از وقتی اقتصاد، اوضاع بحرانی را تجربه میکند، هجمهها علیه رهبری هم روزبهروز بیشتر شده، تا آنجا که برخی خواص و حزباللهیها هم نالان شدند. مدام نامه مینویسند، نق و غر میزنند، در جمعهای خصوصی گلایه میکنند که چرا رهبری اقدامی انجام نمیدهند و ساکت هستند. خلاصه آنکه سیبل همهی اعتراضات را رهبری میدانند. گویا مملکت از دولت، مجلس، وزیر اقتصاد و صنعت و رئیس بانک مرکزی و بورس و گمرک و... خالی شده و اکنون رهبری باید پاسخگوی تمام مشکلات باشد.
کسی ابهام دارد که، رهبری نمیداند، یا به گوشش نمیرسد، یا کانالیزه به اطلاع ایشان میرسانند. دیگری میگوید، ایشان جرأت مقابله ندارد. دیگری اشکال میکند که چرا از اختیارات ولایت فقیه استفاده نمیکند. دیگری شبهه در این میکند که تجربه ندارد، یا متخصص کاربلد نیست.
قبلترها این سؤالات از سوی جریانهای ضد انقلاب مطرح میشد و جریان مؤمن چندان توجهی نداشت. اما اکنون صدای بلندگو از خواص جریان مؤمن هم میآید. آن کسی که تا دیروز برای ولایت فقیه کتاب مینوشت و تدریس میکرد، امروز نسبت به ولی فقیه بدگمان و دچار ابهام شده است.
اما آیا واقعاً رهبری خبر ندارد کجا چه خبر است و چه بر سر مردم میآید؟ یا برنامهای ندارند و نظارت نمیکنند و پیگیر مطالبات مردم نیستند، یا از اختیارات خودشان خبر ندارند؟
اولاً، رهبری میداند و باید بداند کف خیابان و بازار و فضای مجازی چه خبر است. اگر نداند، صلاحیت نخواهد داشت. کسی چون رهبری، با این سابقه کار اجرائی و مطالعاتی، از اوضاع با خبر است. پس نیازی نیست بر جو رسانهای سوار شویم و بگوییم: آیا از سوی دفتر رهبری مطالبه عمومیبهدرستیبهایشانمنتقلشدهاست؟دلسوزانوچشمهاینگرانو دوستدار انقلاب و رهبری، چگونه میتوانند از این امر مطمئن شوند؟
حضرت آقا بارها گفته اند که اطلاعات ایشان وسیع است و از همه چیز خبر دارند. عدهای قصد میکنند مراسمی برای شکرانه سلامتی رهبری برگزار کنند، اما خبرش به ایشان میرسد. حال چطور ایشان از اوضاع مملکت خبر نداشته باشند؟ لازم نیست به حافظه بلندمدت تان برگردید، بلکه همین دو ماه پیش را مرور کنید که ایشان در دیدار دانشجویان فرمودند از اوضاع خبر دارند.
البتّه این را هم به شما بگویم؛ بنده از مسائل کشور مطّلعم. حالا گاهی گفته میشود که فلانی کانالیزهمیشود و مانند اینها؛ نه، اینها نیست؛ بنده، هم گزارش میخوانم -گزارش رسمی، گزارش غیر رسمی- هم تماس با آدمها از طرق مختلف داریم، تماسهای مردمی و دفتر ارتباطات مردمی داریم؛ مطّلعم از مسائل جامعه تا آن حدّی که یک آدمی مثل من میتواند مطّلع باشد. (07/03/1397)
ثانیاً، رهبری نه تنها اقدام کردند، که قبل از وجود بحران و آسیب، پیشبینی کرده و هشدار دادند، و برای پیشگیری و درمان، سیاستهای اقتصاد مقاومتی را ابلاغ کردند. سالها پیش، از اوضاع سیستم اقتصادی بارها گلایه کردند و راهکار مناسب ارائه دادند. در مبارزه با قاچاق، بیانات صریح داشتند و حتی فتوا دادند، اما اینکه چرا سیاستهای ابلاغ شده، عملی نمیشود، دلیل بر ضعف کیفیت و کمیت معظم له نیست، بلکه در دستگاههای اجرائی است.
ثالثاً، رهبری نظارت دارند. ایشان بودند که در برابر سند 2030 ایستادند. هم ایشان بودند در دیدار اخیر با شورای مجلس، به مسئله FATF پرداختند. جلسهای با هیئت دولت در غیر وقت مقرر برگزار کردند و از مسئولان گزارش خواستند و درباره نقدینگی و کنترل بازار أرز و سکه، دستور تشکیل کارگروه ویژه دادند.
رابعا، برخی انتظارات از رهبری، در چارچوب قانون اساسی نیست. نظام، تنها رهبر ندارد، بلکه رئیس جمهور و وزیر و معاون هم دارد که هرکدام بر اساس قانون باید به وظایف خودشان عمل کنند. فرق است میان «مدیریت مستقیم» و «تعیین مدیر». مدیریت مستقیم، هر آنچه اتفاق میافتد، مسئولش مدیر است، اما در تعیین مدیر، همهی آنچه اتفاق میافتد، بر عهدهی تعیین کننده نیست. رهبری در این باره میفرمایند:
در واقع رهبری، یک مدیریت کلان ارزشی است. همین طور که اشاره کردم، گاهی اوقات فشارها، مضیقهها و ضرورتها، مدیریتهای گوناگون را به بعضی از انعطافهای غیر لازم یا غیر جائز وادار میکند؛ رهبری بایستی مراقب باشد، نگذارد چنین اتفاقی بیفتد. این مسئولیتِ بسیار سنگینی است. این مسئولیت، مسئولیت اجرائی نیست؛ دخالت در کارها هم نیست.
مسئولین در بخشهای مختلف، مسئولیتهای مشخصی دارند. در بخش اقتصادی، در بخش سیاسی، در بخش دیپلماسی، نمایندگان مجلس در بخشهای خودشان، مسئولان قوهی قضائیه در بخش خودشان، مسئولیتهای مشخصی دارند. در همهی اینها رهبری نه میتواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛ اصلاً امکان ندارد. خیلی از تصمیمهای اقتصادی ممکن است گرفته شود، رهبری قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمیکند؛ مسئولینی دارد، مسئولینش باید عمل کنند. بله، آنجائی که اتخاذ یک سیاستی منتهی خواهد شد به کج شدن راه انقلاب، رهبری مسئولیت پیدا میکند. در تصمیم و عملِ رهبری باید عقلانیت در خدمت اصول قرار بگیرد، واقعبینی در خدمت آرمانگرائیها قرار بگیرد. (24/7/1390)
در مسائل اقتصادی هم رهبری وظیفهاش سیاستهای کلان است، نه اینکه دنبال دلال أرز و سکه باشد.
پنجم: آیا با غر زدن و نق زدن، مشکل حل خواهد شد؟ وقتی جنگ شروع می شود، هر کسی در هر سمت و مقامی که هست، باید نقش جدید خود را مشخص کند، نه اینکه بر اساس همان چیزی عمل کند که قبل از جنگ برای خود تعیین کرده است و خارج از برنامه هم قدمی برندارد. اگر نخبهای تنها به فکر نشر اندیشه خودش باشد، دیگر نباید انتظار رفع مشکلات اقتصادی و مبارزه با فساد را داشته باشد.
در جنگ اقتصادی، وظیفه نخبگان با غیرنخبگان یکسان نیست. یک نخبه، باید به اصلاح بیندیشد و راهکار ارائه کند، نه اینکه فقط مشکلات را روزی چند بار زمزمه کند و بعد به این نتیجه برسد که رهبری خبر ندارد. بصیرت، مختص به مسائل سیاسی نیست، بلکه اکسیری است که در همهی شئون زندگی وارد میشود. بصیرت اقتصادی لازم است که منتقد دلسوز بداند اصلاح امور بر عهده کیست و از چه کسی باید مطالبه کند. بصیرت، پیگیری سیاستهای کلان اقتصاد مقاومتی است، نه گلایه از رهبری.
وقتی اوضاع بحرانی شده، چرا ما خودمان اوضاع را بحرانیتر کنیم؟ چرا جای این که نق و غر بزنیم و فقط مطالبه کنیم، کاری برای مردم نمیکنیم و ایده های اقتصادی به خرج نمیدهیم. امروز وظیفه حزباللهیها، طرح و ایده و اقدام است. وظیفهی نویسنده انقلابی فقط اعتراض کردن نیست، بل باید به درمان عملی و تئوری اقدام کند.
قطبنمای مسائل اقتصادی، مشکل را در عمل نکردن به بیانات رهبری نشان میدهد، نه ندانستن خود رهبری. چالش اصلی، ندانستن و عدم واکنش نیست، بل نگاه ریشسفیدانه و توصیهگرانه به جای نگاه ولایی و حاکمیتی است.