حسینیهی 598/ رابطه جامعهشناسی با مناسک آیینی جامعه ایرانی همواره کمرمق بوده است.
عاشورا بهعنوان پرخروشترین مناسبت آیینی جامعه ایرانی که فراتر از
یادآوری یک رخداد تاریخی در قالب یک فرهنگ جهان وطنی نمود یافته است از آن
جمله مواردی است که جامعهشناسی ما به آن کملطفی کرده است. کمدامنهترین
رفتار اجتماعی اگر موید مدرنیزاسیون در جامعه ایران باشد، بسیارند
جامعهشناسانی که در رثای آن خامه قلم بر اوراق بچرخانند، اما وقتی
بزرگترین راهپیمایی تاریخ بشری پیشروی چشمان جامعهشناسان اتفاق میافتد،
اندک اند کسانی که درباره آن به کاوش بپردازند و در آن تأملی داشته باشند.
درباره تحلیل جامعه شناختی عاشورا به سراغ ابراهیم فیاض، استاد جامعهشناسی
دانشگاه تهران رفتیم. آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است؛
*در ایران به نوعی با شرایطی مواجه
هستیم که جامعه شناسی عاشورا مورد توجه قرار نگرفته و در مورد آن کار جدی
صورت نگرفته است، تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
صرفاً به حرکت امام حسین، عرفانی نگاه شده است الان بزرگترین مشکل ما روش
شناختی و بعد معرفت شناسی است که به عاشورا عرفانی و غیرتاریخی و اسطوره ای
نگاه شده است
چون در ایران در برخورد با عاشورا همواره بعد عرفانی داشته است و صرفاً به
بعد اسطوره ای آن پرداخته شده است و به جای پرداختن به تاریخ به نوعی
داستان سرایی تبدیل شده است. حتی بعضی از داستان ها هم جابجا شده است.
مثلاً قاسم پسر حضرت زینب یا ام کلثوم را با قاسم ابن الحسن اشتباه گرفته
اند. همه مفاهیم در تاریح جابجا شده است، چون به مسئله اسطوره ای نگاه شده
است.
صرفاً به حرکت امام حسین، عرفانی نگاه شده است، اما از نظر تاریخی به موضوع
عاشورا نگاه نشده است. اگر بخواهیم به حرکت امام حسین تاریخی بنگریم باید
ابتدا به آن نگاه فلسفی داشت که سپس تاریخ آن بیرون بیاید و سپس جامعه
شناسی آن مشخص شود. الان بزرگترین مشکل ما روش شناختی و بعد معرفت شناسی
است که به عاشورا عرفانی و غیرتاریخی و اسطوره ای نگاه شده است.
*تقریر فلسفی شما از واقعه عاشورا چیست؟
ما ابتدا باید ببینیم که چه اتفاقی رخ داد که به عاشورا منتهی شد. باید گفت
که عاشورا از سقیفه شروع شد. اهل سقیفه که متشکل از اشرافیت مدینه و
اشرافیت قریش بودند شروع کردند به یک نوع جنگ اشرافیت. لذا به وسیله سقیفه
اشرافیت روی کار آمد. بحث امام علی(ع) این است که این اتفاق بازگشت به عصر
جاهلیت بود. عملاً هر چه جلوتر آمدیم این اشرافیت به شدت زنده شد.
وقتی که قصه سقیفه را راه انداختند شورش های ردّه یا نهضت های ارتداد هم
شروع شد. وقتی مردم دیدند آنچه در غدیر مطرح شده بود، رخ نداد و اشراف
سقیفه بر سر کار آمدند، نهضت های ردّه شروع شد. خیلی از آنها هم علیه سقیفه
بود.
خالد بن ولید همان کسی که در تاریخ سابقه خوبی نداشت و تازه مسلمان شده بود
و همانی که باعث کشتار احد شد، عمر به او لقب سیف الله داد. لذا ساختار
جامعه کاملاً به قبل از اسلام بازگشت. خلیفه دوم جمله مشهوری دارد که می
گوید خلافت و نبوت نباید در یک خانواده جمع شود. کاری که عمر کرد این بود
که به اشراف و عرب ها و کسانی که زودتر مسلمان شدند، بیشتر بیت المال داد.
او سنت های عربی را به شدت زنده کرد. مهمترین کاری که خلیفه دوم انجام داد
این بود که بنی امیه را با آوردن معاویه بر سرکار آورد. او نسبت به کارهای
معاویه و کاخ سازی های او سکوت کرد و بنی امیه را زنده کرد.
خلیفه دوم به وسیله بنی امیه با توطئه ای که توسط مغیره ابن شعبه تنظیم می
شود، کشته می شود. ابولولو نوکر مغیره بود. بنی امیه با کشتن خلیفه دوم
فردی مثل عثمان را بر سر کار آوردند. از اینجا ایدئولوژی عثمانی به وجود
آمد که کاملاً ضد پیامبر و ضد بنی هاشم بود. معاویه هم توسط عثمان روز به
روز قوی تر شد و به عنوان یک حکومتی حتی از قوی تر از حکومت مرکزی مطرح
بود.
وقتی امام علی(ع) بر سر کار آمد با جنگ های جمل، صفین و نهروان مواجه شد.
آن تفکر اموی که زهد عمری است به خوارج تبدیل می شود و یک تفکر عرفانی و به
شدت خشن است. بنی امیه مرجئه را می سازد که با خوارج دوگانه می سازد. این
دو با هم حکومت امام علی(ع) را قربانی می کنند.
امام حسن(ع) هم در دوران حکومت خود با خوارج مواجه است که خنجر به پای حضرت
می زنند. همین خوارج اند که باعث شکست امام حسن می شوند و در نهایت بنی
امیه و خوارج با هم در روز عاشورا مقابل امام حسین(ع) قرار می گیرند و حضرت
را به شهادت می رسانند.
زهد عمری باعث به وجود آمدن خوارج می شود. عمر باعث می شود که بنی امیه
برسرکار بیاید. بنی امیه با عثمان اوج می گیرند و عثمان که کشته می شود،
عده ای به خونخواهی او می آیند که این خونخواهی عثمان به وسیله بنی امیه تا
روز عاشورا هم کشیده می شود.
بعد عرفانی رادیکال خوارج و بعد عرفانی اباحی گری در بنی امیه با هم جمع می
شوند و در مقابل حکمت علوی قرار می گیرند. خشن ترین حرکت نسبت به جنازه
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) انجام می شود.
*به نظر شما موضوع قیام سیدالشهدا و واقعه عاشورا چه تأثیرات اجتماعی در تاریخ داشته است؟
ائمه ما چهار دوره داشتند؛ دوره اول از سقیفه شروع می شود تا روز عاشورا.
با شهادت امام حسین(ع) دوره اول تاریخی ائمه تمام می شود. با شهادت امام
حسین(ع)، بنی امیه مشروعیت سیاسی و اجتماعی خود را از دست می دهد. با
عاشورا کاملاً بنی امیه افشا شدند. مخفی کاری ها و سیاست بازی های معاویه
روز عاشورا آشکار شد که دروغ است و اینها دین و آئین ندارند، لذا مدینه و
کوفه و عراق و... علیه بنی امیه برخاست. با شهادت امام حسین(ع) کل ساختار
خلافت بنی امیه متزلزل شد. هر چه جلوتر می رویم این تزلزل بیشتر می شود که
در آخر به بنی عباس منتهی می شود.
امام حسین(ع) کار خود را کرد و بنی امیه را که حاصل سقیفه بود را افشا کرد.
دوره دوم ائمه با امام سجاد(ع) بعد از عاشورا آغاز می شود و ایشان رساله
حقوق می نویسد که مسائل فقهی و صحیفه سجادیه، مسائل کلامی شیعه را در بر می
گیرد. کار امام سجاد(ع) یک نوع تعمیق معرفت شناسی شیعه است. امام به شدت
تراژدی عاشورا را احیا می کند.
این عجیب است که وقتی شورش ها در مدینه شروع می شود، خانواده مروان هم به
امام سجاد(ع) پناه می برند. چون بنی هاشم تقدس یافته بود و در هیچ شورشی
نبود. لذا امام سجاد(ع) وارد شورش ها نشدند و معارف شیعه را بنیان گذاشتند.
وقتی نهضت زید بن علی هم آغاز شد، امام صادق(ع) آنها را تأیید نکرد. دوره
امام صادق(ع) کاملاً بحث فقهی راه افتاد و در دوره امام کاظم(ع) سازمان
پیچیده وکالت به وجود آمد. دوره سه امام آخر هم دوره چهارم ائمه است که
مقدمه سازی برای غیبت رخ می دهد.
شهادت امام حسین(ع) سقیفه و بنی امیه را باطل کرد. اینکه الان وهابی ها به
شدت با شهادت امام حسین(ع) مشکل دارند و می خواهند آن را بپوشانند، به خاطر
همین قصه است.
*اگر بخواهیم واقعه عاشورا را با
عقلانیت ابزاری امروز تحلیل کنیم نتیجهای جز اینکه این حرکت غیرعقلانی
باشد به دست نمیدهد که در سالهای گذشته کسانی با ادبیات توهینآمیز این
مساله را ذکر کردند، ولی مساله این است که عقلانیتی که بر عاشورا حاکم است،
متفاوت است. به نظر شما چه نوع عقلانیتی حاکم بر این پدیده است؟
داستان امام حسین(ع) یک تراژدی است که کاملاً ضد عقلانیت ابزاری است وگرنه
امام حسین(ع) باید با طرف مقابل معامله کند یا بیعت کند. تراژدی به شدت در
تاریخ معنازاست و ضد عقلانیت ابزاری است. ما امام را به عنوان حکیم می
دانیم و نباید مانند مسیح یا خودکشی سقراط با آن مواجه شد. متأسفانه ما چون
با امام حسین(ع) عرفانی برخورد کردیم، بعد عقلانی آن را هم بعضاً زیر سوال
می بریم، در حالی که حرکت امام حسین(ع) به شدت عقلانی بوده است. امام
کاملاً فقاهتی و حکمتی برخورد کرده است.
امام حسین(ع) چه در دوره امامت امام حسن(ع) و چه در دوره خودش کاملاً یک
سیستم امر به معروف و نهی از منکر داشته است. امام با آن سیستمی که معاویه
از نظر اقتصادی درست کرده بود، مقابله کرد. معاویه به خانواده بنی هاشم پول
می داد تا آنها را راضی نگه دارد و یا برای آنها ترانه خوان های شامی می
فرستاد که بنی هاشم را فاسد کند. امام حسین(ع) در مقابل معاویه، بنی هاشم
را حفظ کرد. امام حسین(ع) هیچ گاه پیمان صلحی که امام حسن با معاویه بسته
بود را خدشه دار نکرد تا اینکه معاویه بر علیه آن پیمان صلح قدم برداشت.
معاویه بر خلاف پیمان صلح پسرش یزید را به جای خود انتخاب کرد و امام زیر
بار بیعت نرفت. همه این نکات فقاهتی است. امام از مدینه خارج شد و به مکه
رفت تا جای امنی باشد و نجنگد. امام از سرنوشت کار آگاه بود ولی وظیفه
ظاهری امام همین است که از کشتار و جنگ جلوگیری کند لذا از مدینه به مکه می
رود. در مکه زیر لباس هایشان سلاح پنهان کرده بودند تا حضرت را به شهادت
برسانند. در این هنگام نامه های کوفه به حضرت می رسید. در این هنگام حجت بر
امام تمام شد که باید به سمت کوفه برود.
امام کاملا فقاهتی و عقلانی عمل کرد و تا لحظه آخر گفتگو و نصیحت کرد و در
روز عاشورا هم فرمود ما جنگ را شروع نمی کنیم، امام حسین روز عاشورا دشمن
را به شدت نصیحت کرد
امام وقتی به لشگر حر رسید برای آمدنش حجت شرعی و فقهی آورد و فرمود من بر
طبق این نامه ها آمده ام. وقتی جلوی کاروان حضرت را گرفتند اینجا بود که
امام «هیهات مناالذله» گفت. لشگر حر، امام را به سمت کربلا هدایت کرد.
امام جنگ را شروع نکرد و اول گفتگو کرد و طرف مقابل را نصیحت کرد. حتی تا
شب عاشورا این گفتگوها ادامه داشته است. وقتی طرف مقابل جنگ را آغاز کرد
حضرت «هیهات مناالذله» سر داد. متأسفانه ما چارچوب عمل امام را از نظر فقهی
استخراج نکرده ایم.
امام حسین بیعت خود را از یاران برداشت. این از نظر فقهی خیلی دقیق است.
مظلومیت اینجاست که حضرت فرمود اینها می خواهند مرا بکشند و به کمتر از این
راضی نمی شوند. برداشتن بیعت اوج مظلومیت است.
لذا امام کاملاً فقاهتی و عقلانی عمل کرد و تا لحظه آخر گفتگو و نصیحت کرد و
در روز عاشورا هم فرمود ما جنگ را شروع نمی کنیم. امام حسین(ع) روز عاشورا
دشمن را به شدت نصیحت کرد. فرمود چرا می خواهید مرا بکشید؟ برخی گفتند به
خاطر بغض علی(ع). همه کسانی که در عاشورا در لشگر دشمن بودند هیچ کدامشان
عاقبت به خیر نشدند. لذا کاملاً امام عقلانی عمل کرد و تا زمانی که بحث ذلت
پیش آمد فریاد «هیهات مناالذله» سر داد. ابن تیمیه در کتاب خودش می گوید
امام حسین(ع) مظلوم به شهادت رسیده ولی حرکت او عقلانی نبود. چون برای آنها
خلافت محوریت دارد.
*به نظر شما چه کارکردهایی را می توان
برای عزاداری عاشورا در طول تاریخ برشمرد. در سال های اخیر از موضوع
اربعین نیز به عنوان نوعی از عزاداری یاد می شود که در این سال ها حضور چشم
گیری از شیعیان را در آن شاهد بوده ایم، تحلیل شما از این عزاداری ها
چیست؟
کلاً تراژدی ماندگار است. عظمت تراژدی امام حسین(ع) خیلی بالاست. متأسفانه
ما نگاه اسطوره ای به آن داشته ایم. اسطوره هایی که خودبسنده است و داستان
هایی بسیار ابتدایی است.
چون به عاشورا فلسفی نگاه نکرده ایم، کاراکترهای روز عاشورا برای ما بی
معناست. کاراکترها باید تبدیل به مفاهیم فلسفی بشوند. کاری که ما باید
انجام دهیم این است که تمام کاراکترها و شخصیت های عاشورا و قصه هایی که رخ
داده را تبدیل به مفاهیم فلسفی کنیم.
وقتی ابن زیاد با دیدگاه مرجئه اش به حضرت زینب(س) گفت دیدی خدا شما را
کشت، حضرت زینب(س) فرمود «و ما رایت الا جمیلا»، عاشورا جز زیبایی نبوده
است.
عاشورا روز قیامت صغری است و انسان مبهوت می شود که صحرای کربلا مانند
صحرای محشر شده بود که حق و باطل آشکار می شد. وقتی امام حسین(ع) شهید می
شود، در لشگر یزید ولوله می شود و روضه از همان جا شروع می شود. می گفتند
«ما را با حسین(ع) چه کار بود؟» خود لشگر یزید دچار فروپاشی می شود. اینها
در تاریخ بی نظیر است. فردی خلخال از پای دختران کاروان امام حسین بیرون می
کشید و در همان حال اشک می ریخت. آن فرد به مظلومیت آنها آگاه بود ولی
وقتی از او سوال شد پس چرا این کار را می کنی، گفت اگر من این کار را نکنم
فرد دیگری می کند.
ما تراژدی امام حسین(ع) را به مفهوم تبدیل نکرده ایم که فلسفه نهضت امام
حسین(ع) را از آن خارج کنیم. این فلسفه باید به چارچوب های داستان نویسی
تبدیل شود. تراژدی هایی مانند هملت، رومئو و ژولیت، شیرین و فرهاد و... از
همه کشورها در تاریخ مانده است، اما تراژدی امام حسین(ع) که به قدری عظیم و
عمیق است و همه در آن شرکت دارند از بچه شیرخواره گرفته تا پیرمرد، هیچ
کاری برای آن نکرده ایم. این کاراکترها تبدیل به مفهوم نشده است که بعد بر
اساس آن داستان سازی کنیم.
ما باید بنیادی در مورد عاشورا داشته باشیم. ما هنوز تاریخ امام حسین(ع) را کامل استخراج نکرده ایم. ما هنوز خیلی کار داریم.
عزاداری ما یک سیر آخرالزمانی دارد که در زیارت عاشورا و در دعای ندبه هم
هست. از روز عاشورا قیام امام زمان(عج) نیز شروع شده است. عاشورا تراژدی
است که آخر آن قیام آخرالزمان رخ می دهد. غایت حرکت امام حسین(ع)،
آخرالزمانی است. در آخرالزمان سفیانی ظهور می کند که از تبار همان بنی امیه
اند و امام زمان با آنها می جنگد و انتقام سیدالشهدا(ع) را می گیرد.
راهپیمایی اربعین یک راهپیمایی صلح آمیز و اعتراض آمیز در جهان ایجاد می
کند. راهپیمایی اربعین، حرکت امام حسین را بازتولید می کند اربعین اوج بلوغ
نهضت امام حسین است
راهپیمایی اربعین یک راهپیمایی صلح آمیز و اعتراض آمیز در جهان ایجاد می
کند. راهپیمایی اربعین، حرکت امام حسین(ع) را بازتولید می کند. امام
خمینی(ره) در حرکت انقلاب اسلامی هم از همین الگوی راهپیمایی های صلح آمیز و
اعتراض آمیز استفاده کرد.
کم کم راهپیمایی های آخرالزمانی در نقاط مختلف جهان در حال شکل گیری است.
این راهپیمایی ها برای صلح جهانی است و امام زمان(عج) هم برای صلح جهانی
ظهور می کند.
اربعین، اوج بلوغ نهضت امام حسین(ع) است و مردم را از ضلالت و سرگردانی و
حیرت و گمراهی نجات می دهد. جهان هم همین را می خواهد، لذا اروپایی ها و
آمریکایی ها و... هم به این راهپیمایی می آیند. لذا من یقین دارم که این
راهپیمایی تبدیل به یک الگو می شود و در سراسر دنیا علیه ظلم شکل می گیرد.
*برای حسن ختام گفتگو به نظر شما چه تعریف جامعه شناختی می توان از موضوع عاشورا ارائه داد؟
عاشورا تراژدی ای است که کل قرآن در آن تفسیر شده است. قرآن تأکید را بر
خواندن قصه ها می کند و مبنا را بر ادبیات می گذارد. قرآن می فرماید قصه ها
را دنبال کن. قصه ها مشحون از فلسفه است. قرآن کتاب حکمت است و این حکمت
در روز عاشورا در یک تراژدی داستانی تفسیر و تعبیر شده است.
مبنای تراژدی امام حسین(ع)، حکمت است و این حکمت بزرگترین اندیشه فلسفی
جهان امروز را تعیین می کند. این حرکت صلح طلبانه است، اما تسلیم در آن
جایگاهی ندارد. عدالت طلبانه است، اما عدالت طلبی سوسیالیستی نیست. عدالت
این حرکت یک عدالت زیباشناختی است که بر مبنای حسن و قبح عقلی ایجاد می
شود. این عدالت مردمی و عمومی است. فطرت اصل آن است. این فطرت و حکمت در
روز عاشورا بالاترین تفسیر را دارد که می تواند برای اندیشه های فلسفی،
حکومتی و سیاسی به شدت اندیشه ساز باشد. این حرکت فروپاشی نرم و جدی سرمایه
داری و استکبار جهانی را در پی دارد لذا می خواهند آن را منحرف کنند.
منبع:مهر