کد خبر: ۴۴۴۶۳۰
زمان انتشار: ۱۱:۳۴     ۱۰ مرداد ۱۳۹۷
علی علیزاده از ابعاد سناریوی رئیس‌جمهور آمریکا برای پیشنهاد مذاکره می‌گوید:
باید بگویم مذاکره در حالت کلی و از منظر عملگرایانه امری درست و قابل قبول است. برخلاف تبلیغات غرب، کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی هم نگاهش به مذاکره براساس سود و زیان بوده است. اما از سیاست واقعی و عملگرایانه آموخته‌ایم که وقتی در موضع ضعف هستی، هرگز و هرگز مذاکره نکن.

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، یک هفته بعد از شدت گرفتن تنش‌های لفظی میان روسای‌جمهور ایران و آمریکا حالا ترامپ موضعش را 180 درجه تغییر داده و دست مذاکره به سمت مقامات در تهران دراز کرده است. آن‌طور که رئیس‌جمهور آمریکا می‌گوید او این آمادگی را دارد که «بدون پیش‌شرط» با ایران وارد مذاکره شود. موضعی که البته بلافاصله از سوی مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا نقض شد و تن دادن ایران به یک توافق هسته‌ای جدید به‌عنوان یکی از شروط مذاکره روی میز گذاشته شد.

حالا افکار عمومی واکنش جمهوری اسلامی ایران را به انتظار نشسته و کارشناسان و محافل رسانه‌ای هر یک از زاویه نگاه خود، این موضوع را به تحلیل گذاشته‌اند. در این رابطه «فرهیختگان» نیز با علی علیزاده، کارشناس مسائل سیاسی و تحلیلگر سابق شبکه‌های «بی‌بی‌سی»، «الجزیره»، «سی‌ان‌ان» و... به گفت‌وگو نشسته است. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

ارزیابی کلی شما درباره پیشنهاد رئیس‌جمهور آمریکا برای مذاکره مستقیم با مقامات ایرانی چیست؟ بعد از تند شدن لحن روسای‌جمهور دو کشور در روزهای اخیر طرح چنین پیشنهادی با چه هدفی صورت می‌گیرد؟

من شخصا منتظر تغییر جهت و چرخش موضع ترامپ بودم ولی نه به این سرعت! او در مورد کره‌شمالی هم تهدیدهای بی‌سابقه‌ای را مطرح می‌کرد اما ظرف چند ماه آن تهدیدها جای خود را به مذاکره و دیدار دوجانبه داد. اما در مورد ایران این چرخش موضع در بازه زمانی بسیار کوتاه‌تری اتفاق افتاد.

به‌نظر می‌رسد این چرخش موضع بخشی از تاکتیک سیاست‌ورزی ترامپ است با این هدف که ابتکار عمل را از طرف مقابل گرفته و با پیش‌بینی‌ناپذیر کردن خود، مقامات ایرانی را به واکنش واداشته و آنها را منفعل کند.

واکنش‌های داخلی را در این باره چطور ارزیابی می‌کنید؟

فضای موجود داخل ایران به‌شدت هیجان‌زده و سردرگم و پر از احساسات است. یعنی دقیقا همان چیزی که ترامپ می‌خواهد. برخی به‌خاطر وضعیت بی‌ثبات بازار دچار اضطراب هستند و عده‌ای از بلوف‌ها و تهدیدهای طرف آمریکایی درباره جنگ ترسیده‌اند. گروهی هم از خلف وعده و زورگویی آمریکا به خشم آمده‌اند و به‌دنبال مقابله‌جویی هستند. عده‌ای از لیبرال‌ها نیز عطش مذاکره دارند و طیفی دیگر از نیروهای رادیکال لیبرال در پی آنند تا افکار عمومی را طوری هدایت کنند که تبدیل به فشار از پایین برای عقب‌راندن بخش‌هایی از حاکمیت شود و از این فشار برای امتیازگیری در دعواهای داخلی استفاده ‌کنند.

در چنین شرایطی مسلما به یک‌باره حرکت غیرقابل پیش‌بینی ترامپ نابسامانی این وضعیت را تشدید می‌کند. حالا توجه کنید که بمباران سنگین رسانه‌های غرب در وضع کنونی بخشی از افکار عمومی ایران را به این تفسیر برساند که اگر حاکمیت ایران به‌صورت کلی به دعوت ترامپ، پاسخ آری ندهد و مذاکره نکند، از این لحظه حاکمیت ایران مقصر بحران اقتصادی، بی‌ثباتی بازار و تشدید وضعیت موجود خواهد بود.

چنین تفسیر و ذهنیتی می‌تواند وحدت نسبی داخل حاکمیت ایران را به‌هم بزند و همین‌طور شکاف میان گروه‌های اجتماعی و شکاف میان حاکمیت و ملت را هم بیشتر و کار تصمیم‌گیری برای ایران را دشوارتر کند. به‌نظرم این وضعیت بخشی از هدف چرخش موضع سریع ترامپ بوده است.

 اما به‌جای اینکه ما براساس جو موجود تحلیل کنیم باید به تخته‌سیاه سیاست بین‌الملل برگردیم و وضعیت را از روی شرایط عینی تحلیل کنیم. شرایط عینی چیست؟ در سیاست بین‌الملل پشتوانه اصلی در مذاکره، قدرت دولت‌هاست. ما اگر قدرت واقعی نداشته باشیم حتی اگر بر سر میز مذاکره بنشینیم، مذاکره‌ای پیش نخواهد رفت. یا اگر برود توافق و قراردادی که به‌عنوان فرزند آن مذاکره به‌دست می‌آید شکننده و ضعیف و ناپایدار است. ما در زمانی که پای میز مذاکرات با اوباما نشستیم هم از نظر اقتصادی در داخل ضعف‌های‌مان را به دشمن نشان داده بودیم. اما معتقدم ایران در آن زمان دست بالاتری داشت و قدرت ایران حداقل چیزی بود که اوباما به کنگره گفت اگر با ایران مذاکره نکنیم ظرف یک‌ماه به بمب هسته‌ای دست خواهند یافت، لذا ما مجبوریم با ایران مذاکره کنیم.  اما قدرت ما امروز در چیست؟ وضعیت اقتصادی ما در داخل بسیار نابه‌سامان است و ترامپ به‌شدت از این موضوع خرسند بوده و آن را محصول اقدامات خود می‌داند. ما در مدت اخیر ضعف‌های داخلی خود را به دشمن عیان کردیم و در چنین شرایطی اگر پای میز مذاکره بنشینیم طرف مقابل دست بالا را خواهد داشت و مذاکره تبدیل به سلاح دشمن برای ایجاد فشار روی ما خواهد شد.  در چنین شرایطی ترامپ هر زمان اراده کند می‌تواند از پای میز مذاکره بلند شود؛ چون ما به او محتاج می‌شویم و وضعیت اقتصادی ما به شکلی وابسته به مذاکره خواهد شد. مضاف بر آنکه آمریکا می‌تواند در این مسیر ما را در یک چرخه دائم مذاکره و قطع مذاکره و تحریم بیشتر و مذاکره و قطع مذاکره و تحریم بیشتر بیندازد. از این رو قبل از آن که ما وضعیت داخلی را به ثبات نزدیک کنیم تا به اتکای آن بتوانیم از موضع قدرت صحبت کنیم، مذاکره نه‌فقط مسکنی موقتی نخواهد بود، بلکه دردهای ما را در میان‌مدت ده‌ها برابر تشدید کرده و وضعیت بحرانی اقتصادی ایران را یک سال بعد ده‌ها برابر بحرانی‌تر خواهد کرد.

بگذارید صریح بگویم: کافی بود سال 92 هم اسیر جو روانی داخلی و خارجی نشده بودیم. کافی بود وضع اقتصاد داخلی‌مان را سامان می‌دادیم و یک‌سال بیشتر مقاومت می‌کردیم. با افزایش قدرت بازدارندگی‌مان و در شرایطی که شکست‌ناپذیری‌مان بر غرب محرز شده بود، آن‌وقت می‌توانستیم آمریکا را از موضع قدرت بر سر میز مذاکره بکشانیم. در آن‌صورت اگر به توافقی می‌رسیدیم هم هرگز به سرنوشت تلخ برجام منتهی نمی‌شد. از این رو معتقدم نباید خود را در مسیری بگذاریم که چند سال بعد باز حسرت موقعیت امروز را بخوریم. به‌نظر می‌رسد در میان هجمه عربستان و آمریکا و اسرائیل، بسیاری از نیروهای داخلی نیز غیرمسئولانه با این موضوع رفتار می‌کنند و به‌جای سامان دادن متحدانه و با اتفاق نظر بر مسائل داخلی، به‌دنبال آن هستند که از تشدید بحران به‌منظور انگشت اتهام به سوی دیگری دراز کردن، استفاده کنند.

به همین دلیل من شخصا نگران هستم که با دعوت دیروز ترامپ، بخش‌هایی از نیروهای سیاسی داخلی شروع به افزایش شکاف سیاست داخلی در ایران کنند و به دنبال این باشند که از این لحظه به بعد وضعیت اقتصادی را به مذاکره یا عدم مذاکره گره بزنند.

به هر ترتیب ممکن است این نگاه مطرح باشد که کره‌شمالی نیز همین راه را رفت اما درنهایت با حضور در پای میز مذاکره فشارها علیه خود را از میان برد یا لااقل تا حد زیادی از آنها کاست.

باید بگویم مذاکره در حالت کلی و از منظر عملگرایانه امری درست و قابل قبول است. برخلاف تبلیغات غرب، کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی هم نگاهش به مذاکره براساس سود و زیان بوده است. اما از سیاست واقعی و عملگرایانه آموخته‌ایم که وقتی در موضع ضعف هستی، هرگز و هرگز مذاکره نکن. چون هم مذاکره شکست می‌خورد و هم باعث افزایش‌انگیزه دشمن برای تحمیل شکست‌های بعدی می‌شود. وضعیت کره به‌طور کلی متفاوت بود. کره که همچنان یک نیروی فعال هسته‌ای است نیازمند بیرون آمدن از انزوای مطلقی بود که در این چند دهه به ‌صورت ظالمانه‌ای علیه آن تحمیل شده بود. در‌واقع این کشور با مذاکره توانست تصویر خودش را در عرصه بین‌المللی تغییر بدهد و حلقه حصر را بشکند. اما در مورد ایران، مساله کاملا متفاوت است. ما اساسا در انزوا نیستیم. ایران نیازمند سرمایه‌گذاری و ثبات اقتصادی است که اینها قرار بود با برجام محقق شود.

مذاکره بین ایران و ترامپ برای بازگشت سرمایه‌گذاری خارجی کافی نیست و حتی از خروج سرمایه‌های داخلی نیز آن‌گونه که باید و شاید جلوگیری نخواهد کرد.

 چیزی که غرب‌گرایان مدعی هستند به آن نیاز دارند، ثبات ایران برای رشد حداقل 6 درصد در 10- 5 سال آینده است؛ اما مذاکره با ترامپ که می‌تواند فردا به تهدید و پس‌فردا دوباره به آشتی برسد، به‌هیچ‌وجه به بازار جهانی این اطمینان‌خاطر را نخواهد داد که روابط اقتصادی با ایران را عادی کند.  ضمن آنکه نباید فراموش کرد رئیس‌جمهوری آمریکا بخش بسیار کوچکی از نظام سیاستگذاری و تصمیم‌گیری در این کشور است. مذاکره ما با ترامپ، در حالی که سنا و کنگره مشغول افزایش تحریم‌ها هستند، گره وضع موجود را کورتر خواهد کرد. کافی است به یاد آوریم زمانی که اوباما برجام را امضا کرد، سنا و کنگره مشغول تصویب قوانین ضدایرانی بیشتری بودند، چه رسد به امروز که هم خود ترامپ و هم وزیر امور خارجه او و هم تمام بدنه کاخ سفید، سنا و کنگره همگی ایران‌ستیز هستند.

آیا پیشنهاد ترامپ برای مذاکره مستقیم نوعی عقب‌نشینی از شروط 12گانه پمپئو به‌شمار می‌آید؟

این موضوع لزوما عقب‌نشینی نیست؛ البته تا حدی قبول دارم مواضع ترامپ الزاما هماهنگ با مواضع بقیه سران دولت او نیست.

در وضعیتی که کلیت نظام قدرت در آمریکا دردها و زخم‌های اقتصادی ایران را دیده و روی آن حساب کرده، این ما نیستیم که می‌توانیم اعمال قدرت کنیم. درواقع ما تا زمانی که قیمت دلار به این شکل بالا و پایین برود و اقتصادمان با کوچک‌ترین سخنرانی کاخ سفید این‌قدر متلاطم شود، ابزار چانه‌زنی زیادی در اختیار نخواهیم داشت. رمز تاکید و اصرار آیت‌ا... خامنه‌ای بر اقتصاد مقاومتی در هشت‌سال گذشته همین مساله است.

چشم‌انداز این سناریو را چطور می‌بینید؟

در سناریو‌یی که به‌نظر می‌رسد ترامپ در ذهن دارد، ایران پای میز مذاکره خواهد نشست در حالی که بقیه آمریکا همچنان سیاست‌های ضدایرانی را دنبال خواهند کرد؛ به‌نحوی که رئیس‌جمهور آمریکا دو سه‌ماه بعد، از پای میز مذاکره بلند می‌شود و موضع‌گیری‌های تند علیه ایران را بیشتر می‌کند و در تمام این مدت سرمایه‌های خارجی از ایران خارج خواهند شد و در این میان تسهیلات بانکی نیز همچنان برای ایران برقرار نشده است. در ذهن بخشی از افکارعمومی هم این مساله بدیهی می‌شود که ایران و زیاده‌خواهی‌های منطقه‌ای‌اش باعث به‌هم خوردن مذاکره شده است. باز بعد از چندماه امکان دارد ترامپ ایران را به میز مذاکره دعوت کند و ما وارد چرخه‌ای چندساله از مذاکره و تحریم و بی‌ثباتی بیشتر و باز مذاکره شویم.

در چنین شرایطی وضعیت اقتصادی ایران گره‌خورده‌تر می‌شود، آن‌هم در حالی که انسجام و تمرکز و وفاق لازم برای مقاومت ملی را از دست داده‌ایم. نیروهای طرفدار مقاومت هم مسئول ایجاد بحران و تنش معرفی خواهند شد و به انفعال کشیده می‌شوند و همین‌طور به وجهه ایدئولوژیک دولت و ملت ایران ضربه شدیدی وارد خواهد شد. آن زمان ترامپ یا رئیس‌جمهور بعدی آمریکا می‌تواند ضربه کاری‌تر را به جمهوری اسلامی ایران وارد کند. این سناریو‌یی است که بسیار محتمل به‌نظر می‌رسد.

اگر ایران به مذاکره مستقیم تن دهد و فرضا توافقی هم صورت گیرد چه تضمینی برای پایبندی ترامپ به این مذاکرات وجود دارد؟ فراتر از آن‌چه ضمانتی وجود دارد که دولت بعد آمریکا این قرارداد را مثل برجام به‌هم نزند؟

حداقل بعد از تجربه تاریخی برجام باید هوشمندانه‌تر به جهان نگاه کنیم. مثال ساده‌ای بزنم؛ اوباما و جان کری که معماران برجام بودند و عمیقا هم دل در گروی موفقیت برجام داشتند، تمام تلاش خود را برای متقاعدکردن نظام بانکی جهانی انجام دادند که به ایران تسهیلات لازم داده شود و روابط مالی ایران با دنیا عادی‌سازی شود. با این حال نظام بانکی جهانی با پیش‌بینی بی‌ثباتی در آینده، این درخواست را نپذیرفت.

از این رو اگر ترامپ به جایی برسد که اوباما و جان کری رسیدند و عمیقا از ایران‌ستیزی دست برداشته و به فرض محال ایران‌دوست هم بشود، آیا قدرت این را خواهد داشت که به نظام بانکی جهانی این فشار را بیاورد که رابطه آن با ایران عادی شود؟ جواب منفی است. قدرت در آمریکا فقط در کاخ سفید نیست. بگذریم از اینکه ترامپ همچنان یکی از ایران‌ستیزترین روسای‌جمهور تاریخ آمریکاست. اگر هم فردا روزی به یک رئیس‌جمهور ایران‌دوست تبدیل شود، ساختار هیات حاکمه آمریکا این موضوع را قبول نخواهد کرد. بر این اساس تا زمانی که کلیت نظام سلطه آمریکا در مقابل حقوق طبیعی و منطقی ایران عقب‌نشینی نکند، هیچ تضمینی وجود ندارد.

در چیدمان فعلی قدرت در منطقه غرب آسیا به‌نظر می‌رسد آمریکا هنوز حاضر به فهم پارادایم جدید منطقه و تسلیم شدن در برابر این واقعیت نیست. برای همین مخاصمه آمریکا با ایران مخاصمه‌ای نیست که با یکی، دو مذاکره و یک تضمین و چند برجام دیگر حل شود. تا زمانی که آمریکا شریک اول خود در منطقه را اسرائیل و عربستان می‌داند و منافع مشترک با آنها دارد، نمی‌تواند مدافع منافع اقتصادی و مالی ایران در بازارهای جهانی باشد.

ترامپ همان ابتدا تاکید کرد بدون هیچ شرطی هرجا و هر زمانی حاضر به مذاکره با ایران است. بلافاصله وزیر امور خارجه آمریکا وارد ماجرا شد و شروطی را تعیین کرد که مهم‌ترین آنها این بود که ایران باید الزاما به توافق هسته‌ای جدیدی تن دهد. این تناقض‌ را چطور تحلیل می‌کنید؟

ترامپ رئیس‌جمهور چندان باتجربه‌ای نیست و پیش‌تر هم مواضعی گرفته که اعضای دولت، تلویحا با او مخالفت کرده‌اند. گاهی نیز ترامپ موضع خود را با اعضای دولت تطبیق داده و گاهی فضا را به سمت‌وسویی برده که مخالفان مواضع او در دولت، همانند وزیر امور خارجه سابق استعفا داده یا اخراج شوند.

این وضعیت از یک‌سو می‌تواند محصول یک اختلاف‌نظر واقعی و فقدان سیاست منسجم در کاخ سفید درباره ایران باشد و از دیگرسو می‌تواند بیانگر نوعی تقسیم کار در دولت ایالات متحده به شمار ‌آید. این نکته را هم اضافه کنم که ترامپ گاهی‌ انگیزه‌ها و اهداف شخصی مثل منحرف‌کردن افکارعمومی از پرونده‌های جنجالی و شخصی خودش هم دارد که تحلیل رفتارش را پیچیده‌تر هم می‌کند. هرچه هست باید اذعان داشت که این کنش ترامپ تا اینجای کار درمجموع وضعیت روانی بازار ایران را متلاطم کرده و کار را برای حاکمیت ایران سخت‌تر کرده ‌است.

جمهوری اسلامی ایران باید با اتخاذ ظرافت و هوشمندی لازم، مظلومیت ایران را برای افکارعمومی جهان و نیز افکارعمومی داخل تبیین کند و درباره رویکردها شفاف‌سازی مقتضی را انجام دهد. به هر ترتیب روشن است کسی که توافق بین‌المللی برجام را پاره کرد و بی‌ارزش خواند و ایران را از حقوق طبیعی خود محروم کرد، دولت آمریکا و رئیس‌جمهور این کشور بود. در عین حال ایران باید بتواند به افکارعمومی توضیح دهد که چرا این دعوت به مذاکره خود نوعی زورگویی و حربه‌ای مزورانه است، نه دعوت به گفت‌وگو از موضع برابر.

دراین‌باره توصیه‌ای به دستگاه سیاست امور خارجه جمهوری اسلامی ایران برای اثبات حقانیت خود در این مناقشه دارید؟

اینکه ایران حاضر به مذاکره نیست، یک دروغ بزرگ است. ایران در حد فاصل سال‌های 93 تا 95 این دروغ را رسوا کرد. ایران سه‌سال هزاران ساعت مشغول مذاکره بود و اساسا کشوری نبود که هرگز از مذاکره‌ای که با حفظ کرامت ملی باشد، بیرون رفته باشد.

اما رفتار ترامپ در یک‌سال‌ونیم گذشته زدن زیر میز هرگونه حل و فصل دیپلماتیک امور در همه مسائل بوده است و این موضوع به برجام محدود نیست. درمورد قطعنامه کیوتو، روابط تجاری با اروپا، چین و...  این‌بار فقط ایران نیست که به زورگویی و قلدری و عدم تعهد آمریکا مشکوک و مردد باشد. این‌بار تمامی دنیا این تردید را دارد و مطمئن هستم دستگاه سیاست خارجی ایران می‌تواند دراین‌باره به‌خوبی از افکارعمومی جهان یارگیری کند. ایران می‌تواند دعوت ترامپ را بپذیرد ولی این موضوع را مشروط به شروطی که پذیرش آنها از سوی آمریکا محال باشد، کند. ایران می‌تواند هوشمندی رسانه‌ای به خرج دهد و نیرنگ ترامپ را به خودش برگرداند.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها