیرستان)، دارند یکی از بدترین موارد رکود [و عدم افزایش] درآمد را در میان تمام مشاغل تجربه میکنند؛ درآمد معلمان آمریکا در حال حاضر، به طور متوسط، با در نظر گرفتن تورم، نسبت به سال ۱۹۹۰ کمتر است.
در همین حال، شکاف درآمدی میان معلمان و دیگر مشاغلی که افراد با مدارک تحصیلی مشابه در آنها مشغول هستند، به بیشترین میزان خود رسیده است. بنا به گزارش «مؤسسه سیاستهای اقتصادی» (از اندیشکدههای چپگرا)، معلمان مدارس دولتی در آمریکا در سال ۱۹۹۴ نسبت به کارمندان در مشاغل قابلمقایسه [با معلمی]، حدود ۱/۸ درصد کمتر درآمد داشتند. آمار سال گذشته، نشان میدهد این رقم به ۱۸/۷ درصد رسیده است. گزارشهای سازمان آموزش و پرورش نشان میدهد، در ایالتهایی مانند اوکلاهما، وضعیت از این هم بدتر است؛ در این ایالت، درآمد معلمان، با در نظر گرفتن تورم، طی دهه گذشته، [نه تنها ثابت نبوده و یا افزایش نداشته، بلکه] حتی ۸۰۰۰ دلار کاهش پیدا کرده و در سال ۲۰۱۶، به طور متوسط، به ۴۵,۲۴۵ دلار رسیده است. در ایالت آریزونا هم درآمد معلمان، با در نظر گرفتن تورم، ۵۰۰۰ دلار کاهش داشته است.
کاهش بودجه آموزش و پرورش، صرفاً منحصر به حقوق معلمان نیز نمیشود. به گزارش «مرکز بودجه و اولویتهای سیاسی»، سال ۲۰۱۵، ۲۹ ایالت، با در نظر گرفتن تورم، همچنان نسبت به زمان قبل از «رکود بزرگ» [اواخر دهه ۲۰۰۰ در بازارهای بینالمللی]، بودجهای کمتر را به ازای هر دانشآموز، تخصیص میدادند که موجب شد تا مدارس دولتی، مخروب، بیش از حد شلوغ، و متکی به کتابهای قدیمی و لوازم زهوار دررفته شوند.
به نظر بسیاری از معلمان، این اتفاقات، پیامد جنگ دهها ساله و میانحزبی بر سر آموزش و پرورش دولتی و نتیجه خستگی از دست اتحادیههای معلمان، علاقه به استانداردسازی برنامه آموزشی، و تعهد اذعانشده [و علنی] به ریاضت مالی است. همین مسائل موجب گسترش مدارس چارتری [و اجارهای] (که بودجه عمومی دارند، اما به صورت خصوصی اداره میشوند)، و همچنین اقداماتی نظیر تصمیم سال ۲۰۱۱ قانونگذاران ایالت ویسکانسین مبنی بر کاهش حقوق بازنشستگی معلمان و مزایای «چانهزنی جمعی» [مذاکره میان کارفرمایان و کارگران درباره دستمزد و مزایا] شده است. قانونگذاران ایالت کلرادو نیز امسال رأی به افزایش سن بازنشستگی و کاهش مزایای معلمان دادند.
همچنان که ایالتهای مختلف، مزایای معلمان را کاهش میدادند، بسیاری از ایالتها هم با توجه به آزمونهای استاندارد متناسب [با خواستههای خودشان]، تغییرات در برنامه تحصیلی و بررسی عملکرد معلمان، اقدام به تعیین معیارهای جدیدی برای [موفقیت و] دستآوردهای دانشآموزان کردند. بسیاری از معلمان، دیگر نتوانستند همزمان با هدف قرار گرفتن مستقیم [درآمد و] جیبهایشان، از دست دادن کنترل بر کلاسهای درسشان را هم تحمل کنند.
موج [اعتراضات] از ایالت ویرجینیای غربی و در ماههای فوریه و مارس آغاز شد، زمانی که ۲۰ هزار معلم در سرتاسر این ایالت اعتصاب کردند. این معلمان (که طبق گزارش سازمان آموزش و پرورش، سال ۲۰۱۶ به طور متوسط ۴۵,۷۰۱ دلار درآمد داشتند) اعلام کردند تا زمانی که دولت، خواستههای آنها مبنی بر تأمین کامل بودجه مزایای بیمهای و افزایش درآمدهایشان را برآورده نکند، اعتصاب خواهند کرد. این افراد، به جای اینکه سر کلاسهایشان بروند، مقابل ساختمان کنگره [ایالت ویرجینیای غربی] راهپیمایی و میان دانشآموزان [خانوادههای] کمدرآمدی که به غذاهای رایگان مدرسه وابسته بودند، بستههای ناهار توزیع کردند؛ و تماشا کردند که چگونه حمایتهای عمومی به سوی آنها سرازیر شد. پس از نُه روز [تعطیلی] مدرسه، قانونگذاران ناچاراً کوتاه آمدند و با افزایش ۵ درصدی درآمد معلمان موافقت کردند.
چند هفته بعد، اعتصاب مشابهی در اوکلاهما، قانونگذاران این ایالت را وادار کرد تا به منظور تأمین بودجه برای معلمانی که همچنان برای رسیدن به بودجه بیشتر اعتصاب میکردند، برای اولین بار طی حدود ۳۰ سال، قانونی مبنی بر افزایش چشمگیر مالیات را تصویب کنند. معلمان در ایالتهای دیگری مانند کنتاکی و آریزونا (هر دو طرفدار جمهوریخواهان) نیز از این ایالتها الگوبرداری کردند.
البته معلمان گاهاً با مخالفتهایی از سوی مقامات ایالتی و فدرال نیز مواجه میشدند. «بتسی دِواس» وزیر آموزش و پرورش، ماه آوریل از معلمان اعتصابکننده انتقاد کرد، گفت این افراد در خدمت به دانشآموزان خود کوتاهی میکنند، و از آنها خواست «مخالفتهای بزرگانه» را وارد کلاس درس نکنند. وقتی تابستان، شروع و مدارس، تعطیل شد، انگیزه معلمان نیز فروکش کرد. ماه ژوئن، دیوان عالی حکم کرد که اتحادیههای [فعال در] بخش عمومی، حق ندارند از افراد غیرعضو، هزینه [و بودجه کمکی] دریافت کنند؛ تصمیمی که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، میتواند بودجه و قدرت تأثیرگذاری اتحادیههای کارآمد معلمان را کاهش دهد. ماه آگوست، دیوان عالی ایالت آریزونا نیز با طرحی که قرار بود بودجه سالیانه آموزش و پرورش این ایالت را ۶۹۰ میلیون دلار افزایش دهد، مخالفت کرد.
[در حال حاضر،] معلمان برای بازپسگیری دست برتر [مقابل دولت] قیام کردهاند. برخی از آنها در ایالت واشینگتن پیشاپیش دست به اعتصاب زدهاند و بعضی دیگر هم در لسآنجلس و ویرجینیا تهدید کردهاند که اعتصاب خواهند کرد. معلمان همچنین وعده دادهاند که با قدرت در انتخابات میاندورهای [کنگره] ماه نوامبر، جایی که صدها معلم با قول افزایش حمایت از مدارس دولتی نامزد شدهاند، شرکت خواهند کرد. معلمان همچنین تلاش کردهاند تا به عموم مردم آمریکا یادآوری کنند که آنها [معلمها] در خط مقدم [دفاع از] امنیت اجتماعی متزلزل در آمریکا هستند، چراکه با کودکانی سر و کار دارند که با بحران مواد مخدر، زندگی در فقر، و ترس از تیراندازی بعدی در مدرسهشان دست و پنجه نرم میکنند.
نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد عموم مردم نیز طرفدار معلمان هستند. نتایج نظرسنجی مشترک [سازمان آماری فرانسوی] «ایپسو» و روزنامه یواسایتودی که ۱۲ سپتامبر منتشر شد، حاکی از آن است که ۶۰ درصد از مردم آمریکا معتقدند معلمان در این کشور حقوق کافی نمیگیرند و اکثرِ حامیان هم حزب جمهوریخواه و هم حزب دموکرات نیز حق اعتصاب را برای معلمان قائل هستند. «روزا خیمنز» یکی از معلمان لسآنجلس میگوید: «ما باید [اعتراضاتمان را] شدیدتر و گستردهتر سازماندهی کنیم. آتش مردم [در حمایت از معلمان] روشن شده است.»
مادرِ «ایلین هاچینسون»، سال ۱۹۷۰ زمانی که در ایالت اوکلاهما شروع به تدریس کرد، سالیانه ۷۰۰۰ دلار درآمد داشت؛ با در نظر گرفتن دلارِ سال ۲۰۱۸، این رقم حدود ۴۵ هزار دلار میشود؛ تقریباً همان مقداری که خود هاچینسون (برنده جایزه معلم سال ۲۰۱۳) اکنون پس از ربع قرن تدریس، درآمد دارد. هاچینسون ۴۸ ساله، نسل چهارم معلمان [در خانواده خودش] است و دخترش هم برنامه دارد که معلم شود. هاچینسون میگوید هیچوقت شغل معلمی را به خاطر پول انتخاب نکرده است، اما «قطعاً میخواهم آنقدری که ارزش دارم، درآمد هم داشته باشم.»
از سال ۱۶۴۷، زمانی که نظام مدارس دولتی برای اولین بار در ایالت ماساچوست تأسیس شد، بسیاری از شهرها در زمینه پرداخت حقوق معلمان مشکل داشته و به دنبال افرادی بودهاند که با حقوق کمتر، این کار را انجام بدهند. اواسط دهه ۱۸۰۰، «جان سووت» سرپرست آموزش و پرورش دولتی کالیفرنیا، از اینکه معلمان «همتراز با کار فکری یک وکیل، پزشک، عالم دینی و یا سردبیر حقوق نمیگیرند» ابراز تأسف کرد. وی سال ۱۸۶۵، مطلبی را نوشت که پیشبینی استدلالهای امروز معلمان بود: «نباید از معلمان انتظار داشت که فرزندان دیگران را با نان عقل [و آموزشهای تحصیلی] تغذیه کنند، اما شکم فرزندان خودشان را با سنگ.»
حوزه تدریس، از مدتها پیش، تحت سلطه زنان بوده است و کارشناسان بر این باورند که حقوق نسبتاً کم این شغل نیز ریشه در تبعیض جنسیتی دارد. «سوزان موور جانسون» استاد آموزش دانشگاه هاروارد و کارشناس سیاستهای آموزشی، میگوید: «[دلیل کمی حقوق معلمان و] «یارانه مخفی حوزه آموزش دولتی» این است که معلمان برای سالهای متمادی، لزوماً افرادی بودند که با سطوح پایین حقوق کار میکردند، چون واقعاً گزینه دیگری به جز تدریس نداشتند.»
اندیشکده مؤسسه سیاستهای اقتصادی مینویسد که سال ۱۹۶۰، تدریس برای زنان نسبت به مشاغل قابلمقایسه دیگر، سودآورتر بود، اما دلیل این مسئله، فرصتهای شغلی محدود [زنان] بود، نه حقوق بیشتر. ورود گستردهتر زنان به مشاغل دیگر، موجب شد تا انتخاب حرفه معلمی، برای دیگران، به تصمیمی هزینهبر تبدیل شود. به عنوان مثال، بر اساس گزارش «اداره آمار کارگری»، پرستاران حرفهای (که باز هم طی تاریخ، عموماً زن بودهاند) با درآمد متوسط سالیانه حدود ۷۳,۵۵۰ دلار در سال ۲۰۱۷، نسبت به معلمان، حقوق بسیار بیشتری دریافت میکنند. کمبود پرستار در برخی نقاط آمریکا، سبب شده تا پرستاران، اضافهکار، مسکن رایگان، غرامت، و امتیازات دیگری دریافت کنند. این در حالی است که کمبود معلم در آمریکا صرفاً موجب بزرگتر کردن کلاسها، کوتاهتر کردن هفته تحصیلی، و اعطای مجوز اضطراری تدریس به افرادی شده است که هنوز برای تدریس، آموزش ندیدهاند.
«مرکز ملی آمار آموزش و پرورش» میانگین ملی حقوق سالیانه یک معلم مدرسه دولتی را در حال حاضر ۵۸,۹۵۰ دلار تخمین زده است، که در بسیاری از مناطق، درآمد معقولی محسوب میشود، اما درآمد واقعی معلمان در هر ایالت با ایالت دیگر، تفاوت زیادی دارد و معمولاً کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد. وقتی درآمد معلمان را با دیگر مشاغل با سطح مشابه تحصیلات مقایسه میکنیم، درآمد معلمان رنگ میبازد. به عنوان نمونه، سال ۲۰۱۶، میانگین سالیانه حقوق پایه یک معلم، ۳۸,۶۱۷ دلار، و ۲۰ درصد کمتر از مشاغل دیگری بود که مدارک دانشگاهی نیاز دارند.
واکنشهای عمومی به اعتراضات معلمان، نشاندهنده ایجاد یک تغییر در نگرشها نسبت به شغل معلمی است. حتی در ایالتهای محافظهکار هم بسیاری از رأیدهندگان خواستار افزایش مالیاتها برای حمایت از آموزش و پرورش دولتی شده و از قانونگذاران خواستهاند اقدامات در زمینه کاهش بودجه مدارس را متوقف کنند. بودجههای ایالتی آموزش و پرورش، ده سال پیش زمانی که ایالتهای رکودزده، بودجه آموزش را کاهش دادند و مالیاتها را کم کردند، از لبه صخره [به شدت] سقوط کرد. اکنون به نظر میرسد قیام در ویرجینیای غربی، سرآغاز حمایتهای عمومی از پُر کردن مجدد خزانه [بودجه آموزشی] شده باشد.
با این حال، دعوا بر سر حقوق معلمان نیز، مانند اکثر داستانهای دیگر، لایههای خاکستری زیادی دارد. مزایای سخاوتمندانه بازنشستگی و بستههای مزایای درمانیای که اتحادیههای معلمان در دورانهای بهترِ مالی برای دستیابی به آنها مذاکره کردهاند، شیره بسیاری از ایالتها را کشیدهاند. آنهایی که معتقدند اکثر معلمان درآمد مناسبی دارند، برای اثبات دیدگاه خود، به همین مزایا و همچنین تعطیلات تابستانی معلمان اشاره میکنند.
در مقابل، معلمان میگویند که این امتیازات ظاهری، اغلب در بررسی دقیقتر، ناپدید میشوند. بسیاری از معلمان سراسر تابستان را کار میکنند: برنامه درسی تدوین میکنند، در کلاسهای تداوم آموزش و توسعه شغلی شرکت مینمایند، و کلاسهای تابستانی در مدارس برگزار میکنند؛ و به این ترتیب عملاً [مانند مشاغل دیگر] تمام سال را کار میکنند. واقعیت این است که معلمان (که حدود ۴۰ درصد از آنها به خاطر وابستگی ایالتها به برنامههای بازنشستگی، تحت حمایت طرح تأمین اجتماعی قرار نمیگیرند) برای آنکه مشمول حقوق بازنشستگی شوند، باید در یک ایالت باقی بمانند. مطالعات نشان میدهد که اکثر معلمان جدید به اندازه کافی در یک منطقه باقی نمیمانند تا واجد شرایط دریافت حقوق بازنشستگی شوند. حتی آنهایی هم واجد شرایط بازنشستگی میشوند، وقتی حقوق کنونیشان کفاف هزینههای زندگیشان را نمیدهد، قطعاً نمیتوانند دلشان را به پرداختیهای آینده خوش کنند.
«ناشوندا کوک» معلم مدرسهای در شهر «رالی» ایالت کالیفرنیای شمالی و مادر تنهای دو فرزند، میگوید: «برای شرکتهای تأسیساتی[آب، برق، گاز، تلفن و...] اهمیتی ندارد که شما امروز با یکی از دانشآموزانتان روز عالیای را گذراندهاید [و به او خیلی کمک کردهاید]. برای آنها اصلاً مهم نیست که شما مربی تیم فوتبال [مدرسه و خیلی محبوب] هستید. آنها از شما میخواهند بابت خدماتی که ارائه میدهند، پول بپردازید. نمیتوانم به شما بگویم تابستان امسال چند نامه [و اخطاریه] دریافت کردم که میگفتند «اخطار نهایی».» کوک که سالیانه ۶۹ هزار دلار درآمد دارد، معمولاً سر ویزیتهای پزشکش حاضر نمیشود تا بتواند سهم بیمه خودش را پسانداز کند؛ وی نگران هزینه دانشگاه دختر بزرگترش هم هست. وی میگوید: «مطالبه [من و معلمان دیگر،] افزایش حقوق یا درآمد بیشتر نیست؛ فقط دستمزدی است که بتوان با آن زندگی کرد.»
درآمدهای ثابت یکی از دلایلی هستند که معلمان فکر میکنند موجب شده تا مدارس دولتی با بحران استخدام مواجه شوند. امسال در اوکلاهما، تعداد معلمانی که بدون آموزشهای سنتی، مجوزهای اضطراری تدریس دریافت کردند، رکورد زد. در آریزونا، مدارس از نیروهای خارجی برای تکمیل کادر آموزشی خود استفاده کردند. سال گذشته، مدارس دولتی آمریکا ۲۸۰۰ معلم خارجی را با ویزاهای ویژه استخدام کردند؛ در حالی که این تعداد، ۱۵۰۰ نفر در سال ۲۰۱۲ بود.
در عین حال، این مسیر [و راهحل] هم در حال خشک شدن [و از کار افتادن] است. «انجمن آمریکایی دانشگاههای تربیت معلم» گزارش داده است که بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۶ تعداد معلمانی که توانستهاند دورههای آمادگی تدریس را تکمیل کنند، ۲۳ درصد کاهش داشته است. پس از همه اینها هم وقتی معلمان میتوانند به کلاس درس برسند، باز هم فرسایش زیاد است: مطالعهای در سال ۲۰۱۵ نشان داد که دستکم ۱۷ درصد از معلمان جدید، طی پنج سال اول، شغل خود را رها میکنند.
هاچینسون میگوید دخترش قصد دارد سنت خانوادگی «معلم شدن» را ادامه دهد، اما طی کردن این مسیر برای کودکی که در طبقه متوسط زندگی میکند، بسیار سخت شده است. دیگر برادران و خواهران هاچینسون (یکی وکیل، دیگری مهندس و آن یکی فیزیوتراپ) همگی مدرک دانشگاه گرفتهاند، اما درآمد هاچینسون معادل نیمی از درآمد آنهاست. خود هاچینسون میگوید: «برادر کوچکتر من مهندس است؛ اضافهکاری که دریافت میکند از حقوق من بیشتر است.»
با آغاز سال تحصیلی جدید، بسیاری از معلمان دارند اعتراضات فصل بهار را از همان جایی که متوقف شده بود، دوباره از سر میگیرند. ماه آگوست در لسآنجلس، معلمان رأی مثبت دادند به اینکه اگر مذاکرات بر سر حقوق معلمان و اندازه کلاسها [تعداد دانشآموزان در هر کلاس] همچنان بینتیجه ماند، دست به اعتصاب بزنند. معلمان در برخی مناطق واشینگتن، همین الآن در اعتصاب به سر میبرند و درخواست کردهاند که بخشی از بودجه آموزشی تازه تخصیص داده شده، برای افزایش حقوق آنان هزینه شود. در ویرجینیا، معلمان احتمال برگزاری یک اعتصاب ایالتی را مطرح کردهاند.
براون، همان معلم اهل کنتاکی، میگوید این مبارزه یا باید الآن انجام شود یا هیچوقت. وی هشدار میدهد که اگر کاهش بودجه و خصوصیسازی مدارس ادامه یابد، تدریس دیگر شغلی عملی [و منطقی] برای افراد تحصیلکرده، علاقهمند و آرمانگرا نخواهد بود. براون درباره تدریس نه به عنوان یک شغل، بلکه به عنوان یک وظیفه [و دِین اجتماعی] صحبت میکند. میگوید: «من لزوماً آدم مذهبیای نیستم، اما معتقدم من را اینجا [آفریده و در این موقعیت] قرار دادهاند تا معلم باشم. من فقط میخواهم بتوانم این کار را [در عین حمایت شدن] از نظر مالی انجام بدهم.» با این وجود، از دید براون، مسئله فقط این نیست که او و دیگر همکاران معلمش چهقدر ارزش دارند، چون آنها در کلاس، تنها نیستند. این معلمان معتقدند که اگر عموم مردم در کنار آنها قرار گرفتهاند، نهایتاً، به خاطر بچههاست.