به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598/ دکتر امیر حمزه مهرابی؛ واقعه پذیرش قطعنامه 598 در مورد پایان جنگ تحمیلی از جمله حوادث مهم و اسرار آمیزی است که بایستی همچنان مورد موشکافی و علت یابی قرار گیرد. در این رخداد مهم سیاسی برخی از خواص جامعه به تصور اینکه بیشتر از امام جامعه می فهمند (در حالت خوش بینانه)، تلاش می کنند امام را وادار به پذیرش خواسته و نظر خود نمایند.
آقای هاشمی رفسنجانی(رئیس مجلس و جانشین فرماندهی کل قوا) با همراهی میرحسین موسوی (نخست وزیر)، روحانی (دبیرشورای امنیت ملی)، محمد خاتمی (وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات جنگ)، ولایتی (وزیر امورخارجه)، محسن رضایی (فرمانده سپاه) با بزرگنمایی از قدرت پوشالی دشمن و کوچک نمایی از توان داخلی، امام خمینی (ره) را مجبور می کنند که جام زهر را بنوشند و قطعنامه 598 را بپذیرند. ولی چیزی نمی گذرد که همه گفته ها و هشدارهای امام خمینی دقیقاً اتفاق می افتد و همه نظرات به اصطلاح کارشناسی آن ها غلط از آب در می آید.
مشابه این اتفاق هم در صدر اسلام افتاده است(تحمیل حکمیت و صلح امام حسن (ع) ) و هم بعد از آن در حال وقوع است (برجام و ... ). ولی گویا هیچگاه این خواص از کرده ی خود پشیمان نمی شوند و هرگز عبرت نمی گیرند.
این حوادث و عبرت های تاریخ را با هم مرور می کنیم:
1-تحمیل حکمیت بر امام علی (ع)
در جنگ صفین در حالی که امام علی (ع) و لشکریانش در موضع قدرت بودند وچیزی نمانده بود که مالک اشتر مقر فرماندهی سپاه معاویه را تصرف کند ، افراد ظاهربین ، بی بصیرت و دنیا طلب گول قرآن برنیزه کردن عمرعاص را خوردند.بیش از 20 هزار نفر از لشکریان امام به جلوداری «اشعث»، «زیدبن حصین» و «مسعربن فدکی»، با تهدید امام و یاران مخلصش به قتل، او را مجبور به بازگشت مالک اشتر و ترک جنگ کردند. اميرالمؤمنين(ع) از باب نصیحت و هوشدار به آنان فرمودند:
«اي بندگان خدا من سزاوارترين مردم به اجابت كتاب خدايم و لكن معاويه و عمرو بن العاص و...نه اهل دينند و نه اهل قرآن. من آنها را بهتر از شما ميشناسم، من كودكي و بزرگي خود را با آنها گذرا ندهام، پس بدانيد كه بدترين كودكان و بدترين بزرگان بودند. اين را كه ميبينيد (دعوت شما به حكم قرآن)كلمه حقيست كه از آن باطل اراده شده است. به خدا سوگند آنها نه قرآن را ميشناسند و به آن عمل ميكنند ، بلكه اين عمل آنها از سر مكر و حيله و نيرنگ است. بازوان و جمجمههاي خود را ساعتي به من بسپاريد، كه حق به جايگاه خود رسيده و چيزي به ریشه کن کردن بنياد ستمكاران نمانده است.»
ولی مردم ومسئولین به فرمایش امام توجه نکردند و با تحمیل حکمیت بر امام (ع) واصرار بر انتخاب ابوموسی اشعری بعنوان نماینده خود برای مذاکره (بر خلاف نظر امام ) شد آنچه نباید بشود که عواقبش را همه می دانید.
البته همین خواص بی بصیرت پس از مشاهدهننگ و خفتی که به خاطر عدم تبعیت از امام (ع) نصیسبشان شده بود، تلاش کردند آن را به گردن امام بیندازند. حادثه آشنایی که گویا همیشه و همچنان در حال تکرار است.
2-صلح امام حسن (ع) با معاویه
امام حسن (ع) پس از شهادت پدر(ع) بنا به درخواست و اصرارمردم ،عهده دار خلافت مسلمین شدند.ولی معاویه از ابتدای حکومت امام حسن(ع) بنای ناسازگاری و مخالفت با وی گذاشت.
در موضوع رفتار با معاویه، امام با دو گروه از خواص مواجه بود که دچار افراط و تفریط بودند . عده ای اصرار بر صلح و سازش و حتی کناره گیری امام (ع) به نفع معاویه را داشتند و گروهی خواستار آغاز جنگ شدید و همه جانبه با معاویه بودند .افرادی مثل«حجر بن عدی» که مطیع امرمحض مولای خود باشند، بسیار اندک بودند.
در هر حالامام (ع) برای مقابله با معاویه، فراخوان عمومی دادند. لشکرمحدودی بااکراه گردآمدند که بهفرماندهی«عبیدالله بن عباس» و همراهی سردارانی مثل «قیس بن سعد» و «سعید بن قیس حمدانی»عازم نخیله شدند وخود امام(ع) برای جذب نیرو به سوی نهروان رفتند.
در بین راه در«ساباط »مدائن آن حادثه معروف رخ داد. در این منطقه برخی از سران خوارج با این بهانه که امام قصد صلح با معاویه را دارد، اورا از منبر پایین کشیدند و سپس به خیمه امام هجوم برده ، فرش را از زیر پاوعبا را ازدوش امام کشیدند و باشعار یا مذّل المومنین (ای خوار و ذلیل کننده مومنین) به وی توهین کردند ودر حالی که امام سوار بر اسب قصد خروج از منطقه را داشتند، فردی به نام «جراح بن سنان اسدی»با خنجر زخم عمیقی به ران حضرت زد که تا استخوان امام شکافت.
از آن سو فرمانده کل سپاه امام حسن(ع) یعنی عبیدالله بن عباس به طمع درهم و دینار، مخفیانه با معاویه مراوده داشت و تسلیم او شد و جانشین وی یعنی«قیس بن سعد» که ابتدا فردی دو آتشه و مخالف سرسخت معاویه بود،به مصالحه با معاویه تن در داد.
از سوی دیگر بسیاری از خواص و سران قبایل به معاویه نامه نوشتند که ما با تو هستیم و اگر بخواهی، حسن بن علی را زنده یا مرده تحویلت می دهیم !معاویه نیز همه این نامه ها را برای امام حسن (ع) فرستاد و نوشت: با این جماعت می خواهی با من بجنگی؟
امام حسن (ع) بارها و بارها در صدد هدایت و توجیه مردم بر می آیند و می فرماید:
«در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد.... سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید.»
در جایی دیگرامام افزوند:
«اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است»[1]
امام حسن (ع) وقتی دید نزدیک ترین افراد و بالاترین فرماندهانش با دشمن سَر و سِر دارند و امام را همراهی نمی کنند ، مجبور شدند با شرایطی صلحنامه معاویه را بپذیرند.
هرچند دقیقا همه هشدارهای امام(ع) به مردم، واقع شد ولی دیگر کار از کار گدشته
بود.
3-پذیرش قطعنامه 598
موضع امام خمینی در مورد دفاع و مقدس و صلح با صدام:
در حالی که امام بارها و بارها می فرمودند که «باید جنگ در رأس امور باشد» و «اولویت کشور باید جنگ باشد»، ولی بر خلاف عراق که 80 در صد بودجه مصرف جنگ می شد، به اقرارهاشمی بعنوان رئیس مجلس و میر حسین موسوی بعنوان نخست وزیر، ایران حداکثر 10 تا 15 درصد بودجه اش صرف جنگ می شد.
آقای محسن رضایی نیز در مصاحبهای عنوان میکند که ما در طی 8 سال جنگ حدود 180 میلیارد دلار نفت فروختیم. از این مقدار چیزی حدود 20 الی 22 میلیارد آن فقط هزینه جنگ شده است.
امام از قبل نیز چند بار بطور علنی فرموده بودند که: عده ای در صدد هستند که مثل حکمیت و صلح امام حسن (ع) با معاویه ، صلح صدام را بر ما تحمیل کنند.
در تاریخ 10/4/63امام خمینی (ره) میفرمایند: آنهایی که به ما میگویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم یعنی که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاء است.
همچنین در تاریخ 16/5/65میفرمایند: سازش و صلح تحمیلیِ بدتراز جنگ، چه معنا دارد؟ کیست که نداند صلح با این حزب به رسمیت شناختن حزب بعث است که با قتل و جنایت بر یک کشور اسلامی حکومت میکند؟ و کیست که نداند این امر از بزرگترین گناهان است و از واضحترین خیانتها به مسلمین است؟.
آقای هاشمی رفسنجانی نیز در خاطرات خود می نویسد: امام لحظه ای اجازه نمی داد در باره ی ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عده ای بودند به نام «مجمع عقلا» با محوریت آقای حسن روحانی که برای پایان دادن به جنگ فعالیت می کردند؛ که امام آن ها را سرجایشان نشاند.
آقای موسوی اردبیلی در خاطرات خود می گوید: یکبار آقای هاشمی آمد قم و بطور مفصل با آقای منتظری و من و چند نفر دیگر صبحت کرد که برویم پیش امام و ایشان را به پذیرش قطعنامه و خاتمه جنگ راضی کنیم ولی امام پس از شنیدن سخنان ما فرمودند : نه! و با ناراحتی بلند شدند و جلسه را ترک کردند.
ایران در موضع قدرت:
در سال های پایانی جنگ یعنی سال 64 ، 65 و 66 ایران توانسته بود نقاط استراتژیک و حساسی را از عراق تصرف کند مثل: جزیره فاو، منطقه عمومی شلمچه، جزایر مجنون، حاج عمران و میمک.
این موضع برتر ایران، موجب شد سازمان ملل در تاریخ 29 تیر 66 قطعنامه 598 را تصویب کند. هرچند این قطعنامه نسبت به قطعنامه های قبلی بهتر بود ولیبازهم حقوق اساسی ایران را تامین نمی کردنحوه پرداخت خسارات ایران و چگونگی برخورد با متجاوز مبهم بود، صدام طرف قابل اعتمادی نبود و.... لذا امام موافق پذیرش آن نبود.
رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای، در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۶ یعنی یک روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، به دستور امام خمینی در اجتماع مردم اردبیل فرمودند: «ایران، هرگز این قطعنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است، قبول نخواهد کرد»
ولی گویا نماینده ایران در سازمان ملل(محمد جعفر محلاتی) به دستور ولایتی و به توصیه هاشمی5 ماه قبل از اعلام رسمی پذیرش قطعنامه، بدون اخذ نظر امام و رئیس جمهور ، کتبا پذیرش قطعنامه را به سازمان ملل اعلام کرده و امام را در مقابل عمل انجام شده قرار داده بودند!!
زمینه چینی برای پذیرش قطعنامه:
نتیجه تحمیل قطعنامه به امام:
§ جالب آن است که تمام پیش بینی ها و نگرانی های امام خمینی (ره) بعد از قبول قطعنامه، عینا به وقوع پیوست. نه سازمان ملل برای پرداخت خسارت اقدامی کرد و نه متجاوز را محاکمه و تنبیه کردند .هم صدام دوباره به ایران تجاوزکرد. هم منافقین را تجهیز و وادار کرد در ملیات گسترد های به نام فروغ جاویدان (مرصاد) به ایران حمله کنند .
§ همه گزارشات آقایان هم در خصوص بزرگ نمایی مشکلات و تهدید دشمن از یک سو و کوچک نمایی توان و قذرت مردم و کشور از سوی دیگر، دروغ از آب درآمد. یعنی هم مردم بیش از گذشته به جبهه اعزام شدند ، هم فروش نفت به شکل عادی صورت می گرفت و درآمد و ذخائر ارزی تا حد قابل قبولی جریان داشت و هم سپاه بدون افزایش تجهیزات درخواستی محسن رضایی ، چندین عملیات بزرگ و موفقیت آمیز از جمله عقب راندن مجدد حمله صدام و سرکوب عملیاتمنافقینرا انجام داد .
به فرمایش حضرت آقا: خداوند از سر تقصیراتشان بگذرد.
4-تحمیل پذیرش برجام:
از دهه اول انقلاب افرادی با نادیده گرفتن سابقه سیاه و خیانت آلود آمریکا به دنبال عادی سازی روابط با این کشور بودند تا به خیال خود از این طریق ، مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور را برطرف کنند. دارندگان این نگرش ، طیف نسبتاً وسیعی از گروه ها (ملی گراها ، اصلاح طلبان ، کارگزاران و...) و برخی از روحانیون (مثل: هاشمی رفسنجانی ، روحانی و خاتمی) را شامل می شود.
تلاش های آغاز شده در دوران ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی برای نزدیکی به غرب، در دوره ی روحانی هم ادامه پیدا کرد و
اقدامات و تبلیغات وسیعی برای آماده سازی افکار عمومی و اجبار رهبری به پذیرش این خواسته آغاز شد :
ü آقای هاشمی در راستای خاطره سازی گفتند: امام(ره) موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند.
ü سایت ایشان نیز از قول هاشمی نوشت که: به باور امام (ر0) رابطه با آمریکا بانظر مردم است.
همچنین این جریان طبق معمول از شگرد بزرگ نمایی قدرت دشمن و کوچک نمایی توان خودی استفاده کردند:
ü یکی از مسئولین گفت: آمریکا می تواند با یک دکمه سیستم دفاعی ما را نابود کند .
ü دیگری یک جا اعلام کرد:«خزانه مملکت خالی است» و در جای دیگر گفت: «تا کنون اقتصاد به سیاست خارجی یارانه داده است، از این به بعد سیاست خارجی باید به اقتصاد یارانه بدهد».
یعنی برای بهبود وضعیت اقتصادی باید در سیاست خارجی از موضع انقلابی دست برداریم .
ü دیگری برای کوچک نمایی توان داخلی گفت : تنها هنر مردم ایران ساخت لولهنگ (آفتابه) و پختن آبگوشت بزباش است.
توپخانه فضای مجازی نیز به کار افتاد تا به مردم بقبولاند که تنها راه حل همه مشکلات کشورو رفع تحریم ها، مذاکره با آمریکا و 5 کشور بزرگ دنیاستو رهبری نیز به پذیرش این خواسته وادار نمایند.
در اقناع اکثریت مردم موفق شدند ولی رهبری به این ها هشدار داد که آمریکا قابل اعتماد نیست . مشکل آمریکا با ما بحث هسته ای نیست؛ بلکه خوی استکباری آمریکا و هویت اسلامی و انقلابی مردم ایران است که منجربه تقابل آمریکا با ما شده است. راه حل مشکلات کشور، تقویت توان داخلی و بهره گیری از نیروی جوان متعهد و متخصص است.
ولی همه شرایط و جهت گیری خواص بر خلاف رهنمودهای رهبری بود . تا اینکه بالاخره رهبری مجبور به پذیرش مذاکره (به شرط رعایت خطوط قرمز و ملاحظه شروط 9 گانه) شدند. اما همیشه هشدار می دادند که مواظب باشید این ها وقتی خرشان از پل گذشت ، به ریش شما می خندند و ...
اماگوش شنوایی بین خواص پیدا نمی شد و در نهایت برجام امضا گردید و مسئولین با اشتیاق زاید الوصفی همه تعهدات مندرج در برجام را یکطرفه و بدون اخذ تضمین های لازم و بر خلاف نظررهبری انجام دادند .
متاسفانه باز هم تاریخ تکرار شد:
یعنی مثل همیشه تاریخ، تمام هشدارها و نگرانی های رهبر انقلاب به عنوان امام جامعه، به وقوع پیوست و آمریکا برای هزارمین بار زیر تعهدش زد و سایر کشورها نیز به تعهدشان عمل نکردند و فضاسازی های مسئولین، ساختگی و دروغ از آب درآمد و وضعیت اقتصادی مردم نه تنها بهتر نشد، بلکه بدتراز گذشته هم شده است .
5- آیا برجام موشکی و منطقه ای به رهبری تحمیل می شود ؟
درز اطلاعاتی در خصوص توافقات اولیه برای برجام موشکی و منطقه ای از سوی موگرینی و تلاش زاید الوصف مسئولین برای فراهم کردن مقدمات آن مثل لایحه FATF و ... ، غفلت از شرایط اعلام شده از سوی رهبری برای تداوم برجام پس از خروج آمریکا و نحوه تعامل با اروپا و ... این نگرانی را بوجود آورده است که نکند بازهم خواص، بدون عبرت گرفتن از حوادث صدر اسلام و اتفاقات اخیر باز هم ، امام جامعه را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و با استفاده از ناآگاهی مردم ، قرارداد تحمیلی و جام زهر دیگری را به رهبری بنوشانند .
[1]-پیشوایی ، مهدی - سیره پیشوایان- موسسه امام صادق(ع)، قم، 1390ش، چاپ بیست و سوم، ص 110.
[2]-صحیفه امام، جلد 21، ص 95
[3]- بیانات در اجتماع پرشکوه زائران مرقد امام خمینی(ره) 14 خرداد 75