سرویس بین الملل پایگاه 598؛ کیفیت شکل گیری یا عدم شکل گیری فرایندهای یادشده در جهت دهی به سرنوشت بیت شیعی عراق بسیار تاثیرگذار خواهد بود. باید منتظر ماند و دید که کدام یک از دو طرف در منازعه جدید پیروز خواهد شد. ولی در هر صورت گمان من آن است که به طور قطع طرف های ضدایرانی طرح هوشمندانه، پیچیده و در نتیجه خطرناکی را درانداخته اند که زمینه های موفقیت آن به صورت بالقوه وجود دارد. باختصار این زمینه ها را می توان در موارد متعددی همچون وجود روح عصبیت و عروبیت در میان شیعیان عرب عراق عنوان کرد که قابل انکار نیست و می توان با تحریک آن زمینه برای تحقق راهبرد یادشده فراهم کرد. مساله دوم، قدمت تاریخ تشیع در عراق نسبت به تاریخ تشیع در ایران (در مقیاس گسترده ونه محدود) است که زمینه های لازم برای خوداصل بینی را در شیعیان عراق فراهم می کند. مساله سوم به قدمت حوزه علمیه نجف در مقایسه با حوزه علمیه قم بازمی گردد که به طور خاص زمینه را برای رقابت علمی غیرمثبت و دامن زدن به خط عروبیت در حوزه نجف ترتیب خواهد داد. مساله چهارم به تجربه تلخ نبرد هشت ساله میان دو کشور بازمی گردد که بسیاری به دنبال نبش قبر آن هستند. مساله اختلافات سرزمینی و مرزی نیز در این میان باید مورد توجه قرار گیرند. در نهایت و به عنوان ششمین فاکتور می توان به اقتضائات قدرت و سیاست و منافعی اشاره کرد که برخی از طرف های شیعی از خلال برقراری روابط راهبردی با کشورهای عربی-غربی به دنبال آن هستند. تاریخ عراق، تاریخی است از چرخش های ناگهانی وغافلگیرکننده نخبگان در سودای منافع مادی و سیاسی!
مقدمتا قدری درباره وضعیت کنونی عراق و وضعیت داعش توضیح دهید.
در خصوص داعش همان طور که مستحضر هستید عراق با عملیاتی که تقریبا سه روز پیش در منطقه القائم شروع شد در مرزهای مشترک سوریه و عراق، تقریبا در حال گذار از بحران داعش هست. بحران داعش در فاز نظامی اش رو به اتمام است. خطر داعش به عنوان یک تشکیلا نظامی دیگر رو به اتمام است. با این حال این مساله به معنای پایان یافتن داعش در فاز امنیتی مشابه تحولات سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ نیست. بلکه هسته های خفته داعش از سال گذشته به طور جدی فعالیت های خودشان در مناطق سنی نشین عراق را مجددا آغاز کرده اند و به شکل های مختلف در حال ضربه زدن به نیروهای امنیتی عراق هستند.
در حوزه کلی عراق نیز باید به این مساله توجه کرد که به هر حال عراق از یک نبرد سخت و خانمان برانگیز سه ساله با داعش خارج می شود در شرایطی که حضور نیروهای بیگانه در این کشور تثبیت شده است و در حال حاضر چیزی قریب به شش هزار نیروی نظامی امریکایی در پایگاه های مختلف عراق حضور و فعالیت دارند. صدههاهزار نفر آواره حاصل جنگ داعش بوده است. حجم بدهی های عراق به صدها میلیارد دلار رسیده است. چندین سال است که این کشور با کسری بودجه مواجه است. بخش مهمی از اقلام و نیازهای این کشور از خارج تامین می شود و تولید در این کشور معنای چندانی ندارد.فساد سیاسی و اقتصادی بسیار آشکاری بر ساختارهای حاکمیتی سیطره پیدا کرده است و فقر و بیکاری رو به تصاعد است. انتخابات پارلمانی عراق در حالی تا چندماه دیگر برگزار می شود که اختلافات شدیدی میان تمامی طرف های سیاسی کردی و عربی و شیعی و سنی و از طرف دیگر در داخل هر یک از طرف ها در جریان است. تنش های میان بغداد و اربیل بسیار زیاد شده است و دو طرف به رویارویی نظامی با یکدیگر رسیده اند.
در یک نگاه کلی می توان وضعیت عراق در شرایط فعلی را در چند کلیدواژه ضعف دولت مرکزی در سیاست سازی مستقل از خارج، واگرایی سیاسی و مذهبی-نژادی، فساد و ضعف اقتصادی گسترده، فقر و بیکاری گسترده و ساختار اداری فرسوده و ناتوان عنوان کرد.
سوالی که مطرح است که آیا عراق بعد از داعش به ثبات و امنیت دست پیدا خواهد کرد؟
واقعیت آن است که اگر بخواهیم عراق پسا داعش را در یک جمله تعریف کنیم باید آن را «عراق در حال گذار» بنامیم. وضعیت آینده این کشور و از جمله مساله ثبات تا حدود زیادی به فاکتورهای متعددی بستگی دارد که کیفیت تاثیرگذاری هر یک می تواند، ماهیت شرایط و تحولات آینده عراق را دستخوش تغییر کند. مساله هویت ملی، جهادگرایان، سیاست کشورهای منطقه ای و بین المللی در قبال عراق در پرونده هایی چون دولت مرکزی، کردها و اهل سنت، مساله مبارزه با فساد، رویکردهای سیاسی احزاب و ائتلاف های سیاسی از این فاکتورهاست که درباره آن صحبت خواهیم کرد. با این حال حدودا ۵ تا ۱۰ سال زمان خواهد برد تا شرایط بعدی این کشور مشخص شود.
با این حال مقدمتا برای اینکه ما بفهمیم که عراق پساداعش چه صورت و سیرتی خواهد داشت، ضروری است که وضعیت عراق خلال سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۵ را خوب فهم کنیم. تا این وضعیت درک نشود، عراقی که در حال گذار است درست فهم نمی شود.
واقعیت آن است که که از سال ۱۹۶۸ میلادی تا سال ۲۰۰۳ حکومت عراق یک حکومت سکولار ملی گرا بر پایه ایدئولوژی بعثی بودو علیرغم آن که شاهد سرکوب شدید شیعیان هستیم اما نظام سیاسی یک نظام فرقه گرا و مذهبی نبود. لذا می بینیم که معاون صدام حسین مسیحی است و برخی از وزراری کابینه او شیعه هستند. در حزب بعث اساسا شیعه گری و سنی گری هیچ تفاوتی نداشت. مهم این بود که افراد به ارزش های بعثی پایبند باشند. در آن دوره فاکتور حزبی و عشیره ای بر فاکتورهای مذهبی و دینی و فرقه ای غلبه داشته و قدرتمندتر عمل می نمود.
البته باید نکته ای را اضافه کنم که طبیعتا جریان غالب در بعث عراق اهل سنت بودند و به طور خاص اهل سنت تکریت، شرقاط و حویجه. این منطقه وفادارترین افسران به صدام حسین از این منطقه اند. وقتی به ساختار حزب بعث در آن دوره نگاه می کنید، می بینید که اهل سنت بصره نقش چندان پر رنگی در حزب بعث عراق ندارند. اهل سنت رمادی و فلوجه نسبت به اهل سنت مثلث یادشده نقش بسیار کمرنگ تری دارند و گاه حتی همچون افسران قبیله الدلیم در رمادی سرکوب می شوند.
وقتی در سال ۲۰۰۳ امریکا به عراق حمله می کند، طبیعتا شرایط قدیم به هم می خورد و شرایط جدید سیاسی به وجود می آید و طبیعتا باید قانون اساسی جدیدی نوشته شود. طبیعی است که اکثریت جامعه عراق که شیعیان هستند در شرایطی که امریکا ادعای برقراری یک نظام دموکراتیک دارد وارد چرخه قدرت می شوند. البته امریکا تلاش خودش را کرد که در آن دوره جریان های سکولار شیعی را جایگزین جریان های اسلام گرا کند. اما روشن بود که بخاطر ماهیت دینی و اسلام گرای جامعه عراق، سکولارهای شیعه در عراق نمی توانستند جایگاه اکثریت را کسب کنند. انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۰۵م برگزار شد و اسلام گرایان شیعی در این کشور موفق شدند پیروزی شیرینی را به دست آورده و با ائتلاف با کردها، پست نخست وزیری به شیعیان رسید. این یک نقطه عطف در تاریخ عراق و تاریخ شیعیان این کشور در چندسال گذشته است. کسب عالی ترین مقام سیاسی کشور!
واکنش غرب و همسایگان عربی عراق به این تحول اساسی در عراق چه بود؟
به طور طبیعی به قدرت رسیدن شیعیان اسلام گرای عراق چیزی نبود که خوشایند امریکا و غرب و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و اردن باشد. با این حال شاهد تفاوت دیدگاه میان ایالات متحده و کشورهای عربی منطقه در خصوص نحوه تعامل با این مساله هستیم.
ایالات متحده اگرچه از قدرت گرفتن اسلام گرایان شیعه ناخرسند بود و تلاش داشت تا از طریق تقویت همپیمانان شیعی سکولار خود جلوی این اتفاق را بگیرد، با این حال در قیاس با کشورهای عربی منطقه رویکرد متفاوتی به مساله داشت. امریکا داعیه دار برساختن یک نظم دموکراتیک در عراق بود و نمی خواست این الگو از دست برود و در تلاش برای ترتیب دادن به فرایندی غیرخشونت بار و تدریجی برای تضعیف اسلام گرایان شیعه و تقویت غرب گرایان شیعه در این کشور بود.
درست برخلاف این رویکرد، کشورهای عربی یادشده علیرغم آن که پایگاه های نظامی خودشان را در جنگ های ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳ برای حمله به عراق در اختیار ائتلاف امریکا قرار داده و خودشان در سرنگونی صدام حسین نقش ایفا کردند، هیج وقت دولت عراق و نظام سیاسی جدید در عراق را به رسمیت نشناختند و به کمتر از برهم زدن نظم جدید سیاسی حتی از راه های خشونت بار و سخت رضایت ندادند..
مقدمتا باید عرض کنم که اساسا نظام سیاسی های عربی حاکم بر منطقه خلیج فارس و اردن، با چهار مدل نظام سیاسی مشکل جدی دارند. نظام های اسلام گرا، نظام های دموکراتیک و نظام های انقلابی (اعم از چپ گرا و غیرچپ گرا) هر نظامی که یکی از سه شاخصه یادشده را برخوردار باشد، به سرعت در جبهه دشمنان این کشورها و به طور خاص محور سعودی-اماراتی طبقه بندی می شود. به همین دلیل است که این نظام ها با نظام جمال عبدالناصر و حافظ اسد چپ گرا مشکل جدی دارند. در سرنگون سازی دولت قانونی مرسی درنگ نمی کنند و حتی حاضر به تحمل قطر به عنوان یکی از قطب های مروج گفتمان اسلام گرایی اخوانی نمی شوند و بحران اخیر را دامن می زنند.
در چنین شرایطی، روی کارآمدن یک دولت دموکراتیک در عراق که اسلام گرایان شیعه و یا حتی سنی در آن قدرت داشته باشند به مثابه تهدیدی جدی برای امنیت کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف می شود. دقت شود که این کشورها هم ماهیت استبدادی و دیکتاتوری دارند، هم جزو رژیم های محافظه کار هستند و هم مخالف سرسخت اسلام گرایی سیاسی (به استثنای قطر که رویکرد خاص به خود را دارد).
در چنین شرایطی کشورهای یادشده بعلاوه اردن استراتژی مذهبی سازی منازعه در عراق را دنبال می کنند و بلافاصله در تنور اختلافات دمیده و اهل سنت را علیه شیعیان این کشور تحریک می کنند و از طریق گسیل دادن جهادگرایان تکفیری از سرتاسر جهان به عراق، دروازه های جهنم را به روی این کشور باز می کنند. در سال ۲۰۰۴ ملک عبدالله پادشاه دیکتاتور و سکولار اردن در کاخ سفید رسما از شکل گیری هلال شیعی صحبت می کند و پرده از راهبرد مذهبی سازی منازعات برمی دارد. در همان سال ابومصعب الزرقاوی اردنی سر از فلوجه در می آورد و با تکیه بر استراتژی دشمن دور و دشمن نزدیک شروع به ترور و کشتار علمای سنی غیر تکفیری و صوفی مسلک، شیعیان و نیروهای امنیتی عراق می کند. بر اساس این استراتژی حتی ابوعمر البغدادی اعلام می کند که اولولیت اول کشتن ارتش و نیروهای عراقی و پس از آن صلیبی های متجاوز است.
کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز برای اینکه از شر جهادگران خودشان خلاص شوند، اینها را پمپاژ می کنند به سمت عراق.
ملیت بمب گذاران انتحاری در عراق (۲۰۰۳-۲۰۰۷م)
یکی از نویسندگان عرب به نام «محمد حافظ» در کتاب خود با عنوان «بمب گذاران انتحاری در عراق» نشان داده است که از مجموع ۱۰۲عملیات انتحاری میان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷م در عراق تنها پانزده درصد آن توسط خود عراقیها صورت گرفته و مابقی به وسیله سلفی های خارجی واز کشورهایی چون مصر، اردن، کویت، سوریه، لیبی، یمن، لبنان، مراکش، سودان، هندوستان و… انجام شده است. در جدول ارائه شده از سوی وی اتباع عربستان با ۴۳% (۵۳ نفر) پیشتاز این عملیاتها بوده و پس از آن اتباع کشورهایی چون سوریه، اردن، کویت و…. در ردیفهای بعدی قرار گرفتهاند. [۱]
همچنین یک گزارش غیررسمی از میزان کشته های جنگجویان در ماه مارس ۲۰۰۵م بیانگر آن است که در فهرست کشته های گروه های سلفی در این ماه، بیش از ۱۵۴ جنگجوی خارجی وجود دارد که اتباع سعودی با ۶۱% (۹۴ نفر) در رتبه اول و کشور سودان و امارات با ۰.۶% (هر کدام یک تبعه) مشترکا در مکان آخر جای گرفته اند. همچنین فهرستی از اتباع کشورهای لبنان، الجزایر، تونس و فلسطین نیز در این فهرست تروریستی قابل مشاهده است.[۲]
در همان دوره اسنادی منتشر شد مبنی بر آن که بسیاری از جهادگرایانی که در زندان های سعودی بودند با اخذ تعهد مبنی بر عدم بازگشت به کشور و عدم فعالیت علیه امنیت ملی این کشور به عراق اعزام شدند تا به نبرد علیه نظام سیاسی جدید این کشور بپردازند.
این راهبرد مذهبی کار را به جایی رساند که به فاصله دو سال و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸م تمامی عراق شاهد نبردهای مذهبی میان شیعیان و اهل سنت شد.
این راهبرد مذهبی کشورهای یادشده موجب پیدایش تنش های جدی ایالات متحده با آن ها شد و امریکا رسما آن ها را تهدید کرد تا دست از ارسال جهادگرایان به عراق و حمایت از آن ها بردارند. چه آن که همین جهادگرایان حملات زیادی را نیز علیه ارتش ایالات متحده ترتیب داده بودند و صدها نفر از نظامیان این کشور را خلال این سال ها از پای درآورده بودند. گزارش نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۷ به خوبی نشان دهنده حجم سیاست های مخرب سعودی و کشورهای یادشده در فرایند ثبات و مردم سالاری در عراق است.[۳]
اختلاف نظرهای میان غرب و کشورهای عربی خلیج فارس درباره تحولات عراق تا سال ۲۰۱۱ ادامه دارد. در این سال و با عدم موافقت عراق با تمدید بقای نیروهای امریکایی در این کشور، امریکایی ها نیز وارد خط می شوند و طرح های مشترک خلیجی-غربی برای تقابل با دولت عراق تدوین می شود. از همین رو به فاصله یک هفته پس از خروج نیروهای امریکایی از عراق شاهد آغاز شورش ها و اعتراضات عشایر اهل سنت در عراق هستیم که تا سال ۲۰۱۴ و ورود داعش به این کشور استمرار می یابد. یعنی یک دوره بحران سه ساله!
به باور شما آیا غرب و کشورهای عربی منطقه در خصوص ورود داعش به عراق همرایی داشتند؟!
این یک واقعیت بود که کشورهای عربی و ایالات متحده به یک ائتلاف نانوشته مشترک رسیدند در استفاده ابزاری از این جنبش ها علیه فرایند سیاسی به وجود آمده در عراق که موجب تقویت جایگاه اسلام گرایان شیعه و طبیعتا جمهوری اسلامی ایران در این کشور شده بود.
در این بین ترکیه و کردها نیز از چنین تحولی سود زیادی می بردند: تعضیف دولت مرکزی و امکان مداخله بیشتر در جهان سیاست عراق! با این حال کردها، ترک ها و غرب باز هم این مساله را با رویکرد غیردینی دنبال می کردند.
هدف تمامی این ها هم تضعیف قدرت شیعیان، متزلزل سازی دولت مرکزی و تحدید نفوذ ایران در عراق است. برای امریکایی ها نیز همچنین بازگشت نیروهای نظامی این کشور به عراق و تاسیس پایگاه های نظامی در فرابغداد نیز مطلوب است. برای کردها هم مساله استقلال و توسعه ارضی یک مطلوب بود. برای ترکیه نیز تضعیف دولت مرکزی عراق و امکان نقش آفرینی بیشتر در این کشور از طریق اقلیت ترکمن، توسعه سیاست های آبی و از دور خارج کردن یک رقیب بالقوه منطقه ای به اسم عراق! کشورهای خلیجی اما به چیزی کمتر از برهم خوردن نظم جدید سیاسی در عراق راضی و یا حتی اگر شده تجزیه عراق راضی نبودند.
بر اساس جمع این منافع است که داعشی ها به راحتی چند استان عراق را ساقط می کنند و درست مقابل چشمان امریکایی ها و طی بیست روز متوالی به پیشروی خودشان تا دروازه های بغداد ادامه می دهند.
در اکتوبر ۲۰۱۴ روزنامه وال استریت ژورنال مقاله ای منتشر می کند با عنوان «جنگ غیرجدی علیه داعش»[۴] و بین حملات هوایی ایالات متحده در جنگ اول خلیج فارس، جنگ دوم خلیج فارس، کوزوو، جنگ افغانستان و جنگ علیه داعش مقایسه آماری می کند. آمار جالبی است که نشان می دهد که ایالات متحده در نبرد با داعش و در مبارزه با داعش در ماه های ابتدایی هیچ جدیتی نداشته و به قولی گذاشته است تا داعش کارش را بکند. به عنوان نمونه در حالی که سورتی ها پرواز در جنگ کوزو روزانه ۱۳۸ و در جنگ اول خلیج فارس در سال ۲۰۰۳ روزانه ۱۱۰۰ سورتی و در جنگ سال ۲۰۰۳ روزانه ۸۰۰ سورتی بوده است، خلال پنج ماهه نخست ورود داعش به عراق یعنی از ژوئن تا اکتوبر ۲۰۱۴ سقف سورتی های پرواز ایالات متحده تنها هفت سورتی در روز بوده است که تازه بخشی از آن هم در حمایت از اقلیم کردستان بوده است.[۵]
با این سیاست سعودی، غرب، کردها، ترکیه و بالطبع اسراییل در یک بازی نانوشته هماهنگ علیه دولت عراق وارد شده و در کم ترین حالت ممانعتی برای داعش ایجاد نمی کنند. روشن است که با توجه به خصومت ذاتی داعش با تمامی طرف های یادشده، نگاه این ها به پدیده ای چون داعش، ابزاری و بهره برداری موقت است و نه بیشتر!
با این حال و علیرغم تمامی شرایط پیش بینی شده، اتفاقات جدیدی در سطح عراق رخ می دهد که موجب غافلگیری همگی و نتیجه عکس برای کشورهای پیمان یادشده می شود.
نخستین اتفاق فتوای مرجعیت عالی عراق و تشکیل یک سپاه دویست هزارنفری مسلح به اسم حشدالشعبی برای دفاع از کشور می شود. روشن است که ستون فقرات و اکثریت مطلق این سپاه عظیم مسلح، شیعیان عراق هستند. دوم گسترده تر شدن نفوذ ایران در عراق در شرایط جدید بود. به طور طبیعی ایران نقش گسترده و اصلی در تاسیس، آموزش و مسلح سازی و طراحی عملیات های حشدالشعبی ایفا نمود. این مساله به نوعی موجب توسعه دایره قدرت نرم و قدرت هوشمند ایران و افزایش محبوبیت این کشور در میان شیعیان شد. مساله سوم نیز رسیدن جهادگرایان به مرزهای مشترک با سعودی و اردن بود که موجب وحشت و نگرانی شدید سردمداران این کشورها شد. به یاد داشته باشیم که درست از سال ۲۰۱۴ و رسیدن داعش به مرزهای سعودی شاهد موج حملات انتحاری و مسلحانه جهادگرایان در داخل اردن و عربستان هستیم و مجددا وضعیت داخلی این کشورها به دوره سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ بازمی گردد که جهادگرایان به دلیل همکاری کشورهای خلیجی با امریکا در حمله به عراق موجی از فعالیت های مسلحانه خود را علیه این کشورها آغاز کرده بودند.
اتفاقات مزبور نه تنها موجب تضعیف دولت مرکزی و شیعیان عراق و نیز قطع نفوذ عراق در ایران نشد که بالعکس خروج قدرتمندانه ایشان از بحران را در پی داشت. این تحول زنگ خطر را برای کشورهای یادشده به صدا درآورد. درست از نیمه های سال ۲۰۱۵ است که کشورهای خلیجی متوجه شدند سرمایه گذرای دوازده ساله شان بر ادبیات مذهبی و تلاششان برای برهم زدن اوضاع و شرایط جدید از طریق مذهبی سازی منازعه نتیجه عکس داده و به توسعه نفوذ ایران و تقویت گفتمان دینی در جامعه شیعی عراق انجامیده است و دستاوردی جز شکست برای ایشان و همپیمانان عراقی شان نداشته است.
کشورهای عربی خلیج فارس برای جبران این شکست چه تدبیری اندیشدند؟ آیا به راهبرد قبلی خود ادامه دادند؟
خیر! آن ها ثمره تلخ راهبرد دوازده ساله شان را چشیده بودند و شرایط برای آن ها به مراتب بدتر شده بود. لذا از اوایل سال ۲۰۱۵ شاهد رویکرد جدید کشورهای خلیجی هستیم. رویکردی که به شدت از سوی امریکایی ها نیز حمایت می شود.
طبیعی است که امریکای ترامپ از آن جهت که پروژه ی اصلی اش در منطقه مهار ایران است، به شدت به کردها فشار می آورد و آن ها را در منازعه با دولت مرکزی به حال خود رها می کند. از این رو بارها اعلام کرد در مساله همه پرسی کردستان که زمان فعلی را زمان مناسبی برای همه پرسی نمی دانیم. یعنی به صراحت اعلام کرد که با تقسیم عراق تنها «در شرایط فعلی» مخالف است. دلیل آن هم اولویت مقابله با ایران است. همچنین این کشور به عربستان و قطر فشار می آورد که بحران ها و اختلافات داخلی خود را به نوعی مدیریت کنند که به راهبرد کلان این کشور در منطقه در تقابل با ایران خدشه وارد نکند. چون تا این اختلافات حل نشود، اختلافات بین ترکیه و قطر و کشورهای حاشیه خلیج فارس حل نشود، نمی توانند در سطح منطقه ای سیاست واحدی را علیه ایران دنبال کنند.
آمریکا ، علت اصلی مخالفتش با کردستان عراق این بود که منازعه را از آن خط عروبیت به خط عربی-کردی در داخل عراق شیفت می داد. و این مطلوب آمریکا نبود. نمی خواست عرب ههای شیعه و سنی در عراق در مقابل استقلال کردستان عراق با یکدیگر متحد شوند. اولویت امریکا در منطقه فعلا وضعیت ایران است. اولویت اسرائیل ایران است. اولویت کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه سعودی و امارات، ایران است. طبیعی است که از هر بحرانی که نگاه را از ایران برگرداند استقبال نخواهند کرد.
در هرصورت بر اساس راهبرد جدید، شما به مرور می بینید که زمزمه های انفتاح کشورهای خلیج فارس به عراق شنیده می شود. در همان ماه های ابتدایی، حیدالعبادی نخست وزیر جدید عراق به کشورهای حاشیه خلیج فارس دعوت می شود و از این کشورها دیدار می کند. ناگهان می بینید که عربستان اعلام آمادگی می کند برای ارسال سفیر به عراق. می بینید که در تلاش هستند که روابط خودشان را با عراق تقویت کنند. پس از ۲۵ سال سفارت عربستان در عراق افتتاح می شود. و رفته رفته در سال ۲۰۱۷ به نقطه اوج خودش می رسد. دیدار وزیرخارجه سعودی از عراق پس از ۲۷ سال! دیدار مجدد حیدرالعبادی از اردن، سعودی و امارات و قطر! افتتاح گذرگاه های مرزی! دعوت از چهره های برجسته شیعی عراق برای دیدار از کشورهای خلیج فارس مانند مقتدی صدر یا سیدعمار حکیم!
در واقع این کشورها استراتژی جدیدی در قبال عراق اتخاذ کردند که من از آن به راهبرد شیفت منازعه مذهبی به منازعه نژادی و زبانی یاد می کنم. از همین رو اگر شما رسانه های خلیجی را از سال ۲۰۱۵ بدین سو رصد کنید به جای استفاده از واژه هایی چون شیعی، رافضی و صفوی که در دوازده سال گذشته مکررا مورد استفاده قرار می گرفت در توصیف سیاسیت های ایران در منطقه و عراق به طور خاص از واژه هایی چون فارسی، امپراطوری فارسی، توسعه طلبی فارسی مکررا استفاده می شود. جالب است که اگر رسانه های اسرائیلی را هم اگر پیگیر باشید، خط ایران هراسی و فارسی هراسی را پیگیر شده اند. رسانه های آمریکایی هم اگر نگاه کنید مثل سی ان ان و بی بی سی و امثالهم عموما این حرکت را دارند.
هدف از استراتژی جدید حمایت از شیعیان عرب عراق و تلاش برای دور کردن آن ها از ایران فارسی است: تاکید بر بُعد غیرمذهبی رقابت سیاسی! در این طرح به جای تلاش برای برهم زدن نظم جدید و حذف شیعیان از معادلات قدرت، قلب ماهیت و عملکرد ایشان و تبدیل آن ها به قدرتی همسو با منافع کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دنبال می شود.
به موازات هدف فوق اهداف دیگری همچون بازگردان عراق به جایگاه دوره صدام و تبدیل آن به دروازه شرقی جهان عرب در مقابل با ایران فارسی و قطع اتصال ژئوپولیتیک ایران به دریای مدیترانه و سوریه و لبنان نیز از اهداف مهم راهبرد جدید است.
در واقع یکی از کلیدهای فهم آینده عراق در موفقیت یا عدم موفقیت راهبرد جدید این کشورها در قبال شیعیان و دولت مرکزی این کشور است. موفقیت این راهبرد می تواند تاثیرات سیاسی منفی زیادی بر جایگاه شیعیان اسلام گرا در عراق و نیز نفوذ ایران در عراق پساداعش داشته باشد.
با توجه به مقدمه ای که گفتید وضعیت آینده عراق و شیعیان این کشور را چطور می بینید؟
برای اینکه آینده عراق را خوب بفهمیم جدای از فهم زمینه و تاریخچه منازعه همچنین می بایست بدانیم که چه بازیگران و کنشگرانی در درون این واحد سیاسی به نام عراق در حال فعالیت هستند و چه بازیگران و کنشگرانی از بیرون بر تحولات سیاسی این کشور تاثیر گذار خواهند بود. در ره یک از این دو دسته نیز می بایست به ماهیت و کارکرد بازیگران رسمی و غیررسمی قدرت موثر توجه داشته باشیم.
به عنوان مثال در حوزه داخلی نقش احزاب، نهادهای رسمی قدرت همچون دولت، پارلمان، دستگاه قضایی، نهادهای مذهبی و مرجعیت دینی، حشدالشعبی، جهادگرایان تکفیری، کیفیت رابطه میان دو قطب شیعی-سنی و قطب کردی-عربی و کیفیت توزیع قدرت و ثروت در داخل ساخت سیاسی قدرت بسیار تاثیرگذار و مهم است. در حوزه منطقه ای و بین المللی سیاست و خط مشی قدرت های مهم منطقه و بین المللی در قبال عراق بسیار مهم و به نظر من مهم تر از حتی فاکتورهای داخلی عراق می بایست ارزیابی شود. در حوزه منطقه ای به طور ویژه سیاست کشورهایی چون ایران، سعودی، ترکیه و رژیم صهیونیستی در ترسیم آینده قدرت در عراق بسیار تاثیر گذار خواهد بود. در حوزه بین المللی امریکا و انگلیس از یک سو و روسیه جدیدا از طریق کردها و در آینده ای نزدیک از طریق دولت مرکزی در منازعات قدرت در عراق ورود خواهد کرد و تاثیرات مهمی در عرصه سیاسی این کشور خواهند داشت.
در فهم آینده عراق و شیعیان این کشور می بایست به مجموع این شرایط و برآیند و خروجی تعاملات دیالیکتیک میان فاکتورهای یادشده توجه داشت.
به طور خاص وضعیت شیعیان در عراق پساداعش را چطور ارزیابی خواهید کرد؟
در هر صورت تا حدود زیادی وضعیت آینده شیعیان هم تابعی از وضعیت کلی عراق خواهد بود با این حال در حوزه فاکتورهای داخلی کیفیت کنشگری و بازیگری شیعیان را یکی از مهم ترین فاکتورهای سیاسی در رقم خوردن وضعیت آینده عراق می دانم. اگر نگویم مهم ترین!
رقم خوردن وضعیت سیاسی شیعیان عراق در دوره آتی نیز مانند صورت کلی عراق، محتاج رصد و ارزیابی فاکتورهای متعددی است اما به گمان من مهم ترین فاکتور در این زمینه نحوه تعامل شیعیان با راهبرد جدیدی است که از سوی کشورهای عربی منطقه و با حمایت غرب دنبال می شود.
پیش از این هم عرض کردم که طرف های اصلی منطقه ای و بین المللی به این نتیجه رسیدند که برای تضعیف شیعیان در عراق و مهار نفوذ ایران در این کشور، چاره ای ندارند جز تغییر راهبرد منازعه مذهبی به منازعه نژادی-زبانی ندارند. خط رسانه ای اصلی عربی-غربی و حتی عبری هم در دو سه ساله اخیر به طور بی سابقه ای بر طبل عروبیت و تقابل با ایران فارسی می کوبند و این خط را می توان حتی در میان برخی رسانه های شیعی عراق نیز در سطح کم رنگ تری پی جست.
همزمان می بینید که در داخل ایران هم ، خط فارسی گرایی و پان عربی و ضد عربی به شدت در فعال می شود. به ویژه از دو سال پیش بحث جریان کوروش با این شدت آغاز شده است. می بیند که به بهانه اختلافات سیاسی با عربستان، مقوله عرب ستیزی و توهین به زبان و نژاد عربی در برخی رسانه ها و ادبیات عمومی به طرز غیرطبیعی پررنگ می شود. به گمان من این ها اتفاقی نیست و حساب شده است. پروژه بسیار خطرناکی برای دامن زدن به واگرایی میان دو ملت شیعه عراق و ایران ترتیب داده شده است.
این مساله از آن جا اهمیت دارد که به طور طبیعی به دلیل اتحاد راهبردی میان ایران و بخش مهمی از شیعیان عراق، موفقیت این راهبرد می تواند به طور خودکار به واگرایی میان شیعیان عراق و تنش میان ایشان منجر شود. البته این بدان معنا نیست که از دیگر فاکتورهای تاثیرگذار در روابط میان شیعیان عراق چشم پوشی کرده و همه چیز را به این عامل تنزل دهیم. به عنوان نمونه روحیه خاص واگرایانه عراقی ها و من جمله شیعیان این کشور که نقش مهمی در منفی کردن زمینه و امکان فعالیت گروهی و جمعی در ذیل احزاب و گروه های کلان سیاسی یکی از این فاکتورهای بسیار مهم است.
با این حال مدعا آن است که دوره پیش رو مساله خط عروبیت مهم ترین فاکتور در تحدید و تعیین سرنوشت آینده شیعیان عراق و پس از آن عراق پساداعش خواهد بود.
با توجه به این تحلیل ها ما شاهد چه تحولاتی در بیت شیعی عراق خواهیم بود؟
بله سوال بسیار خوبی است. به نظر من ما در عراق پساداعش شاهد تحولات مهمی در خانواده شیعی عراق خواهیم بود که اگر بخواهیم گذرا به آن ها اشاره کنیم می توان به موارد زیر اشاره کرد:
کیفیت شکل گیری یا عدم شکل گیری فرایندهای یادشده در جهت دهی به سرنوشت بیت شیعی عراق بسیار تاثیرگذار خواهد بود. باید منتظر ماند و دید که کدام یک از دو طرف در منازعه جدید پیروز خواهد شد. ولی در هر صورت گمان من آن است که به طور قطع طرف های ضدایرانی طرح هوشمندانه، پیچیده و در نتیجه خطرناکی را درانداخته اند که زمینه های موفقیت آن به صورت بالقوه وجود دارد. باختصار این زمینه ها را می توان در موارد متعددی همچون وجود روح عصبیت و عروبیت در میان شیعیان عرب عراق عنوان کرد که قابل انکار نیست و می توان با تحریک آن زمینه برای تحقق راهبرد یادشده فراهم کرد. مساله دوم، قدمت تاریخ تشیع در عراق نسبت به تاریخ تشیع در ایران (در مقیاس گسترده ونه محدود) است که زمینه های لازم برای خوداصل بینی را در شیعیان عراق فراهم می کند. مساله سوم به قدمت حوزه علمیه نجف در مقایسه با حوزه علمیه قم بازمی گردد که به طور خاص زمینه را برای رقابت علمی غیرمثبت و دامن زدن به خط عروبیت در حوزه نجف ترتیب خواهد داد. مساله چهارم به تجربه تلخ نبرد هشت ساله میان دو کشور بازمی گردد که بسیاری به دنبال نبش قبر آن هستند. مساله اختلافات سرزمینی و مرزی نیز در این میان باید مورد توجه قرار گیرند. در نهایت و به عنوان ششمین فاکتور می توان به اقتضائات قدرت و سیاست و منافعی اشاره کرد که برخی از طرف های شیعی از خلال برقراری روابط راهبردی با کشورهای عربی-غربی به دنبال آن هستند. تاریخ عراق، تاریخی است از چرخش های ناگهانی وغافلگیرکننده نخبگان در سودای منافع مادی و سیاسی!
[۱] Hafez, Mohammed. Suicide bombers in Iraq: the strategy and ideology of martyrdom, Washington, D.C. Institute of Peace Press, 2007. P. 72.
[۲] Cordesman, Anthony H. Saudi Arabia : national security in a troubled region, Santa Barbara, Calif. : Praeger Security International, 2009. P. 29.
[۳] Helene Cooper, Saudis Rule in Iraq Frustrates U.S Officials. The New York Times, July 27,2007.
(http://www.nytimes.com/2007/07/27/world/middleeast/27saudi.html)
[۴] The Unserious Air War Against ISIS
[۵] MARK GUNZINGER And JOHN STILLION, The Unserious Air War Against ISIS. The Wall Street Journal Oct. 14, 2014, (https://www.wsj.com/articles/mark-gunzinger-and-john-stillion-the-unserious-air-war-against-isis-1413327871)