هفده شهریور، جمعه سیاه و کلی از این القاب دهانپرکن برای روزی که
بسیاری از مردم به گواه تاریخ از دم جوخه آتش در میدان ژاله گذشتند و در
خون خود رنگین شدند، در ادبیات میان مردم رایج است. به همین مناسبت که فردا
باشد، تعدادی از دوستان از من درباره کتبهای مرتبط با این روز سوالهایی
کردند تا بتوانند در رسانهها پرداختی داشته باشند و حتی یکی از رسانهها
سفارش گزارشی داد تا برایشان مروری بر کتب منتشر شده با موضوع هفده شهریور
بنویسم اما بیدرنگ رد کردم و پاسخ دوستان را هم جز با معرفی یک رمان
نتوانستم بدهم.
پیشنهاد میکنم شما هم مروری بر کتابهایی که
احتمالا خواندهاید داشته باشید تا پی عمق به ماجرا ببرید. عمقی که خیلی
عمیق نیست و اگر با دورخیز در آن شیرجه بزنید حتما با سر به کف آن برخورد
میکنید، زیرا آنقدر قفسه کتبهای مرتبط با این موضوع تُنُک است که چیزی
در ذهنتان نیست. البته معدود آثار تاریخنگارانهای هست که احتمالا مخاطب
غیرتخصصی را راضی نمیکند.
به زبان ساده بگویم که کتاب با زبان
هنری و در قالبهای جذاب مانند رمان و داستان در موضوعی مانند هفده شهریور
یافت نخواهید کرد. (حداقل نگارنده در ذهن ندارد). نکته دردآور ماجرا این
است که نهادهای بسیاری از محل هزینههای عمومی (بخوانید بیتالمال) وابسته
به نهادهای حاکمیتی هم در طی چهل سال پس از پیروزی انقلاب و چهل سال پس از
واقعه هفده شهریور هم اثری خلق نکردهاند و ...
حالا اگر یک نفر
یا نشری که باورهایش همسو با نهادهای رسمی وابسته به انقلاب نباشد دست به
خلق اثر و ارائه روایتش از این موضوع بزند، حتما عدهای احساس وظیفه
میکنند و ردیف بودجهای تعیین میکنند تا مبادا انقلاب به دست نااهلان
بیفتد. حتی عباراتی نظیر تطهیر خاندان منحوس پهلوی را میچسبانند به یک اثر
یا مجموعهای از آثار تا بتوانند بهتر کار کنند ولی در عمل بعید است
اتفاقی بیفتد.
در این کوتاهنوشته در صدد این نیستم که علت چرایی
تولید اثر از سوی اهل قلم را بررسی کنم که خب عوامل متعددی نظیر اینکه
نویسندگان احساس نیاز نکردند که دست به خلق اثر بزنند، میتواند موثر باشد
ولی آنچه هست این پرسش است که نهادهایی با وابستگیهای انقلابی چرا طی این
همه سال، هیچ کار درخور (کیفی و کمی) تولید نکردهاند؟ و خب کسی هم پرسشی
نمیکند که چرا؟